اما الآن که این تعداد شبکه پر، کم و بی بیننده وجود دارد، دیگر دلیلی بر این کاهلی صدا و سیما نیست. صدا و سیما شاید پاسخ گوید «اگر دائماً عزاداری پخش کنیم، مردم زده می شوند». اما آیا براستی پاسخ ساده این سؤال، مبنی بر اینکه «خب اگر دوست نداشتند، کانال را عوض می کنند! لازم نیست همه کانال ها همزمان عزاداری پخش کنند» به ذهن مسولین فهیم صدا و سیما نرسیده؟!
از روز هفتم و هشتم محرم، کم کم یک علامت هایی در صدا و سیما پیدا می شود؛ آرم برخی شبکه ها تیره می گردند و تصاویری از مجالسی مانند مجالس ختم پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله در تلویزیون نمایان می شود! گویی عاشورا نوعی «نوستالژی» است و هر سال باید با کلیپ هایی تکراری چون مقتل خوانی ایت الله حکیم، انا مظلوم حسین نزار قطری، سینه زنی ها و روضه های مدل پنجاه سال پیش مرحوم کوثری، کلیپ حب الحسین استاد کریمخانی و چنین چیزهایی که البته به جای خودشان محترم و عزیز هستند، یاد گذشته کرد.
اخبار صدا و سیما در این روزها پیاپی گزارشات تکراری و ملال آور از مجالس و هیأت ها پخش می کند که گویی باید آن را مصداق آن لطیفه ای دانست که فردی تلویزیون را روشن کرد، شبکه یک قرائت قرآن، شبکه دو ترتیل قرآن، شبکه سه تفسیر قرآن، شبکه چهار اعجاز قرآن، شبکه پنج قرآن در تهران! آنگاه تلویزون را بوسید، خاموش کرد و لب طاقچه گذاشت![1]
مخاطب غیرهیئتی صدا و سیما واقعاً با این پرسش مواجه است که «اینها خسته نمی شوند انقدر چیز تکراری گوش می دهند در این هیأت ها؟» انگار نه انگار که در دورانی می رفت تا جوان ها بکلی از اشکال یکنواخت و کم شور مجالس روضه خوانی سابق، کاملاً زده و بریده شوند و هیأت ها خلوت شوند، تا اینکه انقلابی عظیم در عالم مداحی رخ داد. انقلابی که بسیاری تلاش کردند جلوی آن بایستند، اما سرانجام خود نیز بدان پیوستند.
همان انقلابی که با هروله های نریمان پناهی شروع شد و با مداحان جوان دیگر به اوج خود رسید و به یکباره مجالس پیرشده «روضه» را مملو از هزاران جوان و نوجوان نمود و همزمان در قم و تهران، توسط کسانی چون هلالی، سیب سرخی، سلحشور و میرداماد به اوج خود رسید. دیری نپایید که نسل دوم مداحان پس از انقلاب، یعنی محمود کریمی، محمد طاهری و گاهاً سعید حدادیان نیز سریعاً به این قافله پیوستند و حتی مجالس حاج منصور نیز به اینگونه شورها ختم شد.
منظور همان انقلابی است که با سبک های جدید، پرشور و حرارت، اشعار عاشقانه و ساده و نهایتاً ریتم «حسین حسین» مدام، همزمان با خواندن مداح شکل گرفت. ابتدا در مقابل برخی از این تحولات ایستادگی هایی صورت می گرفت. اما امروز به جرأت می توان گفت تفاوت ماهوی خاصی بین شورهای محمود کریمی و هلالی و مجلس زیرزمین فیضیه که توسط مهدی سلحشور و با حضور صدها طلبه صورت می گیرد، وجود ندارد.
اینکه در اینجا اسم افراد را می آوریم و تاریخچه ذکر می کنیم، از آن جهت است که نشان دهیم واقعاً اتفاقی افتاده و تحولی شناسنامه دار رخ داده.
اما این تحول، در بایکوت کامل صدا و سیما قرار دارد. صدا و سیما به شدت مراقب است که مبادا مخاطبش متوجه شود شور و حال متفاوتی در این هیأت ها به راه است. مبادا مخاطبش، دین و ساختارهای دینی را «پویا» بداند. مخاطب تلویزیون بناست به دین بعنوان همان «خرده فرهنگ» و «نوستالژی» نگاه کند.
