1. در اروپا و کمی بعد از آن در
امریکا و یا کل کشورهایی که در ادبیات سیاسی امروزه به آن غرب میگوییم،
در گفتمان حاکم بر حوزههای سیاسی و اقتصادی، گفتمان لیبرالیسم شد. ریشۀ
بحث در اینجاست که بعد از رنسانس و احیای مجدد اومانیسم، دو نگاه کلی به
انسانمحوری در غرب بوجود آمد. در یکی از آنها، انسان در مجموعۀ جامعه
دارای هویت و ارزش قلمداد شد که به آن سوسیالیسم میگویند و در دیگری، فرد
بهماهو فرد معیار ارزشها معرفی شد که به آن لیبرالیسم گفته
میشود.تقریباً این دو نگاه دوشادوش هم در غرب رشد کردند اما در پارهای
از مواقع، یکی از آنها بر دیگری تفوق میجست. این مبارزه تا جنگ سرد ادامه
داشت تا اینکه از اواخر دهۀ نود قرن بیستم، لیبرالیسم این نبرد را برد و
تبدیل به گفتمان حاکم در اکثر شئون زندگی غربی شد. هرچند، این موضوع باعث
از بین رفتن کامل سوسیالیم نشد و هنوز جریانهایی از آن در دنیای نظریه و
عمل سیاسی غربی یافت میشود اما اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد و سیاست مبتنی
بر دولت حداقلی نشاندهندۀ زندگی لیبرالی در سیاست و اقتصاد غربیست.
2. در دنیای امروز، کمتر کسی است
که کاری به کار اینترنت ندارد و یا از ارتباطات مبتنی بر آن بهرهای
نمیبرد. با گسترش سختافزارهای لازم برای بهرهبرداری از اینترنت، امروزه
دسترسی به این فناوری در اکثر مناطق ممکن بوده و با تنوع نرمافزارهای
ارتباطی و خدمات شرکتهای مختلف، هر نوع ارتباطی در فضای سایبر سهل شده و
به طرق مختلف با کیفیات گوناگون میتوان به دیگران دسترسی داشت. اما این
دسترسی صرفاً محدود به افراد نیست و با پیشرفت تکنولوژیهای ارتباطی، سعی
میشود تا داشتههای نرمافزاری افراد نیز در اختیار همدیگر قرار بگیرد.به
عبارت دیگر، آنچه که امروزه در فضای اینترنتی تبدیل به گرایش غالب شده آن
است که تا جای ممکن، کاربران اطلاعات خود را از انواع مختلف، در قالب
شبکهها و دستهبندیهای متنوع در یک محلی ذخیره کرده و این اجازه را
بدهند تا دیگران به داشتههای آنها دسترسی داشته باشند. به عبارت اخری،
اشتراک گذاری اطلاعات در فضای سایبر یکی از اصلیترین سیاستهای
توسعهدهندگان این فناوری در حال حاضر است. گسترش این روند تا حدی است که
به نظر میرسد گویی اینترنت ایجاد شده تنها بخاطر اینکه آدمها را به هم
وصل کند و اطلاعاتشان را در اختیار همدیگر قرار دهد. یا میتوان گفت
خیلیها در فضای سایبر نوعی زندگی کومونیستی مجازی را تجربه میکنند.
