یکم- توافق ژنو بیش از آنکه منطق هستهای یا امنیت ملی
داشته باشد، دارای منطق اجتماعی است. در واقع در این توافق، قبل از هر چیز
به تصور عدهاي به یک نیاز اجتماعی پاسخ داده شده است که پیش از انتخابات
شکل گرفته، در انتخابات به اوج رسیده و پس از انتخابات بدل به سرمایه سیاسی
برای کسانی شده که میخواهند دورانی از تغییر سیاست و تغییر رفتار را در
ایران کلید بزنند. این به اصطلاح نیاز اجتماعی با سرهمبندی کردن چند گزاره
بشدت مشکوک خلق شد؛ مشکلات اقتصادی محصول تحریمهاست، تحریمها مربوط به
برنامه هستهای است و برنامه هستهای حل نمیشود مگر با به رسمیت شناختن
نگرانیهای طرف مقابل و تلاش برای حل آن از طریق مذاکره مستقیم با طرفهای
غربی بویژه آمریکا. پس از انتخابات نیاز به حل مشکلات اقتصادی با نیاز به
توافق به هر قیمت، یکسان پنداشته شد و سیلی از تحلیلها روی سر افکار عمومی
آوار شد که میگفت مشکل همان جایی است که راه حل آنجاست؛ دستکاری کردن
تحریمها از طریق یک توافق هستهای. این آن چیزی است که راقم این سطور پیش
از این، آن را مکررا «خط سازش» خوانده و از جنبههای مختلف نقد کرده است.
دقیقا برای رفع همین سوءتفاهم بود که رهبر حکیم انقلاب اسلامی با خلق
اصطلاح «نرمش قهرمانانه» و تبیین دقیق مفهوم آن، تلاش کردند افکار عمومی را
به مسیر صحیح هدایت کنند. خط سازش میگوید باید به هر قیمت توافق کرد، چون
مقاومت اساسا آب در هاون کوبیدن و هزینهکردن بدون دستاورد است اما اصحاب
نرمش قهرمانانه میگویند در موارد ضروری نباید از به خرج دادن نرمشی
تاکتیکی ابا کرد تا امکان مقاومت استراتژیک برقرار بماند.
مراجعه دقیق به متن توافق ژنو، تردیدی در اینباره باقی نمیگذارد که
منطق هستهای این توافق بسیار ضعیف است و در جزئیات انتقاداتی خردکننده
گریبان آن را میگیرد. این نوشته به هیچ وجه نه زحمات تیم هستهای را
دستکم میگیرد ـ که دراین توافق، دستاوردهای قابل توجهی هم داشتهاند ـ و
نه منطقی را که میگوید کشور در این مقطع به دلایل متعدد به یک توافق در
موضوع هستهای که تحریمها را هم کاهش بدهد، نیاز داشت. مساله اصلی در این
یادداشت «جزئیات» است یعنی دقیقا همان چیزی که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی
هم در سخنان روز چهارشنبه گذشته خود مجوز بحث و انتقاد کارشناسی درباره آن
را به نحوی صادر فرمودند.
دوم- انصاف اقتضا میکند و شایسته هم این است که هرگونه بحثی درباره
توافق ژنو از توفیقات آن آغاز شود. من پیشتر گفتهام که تبدیل کردن موضوع
هستهای به موضوع مناقشات و بگومگوهای کودکانه و باندی بیش از هر کس خدمت
به دشمن است. تردیدی در این نیست که تیم مذاکرهکننده قصد خدمت داشته و با
مهارت و شایستگی در متن توافق دستاوردهای مهمی را هم خلق کرده است.
