خبرگزاری ایسنا: 30 ماه از سرنوشت تلخ مادر و دختری که به دست مردی معتاد قربانی اسیدپاشی شدهاند، میگذرد. 30 ماه توام با درد، سختی، بیپولی و نگاه پرسشگر مردم، حالا «رعنا» آن دختری که تنها 3 سال از زندگیاش میگذشت که اسیر خشم پدر معتادش شد.
در حالی وارد مهدکودک میشود که پزشکان امیدی به چشم راست این کودک ندارند و در کنار آن مادر جوانش که تنها 26 بهار را پشت سر گذاشته، این روزها دنیایش تاریکتر از آن چیزی است که میپنداشته و آنگونه که میگوید تنها قصاص همسرش میتواند مرهمی بر زخمهایش باشد.
بامداد اواخر اردیبهشتماه سال گذشته مردم روستای «براتآباد» شهرستان بم با صدای فریادهای «کمک» زنی جوان روبرو شدند که بلند فریاد میزد که «سوختم» و از مردم درخواست آب میکرد، هرچند همسایهها در لحظات اولیه تصور میکردند که این زن 24ساله دچار برقگرفتگی شده است اما هنگامی که صورت تخریب شده او و دختر دو و نیم سالهاش را دیدند متوجه شدند که این زن قربانی اسیدپاشی شوهر معتادش شده است.
سمیه با بیان اینکه شش سال پس از ازدواجش با همسر معتاد به شیشه و کراک متوجه میشود که وی اقدام به ارتکاب جرایم دیگری نیز میکند، گفت: مدتها بود که برای طلاق پیش قدم شده بودم، اما دو روز قبل از حادثه اسیدپاشی، برای طلاق توافقی به دادگاه رفتم و شوهرم در حیاط دادگاه با دادن وعده و وعید، مرا منصرف کرد و حتی برادرش «علی» با میانجیگری عنوان کرد که تا دو روز دیگر با کمک او اوضاع مساعد خواهد شد.
سمیه با اشاره به رفتارهای مشکوم همسرش پس از صرفنظر کردن از درخواست طلاق، گفت: همسرم همیشه اذیت میکرد و میگفت که اگر مشکلاتمان را به خانوادهام بگویم، بلایی سر خانوادهام خواهد آورد و حتی یک بار که دعوایمان شده بود، به قصد آتشزدن منزل برادرم، به خانه او رفته بود که همسایهها او را در حال بالارفتن از دیوار دیده و در نهایت او متواری شده بود.
سمیه در ادامه اظهارات خود با بیان اینکه در شب حادثه در حالی که رعنا در کنارم در حال شیرخوردن خوابیده بود گفت: در همان حال متوجه سوزش شدید در چشم و صورت خود شدم، از شدت سوزش از خواب پریدم و کورمالکورمال خود را به حوض حیاط رساندم و صورت خود را شستم که متوجه شدم موهایم کنده شده و در دستانم است.
وی افزود: در حالی که از دیدن مو و پوست سرم در کف حیاط شوکه شده بودم تنها صدای گریههای رعنا را میشنیدم، اما تصور میکردم به علت صدای فریادهایم ترسیده و از خواب پریده است و هیچگاه فکر نمیکردم که همسرم که قصد انتقامگیری از من را داشت، رعنا را نیز هدف انتقامگیری خود قرار داده باشد.
سمیه با بیان اینکه با آمدن پدرم به خانه متوجه اسیدپاشی و آسیبدیدگی رعنا شدم گفت: 11 ماهه پس از وقوع این حادثه تنها سه بار پزشک ما را ویزیت کرد که یکبار در کرمان و دو بار دیگر نیز در تهران بود و پس از آن به مدت شش ماه به دلیل مشکلات مالی دست هیچ پزشکی برای معالجه به چشمانم نخورد.
نازنین 4.5 ساله (دختر بزرگ این قربانی اسیدپاشی) در شب حادثه از صدای فریادها بلند شده و هنگامی که میخواسته دنبال من به داخل حیاط بیاید به علت تماس با اسید دچار سوختگی شد و رعنا نیز که در هنگام اسیدپاشی کنارم در حال شیرخوردن بود به دلیل سوختگی ناشی از اسید چشم راست خود را از دست داده و صورت و دستان او نیز به شدت سوخت.
روزگار سمیه بهتر از «معصومه»، «آمنه» و دیگر قربانیان اسیدپاشی نیست. او این روزها با وجود آن که پزشکان برای درمان چشمان دخترش قطع امید کردهاند، باز هم به دنبال پروتزی است که بتواند حداقل چهره رعنا را برای رفتن به مدرسه مطلوب کند. چرا که او معتقد است بچهها در مهدکودک رعنا را مسخره میکنند.
در حالی سمیه چشم انتظار پاسخ نهایی پزشکان بیمارستان فارابی در پنجم آذرماه است که معتقد است؛ یک روز چشمهایش مجددا باز میشود. او این روزها تنها دل نگرانی خود را چشم راست رعنا میداند و میگوید اگر ظاهر چشمش بهتر شود، دیگر نگرانی ندارم و میتوانم برای موهایش نیز که در اسید سوخته، فکری کنم.