به گزارش 598 به نقل از برهان، اگر بخواهیم در خصوص فرصتها و تهدیدهای
رابطهی جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحدهی آمریکا تحلیلی واقعبینانه
ارائه کنیم، میبایست به پیشینهی روابط ایران و آمریکا نظری اجمالی
بیفکنیم. به طور کلی، آغاز روابط این دو کشور به اوایل قرن نوزدهم میلادی
برمیگردد. در این برههی زمانی و حتی جنگ جهانی دوم، نوع روابط عمدتاً
روابط مذهبی و فرهنگی و بعدها تا حدودی اقتصادی است.
اساساً تا سال
۱۹۴۱م (۱۳۲۰ش) مقامات آمریکایی به علل مختلف از جمله تأثیر «دکترین
مونروئه»، تمایل چندانی به حضور کشورشان در ایران نداشتند، اما از اواسط
۱۳۲۰، به دلیل ارزیابی جدید از وضعیت مالی و موقعیت استراتژیک ایران، دولت
آمریکا نفوذ خود را در ایران بیشتر کرد و برای تقویت موقعیت خود در این
کشور، روشهای مختلفی را به کار برد که مهمترین آن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
است.
از این تاریخ به بعد، نفوذ گستردهی آمریکا در ایران شروع شد و
تا انقلاب اسلامی تداوم یافت. به طور خلاصه، روابط دو کشور در دههی۱۳۴۰
به صورت روابط دستنشاندگی و در دههی ۱۳۵۰ به صورت تحکیم و وابستگی است و
به طور کلی، طی این مدت، ایران به دستنشاندهی نظامی و سیاسی آمریکا مبدل
شد.[۱]
موضعگیری ایالات متحده نسبت به ایران در دوران تحولات
انقلابی، از جمله مهمترین تحولات روابط خارجی دو کشور قبل از پیروزی
انقلاب اسلامی محسوب میگردد. به طور کلی، در دوران تحولات انقلابی ایران،
سیاست آمریکا حمایت همهجانبه از محمدرضا شاه بود، اما زمانی که آمریکا
متوجه گردید نمیتواند شاه را بر اریکهی قدرت نگه دارد، در پی خروج شاه
در ۲۶ دی ۱۳۵۷، تمام سعی خود را به کار برد تا به هر نحو ممکن، ایران را
در اردوگاه غرب نگه دارد و از سقوط آن به دامان شوروی و روی کار آمدن یک
رژیم اسلامی (به زعم خود) جلوگیری کند.
تصویری که برخی از زمامداران
آمریکایی از حکومت بعدی ایران در نظر داشتند، غیر از آن بود که بعدها در
ایران استقرار یافت. آنان بر این باور بودند که یک حکومت ملی از عناصر
لیبرال و وابسته به جبههی ملی سابق، زمام امور را در دست میگیرد و منافع
غرب و آمریکا در شکل محدودتری تأمین خواهد شد.
لذا با سقوط رژیم
محمدرضاشاه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و روی کار آمدن دولت موقت، ایالات متحده از
اولین کشورهایی بود که اقدام به شناسایی رسمی دولت موقت کرد. آمریکا در
تلاش بود تا روابط خود را با ایران گسترش دهد و متقابلاً حکومت بازرگان نیز
مایل بود که روابط خویش را با آمریکا حفظ نماید؛ اما اتخاذ سیاست «نه
شرقی، نه غربی» از سوی امام خمینی، مانع از آن شد که روابط دولت موقت با
آمریکا تا حد مطلوب پیشرفت نماید.
پس از آنکه محمدرضا شاه برای
معالجه وارد نیویورک شد، دانشجویان پیرو خط امام در اعتراض به پذیرش شاه از
سوی آمریکا، سفارت این کشور در تهران را مورد حمله قرار دادند. البته
ملاقات بازرگان و یزدی با برژینسکی در الجزایر، مزید بر علت شد و در ۱۳
آبان ۱۳۵۸ سفارت آمریکا تسخیر و کارکنان سفارت به گروگان گرفته شدند که
امام خمینی از این واقعه با عنوان «انقلاب دوم» یاد کردند.
