حالا دیگر بازی"بشارت به یک شهروند هزارۀ سومکه " بازی شخصیت های سینمایی و جلوه های ویژۀ رایانه ای و دلهره های سانتیمانتال
آدم های توی فیلم بود به دلهره ای واقعی درسطح جامعه و در میان مردم کوچه و بازار
از یک سو و نگرانیِ جدی و عمیق تری برای مسئولین برای اندیشیدن به راه حلی ریشه ای
و تاثیرگذار از سویی دیگر تبدیل شد. به بیان دیگر حالا دیگر مسئله نجات جان چند دختر مدرسه ای
نوجوان توی یک فیلم سینمایی ژانر جنایی-ترسناک نیست و مسئله ابعاد تازه ای یافته و به مسئلۀ جدی و امنیت ملّی تبدیل
گشته است که جان انسان های واقعی را در معرض خطر قرار داده و شاید از آن مهم تر
هشداری است بسیار جدی که نشان می دهد این معضل ظاهراً پیش پا افتادۀ شیطان پرستی و
گروه ها و نحله های خرافه پرست و فرقه های ظاله که بعضاً با تمسخر برخی کم اهمیت
تر نیز جلوه داده می شود، مسئله ای بسیار جدی و خطرناک است و همان طور که "بشارت به یک شهروند هزارۀ سوم" به خوبی آن را نمایش داده و خطرش
را جدی می گیرد، باید به آن به عنوان معضلی جدی و هولناک پرداخت و ضمن برخورد
ضربتی و کوتاه مدت با این پدیدۀ پیچیده و این اژدهای چندسر، به فکر راه حلی ریشه ای
و طولانی مدت برای مقابله و از بین بردن این غول بی شاخ و دم بود که با دندان های
خون آلود و مهیبِ بی اخلاقی و بی ایمانی در کمین نسل جوان جامعه نشسته و هر روز
قربانی جدیدی می گیرد.
بی شک ریشه یابی این معضل و پرداختن اصولی و بنیادی به آن نیازمند
نشست های تخصصی و کارشناسی توسط کارشناسان مختلف علوم اجتماعی، مذهبی و پرورشی
و همچنین کارشناسان امور نوجوان و جوانان است. با این همه، مسئله به قدری جدی است
که نمی توان به بهانۀ عدم تخصص، مسئله را از سر باز کرده و در رسیدگی به این معضل
تعلل کرد.
داستان "بشارت به یک شهروند هزارۀ سوم" داستانِ مینو رزازی(با بازی هنگامه قاضیانی) زن متأهلی میانسال است که
در حوزۀ علمیۀ خواهران تدریس می کند و با وقوع مرگِ مشکوک سه تن از دختران مدرسۀ یکی از دوستانش(با بازی نیکی کریمی) در اثر فریب
دادن شان توسط پسری با گرایشات شیطان پرستی، برای مشاوره به آنجا رفته و ناخواسته
درگیر ماجراهایی می شود و درجریان این ماجراها با رئیس پلیسی(با بازی تحسن برانگیز
حمیدفرخ نژاد) آشنا شده و در ادامه برای مقابله با این مرگ های مشکوک و دلخراش با هم
همکاری می کنند.
نکتۀ حائز اهمیت در بحث حاضر این جاست که در فیلم"بشارت به یک شهروند
هزارۀ سوم" پس از بررسی و تحلیل موضوع و معضل شیطان پرستی و شیوع آن در میان
نوجوان و برشمردن خطرات احتمالی آن برای جامعه و به خصوص نسل جوان و پس از نمایش
ناتوانی این دو کارشناس انتظامی و پرورشیِ درون فیلم(حمید فرخ نژاد و هنگامه
قاضیانی) در مقابله با این معضل که به شکلی سینمایی نمایش داده شده است، در سکانسی
از فیلم که این دو شخصیت فیلم در حال دیالوگی رودررو هستند، پلیس امنیت(حمید فرخ نژاد) با بیان
خاطره ای از یکی از سفرهای خارجی اش، راه حل پیشنهادی و نهایی فیلم را بازگو می
کند و با آن که در شکل سینمایی کار، چندان درست و اصولی بازنمایی نشده و شعاری
بودن بیش از حد این صحنه و دیالوگ ها، آن را به یکی از صحنه های بد(به لحاظ
تکنیکی) این فیلم تبدیل کرده است، اما به هر حال چندان بی راه هم نیست و شاید آن
یک کلمۀ کلیدی که فیلم بر روی آن تاکید می گذارد، تنها راه حل قابل دسترسی و حقیقی
برای مقابله با این معضل باشد.
در این سکانس رئیس پلیس(حمید فرخ نژاد) با بیان خاطره ای از یکی از
سفرهای کاریش می گوید: "برای شرکت در کنفرانسی جهت مقابله با معضلات و
مشکلات ناشی از شیوع و رواج فرقه های ظاله و شیطان پرستی به کشوری خارجی اعزام شده
بودم. پس از یکی دو روز که محققان و کارشناسان معتبر و دانشمندِ کنفرانس از نقاط
مختلف جهان و با عقاید و ملیت های گوناگون به ارائۀ سخنرانی ها و مقاله هایشان
پرداختند، در انتها فردی که به عنوان رئیس کنفرانس و مسئول ارشد برگزاری همایش،
در آن جا حضور داشت، به عنوان آخرین سخنران پشت تریبون قرار گرفت و درحالی که
همه منتظر بودند که او نیز مقاله یا سخنرانی ای طولانی را ارائه کند، به زبان انگلیسی
چند جملۀ کوتاه و متخصر را خطاب به حضار بیان کرد و کنفرانس را به پایان برد. رئیس آن کنفرانس بین المللی، وقتی پشت میکروفون ایستاد،
گفت: من تمام عمرم را صرف تحقیق و بررسی این موضوع کرده ام و در کنفرانس های
بسیاری شرکت کرده ام و جلسات بسیاری را نیز شخصاً برگزار نموده ام. سال ها به راه حل های
مختلفی که از سوی دانشمندان و محققان مختلف ارائه شده، اندیشده و بسیاری را هم
شخصاً در پروژه های تحقیقاتی ام، آزموده ام و در پایان تنها یک راه حل واقعی برای
مقابله و ریشه کن کردن این معضل یافته ام و آن هیچ نیست، مگر یک کلمه: پرهیزگاری!
باری! به راستی تنها با "پرهیزگاری" و "رعایت شئون اخلاقی" و به خصوص با جا انداختن و درونی کردن آن برای نسل جوان است که می توان جلوی رشد و فساد ناشی از سربرآوردن این اژدهای چندسر را گرفت. از سویی نا امیدی و بحران های هویتی و اخلاقی که به خصوص در دوران بلوغ بسیار فعال تر از دیگر سنین گردیده و گریبان گیر نسل جوان جامعه می شود، نیز می تواند مهمترین دلیل شیوع و گسترش این قبیل آسیب های شناختی-معرفتی باشد و بر گردۀ مسئولین است که با ایجاد فضای شاد و سرزنده درجامعه و فراهم آوردن زندگی و رفاه اجتماعی، به جوانان جامعه امید و سرزندگی بخشیده و نیرو و انرژی درونی آنان را به جای آن که در مسیری منفی و کاهنده قرار گیرد، در جهت رشد، تعالی و بهبود وضعیت اشخاص و در نتیجه استعلای جامعه در جریان انداخته و بغلتانند!