محمد مهدي تهراني
جدال میان مصلحتاندیشی و آرمانگرایی همواره یکی از نقاط بحث در جريان اصولگرايي بوده است. در سوم تیر 84، همین جدال، دعوای مشهور "اصلح نامقبول" و "صالح مقبول" را رقم زد. دعوای ساختگی که در آن صفت جعلی "مقبول" صرفا برای امدادرسانی به یک کاندیدای خاص(1) جعل شده بود؛ و الا چه کسی میتوانست سیل مردمی را که آن روزها در استانها به استقبال احمدینژاد میشتافتند و حتي زیر دست و پا ميماندند، نادیده بگیرد؟(2) آن روز مصلحت به نفع منافع سیاسی برخی جریانهاي خاص مصادره شده بود و گويا امروز نیز از سوي برخي از همان جريانها در حال مصادره شدن است.
در اين شرايط، با برجسته کردن مصلحتهای انتخابات مجلس نهم، صحنه انتخابات به گونهاي ترسیم میشود که حضور برخی چهرههای معلومالحال در ترکیب 8+7 و لیست اصولگرایی توجیه و نفع سیاسی گروههای خاص حاصل شود. اینجا انگار بحث، بحث مصلحت نیست. بحث، بحث کاسبی با مصلحت یا گاهی توهم مصلحت است!
عدهاي میگویند خطر جریان فتنه و جریان انحرافی جدی است و این دو طیف درصدد حضور در صحنه انتخابات برآمدهاند. خطر را مدام پررنگ میکنند تا مصلحت را ترسیم کنند و از آن مصلحتِ ساخته شده، اهداف سیاسی دیگر را تدارک بینند.
اولا در مورد اصل این خطر که برخی از آن با آب و تاب سخن میگویند، پرسشهایی هست. به راستی پایگاه رأی جریان فتنه و جریان انحرافی یکی است یا خیر؟!
آیا جریان اجتماعی طرفدار فتنه به طور کامل در انتخابات شرکت خواهد کرد یا باید حضور نيافتن بخشی از آن را محتمل دانست؟
آیا میتوان تمام آراي موسوی بهويژه در تهران را اکنون نیز حاضر و آماده و یک جا پشت سر لیست نه چندان قابل ارج اصحاب فتنه دید؟
آیا اصولا این آرا اکنون نیز به همان میزان وجود خارجی دارد؟
آیا این جریان توان حضور جدی مثل سالهای گذشته را خواهد داشت یا به واسطه سوابق منفی ایجاد شده و فیلتر شورای نگهبان چهرههای بسیاری را از دست خواهد داد؟
اساسا این جریان چقدر توان جذب آرا را دارد و بعد از ماجرای فتنه از چه میزان پایگاه اجتماعی برخوردار است؟
پاسخ به اين سوالها فضای بحث را منطقیتر میکند اما آنچه مهمتر از اینهاست، پرسش از چارچوب وحدت است. بالفرض مصلحتهایی وجود داشته باشد، خطر جدی باشد و وحدت نیز به عنوان یک ارزش عَرَضی و نه ذاتی مورد نظر باشد. وحدت با کدام مبنا و با کدام اصول؟ وحدت به چه معناست و آیا میتوان به بهانه وحدت همه خط قرمزها را کنار گذاشت و همه اصول را درنوردید؟ آیا اگر بنا بود چنین نگرشی حاکم باشد، سوم تیر خلق میشد؟ آیا برخی اصولگرایان در سوم تیر از اسارت مصلحتهای ساختگی و همراهی نكردن با جریان "ناب" و "خلوصخواه" سوم تیر ضرر نکردند و اکنون پشیمان نیستند؟
آیا میتوان آن قدر از مصلحتها گفت که کلا چارچوبها، اصول و ارزشها کنار رود؟ رهبر انقلاب در یکی از دیدارها با مدیران صدا و سیما میفرمایند: «یک وقت انسان مصلحتى را با شيوهى خاصى رعايت مىكند. اين غير از آنجايى است كه در جريان داد و ستد انسان - چه داد و ستد سياسى و چه اقتصادى - يك ارزش بهكلّى پامال مىشود.»
در عين حال، اگرچه وحدت جريان اصولگرا در نهايت مطلوب و مورد تأكيد است اما در شرايط فعلي بايد بر چارچوبها و معيارهاي وحدت بهطور حداكثري تأكيد شود نه اينكه با انگارههاي تقليلگرايانه و فراموشكارانه از محكهايي مانند فتنه 88 به سادگي عبور كرد.
نکته دیگر اینکه تقدّم با اصول است یا مصلحتها؟ اساسا تقّدم یا تأخّر چه تفاوتی در نتیجه دارد؟ اینکه ما با تکیه بر اصول آغاز کنیم و نیم نگاهی به مصلحتهای واقعی و نه جعلی یا کاسبکارانه داشته باشیم، با اینکه از آغاز با نگاهی مصلحتاندیشانه اصول را کنار بگذاریم و با تساهل و تسامح اصول و ارزشها را به طاقچهها بسپاریم، چه فرقی دارد؟ در حالت نخست آنان که با اصول زوایه دارند، برای حضور در مناسبات سیاسی ناگزیر به سمت کاهش زاویه پیش خواهند رفت و در حالت دوم این بانیان اصول هستند که باید اصول را مشکک کنند و به سمت زاویهداران از اصول بشتابند! مدل برخورد جبهه پایداری مدل نخست است و مدل برخورد برخي از تشكلها مانند جمعیت ایثارگران از اين جنس است.
در مدل دوم برای حل و فصل مسائل، ریش سفیدانه و تغافل گونه میگوییم برخی که همراه و همگام فتنه بودند و رسانههای نظام را در دفاع از نظام در جریان فتنه معطل کردند، اکنون توبه کردهاند؛ در حالی که خود آنها این توبه را انکار میکنند! چون برای حضور در مکانیسم وحدت اصلا دلیلی برای توبه نمیبینند. برای اصلاح مواضعشان با فشار یا خطوط قرمزی مواجه نبودهاند. از همان نخست از باب مصلحتاندیشی دربها باز شده و گفتهایم بفرمایید! دیگر چه نیازی به توبه؟!
بالفرض که مصلحتهایی وجود دارد و آیه قرآن نازل شده است که برخی جریانها هم حتما در این وحدت باید جای بگیرند!، آیا هر چهرهای را چون مصلحتهایی هست باید به نمایندگی از آن جریان خاص در ترکیب 8 نفره راه داد یا میتوان حداقل آنجا حد و مرز و چارچوب گذاشت و بر اصول پافشاری کرد؟ آیا نمیتوان با اتکا بر اصول، حداقل نمایندگان صالحتری را از برخی جریانهای سیاسی پذیرفت؟ به راستی عقبنشینی و مصلحتاندیشی و کوتاه آمدن از اصول تا چه حد؟!
پرسش دیگر اینکه چه کسی این مصلحتها را تعریف میکند و از آن نتیجه میگیرد؟ برخي از رسانههای حامی آقای لاریجانی و برخی اطرافیان ایشان در ساختارشکنی چه تفاوتی با اصحاب جریان انحرافی دارند؟ آیا برخي از آنها همراه و همگام با جریان فتنه حرکت نکردند؟ در قم پایگاه اين جریان نشدند؟ اگر دایره وحدت این قدر وسیع است که افرادي مانند آقايان ابوالحسن نواب، حميد رضا کاتوزیان، محمد رضا باهنر، علي مطهري و علي عباسپور را در بر میگیرد، خب به جریان انحرافی هم بگویید بفرما وحدت! در حالي كه هم اين غلط است هم آن. برخی از همینها که در دایره وحدت گنجیدهاند هنوز حاضر نیستند امثال خاتمی و موسوی را صریح محکوم کنند؟ کدام اصولگرایی؟ کدام وحدت؟ آیا اینها را به مجلس ببریم مثلا خیلی کار بزرگی کردهایم و از یک خطر خیلی بزرگ جلوگیری کردهایم؟
به نظر میرسد جریان انقلاب که اکنون "خلوصخواهی" را به عنوان یک ارزش میشناسد و زخمخورده برخي از خروجيهاي مجلس هشتم نیز هست، اجازه نخواهد داد هر نامی از 8+7 بیرون بیاید که بخواهد بعدا دوباره نظر رهبری را به رأی بگذارد و رأی دانشگاه آزاد را بر کرسی بنشاند. نمایندگان مجلس نهم بايد مرزبندی روشن با اصحاب فتنه، جریان انحراف و خواص مردود داشته باشند.
پی نوشتها:
1- مقصود قالیباف است.
2- در استقبالهای مردمی احمدینژاد در آستانه انتخابات 84، يك نفر در برخی از استانها به جهت ازدحام جمعیت کشته شدند.
منبع: رجانیوز