مهمترین دستاورد به عقیده من، وارد کردن مفهوم غنیسازی در ادبیات
آمریکاییها درباره برنامه هستهای ایران است. بدون شک، برخلاف آنچه تیم
خدوم هستهای ادعا میکند در این توافقنامه برنامه هستهای ایران به رسمیت
شناخته نشده است. هیچ جملهای در این توافق نیست که به نرمهای حقوقی مربوط
به بهرسمیت شناخته شدن برنامه غنیسازی داخل خاک ایران حتی نزدیک هم شده
باشد. تیم مذاکرهکننده هم برای اینکه بگوید دستاورد بزرگی داشته لازم نیست
روی این موضوع تمرکز کند. دستاورد مهم تیم مذاکرهکننده این است که برای
نخستین بار آمریکاییها را وادار کرده اذعان کنند: اولا غنیسازی میتواند
بخشی از یک راهحل نهایی درباره برنامه هستهای ایران باشد و ثانیا شرایط
مفروضی وجود دارد که تحت آن شرایط در حالی که غنیسازی بخشی از برنامه
هستهای ایران است، با این برنامه شبیه برنامه صلحآمیز هستهای بقیه
کشورهای عضو معاهده رفتار خواهد شد. این بدون شک دستاورد کوچکی نیست. اگر
به ادبیات یک دههای آمریکا درباره برنامه هستهای ایران نگاه کنیم، یکی از
برجستهترین مشکلات این است که آمریکاییها هرگز نمیپذیرفتند برنامه
غنیسازی ایران میتواند بخشی از یک برنامه صلحآمیز تلقی شود و به همین
دلیل وقتی از ضرورت اطمینان از ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران سخن
میگفتند منظورشان دقیقا این بود که برنامه غنیسازی باید برچیده شود. در
توافق ژنو، آمریکاییها برای نخستین بار پذیرفتهاند که میتوان به راهحلی
رسید که در آن یک غنیسازی مشروع داخل خاک ایران وجود داشته باشد.
بنابراین، دقیق اگر باشیم، آمریکا برای اولین بار، در یک توافق رسمی،
موضع راهبردی خود را درباره برنامه غنیسازی ایران تغییر داده است اما مهم
است تاکید شود که دراین توافق موقت و اولیه، برنامه غنیسازی ایران به
رسمیت شناخته نشده بلکه صرفا تداوم آن پذیرفته شده تا فرصتی برای مذاکره
درباره یک توافق جامع فراهم شود که میتواند دربرگیرنده یک غنیسازی به
رسمیت شناخته شده باشد. توافق ژنو به رسمیت شناخته شدن برنامه را به آینده و
تحقق شرایطی کاملا ویژه مشروط میکند که خواهیم دید نهایتا به معنای «به
رسمیت شناخته شدن برنامه هستهای ایران روی کاغذ» و «درخواست برای برچیده
شدن آن در عمل» خواهد بود.
سوم- توافق ژنو دارای چند ایراد اصلی و راهبردی است:
1- در این توافق موازنه داده- ستانده برقرار نیست. آنچه ایران در این
توافق واگذار میکند در واقع جلوگیری از پیشرفت بیشتر همه برنامه هستهای
موجود از حیث ماشینها، مواد، تاسیسات و تجهیزات (Halt) و همچنین به عقب
برگرداندن
(Roll Back) بخشهای کلیدی برنامه از جمله غنیسازی 20 درصد و ذخیره
مواد 20 درصد است و آنچه دریافت میکند تعدیلهایی در رژیم تحریمهاست که
در مقایسه با ساختار کلی این تحریمها بسیار جزئی است. نگاه آمریکاییها به
توافق ژنو همانطور که جان کری یک روز پس از توافق به ایبیسی نیوز گفته
این است که این توافق مقدمهای برای برچیدن
(Dismantling) زیرساخت غنیسازی ایران است. در ازای چنین توافقی آنگونه
که برگه اطلاعات (Fact Sheet) منتشر شده از سوی کاخسفید در تاریخ 23
نوامبر نشان میدهد آنچه عملا ایران دریافت میکند چیزی بیش از 10 میلیارد
دلار عواید ناشی از تعدیل تحریمها در برخی حوزههای خاص نیست. برنامه
هستهای بخشی از غرور ملی ایرانیان است که خون پاکترین جوانان این کشور به
پای آن ریخته شده است و معلوم نیست که سودا کردن این برنامه در ازای
تعدیلی چنین جزئی در تحریمها را بتوان یک معامله متوازن خواند. همینجا
خوب است یک نکته تذکر داده شود و آن هم این است که گاه دیده میشود که برخی
دوستان به استناد به اظهارات مقامهای آمریکایی ایراد میگیرند و مدعی
میشوند که نباید حرف آمریکاییها را در این حوزه ملاک دانست. این حرف کمی
عجیب و تا حدودی هم خندهدار است. طرف اصلی دعوا در این منازعه آمریکاست.
