کد خبر: ۱۸۰۸۳
زمان انتشار: ۱۵:۵۳     ۳۰ مرداد ۱۳۹۰
به گزارش 598، "احسان تیموری" در رجانیوز نوشت: نور بود و نور که می‌تابید. خانه‌ی مرد یهودی غرق نور شده‌بود. اول وحشت کرد: "نکند گرویی مرد مسلمان آتش گرفته است؟" کمی نزدیک‌تر شد. نه! چشمه چشمه نور سپید بود که از آن چادر مشکی می‌جوشید. طاقت نیاورد. رفت سراغ قوم و خویش‌های یهودی‌اش. گرداگرد پارچه سیاه که دیگر سیاه نبود حلقه زده بودند.

ـ این پارچه مال کیست؟

ـ مال داماد پیغمبر است. پول نداشت گندم از من بخرد، چادر زنش را گرو گذاشت پیشم در ازای مشتی گندم.

ـ راست می‌گویی؟ این واقعا چادر فاطمه است؟ دختر پیامبر اسلام؟

ـ راست می‌گوید. من هم دیده بودم زنان مسلمان از این پارچه‌های سیاه به سر می‌اندازند...

فردایش مسلمان شده بودند. همه‌شان.

برگرفته از بحارالانوار/ ج۴۳/ص۳۰
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها