سرویس سیاسی پایگاه 598 -
ابولفضل امامی/ در «روابط بین فردها و نظامها»، دو نوع تقابل داریم؛ الف. تقابل حیاتی یا ابرتقابل؛ ب. تقابل غیرحیاتی یا سطحی. ابرتقابل به معنای تقابل در عمق حیاتی یا حوزه «ولایت امر» است. و تقابل غیرحیاتی به معنای تقابل در حوزه های افکار، قلوب، حواس و اعضاء است.
خود ابرتقابل؛ یعنی تقابل در حوزه امامت جامعه و حاکمیت نیز بر دو گونه است؛ الف. گاهی تقابل «جهت»ی است؛ مثل تقابل بین جهت فرد یا نظامی که به سمت «نور» می رود با جهت فرد یا نظامی که به سمت ظلمت می رود. و گاه تقابل جهتی نیست یعنی هر دو به سمت ظلمت می روند. در این حال، این دو فرد یا نظام هم جهت، دچار تقابل «محدوده»ای هستند. در «جهت» حق، چون توحید حاکم است، تنها یک «ولیّ امر» مشروع وجود دارد، لذا تقابل محدوده ای ناممکن است. خداوند در آیه ۲۵۷ سوره بقره به روشنی به هر دو تقابل جهتی و محدوده ای اشاره فرموده است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون». بنابر بیان این آیه شریف، تقابل برزیل، روسیه، چین و آمریکا، تقابلی جهتی نیست. ولی تقابل ایران و هر یک از کشورهای یاد شده، تقابل جهتی است.
آنچه بیان شد، درباره روابط در عالم ثبوت است. اما در عالم اثبات، همه چیز چنان که نشان می دهد نیست. بنابراین گاه تقابلها، «محدوده»ای به نظر می آیند، اما در واقع، تقابل جهتی هستند. بازی عمق و سطح، که نفاق یک نمونه آن است، سبب همسویی ظاهری در عین تقابل جهتی حقیقی است. درک بازی «عمق و سطح»، پیچیده ترین پدیده در حوزه روابط بین فردها و نظام ها است. اکنون به یک معمای بسیار پیچیده در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران اشاره می شود. معمایی آزار دهنده که پاسخی روشن و پرادازه مندی (فرمولیک) به آن داده نشده است.
تبیین معمای رابطه ایران با آمریکا و رابطه ایران با چین و روسیه۱. جمهوری اسلامی ایران با روسیه و چین که هر دو به نحوی کشوری کمونیست و کافر هستند، روابط خوبی دارد اما با کشور آمریکا که کشوری مسیحی است، هیچگونه رابطه سیاسی ندارد!
۲. در حالی برخی حتی مخالف مذاکره با این کشور مسیحی هستند، که خود قرآن دستور به مذاکره با اهل کتاب داده است و می فرماید: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ ... »؛ آل عمران، ۶۴. بگو ای اهل کتاب! به سوی کلمه مشترک در میان مان بیایید؛ اینکه خداوند را بپرستیم و هیچ شرکی به او نورزیم.
۳. بنابر مبانی روابط بین الملل و سیاست خارجی اسلام، کشور مسیحی نسبت به کشور کافر کمونیست، به مبانی ما نزدیکتر است؛ زیرا در جای جای قرآن و روایات، امتیازات غیر قابل انکاری برای مسیحیان در مقایسه با کفار و مشرکین در نظر گرفته شده است که برخی از آنها عبارتند از: الف. اهل کتاب از نظر برخی از فقها مثل رهبر ایران پاک هستند و کفار از نظر همه فقها نجس اند؛ ب. ازدواج موقت با اهل کتاب از نظر بعضی فقها جائز است ولی با کفار جائز نیست؛ ج. اهل کتاب، در جامعه اسلامی و حتی در قانون اساسی ایران، به رسمیت شناخته شده اند و حتی در مجلس شورای اسلامی هم نمایندگانی دارند؛ ولی کفار این حقوق را ندارند. پس طبیعتاً باید اولویت روابط بین الملل جمهوری اسلامی ایران هم ارتباط با کشورهای مسیحی از جمله آمریکا باشد، نه کشورهای کمونیست کافر و مشرکی مثل چین و روسیه!