3.با توجه به وضعیت کنونی، آنچه
جالب توجه است تضاد یا پارادوکسی است که پیشبینی میشود در آینده بین
حوزۀ فرهنگ (از آنجا که وجه فرهنگی فعالیت در فضای سایبر، بیشتر از وجوه
سیاسی و اقتصادیست) با حوزۀ سیاست و اقتصاد در غرب بوجود آید. گرچه
فناوری اینترنت همۀ فرهنگ غرب را تحت پوشش قرار نمیدهد و در سایر بخشهای
فرهنگی غرب مثل سینما و تلویزیون، هنوز عناصر لیبرال تکثیر و ترویج میشود
اما باید دقت کرد که این فناوری فراگیرتر و سهلالوصولتر از سایر
رسانهها بوده و تاریخچۀ کوتاه مدت آن نشان میدهد که اگر سرعت رشد این
رسانه به وضعیت فعلی باشد، در آیندهای نزدیک تبدیل به اصلیترین و
بانفوذترین رسانۀ موجود خواهد شد و به این ترتیب، مناسبات خود را نیز بر
کاربرانش تحمیل خواهد کرد.چیزی که در این میان قضیه را جدیتر کرده ولی در
حال حاضر ما را یاد قصههای ژولورن یا فیلم اودیسه میاندازد، تلاش
مهندسین فیزیک برای تبدیل جسم به نور و بالعکس هستند. در این تکنولوژی سعی
میشود تا با تبدیل اجسام به نور و انتقال آن از طریق کابلهای فیبر نوری
به مقصد و تبدیل مجدد نور به جسم پیشینی، جابجایی سختافزاری راحتتر از
قبل شده و به این طریق تنها عکس دیجیتال یا نامۀ الکترنیک نیست که در فضای
سایبر مبادله میشود بلکه اجسام را نیز میتوان به اشتراک گذاشت و یا
منتقل کرد.اگر آن تحمیل صورت بگیرد و این تکنولوژی ایجاد شود که خیلی دور
از ذهن نیست، ایجاد تضاد گفته شده محال نبوده و تحلیل چنین جامعهای مهم
بوده و لازم است تا علل وقوع، روند و آیندۀ آن بررسی شود. در این مجال
اندک ما، توانایی رسیدگی به همۀ این امور نیست و ما سعی میکنیم تا در
قالب چند فرضیه به آیندۀ این شرایط احتمالی بپردازیم. اما لازم است قبل از
بیان این فرضیهها، چندین پیشفرض را ذکر کنیم.
4. الف) رسانههای موجود از زمانی
که تبدیل به یکی از ارکان جامعه شدند، قرار نبود ابزاری برای استعمار
باشند. یعنی در ابتدای شکلگیری آنها نیتی در کار نبوده که این فناوری
ایجاد شده تا از آن برای نیل به اهداف قدرتهای استعماری استفاده شود. اما
آنچه امروز واقعیت دارد، ابزار شدن رسانه در دست قدرتهای بینالمللی است.
این یعنی خیلی از محصولات رسانهها برای تأمین منافع قدرتها ایجاد میشود
و لاغیر.ب) آنچه در فضای شبکههایی مثل فیسبوک، توییتر، گوگلباز،
گوگلپلاس و این روزها سیستمهای ارتباطی و اشتراک گذاری مبتنی بر کلود
(اشتراک گذاری ابری اطلاعات) وجود داشته و کاربران به آن تشویق میشوند آن
است که تا حد امکان افراد اطلاعات خود را از حالت اطلاعاتی دربیاورند تا
در معرض دید دیگران قرار بگیرد. این تشویق به اشتراک گذاری اطلاعات تا
جایی پیش میرود که آنرا تبدیل به عادت افراد نموده و این عادت میتواند
مثل بقیۀ عادات در بلند مدت، به رفتار ثابت صاحب آن تبدیل شود.ج) تجربۀ
زیست بشری نشان داده که حوزههای مختلف زندگی، توان تأثیرگذاری بر یکدیگر
را دارند. به این معنی که موضوعی در حوزۀ سیاست میتواند به اقتصاد سرایت
کند و یا یک امر فرهنگی، متغیر مستقل عواملی در حوزۀ اقتصادی یا اجتماعی
باشد. بهطورمثال، در تاریخچۀ لیبرالیسم میتوان ادعا کرد که زیربنای دولت
حداقلی در حوزۀ سیاست را موضوع کاپیتالیسم در اقتصاد تشکیل داده.د) یکی از
اعتقادات رایج در دنیای سیاست آن است که خیلی سادهانگارانه است اگر
بپذیریم نه تنها اتفاقات روی پردۀ عالم سیاست که خیلی از اتفاقات دیگر
بدون هیچ پشتپردهایست و نیت قدرتطلبانهای در پس آن وجود ندارد. به
عبارت دیگر، بسیاری از امور بدیهی در زندگی ما با فکر قبلی بوجود آمده و
طبیعی نیستند اما با توسل به تبلیغات طبیعی جلوه داده شدهاند.
