به گزارش خبرنگار ما، نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، گفت: متهم که سعید نام دارد 27 اسفند سال 86 با واردآوردن ضربهای به جوانی به نام پوریا او را به قتل رسانده و جوان دیگری را نیز زخمی کرده است. او بعد از واردآوردن این ضربات متواری و در سال 90 توسط ماموران شناسایی و بازداشت شد.
متهم پیش از این با حکم غیابی دادگاه کیفریاستان تهران به قصاص محکوم شده بود هرچند این حکم قابل واخواهی بود اما از آنجایی که متهم بعد از بازداشت موفق بهجلب رضایت اولیایدم شد بهعنوان نماینده دادستان درخواست رسیدگی به این پرونده بهلحاظ جنبه عمومی جرم را دارم.
در ادامه با توجه به اینکه اولیایدم مقتول در دادگاه حاضر نبودند دیگر شاکی پرونده که با ضربه چاقوی متهم زخمی شده بود در جایگاه حاضر شد و شکایت خود را مطرح کرد. او گفت: من و پوریا مدتی بود که با هم دوست بودیم. هر دو کاسب بودیم و کار میکردیم. با توجه به اینکه شب عید بود دستفروش در خیابان زیاد بود.
سعید هم بساط کرده بود من اصلا در جریان درگیری نبودم. یکدفعه دیدم با پوریا دعوا میکند. اول بهنظر نمیرسید دعوا جدی باشد فقط چند جمله تند بههم گفتند اما بعد یکدفعه دیدم متهم به سمت پوریا حمله کرد من هم جلو رفتم تا درگیری را پایان بدهم میخواستم آسیبی به دوستم نرسد که دیدم سعید چاقو به دست پوریا زد. و بعد هم به سمت من آمد و پشتسرهم به من ضربه زد. او میخواست من را هم بکشد وقتی چاقو را به سمت قلبم آورد من دستم را جلوی سینهام گرفتم و چاقو به دستم برخورد کرد.
چاقویی که دستش بود خیلی بزرگ بود ضربات را هم پشتسرهم میزد و من اصلا نمیتوانستم واکنشی نشان بدهم. متهم بعد از زدن ضربات فرار کرد. مرد جوان در ادامه گفت: حالا از سعید شکایت و بهدلیل ضرباتی که بر بدنم وارد کرده درخواست دیه دارم.
در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل عمد را رد کرد و گفت: من کفشدوزی دارم و کارم تولیدی کفش است. شب عید دوستم پیشنهاد داد تعدادی از کفشها را که از مغازهها مرجوع شده بود در خیابان بفروشیم. من باید هزینههای زندگی خانوادهام را تامین میکردم. پدر و مادر پیر و خواهر معلولی دارم که سرپرستشان هستم و باید خرجیشان را بدهم به همیندلیل هم برای دستفروشی رفتم.
او درباره روز حادثه گفت: روز حادثه دیدم دوست پوریا در حال ردشدن است. دوستم حمید گفت ببین چه کمربند قشنگی دارد من هم خیلی آرام و با خوشرویی به دوست پوریا که حالا شاکی پرونده است گفتم چقدر کمربندت قشنگ است. او خیلی ناراحت شد. برخورد تندی نشان داد و به سمتم حمله کرد من هم گفتم ببخشید منظور بدی نداشتم من کاسب هستم و اصلا اهل دعوا نیستم اگر حرفی زدم که ناراحت شدی عذر میخواهم.
بعد از آن پای بساط خودم ایستاده بودم و متوجه شدم او به چندنفر زنگ زد و چند دقیقه بعد پوریا، شاکی دیگر و دوستانشان به سمت من حملهور شدند. آنها هرکدام از طرفی مرا میزدند و اصلا نمیتوانستم از دست آنها فرار کنم.
اطرافم را نگاه کردم دیدم بساطی که در نزدیکی من است چاقو دارد. فروشنده وسایل آشپزخانه بساط کرده بود. چاقوی آشپزخانهای را برداشتم و آن را جلوی خودم گرفتم تا دیگر به من نزدیک نشوند فقط چاقو را میچرخاندم و اصلا نمیخواستم کسی را بزنم، چاقو در چرخش به پوریا برخورد کرد. با این حال دوستانش من را رها نمیکردند.
متهم درباره ضرباتی که به شاکی دیگر پرونده زده است، گفت: من نمیگویم این ضربات را نزدم و نمیگویم که آن را زدهام شاید هنگامی که از ترسم داشتم چاقو را میچرخاندم و پرت میکردم ضرباتی هم به او برخورد کرده باشد. او همچنین درباره اینکه بعد از قتل چطور و کجا فرار کرد، گفت: بعد از قتل بهدلیل اینکه بهشدت میترسیدم زندانی شوم به سمت بندرعباس و اهواز رفتم و در این دوشهر زندگی میکردم.
در پنجسالی که فراری بودم اصلا حال و روز خوبی نداشتم و هر لحظه فکر میکردم ممکن است بازداشت شوم. بعد از پایان دفاعیات متهم و وکیلمدافعش هیات قضات برای صدور رای وارد شور شدند.