۴. قرآن مشرکین را از شدیدترین دشمنان دانسته است و در عوض، با عنایتی ویژه به مسیحیان، گفته است: آنان نزدیکترین مردم به مؤمنانند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ...»؛ مائده، ۸۲.
۵. بنابر آنچه در انواع تقابل در روابط بین الملل و حوزه سیاست خارجی گفته شد، ایران، هم با آمریکا تقابل جهتی دارد و هم با چین. بنابراین طبق ضوابط، رابطه ایران و چین با ایران و آمریکا باید شبیه هم باشد.
ما این شبهه را کاملا پرورش داده و به شکلی چند وجهی و قوی تر از آنچه شنیده می شود، بیان کردیم تا قوت منطق سیاست خارجی ولایی را در پاسخگویی به شبهات نشان دهیم.
پاسخ به شبهات پنجگانه معمای رابطه ایران با چین و آمریکا۱. رابطه سیاسی دولت ایران، با «کشور»ها نیست؛ بلکه با «دولت»های آن کشورها است. بین روابط بین الملل و روابط سیاسی فرق است. روابط بین المل به هر گونه رابطه (فرهنگی، ورزشی، علمی، سیاسی و ...) بین کشورها در هر سطح از افراد، یا احزاب یا دولتها گفته می شود؛ ولی رابطه سیاسی، تنها از مجرای صاحبان رسمی قدرت سیاسی کشورها برقرار می شود. لذا ایران در حوزه روابط بین الملل با آمریکا رابطه دارد، ولی در حوزه روابط سیاسی، «دولت» آمریکا رابطه سیاسی اش را از سال ۵۸ با دولت ایران قطع کرد و اکنون ما حاضر به رابطه نیستیم. اگر به دولت آمریکا و دولت چین که نماینده رسمی روابط سیاسی آن کشور هستند، نگاه کنیم، هر دو کافر و ضد دخالت دین در مدیریت کشور و به اصطلاح سکولار هستند و فرقی با هم ندارند. بله ممکن است که دولتمرد و رئیس جمهور آمریکا مسیحی باشد و دولتمرد چینی کافر باشد. اما باید دانست که بحث رابطه دولت ایران، با دولت آنها است، نه رابطه دو دولتمرد. مسیحی بودن بخشی از مردم آمریکا، تأثیری در عدم ارتباط «دولت» ایران با «دولت» آمریکا و مرگباران کردن آن ندارد. آری، اگر «دولت» ایران به «مردم مسیحی» آمریکا بد کرد، و به مردم کمونیست چین یا روسیه خوبی کرد، جای این بحثها باز می شود.