به
دنبال اقدام دانشجویان پیرو خط امام (رحمت الله علیه) و حمایت تمامقد امام
خمینی (رحمت الله علیه) از تسخیر سفارت آمریکا، که به جاسوسخانه مشهور
گردیده بود، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در شامگاه ۱۸ فروردین
۱۳۵۹، طی دستوری قطع روابط سیاسی و بازرگانی با جمهوری اسلامی ایران را
اعلام کرد. این دستور که پنج ماه پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران به وقوع
پیوست، عکسالعمل جدید دولت آن کشور در برابر گروگانگیری دیپلماتهای
آمریکایی در ایران بود. کارتر پیش از قطع رابطه با ایران، چند مرحله
اقدامات سیاسی و اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران به عمل آورده بود.
در
نخستین عکسالعمل، روز ۲۲ آبان ۱۳۵۸، دستور توقیف کلیهی داراییهای
ایران در بانکهای آمریکایی و شعبههای خارجی آن را صادر کرد و خرید نفت از
ایران را متوقف ساخت. در ۱۳ آذر، پانزده عضو شورای امنیت، تحت فشار
آمریکا، به اتفاق آرا، قطعنامهی شمارهی ۴۵۷ را در محکومیت اشغال سفارت
آمریکا در تهران منتشر کردند.[۲]
ارجاع موضوع گروگانگیری به دیوان
بینالمللی دادگستری در لاهه، از دیگر اقدامات آمریکا بود. رأی این دیوان
نیز روز ۲۴ آذر علیه ایران صادر شد و ۱۵ قاضی این دادگاه، به اتفاق آرا،
جمهوری اسلامی ایران را به دلیل تصرف سفارت آمریکا محکوم کردند.
در
نهم دی ۱۳۵۸، شورای امنیت سازمان ملل، تحت فشار آمریکا، قطعنامهی ۴۶۱ را
در موضوع مجازاتهای اقتصادی علیه ایران تصویب کرد و تا ۱۷ دی به ایران
مهلت داد تا گروگانهای آمریکایی را آزاد کند. علاوه بر این، بسیاری از
مفسران آمریکایی نیز از نیروی موسوم به «واکنش سریع»، که در ۱۱ دی ۱۳۵۸ به
دستور کارتر در خلیج فارس شکل گرفت، به عنوان عکسالعمل واشنگتن در مقابل
واقعهی تصرف سفارت آمریکا در تهران یاد کردند.
دستور قطع رابطه با
ایران هفده روز قبل از مداخلهی نظامی آمریکا در منطقهی طبس، با هدف
آزادسازی گروگانها، اتخاذ شد. جیمی کارتر پس از صدور فرمان قطع رابطه، در
سخنانی اعلام کرد دیپلماتهای ایرانی ۲۴ ساعت فرصت دارند خاک آمریکا را ترک
کنند.
موضوع قطع روابط سیاسی و اقتصادی آمریکا با ایران، دو ماه
پیش از صدور دستور کارتر، در قطعنامهی ارائهشده از سوی آمریکا به شورای
امنیت سازمان ملل پیشبینی شده بود. در آن قطعنامه، که در ۲۴ بهمن ۱۳۵۸ به
شورا ارائه شد، آمریکا خواستار اعمال تحریمهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی
و قطع رابطه با ایران به دلیل تصرف سفارت آمریکا گردید.
این
درخواست در کنفرانس کشورهای صنعتی غرب نیز مطرح شده بود، ولی رایزنیهای
هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل و همچنین وتو شدن قطعنامهی پیشنهادی
آمریکا توسط اتحاد جماهیر شوروی، باعث شد دولت جیمی کارتر در اتخاذ تصمیم
برای قطع مناسبات سیاسی و بازرگانی با ایران تنها بماند.