این آمریکاست که باید غنیسازی را به رسمیت بشناسد و باز این آمریکاست که
باید تحریمها را تعدیل کند. وقتی خود آمریکاییها میگویند غنیسازی را در
این توافق به رسمیت نشناختهاند و تحریمها را هم جز اندکی (که اعداد و
ارقامش را هم منتشر کردهاند) تعدیل نخواهند کرد، اتفاقا باید این حرفها
را جدی گرفت. این همه هزینه نشده است که ما خودمان برنامه غنیسازی را برای
خودمان به رسمیت بشناسیم. اگر دستاوردی هم وجود داشته باشد، آنجاست که
آمریکا موضع رسمی خود را چه درباره غنیسازی و چه درباره تحریمها تغییر
بدهد و این بسیار مهمتر از آن است که در متن چه نوشته شده است؛ چرا که در
بهترین حالت، این متن توافقی است که آمریکاییها به آن عمل نمیکنند و در
بدترین حالت، توافقی است که اساسا حقوق ایران را به رسمیت نشناخته است.
2- اشکال دوم این توافق این است که دست ایران را برای مذاکرات جامع
خالی میکند. یک شمارش سرانگشتی نشان میدهد که وقتی نوبت به مذاکره درباره
توافق جامع برسد، دست ایران به لحاظ فنی تقریبا خالی است و بدبینی به
آمریکاییها کاملا این ادعا را موجه میکند که فرض کنیم در توافق جامع، طرف
آمریکایی امتیازهایی بسیار بزرگ از ایران مطالبه خواهد کرد و حتی ممکن است
پای بحثهای دیگر از جمله بحثهای منطقهای و حقوقبشری را هم به میان
بکشد. سوال اصلی این است: وقتی ما میدانیم مذاکره مهمتری در راه است،
وقتی میدانیم طرف مقابل برگهای اصلیاش را که همان تحریمهای نفتی و
بانکی است برای آن مذاکرات نگهداشته، چرا باید در گام اول تقریبا همه
داشتههای خود را روی میز بگذاریم؟
3- سومین اشکال این است که دو نکته بسیار خطرناک درون متن توافق وجود
دارد که حقیقتا معلوم نیست آقای دکتر ظریف و دوستانشان که این همه برای
حراست از حقوق ایران در این متن وسواس به خرج دادهاند، چگونه به آنها
رضایت دادهاند.
نخستین نکته این است که در بخشی از متن به صراحت گفته شده است که ایران
باید در مرحله مابین گام اول و گام نهایی، نگرانیهای شورای امنیت
سازمانملل درباره برنامه هستهای ایران را از طریق پرداختن (Addressing)
به قطعنامههای شورای امنیت برطرف کند. معنی این جمله چیست؟ اگر قرار باشد
ایران قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند چرا اصلا با 1+5 توافق کرده
است؟ و آیا مطابق همین بند 1+5 نمیتواند همه درخواستهای شورای امنیت از
ایران از جمله تعلیق غنیسازی 5 درصد را هم روی میز بگذارد؟ نکته دوم مربوط
به بند چهارم از توصیف شرایط توافق نهایی در توافق ژنو است. در این بند
گفته شده است که ایران میتواند نهایتا یک برنامه غنیسازی داشته باشد به
شرط 1- انطباق بر نیازهای عملی
(Consistent with practical-needs) 2- توافق بر سر محدودیتهایی درباره اندازه
(Level)، ظرفیت (Capacity)، حجم (Stocks of enriched urannium) و مکان
آن. مشروط شدن غنیسازی در گام آخر به نیازهای عملی ایران آیا معنایی جز
این دارد که 1+5 میتواند در مذاکره بر سر توافق نهایی ادعا کند ایران به
دلیل نداشتن رآکتوری که تامین سوخت نشده باشد، عملا هیچ نیاز عملی به
غنیسازی ندارد و باید آن را برچیند؟ و تازه، حتی اگر غرب نیاز عملی ایران
را هم بپذیرد، پذیرفتن این همه محدودیت درباره اندازه، سطح، گستره، ذخایر
و... غنیسازی، آیا چیزی هم از برنامه غنیسازی باقی میگذارد؟
این سوالها و ابهامات بسیار جدی است نه به این دلیل که زحمات تیم
مذاکرهکننده و مهارت و ذکاوت آنها خدای ناکرده به چالش کشیده شود بلکه از
این رو که مذاکراتی سختتر در پیش است و برای رسیدن به غایت مطلوب در آن
باید بسیار سختگیرتر، عمیقتر و دوراندیشتر از چیزی بود که در این توافق
میبینیم.