۲. الف. روی سخن قرآن با «اهل کتاب» است نه با دولت ضد دین و سکولار؛ ب. قرآن فرموده است که به آنان بگو که به مشترکات بین اسلام و اهل کتاب رو بیاوریم. و این یعنی دعوت به مشترکات نه مذاکره سیاسی بر سر امنیت اسرائیل یا فروختن حزب الله یا پس گرفتن پولهای به سرقت رفته ایران! ج. آیا در پی نزول این آیه، حضرت رسول (ص) با دولتهای مسیحی آن زمان، وارد مذاکره شدند؟ د. دعوت به عبادت خداوند یگانه که سرلوحه این آیه است، بیشتر جهت گیری خاص عبادی دارد تا برجسته بودن جهت سیاسی. لذا در حوزه روابط بین الملل تعریف شود نه روابط سیاست خارجی دو دولت! ه. مگر جمهوری اسلامی ایران تا کنون بارها این دعوت الهی را نسبت به آمریکا بیان نکرده است؟ و. اگر ادعای معماپردازان درست باشد، پس ما باید با اسرائیل هم مذاکره کنیم! چون آنها هم کشور «اهل کتاب»ی هستند و دولت خود را بر اساس تأمین اهداف به اصطلاح دینی! اداره می کنند نه اهداف سکولار! پس، باید اولویت ایران، در مذاکره با آنان باشد؛ ز. اگر گفته شود که آنان کشوری غاصب و حرامزاده هستند و وضع شان با آمریکا فرق می کند، می گوییم که آمریکا هم نامشروع و حرامزاده است و همین بلایی که امروز صهیونیستها بر سر مسلمانان فلسطینی و ... می آورد، چهار صد سال پیش آدمکشهای انگلوساکسون بر سر سرخپوستان آوردند و سرزمین شان را غصب کردند و میلیونها نفر از آنان را به طرز فجیعی قتل عام کردند. دست کم اسرائیلی ها بهانه دارند که در گذشته های دور، معبد سلیمان در فلسطین بوده است؛ ولی آنگلوساکسونها غاصب، حتی این قدر هم بهانه در دست شان نیست و قطعا آدمکشتر و حرامزده تر از اسرائیلند! ح. به فرض محال، اگر منظور این آیه را حتی مذاکره با دولت فعلی آمریکا بدانیم، باید گفت که مذاکره با پیش شرط روشنی همراه است و موضوع مذاکره هم دقیقاً مشخص است؛ اگر آمریکا آن را پذیرفت، رابطه امکان دارد، وگرنه مذاکره هم بی معنا است! ط. نکته دقیقی در پایان آیه است که به صورت جداگانه در ادامه بررسی می شود.
۳. درست است که اسلام برای مسیحیان حقوقی قائل است که برای کفار قائل نیست، اما بحث ما درباره رابطه «دولت» اسلامی ایران با «دولت سکولار و ضد مسیحیت» آمریکا است، نه افراد مسیحی آمریکا!
۴. الف. آیه استناد شده در بند چهارم، مربوط به «الناس» یعنی مردم است نه حتی دولت! پس در حوزه روابط بین الملل است نه در حوزه روابط سیاست خارجی؛ ب. فرضاً که آیه علاوه بر مردم، شامل دولتها هم بشد، دولت آمریکا مسیحی نیست، بلکه ضد مسیحی و سکولار است؛ ج. چینی ها شاید کافر باشد، ولی مشرک بودن آن بسیار بعید است؛ چه رسد به دولت آن که محل بحث ما است و قطعا مشرک نیست و همانند دولت آمریکا، دولتی کافر است؛ د. درست است که چینی ها و به ویژه دولت چین مشرک نیست تا مصداق خطرناکترین دشمن باشند، ولی دولت آمریکا بازیچه صهیونیست ها و همان «خطرناکترین» دشمنانی است که در آیه ذکر شده است! ه. حتی اگر فرضا این آیه با عبارات دیگری بیان شده بود که شامل دولت مسیحی هم می شد، و دولت آمریکا هم خود را سکولار نمی دانست و خود را دولتی مسیحی می دانست، باز هم شامل آنان نمی شد، زیرا در انتهای آیه، تعلیلی دقیق و محاسبه شده آمده است که در معما، سانسور شده بود! و آن هم اینکه، «علت» قرابت و مودت نصارا به مومنین را عدم خوی استکباری آنها می داند: «... ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون»؛ مائده، ۸۲. بنابراین چون علت حکم بیان شده است، هر جا علت حکم وجود نداشت، حکم هم نخواهد ماند. از آنجا که دولت آمریکا برجسته ترین نماینده استکبار، و شیطان بزرگ است، با وجود فرض مسیحی بودن آن و شمول آیه بر دولتها علاوه بر ملتها، باز هم زمینه رابطه بیشتری نسبت به چین با ما نداشت!
۵. بله، بر طبق بحث دقیقی که در «تقابل جهتی» و «تقابل محدوده»ای در حوزه روابط بین الملل و سیاست خارجی مطرح شد، این اشکال قابل توجه است. اما نکته ای دقیق در میان است که به اختصار بیان می کنیم تا روشن شود که پارادوکس یا ابهامی در سیاست خارجی ایران نیست و دولت آمریکا بسیار خطرناکتر از دولت چین است.
در بحث تقابل جهتی گفته شد که گاهی دولتها آنگونه که می نمایند، نیستند. یعنی در ظاهر به افکار عمومی وانمود می کند که خداپسندانه عمل می کنند، ولی در حقیقت جهتی شیطانی داشته، منافقند. همان گونه که در ذهنیت معماگران بود، آمریکا خود را دولتی خداباور و پیرو مسیح می داند و احیاناً از جنگهای صلیبی یا جهاد مقدس در راه خدا دم می زند؛ اما در حقیقت مشرک، خداستیزترین و منافقترین دولت در عالم است و شدید ترین دشمنی با مسلمانان را در کنار یهودیان صهیونیست دهها بار در عمل نشان داده اند. برجسته ترین مصداق دشمنی مخوف با اهل ایمان در آیه ۸۲ مائده، آمریکا و اسرائیل اند؛ تبیین این ادعا:
الف. نصاب توحید و معنای شرک: علامه مصباح در صفحات ۲۳۴ تا ۲۳۸ از جلد نخست کتاب «نظریه سیاسی اسلام» بحث نصاب توحید را با تیزبینی اعجاب آوری، بیان کرده اند که ما نیز با الهام از ایشان به طور خلاصه آن را می آوریم. می توان گفت که نصاب توحید ۵ چیز است: ۱. اعتقاد به یک خدا نه چند خدا؛ یعنی توحید در ذات خداوندِ ۲. اعتقاد به یگانگی آفریدگار؛ یا توحید در خالقیت؛ ۳ اعتقاد به یگانگی خداوند در رفع نیازهای آفریده ها؛ یا توحید در ربوبیت تکوینی؛ ۴. اعتقاد به یگانگی خداوند برای پرستیده شدن یا توحید در الوهیت؛ ۵. اعتقاد به ربوبیت تشریعی؛ یعنی اینکه فقط خداوند حق حاکمیت (وضع قانون و اداره جامعه) را دارد. موحد فقط کسی است که همه این پنچ رکن و نصاب توحید را قبول کند. اکنون سوال این است که اگر کسی مثلاً دولت آمریکا، چهار رکن آن را قبول کرد و فقط توحید در ربوبیت تشریعی یعنی حق حاکمیت الهی و مشروعیت ولیّ امر الهی در قانونگذاری و اداره جامعه را نپذیرفت، بدتر است یا کسی مثل دولت چین که هیچ کدام از ارکان پنجگانه توحید را قبول ندارد؟ این سوال بسیار سخت و دقیق است! به طور طبیعی گفته می شود که مسلّماً کسی که فرضاً خداوند را به یگانگی قبول دارد، او را تنها خالق می داند و معتقد به یگانگی خداوند در ربوبیت تکوینی است و نیز معتقد به توحید در الوهیت (عبادت) است و حتی معاد را قبول دارد، و فقط ربوبیت تشریعی؛ یعنی الف. حق قانونگذاری و ب. حق ولایت بر جامعه را از آن خداوند نمی داند، بسیار بهتر است از دولت چین است که هیچکدام از این ارکان را قبول ندارد! و بهتر بود که امام خمینی هم به چین و شوروی می گفت «شیطان بزرگ و امّ الفساد قرن» نه به دولتی که فرضاً در چهار رکن توحید مثل ما فکر می کند و در یک مورد نظر دیگری دارد!