برخی که هنوز «شیطنت» صدا و سیما را باور نکرده اند، تصور می کنند دلیل پخش نکردن این مجالس، «مخالفت برخی علما با آنها» و یا «همه پسند نبودن آنها» است. اگر واقعاً اینگونه است و رسانه ملی دغدغه رضایت علما را دارد، آیا علما با دیگر برنامه ها و آیتم های صدا و سیما کاملاً موافق هستند؟ مثلاً علما موافقند که صدا و سیما مداحی موسیقایی پخش نمی کند، اما به جای آن به هر مناسبت مذهبی و غیرمذهبی و حتی ضدمذهبی، موسیقی های جدید از خوانندگانی که نسبت خاصی با فضای دینی ندارند، پخش می کند؟ موسیقی های رقص آور و عاشقانه ای که برای مخاطب خردسال و بزرگسال صدا و سیما پخش می شود، همه پسند و مورد تأیید علماست؟
اگر این مجالس «همه پسند» نیست، مگر مجالس پیرمردی که از صدا و سیما پخش می شود، با حفظ احترامشان، همه پسند هستند؟ مگر صدها هزار و بلکه میلیونها جوان که این سبک ها و مجالس را می پسندند، جزو «همه» نیستند؟ صدا و سیما که از عزاداری های سنتی هر شهرستانی تکه هایی را پخش می کند، چرا هیچ اعتنایی به اینگونه مجالس ندارد؟ مگر اینها هم «جزو» عزاداری های این روزهای ما نیستند؟ مگر همه مردم از آن مجالس سنتی خوششان می آید که از این مجالس هم خوششان آید؟
برخی می پندارند دلیل صدا و سیما برای این ممانعت، «جلوگیری از فرهنگ سازی این مجالس» است. اولاً چه کسی به مسؤلین صدا و سیما این صلاحیت را داده که تشخیص دهند مجالس پررونق مذهبی که دیگر در قلب حوزه علمیه قم هم پخش می شود، ضدفرهنگ دینی است؟ صدا و سیما اگر «متفکر» دارد، پس چرا همه متفکرین منتقد او هستند؟! اگر ندارد و شأن آن فقط «اجرا» است، پس حقی بر حذف و اضافه فرهنگ دینی مرسوم و شایع مردم ندارد.
درثانی اگر قصد صدا و سیما جلوگیری از فرهنگ سازی باطل بود، خودش مروج
انواع و اقسام سبک های موسیقی نمی شد. با فیلم ها و سریال هایش، شیرازه فرهنگ حیا
و الگوی جنسی دینی جامعه را از هم نمی پاشید.
صدا و سیما می خواهد «بی دردسر» کار کند. چیزی پخش کند که صدای کسی درنیارد. بی جهت برای خود «شر» درست نکند. البته «شر» برای مدیران تلویزیون، همواره «ناقدین مذهبی» هستند؛ والا ناقدین سکولار که از کندی سرعت صدا و سیما در وسترنیزاسیون گله دارند، اتفاقاً کمک کار او هستند! صدا و سیما نقدهای آنان را پیش روی مسولین و نمایندگان مجلس می گذارد و می گوید «مردم اینها را می خواهند. اگر برنامه غربی پخش نکنیم، مردم از تلویزیون گریزان می شوند». اما نقدهای ناقدین مذهبی، گویی فریادی در زیر آب است.
چنین تصمیم گیری هایی به احتمال بسیار زیاد، مربوط به همان جریانی است که می خواهد ثابت کند پویایی دین دیگر تمام شده و دین دیگر
جذابیت خاصی برای جوان امروز ندارد و جذابیت، هرچه هست، در عالم و رسانه و فرهنگ
غربی است. صدا و سیما اگر چنین مجالسی را پخش کند، دیگر مردم به جای آنکه شب ها
بنشینند و فیلم ها و مینی سریال های سفارشی و بی روح تلویزیون را نگاه کنند و بدتر
از دین زده شوند، به این مجالس می روند.
واقعیت این است که تلویزیون، به «هیأت» بعنوان یک «رسانه رقیب» نگاه می کند. رسانه ای که با کمترین هزینه، بازدهی اش دینی و جذابیتش صد برابر صدا و سیماست. اگر مردم متوجه شوند که «می توان چیزی جذاب و در عین حال، کاملاً دینی هم داشت» و نیازی نیست که مثلاً در اعیاد مذهبی، شادی را از خارج دین به آن تزریق کنیم، و بطور کلی اگر مردم متوجه شوند «فقط دنیا جذاب نیست، دین هم جذابیت دارد» آنگاه دیگر صدا و سیما بهانه ای برای سستی هایش نخواهد داشت.
[1] باید توجه داشت که ساخته شدن چنین لطیفه هایی اگرچه بعضاً با نیت های باطلی صورت می گیرد، اما «خنده دار بودن» آنها نشان از بی بهره نبودنشان از واقعیت دارد. واقعیت تلخی که می توان از آن به «افراط و تفریط» و «ظاهرگرایی» تعبیر کرد.