5. فرضیۀ اولی که به ذهن میرسد آن
است که فضای اینترنتی به دست نیروهای چپ افتاده و ایشان سعی کردهاند تا
آداب این رسانه را متناسب با عقاید خود سامان دهند و حیات خویش را در
زندگی مجازی تداوم بخشند تا شاید در آینده بتوانند آنرا به زندگی حقیقی
سرایت دهند. سخت بشود برای این فرضیه دلیلی آورد اما برای رد کردنش همان
بس که جریانهای چپ در غرب انتقاد زیادی به مدرنیته و متعلقات آن دارند و
اگر رایانه را یکی از متعلقات مدرنیته بدانیم، بعید است که ایشان برای
نیتی به این بزرگی از آن ابزار بهره ببرند. درضمن این تکنولوژی توسط
نیروهای لیبرال ایجاد و گسترش داده شده و طبعاً این افراد نمیتوانند چنین
گرایشاتی داشته باشند. مگر اینکه بخواهیم به انحراف این جریان فکر کنیم که
تا دلیلی برایش نباشد قابل اثبات نیست. اما شاید آینده بر این فرضیه صحه
بگذارد.
6. فرضیۀ دومی که با توجه به
پیشفرض "الف" وجود دارد آن است که در پس تکنولوژی اینترنت و تبدیل شدن آن
به رسانۀ غالب، نوعی نگاه ابزارانگارانه نهفته و قدرتهای بزرگ در
تلاشاند تا برای کنترل امنیت و تأمین حداکثری منافع خویش، از این ابزار
استفاده کنند. به عبارت دیگر، کلید تحلیل آیندۀ این پارادوکس در شیءگشتگی
رسانهای کومونیستی در دستان قدرتهای لیبرال است و با تأمین منافع ایشان
و سوخت رفتن ابزار موجود، کل ماجرا از بین میرود.
7.اما میتوان جدای از این دو
فرضیه با اعتقادات پسینی، کل ماجرا را چیزی طبیعی و عادی دید و هیچ نوع
بدبینی نسبت به آن نداشت. به این معنی که جریان بوجود آمده در فضای سایبر
یک امر عادی و بدون نیت قبلی است و هیچ ربطی به سایر حوزهها نداشته و
تأثیری هم بر آنها نخواهد گذاشت. این دو گرایش مورد بحث دوشادوش هم زندگی
مسالمتآمیزی خواهند داشت و بدون درگیری به حیات خویش ادامه میدهند.
البته این فرضیه با پیشفرضهای"ج و د" در تضاد است و به همین دلیل سخت
بتوان آنرا قبول کرد. اما باز منتظر آینده میمانیم تا شاید این فرضیه را
متحقق ببینیم.
8. ولی با توجه به پیش فرض "ب"
میتوان فرضیۀ چهارمی را نیز تولید کرد و آن اینکه رسانههای اینترنتی در
آیندهای نه چندان دور به رسانۀ شمارۀ یک دنیا با بالاترین سطح تأثیرگذاری
و منبع اصلی فرهنگ جامعۀ غربی تبدیل خواهند شد. در نتیجه این حوزۀ فرهنگی
توانایی این را دارد که در بلند مدت بر روی سایر حوزهها تأثیر بگذارد و
به این طریق شاهد انتقال کومونیسم از فضای مجازی به زندگی واقعی و بازنمود
آن در سیاست و فرهنگ باشیم. طبق این فرضیه آیندۀ سیاسی و اقتصادی غرب را
آموزههای سوسیالیسم و مارکسیسم تشکیل میدهند.
9. شما آیندۀ این پارادوکس را چطور
میبینید؟ آیا موضوع مطرح شده در این نوشته، قابل اعتناست یا اینکه چندان
مهم نبوده و اصلاً مسئلهای را مطرح نمیسازد؟ اگر این موضوع قابل بررسی
است، شما کدام پیش فرض طرح شده را درستتر میدانید؟ و یا شاید شما هم پیش
فرض جدید خودتان را دارید؟
بولتن: سیدمجتبی نعیمی