بدین
ترتیب، تاریخ انقلاب اسلامی وارد مرحلهی جدیدی گردید و روابط ایران و
آمریکا رو به تیرگی و خصومت نهاد؛ به طوری که این روابط خصمانه تا به
امروز تداوم یافته است.اما آنچه در این کلام قابل بیان است اینکه یکی از
مسائل اساسی در گفتوگوی سیاسی، محاسبه سود و زیان است. عرف بینالمللی
بدین گونه است که اگر رابطهی سیاسی واجد حداقلی از منافع نباشد یا رابطه
ضرر داشته باشد، در کشور اقدام به برقراری ارتباط سیاسی بین دولتها
نمیکنند؛ چرا که برقراری رابطه، موجد هزینههایی است و تداوم آن نیز
همواره هزینه دارد.
بر این اساس، دولتها به تناسب نیازی که به
مراوده با جهان خارج دارند و نیز به تناسب توانمندی آنان برای قبول هزینهی
رابطه، با دولتهای خارجی ارتباط برقرار میکنند. بر همین اساس، اصولاً
سیاست خارجی، فعالیتهای یک کشور در محیط و شرایط خارجی است. در همین
ارتباط، سیاست خارجی میتواند یک استراتژی یا برنامهای از فعالیتها تعریف
گردد که توسط تصمیمگیران یک کشور در برابر کشورهای دیگر و نهادهای
بینالمللی انجام میشود تا به اهدافی برسند که «منافع ملی» آن کشور خوانده
میشود.
البته در این بین ممکن است کشورهایی نظیر ایران، استراتژی
خارجیشان بر «رابطه با همه» مبتنی باشد و جز در موارد خاص، از ارتباط
استقبال کنند؛ ولی در عین حال، به دلیل هزینهی بالای رابطه و غیرضروری
بودن ارتباط، از برقراری رابطه سیاسی با کشورهایی اجتناب ورزند.
آمریکاییها
با استقلال انقلاب ایران، با فعالیت «آزاد» نظام جمهوری اسلامی در برابر
سیستم غربمحور بینالملل، با همدلی ایران با ستمدیدگان جهان که مورد ظلم
سیستم بینالملل هستند و با احیای اسلام سیاسی در مجموعهی کشورهای اسلامی
مخالف بودهاند، در آینده نیز مخالف خواهند بود.
با توجه به آنچه در
ابتدا بیان شد و همچنین با بررسی دقیق تاریخ سیاسی ایران، میتوان اذعان
داشت از زمانی که آمریکاییها (به عنوان یک قدرت جهانی) در سال ۱۳۲۲ (اواخر
جنگ دوم جهانی) به ایران پای نهادند تا ۱۳ آبانماه ۵۸ که از ایران رانده
شدند، همواره برخورد تحقیرآمیزی با ایرانیان داشتهاند و خودشان نیز در
موارد زیادی به آن اذعان کردهاند.
علاوه بر این، در طول دوران پس
از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بدون تردید آمریکاییها ضربات فراوان و بعضاً
جبرانناپذیری بر انقلاب اسلامی وارد کردهاند. در این دوران، آشکارا
ایالات متحده در پی سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی بوده است. آنان هیچ گاه
کتمان نکردهاند که تحمل حاکمیت دولت اسلامی در ایران را ندارند و دائماً
در کار اخلال علیه انقلاب ما بودهاند.
باید اضافه کرد که خصومت
آمریکا با ایران تنها شامل عملکرد ضدایرانی و ضداسلامی آنان در گذشته
نمیشود. آنان در آینده نیز انگیزهی فراوانی برای مخالفت با منافع
جمهوری اسلامی دارند. آمریکاییها با مذهبی بودن حکومت مخالف بودهاند و در
آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکاییها با استقلال انقلاب ایران مخالف
بودهاند، در آینده نیز مخالف خواهند بود.
