درد دارد و ضعف؛ آن قدر زیاد که چند دقیقه پشت سر هم نمی تواند حرف بزند و
جمله هایش بریده بریده است. پای چپش دو سه برابر پای راستش شده و اوضاع
ظاهری بدی دارد. با همان حال بد و رنگ پریده و نفس تنگ، در آخر هر جمله ای،
یک «خدا را شکر» تحویلم می دهد تا از همان اول روح بزرگش را به رخم بکشد.
از او می خواهم ماجرا را شرح دهد که بفهمم چه شد و چرا به این روز افتاد.
روز دوم مهرماه، ماریا. ج، دانشجوی بوکانی که در رشته الهیات دانشگاه
تهران تحصیل می کند، از سرویس دانشگاه پیاده می شود. درب عقب اتوبوس
دچار اشکال فنی بود و فقط یکی از درها باز می شد، به محض پیاده شدن ماریا،
در بسته می شود و چادر او لای درب اتوبوس گیر می کند. خودش می گوید:
«درست نمی دانم چه شد! فقط می دانم که چادرم گیر کرد و افتادم. فریاد می
زدم که راننده نگه دارد، اما هر چه خودم و اطرافیان فریاد می زدیم، فایده
ای نداشت که نداشت.»
وقتی که اتوبوس غول پیکر، از روی پای ماریا رد می شود، انگشت شستش را قطع
می کند. راننده می گوید: «اصلاً متوجه داد و فریادها نشدم وگرنه زودتر می
ایستادم تا کار به اینجا نرسد.» بعد از دقایقی سر و کله آمبولانس پیدا می
شود و ماریا را به بیمارستان شریعتی منتقل می کنند. در آنجا انگشت شستش را
با پلاتین به پایش پیوند می زنند. کمی هم کوفتگی و کبودی در ناحیه رانش
به وجود آمده بود که خیلی جدی به نظر نمی رسید و همه فکر می کردند ماجرا به
همین جا ختم می شود.
عفونت منتشر می شود
بعد از عمل شست پا، ماریا را به بخش می آورند. می گوید: «اتاقم در
بیمارستان شریعتی با شش نفر دیگر مشترک بود، خیلی شلوغ. تختم هم کنار سطل
زباله عفونی بود. نمی دانم دلیل عفونت این بود یا چیز دیگر.»
بعد از آن که ماریا در بیمارستان شریعتی تحت عمل جراحی قرار می گیرد، دیگر
پزشک متخصص و یا جراح برای ویزیت بالای سرش نمی آید و فقط رزیدنت ها به
وضعیت او رسیدگی می کنند. 10 روز می گذرد و طی این 10 روز، هر بار که
رزیدنتی بالای سر ماریا می آید، می گوید، باید برود اتاق عمل، اما کسی نبود
که به این تشخیص و یا دستور رسیدگی کند.
کم کم پای ماریا، خصوصاً ناحیه ران متورم می شود و وقتی همراهان او این
قضیه را به کادر بیمارستان اطلاع می دهند، پاسخ می شنوند که: «باید صبر
کنید تا ورم بخوابد بعد ببینیم قضیه چیست!»
تعلل بیش از حد کادر بیمارستان و بی توجهی آنها به اعتراض های همراهان و
خانواده ماریا سبب می شود که عفونت در کل پا منتشر شود تا جایی که در
پرونده او می نویسند: «پای چپ تا محدوده لگن عفونی شده و احتمال قطع پای او
وجود دارد.»
وقتی خانواده ماریا می بینند که هر روز حال مریضشان بدتر از دیروز است،
شکایتشان را به نماینده شهرشان می رسانند. برادر ماریا شخصاً با قسیم
عثمانی تماس می گیرد و او را در جریان مشکل می گذارد و این نماینده مجلس،
به دیدن دانشجوی بوکانی می آید و وقتی وضعیت خراب او را می بیند، با معاون
بیمارستان شریعتی مسئله را مطرح می کند و خواستار پیگیری هر چه بیشتر
وضعیت ماریا می شود.
همان روز، خانواده ماریا با حراست دانشگاه تماس می گیرند و معاون امور دانشجویی دانشگاه تهران، پزشکی را برای بررسی به بیمارستان شریعتی می فرستد و در همین گیر و دار، با پیگیری مسئولان دانشگاه، دستور انتقال ماریا به بیمارستان سینا صادر می شود.
زمانی که به ضرر ماریا می گذرد
اگر تشخیص پزشک درست باشد و مراحل درمان درست طی شود، زمان باعث بهبود حال
بیمار می شود، اما اطرافیان ماریا می بینند که هر چه زمان می گذرد نه
تنها وضعیت رو به بهبود نیست، که هر روز مشکل جدید پیش می آید. عفونت که از
مچ پا شروع شده، حالا به لگن و حتی معده و سایر اعضای دستگاه گوارش رسیده
و پای چپ را تبدیل به گوشت فاسدی کرده که هر لحظه امکان دارد دستور به
قطعش داده شود.
برادر ماریا که متوجه کم کاری، بی توجهی و رسیدگی نکردن کادر پزشکی
بیمارستان شریعتی شده، با پزشکی از بیمارستان سینا مشورت می کند و پرونده
پزشکی را به او می دهد تا بخواند. این پزشک ضمن تعجب از اقدامات انجام شده و
تعلل بیش از حد کادر، دستور می دهد تا هر چه زودتر ماریا را به بیمارستان
سینا منتقل کنند.
برادر ماریا می گوید: روز آخر با کادر پرستاری درگیری لفظی پیدا کردم؛ چون
کار به جایی رسیده بود که هر چه با آنها حرف می زدم، جواب نمی دادند؛
انگار اصلاً مرا نمی دیدند! برادر ماریا از رفتارهایی که دیده، متعجب است و
خدا را شکر می کند که از شر بیمارستان شریعتی خلاص شده اند!
خود ماریا هم به این که چند دانشجوی پزشکی در مورد وضعیت پایش نظر داده اند و عوارضی که برایش پیش آمده نشان می دهد که تشخیص این رزیدنت ها اشتباه بوده، اعتراض دارد و این تشخیص نادرست را عامل اوضاع امروزش می داند.
چند روزی است که ماریا. ج در بخش« وی. آی. پی» بیمارستان سینا در یک اتاق
دو نفره بستری است. پس از شش بار عمل جراحی و پاکسازی گوشت های فاسد، در
تاریخ هفتم آبان عمل پیوند توسط دکتر سیاوشی برای او انجام شد و از ران
سالم و شکمش، گوشت به پای چپش پیوند زده شد؛ حالا ماریا منتظر است ببیند
آیا این پیوندها جواب می دهد یا نه.
از وقتی که این دانشجوی دختر به بیمارستان سینا منتقل شده، همراهان و
خانواده از وضعیت رسیدگی کادر پزشکی و پرستاری راضی اند. مسئولان
دانشکده الهیات دانشگاه تهران به دیدن ماریا آمده اند، اما هیچ کس نمی داند
آیا این رسیدگی های دیرتر از موعد، پای دانشجوی دختر را به او بازخواهد
گرداند یا نه؟!
این که چرا مسئولان دانشگاهی، دانشجوی مصدوم را زودتر از این به بیمارستان بهتر ارجاع ندادند و سریعتر به روند بهبود بیمار رسیدگی نکرده اند و این که چرا هزینه های درمانی ماریا را تقبل نکرده و فقط حدود چهار میلیون تومان به خانواده او قرض داده اند تا فعلاً صرف مخارج کنند و بعداً این مبلغ را به دانشگاه برگردانند، خود سوالی است که تاکنون بی جواب باقی مانده است.