اما بررسی دقیق و قرآنی و نیز عقلی، نشان می دهد که جواب ارائه شده صد در صد اشتباه است! برای روشن شدن این اشتباه فاحش، مسأله را به صورت تطبیقی با یک واقعه تاریخی دنبال می کنیم. همان گونه که می دانیم، خداوند شیطان را موحد نمی داند: «وَ کانَ مِنَ الکافرین»؛ با اینکه شیطان چهار رکن اول توحید (توحید در ذات، در خالقیت، در روبوبیت تکوینی و در الوهیت) را قبول دارد و لذا می گوید: «... خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» سوره ص، ۷۶. پس علاوه بر توحید در ذات، توحید در خالقیت را هم قبول دارد. هم چنین می گوید: «رَبِّ فَأَنْظِرْنيِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ» حجر، ۳۶. با گفتن «ربّ» و درخواست نیازمندی اش از خداوند، متوجه می شویم که ربوبیت تکوینی را هم قبول دارد. و با گفتن اینکه مرا تا روز قیامت مهلت بده، روشن می شود که حتی به معاد هم اعتقاد داشته است. از این بالاتر، شیطان شش هزار سال خداوند را عبادت کرد، یعنی در نماز و امور عبای ربوبیت تشریعی هم در طول شش هزار سال مطیع بوده است و تنها در بخش سیاسی ربوبیت تشریعی مشکل داشته است؛ یعنی حاضر نبود که خود را در برابر امام حق و ولیّ خداوند در زمین، یعنی حضرت آدم، سر فرود آورده، اطاعت کند! این هشداری عظیم است به دینداران سکولار که نماز و روزه و فقه عبادی شان بر جا است، ولی فقه سیاسی شان، می لنگد. حالا فرض کنید که جای شیطان اکبر را با شیطان بزرگ عوض کنیم و دولت آمریکا را بگذاریم جای ابلیس! نتیجه چه خواهد بود؟ اینکه شیطان به خاطر قبول نکردن یک بخش از ربوبیت تشریعی، که دقیقاً همان بخشی است که دولت آمریکا قطعاً آن را رد کرده است، رجیم و رانده شده است، با اینکه بر خلاف دولت آمریکا، چهار و نیم بخش از ارکان توحید را پذیرفته است و ۶۰۰۰ سال هم خداوند را در بخش فقه عبادی ربوبیت تشریعی، بندگی کرده است!
خداوند در بخش پایانی آیه ۶۴ آل عمران می فرماید: به اهل کتاب بگو که به کلمه مشترک رو بیاوریم؛ اینکه خداوند را بپرستیم و چیزی از شرک در حق او روا نداریم: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون». می بینیم که خداوند در تبیین شرک، به شرک در ربوبیت اشاره کرده است: «وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه»؛ پس منظور از شرک، شرک در ذات، یا خالقیت نبوده است. خداوند هم چنین می فرماید که: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُون الله»؛ توبه، ۱۳۱. آنها بزرگان و دیرداران را به عنوان «رَبّ»های خود برگزیدند؛ یعنی همانند اکنون، حرف بزرگان خود را حرف خداون می دانستند و مطلقاً از آن اطاعت می کردند. در حالی که طبق روبوبیت تشریعی، هیچ کس جز خداوند و افراد مأذون از سوی خداوند، حق حاکمیت (قانونگذاری و نصب ولیّ امر بر جامعه) ندارند و افراد یاد شده باید مأذون از ناحیه خداوند باشند: «... فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»؛ یونس، ۵۹. قانونگذاری و اجرای آن، دو رکن حاکمیت و خلافت الهی بر روی زمین است و دولت آمریکا هم دقیقا مثل شیطان اکبر، این دو رکن را قبول ندارد! پس آمریکایی که سعی می کند خود را دولتی متکی به خداوند و پیگیر مطالبات مسیحیت و جنگ صلیبی نشان دهد، در حقیقت همانند ابلیس، سکولار و نافی ربوبیت تشریعی در حوزه فقه سیاسی است.
تحلیل عقلی بدتر بودن دولت آمریکا از دولت چین و شیطان بزرگ و ام الفساد بودن ویبا استناد به آیات قرآن روشن شد که وضعیت آمریکا مشابه شیطان است. اینکه با تبیین عقلی می خواهیم نشان دهیم که چرا نظام آمریکا، بدتر از نظام چین است. کافر، کافر است و سوء استفاده از دین نمی کند؛ ولی کسی که به بخش هایی از دین استناد می کند تا از دین سوء استفاده کند، اولاً کافر حقیقی است[۱]؛ ثاناً منافق هم هست و منافق در بدترین جای جهنم است[۲]. راز اینکه شیطان در اعماق جهنم است، همین باورمندی فریبکارانه به چهار و نیم بخش از ارکان توحید است که زمینه سوء استفاده از آن باورنمایی ها و فریب خلق الله بود. اما براستی چرا شیطان با اینکه می دانست که توحید حق است، حاضر به پذیرش نیم بخش از ۵ رکن توحید نشد؟ راز منافق بودن شیطان و نپذیرفتن ربوبیت تشریعی خداوند در امور سیاسی و مخالفت با خلیفة الله و امام بودن حضرت آدم این بود که وی «مستکبر» بود. پس از ماجرای اعلام جانشینی حضرت آدم در غدیری آسمانی، برخی لب به اعتراض گشوند و آدم را مستحق آن ندانستند. پس از آنکه خداوند تبیین کرد که چرا آدم مستحق است و به همه فرمان داد که در برابر او سر فرود آورند، ابلیس از این مساله ناراضی ماند و به رسم استکبار از سجده خود داری کرد: «أَبى وَ اسْتَكْبَر»؛ بقره، ۳۴. همین استکبار، ویژگی اصلی شیطان بزرگ، آمریکا است.
و در ذیل آیه ای ۸۲ مائده که در تبیین شبهه و معمای رابطه با آمریکا آمد، به مسأله حکیمانه ای اشاره شده است. کسانی که می گویند ما نصارا هستیم، نزدیک ترین مردم به اهل ایمان هستند؛ چون استکبار نمی ورزند:«... ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون». یعنی علت نزدیک بودن نصارا به اهل ایمان به سبب عدم استکبار است. اکنون اگر فرضاً این آیه شامل دولتها هم می شد و دولت آمریکا هم کافر و سکولار نبود و دولتی مسیحی بود، باز هم به دلیل اینکه مستکبر است، نمی تواند به اهل ایمان نزدیک باشد و لذا همانند شیطان، هویتی منافقانه دارد و در اسفل السافلین و زیر دولت چین و روسیه جای دارد. اکنون در این سوال مطرح می شود که پس دولت عربستان که از دولت آمریکا منافق تر است و بیشتر از اسلام و خدا سوء استفاده می کند، پس چرا با آن دولت رابطه سیاسی داریم؟ جواب این معما ان شاء الله در نوشته بعدی. اما این سؤال هم چنان بی پاسخ ماند که به هر حال، اگر دولت ایران با دولت روسیه و چین نیز تقابل «جهتی» دارد، پس نباید منافع مشترک و بازی برد- برد با آنها داشته باشد.
چرایی رابطه دولت ایران با دولت چین و روسیه با وجود تقابل جهتینخستین چیزی که به ذهن می رسد این است که ما همواره نمی توانیم بین خوب و بد یکی را انتخاب کنیم، گاهی باید اصظراراً بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. و ارتباط ما با روسیه و چین هم بد است اما اضطراراً و از سر ناچاری، بین بد و بدتر یکی را انتخاب می کنیم. مثل هنگامی که در بیابان مجبور شویم برای رهایی از تشنگی شراب بنوشیم. اما این پاسخ سطحی و اشتباه است و ما در بازی با روسیه و چین و کشورهای دیگری که تقابل جهتی داریم، که لزوماً باز ی به شکل برد باخت است، بر اساس سنت های دقیق الهی، امکان جدی بُرد را داریم.
گفته شد که تقابل بین چین، آمریکا و روسیه، تقابل «محدوده»ای است. یعنی آنان می توانند منافع مشترکی در «جهت» حرکت خود داشته باشند؛ مثل اینکه چون ایران اسلامی مخالف منطق ظالمانه شرق و غرب است، و با آنان تقابل جهتی دارد. به معنای این است که همه آن کشورها منطقاً دشمن مشترکی به نام ایران اسلامی دارند؛ و می توانند در این امر با هم بازی برد- برد داشته باشند. اما در حوزه تقابل «محدوده»ای، امکان بازی برد برد ندارند. اما ایران اسلامی چون در حوزه «جهتی» با کشورهای یاد شده تقابل دارد، امکان بازی برد-برد حقیقی با هیچکدام از آنها ندارد. و هنر بازیگران در استفاده از رخنه ها و درزهای بازی طرف مقابل است. چیزی که در محاسبات طرفین، ممکن است به شکل بازی برد-برد خودنمایی کند. وگرنه منطقاً اگر هر کدام بر اساس محاسبات کاملا دقیق و وفادار به گفتمان خود عمل کند، قطعا به بازی باخت و برد (بازی با حاصل جمع صفر) می رسیم.
در سیاست خارجی کشورهایی مثل روسیه و چین با ایران پدیده درز دیپلماتیک وجود دارد. این درز، به سبب بالقوه یا دور دیدن تقابل جهتی ایران با آنان است. این پدیده در طبع انسان نهفته است. حتی حضرت موسی (ع) هم هنگامی که از گوساله پرست شدن قومش باخبر شد، واکنش خاصی از وی گزارش نشده است، اما وقتی که در آستانه توجه کامل و شناخت نزدیک فاجعه قرار گرفت، حتی الواح آسمانی را انداخت و قرآن مجید، رفتار عجیبی از ایشان گزارش کرده است. گویا که نمودی از ضرب المثل «شنیدن کی بود مانند دیدن» باشد. در عوض احساس تقابل محدوده ای بین آنان و آمریکا بالفعل است. زیرا ویژگی تقابل جهتی این است که تنها در هنگام رویارویی توجه برانگیزی بالایی دارد و در غیر آن حالت، در وضعیت نهفتگی و نادیدگی است.
اما در تقابل محدوده ای، کشورها در کنار هم دیگر در حال حرکت به سمت مقصد ظلماتی هستند که دائماً وضعیت همدیگر را پایش می کنند و لذا زمینه رقیب، حریف و دشمن پنداشتن یکدیگر در میان آنان زیاد است: «اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ، وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِم»؛ صحیفه سجادیه، دعاء ۲۷ برای مرزداران، ص ۱۲۶. این یک سنت الهی است که بدها را با بدها که تنها تقابل محدوده ای دارند، دفع کند: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمين»! بقره، ۲۵۱.
آمریکا به دلیل پی بردن به عظمت نهفته جمهوری اسلامی ایران و پیشتاز بودن در جهت مقابل ما، و نزدیک شدن به نقطه تقابل، می داند که در آستانه مواجه قرار دارد و لذا نظریه برخورد تمدن ها در راستای تبیین مخاطرات همین تقابل از منظر رئالیستهای نوکلاسیک تهاجمی است. از این رو، بیشترین توجه آمریکا، به خطری است که از مقابل وی و با سرعت زیاد به سمت وی می آید نه خطری که از طرفین او در حوزه تقابل محدوده ای وی را تهدید می کند. بنابراین آمریکا برای به امتیاز نرسیدن ایران حاضر است به روسیه و چین باج بدهد، ولی روسیه و چین حاضر نیستند برای به امتیاز نرسیدن ایران، به آمریکا باج بدهند. از این رو، وضعیت تقابل جهتی ایران و آمریکا در نقطه حساس و توجه برانگیز از سوی دو کشور است و لذا رخنه و درز در دیپلماسی این دو کشور بسیار اندک و نفوذناپذیر است.
------------------------------------
[۱]. «... وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً ؛ أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً» توبه، ۱۵۰ و ۱۵۱.
[۲]. «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار» نساء، ۱۴۵.