آمریکاییها با فعالیت
«آزاد» نظام جمهوری اسلامی در برابر سیستم غربمحور بینالملل مخالف
بودهاند، فردا نیز مخالف آن خواهند بود. آمریکاییها با همدلی ایران با
ستمدیدگان جهان که مورد ظلم سیستم بینالملل هستند مخالف بودهاند، در
آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکاییها با احیای اسلام سیاسی در مجموعهی
کشورهای اسلامی مخالف بودهاند، در آینده نیز مخالف خواهند بود.
آمریکاییها در گذشته حمایت ما از مظلومین فلسطین و مخالف با رژیم
صهیونیستی را مصداق «تروریسم» میدانستهاند، در آینده نیز خواهند دانست
و...
با این وصف، آمریکای فردا همان آمریکای دیروز است و ماهیت آن
هیچ گونه تغییری نیافته است. بنابراین ما چگونه میتوانیم به کسی که دیروز
رسماً اعلام کرده «در پی خشکاندن ریشهی ملت ایران» است و رسماً حدود سیصد
مسافر بیگناه ما را بر روی آسمان خلیج فارس به شهادت رسانده است و برای
سرنگونی حکومت ایران بودجهی رسمی به تصویب میرساند و دولتمردان آن مثل یک
دورهگرد در جهان میگردند تا پیوندهای ایران با خارج از مرزهایش را قطع
کنند، اعتماد کنیم و با آنها پای میز مذاکره بنشینیم.
آیا برای آن
همه ظلم و تجاوز، کوچکترین نشانهای از نرمش از سوی آمریکاییها مشاهده
کردهایم؟ آمریکاییها با زرنگی خاصی از مذاکره با ایران دم میزنند و خود
را طرفدار گفتوگو میشمرند و در همان حال، با قلدری به ما فشار میآورند
تا با آنان مذاکره کنیم. خود این مبنا به تنهایی بیانکنندهی تحمیلی بودن
مذاکره و اهداف ناگفتهای است که آمریکاییها ترجیح میدهند پوشیده باشد.
در
همین خصوص، روزهای گذشته ژنو، پایتخت سوئیس، میزبان نشستی با حضور ایران و
شش کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین و آلمان در ظاهر مذاکرات
هستهای بود که طی چند سال گذشته، این کشورها برای چندمین بار آن را تجربه
میکردند تا بالاخره بعد از ده سال از آغاز پروندهی هستهای ایران در سطح
جهانی، این بار چهارمین تیم ایرانی، با هدایت محمدجواد ظریف، سکاندار این
پرونده شد.
این مذاکرات که در تمام این ده سال با هدف عادیسازی
پروندهی هستهای ایران و به دنبال آن، رفع و کاهش تحریمها به عنوان
مهمترین اولویت تیم ایرانی در حالی صورت میگیرد که در حال حاضر، جمهوری
اسلامی ایران در چهار مرحله مورد تحریم قرار گرفته است.
نخستین
مرحلهی تحریمهای آمریکا، همان طور که به آن اشاره گردید، از سال ۱۹۷۹ تا
۱۹۹۵ میلادی در واکنش به بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا و به زعم
آمریکاییها، حمایت دولت ایران از گروههای افراطی منطقه، بوده است.
دومین
مرحله از تحریمها از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ اعمال شد که هدف آن، تضعیف ایران
از طریق هدف قرار دادن صنایع نفت و گاز و جلوگیری از دسترسی این کشور به
فناوریهای موشکی و هستهای بود. تحریمهای آمریکا همچنین شرکتهای کشور
ثالث را که در بخش انرژی ایران سرمایهگذاری کنند هدف قرار داد؛ اقدامی که
متحدان ایران را وادار کرد موضعی واحد بر ضد ایران اتخاذ کنند.
موج
سوم تحریمها از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ به طور عمده، به علت نگرانی دربارهی
اهداف هستهای ایران صورت گرفت. با این حال، شامل اقدامات تنبیهی به علت
نقض حقوق بشر نیز بود. این تحریمها تقریباً همهی گلوگاههای اقتصاد ایران
را هدف قرار داد.
آمریکای فردا همان آمریکای دیروز است و ماهیت آن
هیچ گونه تغییری نیافته است. بنابراین ما چگونه میتوانیم به کسی که دیروز
رسماً اعلام کرده «در پی خشکاندن ریشهی ملت ایران» است و امروز برای
سرنگونی حکومت ایران بودجهی رسمی به تصویب میرساند و دولتمردان آن مثل یک
دورهگرد در جهان میگردند تا پیوندهای ایران با خارج از مرزهایش را قطع
کنند، اعتماد کنیم.
موج اخیر تحریمهای ایران نیز از سال ۲۰۱۰
میلادی شامل برخی از شدیدترین محدودیتهایی بود که آمریکا بر ضد یک کشور
اعمال کرده است. این تحریمها بانک مرکزی ایران، توان این بانک برای انتقال
درآمدهای نفتی به کشور و نیز بخشهای حملونقل، بیمه، تولید و مالی ایران
را هدف قرار داده است.
دو مرحلهی نخست تحریمهای ایران به طور
یکجانبه توسط واشنگتن اعمال شد. با این حال، دو مرحلهی بعدی تحریمها
شامل تدابیری مشابه بود که متحدان آمریکا و سازمان ملل بر ضد ایران اعمال
کردند و تقریباً یک رژیم جهانی تحریمها بر ضد ایران اعمال شد.
تحریمهایی
که علیه ایران در ۳۵ سال اخیر شکل گرفته است از سوی غربیها با عنوان
«فلجکننده» در رسانهها و سخنرانیها اطلاق میشود؛ یعنی غرب به رهبری
آمریکا و اسرائیل رسماً میخواهند با ابزار تحریمهای سنگین اقتصادی، ایران
را از پا دربیاورند. هرچند عدم موفقیت آنها در عدم دستیابی به مقاصدشان
از تحریمها باعث گردیده تا آمریکاییها برای حفظ اندک اعتبار بینالمللی،
مجدداً رو به مذاکره بیاورند؛ چرا که آمریکاییها در ادامهی روند تحریمها
علیه ایران دو مشکل عمده دارند. اول اینکه کشورهای اروپایی از تداوم
مواجههی سیاسی و اقتصادی با ایران خسته شدهاند و توان ادامهی پرداخت
هزینههای اقتصادی آن را در خود نمیبینند.
از این رو، مدتی است که
اروپا زمزمهی جدایی از سیاست آمریکا را سر داده است. از این منظر، سخنان
اخیر جک استراو، وزیر خارجهی سابق انگلیس، حائز اهمیت است. استراو در
آستانهی مذاکرات وزرای خارجهی ایران و شش کشور موسوم به ۵+۱ با صراحت از
خطای آمریکا در مواجهه با برنامهی هستهای ایران و مذاکره با تهران سخن
گفت و از آنان خواست که رسماً از ایران عذرخواهی کنند. این موضوع به خوبی
از خستگی نزدیکترین متحد اروپایی واشنگتن خبر میدهد.
مشکل عمدهی
دیگر آمریکاییها، رژیم صهیونیستی است. رژیم صهیونیستی بدون آنکه هزینهای
پرداخته باشد، از مناقشهی ایران و غرب بیشترین نفع را برده و بر ادامهی
تحریمهای غرب علیه ایران اصرار دارد و با استفاده از لابی صهیونیستی در
آمریکا، به دولت اوباما فشار میآورد. سفرهای پیدرپی وزیر خارجهی آمریکا
به تلآویو و توقف طولانیمدت او در پایتخت رژیم صهیونیستی، امری طبیعی
نیست.
این موضوع نشان میدهد که آمریکا و اسرائیل در خصوص پروندهی
هستهای ایران دچار اختلاف دیدگاههای جدی هستند. اینها نشاندهندهی
نکتهای کلیدی است که رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان به درستی فرمودند:
«تحریم مقصود آنها را تأمین نکرده است.»
ولی سؤال مهم این است که
اصلاً تحریمها علیه ایران کار کیست؟ جواب این سؤال، از این جهت که تکلیف
افکار عمومی را روشن میکند، مهم است؛ چرا که رسانههای همسو با غرب به
رهبری آمریکاییها تلاش دارند در داخل ایران، توجهات را از «مقاومت» به سمت
«مذاکره» تغییر مسیر بدهند و بخشی از افکار عمومی را به این جمعبندی
برسانند که راهحل مشکلاتشان نه با مقاومت و ایستادگی در برابر آمریکا،
بلکه مذاکره با آمریکاست تا این مهم پتانسیل انحراف توجه بخشی از ایرانیان
را از مقاومت به سمت مذاکره فراهم کند.
در ادامه میتواند
تولیدکنندهی یک شکاف اجتماعی به دو دستهی هواداران مقاومت و هواداران
مذاکره باشد و در نهایت به یک رویارویی در ایران، به خصوص با ظرفیت جوانان
و دانشجویان منجر شود. اما رهبری معظم انقلاب در سخنان ۱۲ آبان سال جاری،
اجازهی وقوع چنین شکافی را ندادند و فرمودند:
«اینهایی که از سوی
ایران مذاکره میکنند بچههای خود ما و بچههای انقلاباند و از سوی نظام،
مسئولیت یک کار پیچیده را بر عهده دارند و هیچ کسی حق ندارد آنان را تضعیف
کند و یا سازشکار بخواند.» در همان حال، ایشان مذاکره با ۵+۱ و خصوصاً
آمریکا را محدود به مسائل هستهای دانستند و با طرح این مهم، ضمن آنکه راه
ورود آمریکا به سایر پروندههای حساس ایران را مسدود کردند، نشان دادند که
هواداران مقاومت از مذاکره هم حمایت میکنند؛ کما اینکه هواداران مذاکره،
حامی مقاومت هم هستند.
اما گذشته از اینها باید بدانیم که تحریمها
علیه ایران از چهار مرجع شکل گرفته است: دولت آمریکا، کنگرهی آمریکا،
اتحادیهی اروپا و شورای امنیت سازمان ملل متحد و بر خلاف تصورهایی که
عموماً در جامعه شکل گرفته است، اصل وزنی و کیفی تحریمها علیه ایران در
اختیار هیچ کدام از اعضای ۱+۵ نیست!
به عبارتی ساده، مهمترین عناصر
پروندهی قطور ظلم غرب علیه ایران در پروندهی تحریم در اختیار کنگرهی
آمریکاست و دولت این کشور و پنج کشور دیگری که با ایران مذاکره میکنند، در
رفع و کاهش تحریمها بیاختیار هستند!
معیارهای حذف تحریمها بسیار
بالاست. رئیسجمهور آمریکا باید احکام اجرایی را که طی سالها اعمال شده
است لغو کند. با این حال، نزدیک به شصت درصد از تحریمها توسط کنگرهی
آمریکا به قانون تبدیل شده و به این ترتیب، اصلاح و لغو آنها فرای
اختیارات رئیسجمهور این کشور است. کنگرهی آمریکا نیز باید در این باره
اقدام کند.
برای مثال، احکام اجرایی منع تجارت با ایران در سال ۲۰۰۶
در قالب قانون حمایت از آزادی در ایران و قانونهای موسوم به پاسخگویی و
عدم سرمایهگذاری در ایران در سال ۲۰۱۰ توسط کنگره به قانون تبدیل شد.
همچنین به طور مشابه، احکام اجرایی تحریم بخش انرژی و پتروشیمی و نیز حکم
اجرایی مربوط به ناقضان حقوق بشر در سال ۲۰۱۲ در قالب قانون کاهش تهدید
ایران و نیز قانون حقوق بشر سوریه به شکل مصوبه درآمدهاند.
و
نکتهی اساسی اینکه ۱۶ حکم اجرایی و ۹ قانونی که بر ضد ایران در کنگره
تصویب شده است، تنها مربوط به مسئلهی هستهای ایران نیست. بیش از هشتاد
درصد از تحریمها به سیاست خارجی و داخلی ایران مربوط میشود که
علیالقاعده قرار نیست در مذاکرات به ظاهر هستهای، آمریکاییها از آن
کوتاه بیایند و لغو آن ۲۰ درصد باقیمانده تحریمهای یکجانبهی آمریکا
تنها با مجوز کنگرهی آمریکا امکانپذیر است و لذا کنگرهای که در خصوص یک
موضوع داخلی لغو بیمه این گونه عمل کرده و دولت آمریکا را به مدت دو هفته
تعطیل کرده است، میتوان حدس زد که در خصوص موضوع مهم ایران چگونه عمل
خواهد کرد. نکتهی مورد توجه و مهم این است که هر گونه لغو تحریم احتمالی
از سوی دولت آمریکا ششماهه و موقت است و امکان وضع کردن دوبارهی آن وجود
دارد؛ در حالی که پذیرش هر گونه محدودیت بر غنیسازی، دائمی خواهد بود.
به
عبارت دیگر، لغو تحریمها موقتی، محدود، لرزان و زمانمند است و میتواند
به بهانههای دیگری دوباره علیه جمهوری اسلامی اعمال شود. چیزی که غرب از
ما در مذاکرات میخواهد همه چیز ماست، اما آنچه آنها میخواهند به ما
بدهند همه چیزشان نیست.
حالا اما بعد از پایان اولین دور از مذاکرات
هستهای در دولت جدید، غربیها باز هم همان حرفهای زمان گذشته را تکرار
میکنند؛ خبرگزاریها و چهرههای غربی خیلی راحت از عدم لغو تحریمها تا
روشن شدن کامل وضعیت ایران خبر میدهند تا نقشهی قبلی کشورهای غربی
دربارهی ایران بار دیگر اجرا شود.
با توجه به شرایط موجود، به نظر
میرسد خط مسیر غرب قطعاً نگه داشتن بخش اعظم تحریمهاست؛ چنان که خبرگزاری
«رویترز» مینویسد: «هر نوع کاهش تحریمهای ایران از سوی آمریکا نمادین
خواهد بود؛ چرا که هر اقدامی بیشتر از آن با مخالفت کنگره روبهرو خواهد
شد. مقامات کنگره بر این نکته تأکید دارند که ایران برای لغو تحریمها حتی
غنیسازی در سطح پایین را هم باید متوقف کند.» از سوی دیگر، معاون وزیر
خارجهی رژیم صهیونیستی هم گفته است: «تا زمان توقف کامل غنیسازی
اورانیوم، نباید تحریمهای ایران کاهش یابد.»
موضوع روشن این است که
دعوای اخیر دولت اوباما با کنگره، که منجر به تعطیلی دوهفتهای آمریکا شد،
نشان میدهد مذاکرهکنندههای ایران نباید تصور کنند غرب حتی در صورت
تعطیلی کامل فعالیت هستهای ایران، تحریمها را برمیدارد.
بر خلاف
تصورهایی که عموماً در جامعه شکل گرفته است، اصل وزنی و کیفی تحریمها علیه
ایران در اختیار هیچ کدام از اعضای ۱+۵ نیست! به عبارتی ساده، مهمترین
عناصر پروندهی قطور ظلم غرب علیه ایران در پروندهی تحریم در اختیار
کنگرهی آمریکاست و دولت این کشور و پنج کشور دیگری که با ایران مذاکره
میکنند، در رفع و کاهش تحریمها بیاختیار هستند!
حال باید دید چرا
آمریکاییها در طول سالهای گذشته، به ایران برای قبول مذاکره فشار
میآورد؟ در رابطه با مذاکره با ایران، آمریکا دنبال چه چیزی است؟ چه
دستاورد مهمی باعث اصرار آمریکا مبتنی بر مذاکره با ایران شده است؟
آمریکاییها دیری است دنبال جا انداختن تئوری نظام تکقطبی به رهبری خود
هستند. در این وادی، یک روند اسلامگرایی استقلالطلب و معارضهجو با اهداف
آنان کاملاً در تضاد است.
در گفتوگوی آمریکا با ایران (به هر
نتیجهای که منجر شود)، به تعبیر مقام معظم رهبری، «مستکبر دنبال ثبت کردن
حرف خودش است.» آنان میخواهند مهمترین مانع ایدئولوژیک بر سر راه سیاست
حاکمیت بر کل جهان را از میان بردارند. آنان دنبال آناند که «همان رشتهی
باریکی که با حادثهی تسخیر لانهی جاسوسی قطع شد دوباره وصل کنند تا
بتوانند از همان رشتهی باریک برای تحمیل خواستههای خود استفاده کنند.»[۳]
البته
این دشمنی وجههی اعتقادی نیز برای نظام اسلامی دارد و این مسئلهای است
که رهبر فرزانهی انقلاب در دیدار اخیر خود با بسیجیان به صراحت بیان
کردند: «آنچه نقطهى مقابل نظام اسلامى است، استکبار است. جهتگیرى
خصومتهاى نظام اسلامى، با نظام استکبار است؛ ما با استکبار مخالفیم، ما با
استکبار مبارزه میکنیم... استخوانبندى استکبار در همهى دورهها یکى
است. البته شیوهها و خصوصیات و روشها در هر زمانى تفاوت میکند. امروز هم
نظام استکبارى وجود دارد؛ رأس استکبار هم در دنیا، دولت ایالات متحدهى
آمریکاست.»
ایران در کل جهان اسلام دارای نفوذ جدی است و مهمترین
واحد شکلدهنده به افکار نزدیک به ۱.۵ میلیارد مسلمان به حساب میآید.
ایران در کشورهای پیرامون خود و سایر کشورهای عرب و غیرعرب مسلمان و
کشورهای آمریکای لاتین دارای نفوذ جدی است و در همهی این موارد، نفوذ
ایران در نقطهی مقابل برنامههای استیلاگرایانهی آمریکا قرار دارد. با
این وصف، مذاکرهی آمریکا با ایران در یک جزء از قدرت فنی ایران به هر
سرانجامی برسد، تأثیری بر قدرت ایران و در نتیجه، نقشی در حل مسائل
فیمابین ایران و آمریکا نخواهد داشت.
امروز نیز دیپلماتهای ایرانی
در موضوع مذاکرات هستهای در حال انجام کار پیچیده و دشواری هستند و البته
مورد حمایت رهبری و قاطبهی ملت ایران جهت دستیابی به مهمترین اهداف این
مذاکرات، که در گام اول عادیسازی پروندهی هستهای و همچنین رفع و کاهش
تحریمهای غیرقانونی غرب است، قرار دارند؛ اما نباید فراموش کرد که هیچ
مذاکرهای حق کوتاه آمدن از حقوق ملت ایران، حتی به اندازهی یک قدم
عقبنشینى را نخواهد داشت و این نکتهای بود که رهبر انقلاب در دیدار اخیر،
با تأکید چندین باره بر آن، مانع از تفاسیر غلط از سخنان پیشین خودشان در
خصوص نرمش قهرمانانه شدند.
پینوشتها:
[۱]. روابط ایران و آمریکا از پیروزی انقلاب اسلامی تا تسخیر لانهی جاسوسی، حسن خداوردی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸.
[۲]. الگوهای رفتاری ایالات متحدهی آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳.
[۳]. روزنامهی جمهوری اسلامی، ۲۷ دی ۷۶، ص ۲.