به گزارش 598، رهبر معظم انقلاب اسلامی، 10 آبان ماه سال 1391
در آستانهى روز ملى مبارزه با استكبار جهانى در ديدار دانشآموزان و
دانشجویان روایتی از سه حادثه تاریخی روز 13 آبان را بیان کردند. در ادامه این بیانات را مشاهده میکنید:
شما
ميدانيد كه سيزده آبان حامل سه حادثهى تاريخى است؛ تبعيد امام در سال ۴۳،
كشتار دانشآموزان نوجوان در سال ۵۷، و سرانجام تسخير لانهى جاسوسى در
سال ۵۸. در هر سه حادثه، يك طرف ملت ايران است، احساسات مردم است، مظهر
مبارزه يعنى امام بزرگوار است و مردم ايران؛ يك طرف قضيه هم دولت مستكبر
آمريكاست. بنابراين يك مبارزهاى بين نظام جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و
ملت ايران با اين اعتقاد از يك طرف، و دولتمردان آمريكا و حكومت مستكبر
آمريكا از طرف ديگر در جريان است.
اين مبارزه از كِى شروع شد؟ شما
جوانها با نگاه تاريخى به مسائل كشور، بايد روى اين مسئله تأمل كنيد. دو
نكتهى اساسى در اينجا وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار بگيرد: يكى اينكه
اين مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلى را طى كرد و به كجا رسيد؟ دوم
اينكه نتيجهى اين مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتى
با هم مبارزه ميكنند، يكى بايد پيروز باشد، يكى بايد شكست بخورد. نتيجه چه
شد؟ در اين مبارزهى طولانى، كى پيروز شد؟ كى شكست خورد؟
در مورد
سؤال اول كه مبارزه از كِى شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال ۴۳ شروع شد؛ يعنى
از سال ۳۲ با كودتاى ۲۸ مرداد كه به وسيلهى آمريكائىها در ايران انجام
گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمريكائى - كه اسم و رسم و
نام و خصوصياتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را ميشناسند، كتابها هم در
اين زمينه نوشته شده - رسماً آمدند ايران، با چمدانهاى پر از دلار، الواط و
اوباش و اراذل و بعضى از سياستمداران خودفروخته را تطميع كردند و كودتاى
۲۸ مرداد سال ۳۲ را در اينجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند.
جالب اين است كه بدانيد حكومت مصدق كه به وسيلهى آمريكائىها سرنگون شد،
هيچگونه خصومتى با آمريكائىها نداشت. او در مقابلهى با انگليسىها
ايستاده بود و به آمريكائىها اعتماد كرده بود؛ اميدوار بود كه
آمريكائىها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار
علاقه ميكرد، شايد اظهار كوچكى ميكرد. با اين دولت، آمريكائىها اين كار
را كردند. اينجور نبود كه دولتى كه در تهران سر كار است، يك دولت ضد
آمريكائى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكبارى اقتضاء كرد،
آمريكائىها با انگليسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اينجا و كار
خود را كردند. عنصر اصلى كودتا در تهران، يك فرد آمريكائى بود؛ اسمش هم
معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم
نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به
اينجا برگرداندند، شدند همهكارهى كشور؛ يعنى زمام اختيار كشور را در دست
گرفت.
تقريباً ده سال از اين قضيه گذشت، حادثهى قيام مردم در
پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى پيش آمد.
يعنى اينها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر
كار خواستند در اين كشور كردند؛ بالاخره يك انفجارى در ده سال بعد از اين
قضيه در خرداد ۴۲ اتفاق افتاد. اينجا هم طرف قضيه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و
حكومت پهلوى بود، اما آمريكائىها پشت سر اين حكومت قرار داشتند؛ آنها
بودند كه آن را تقويت ميكردند و به وسيلهى او بر همهى امور كشور ما مسلط
شده بودند. اين مبارزه ادامه پيدا كرد تا سال ۴۳؛ آمريكائىها ناگزير شدند
مستقيماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال ۴۳ تبعيد كردند. اينجا
هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پيش ببرند و به خيال خودشان
ملت ايران را مغلوب كنند؛ اما ملت ايران مغلوب نشد.
بعد از سال ۴۳
كه حكومت مطلقهى محمدرضا پهلوى به پشتيبانى آمريكائىها در كشور هزاران
فاجعه آفريد و آمريكائىها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبى
و تجاوز در ايران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ايران بردند،
خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعليم دادند، هزاران جنايت در ايران كردند،
بالاخره در سال ۵۶ و دنبالهاش سال ۵۷ اين حركت عظيم ملت ايران به رهبرى
امام بزرگوار شروع شد. اين دفعه، اين مبارزه ديگر مبارزهاى نبود كه اميد
پيروزى براى دشمن وجود داشته باشد. ملت ايستاد، مقاومت كرد، فداكارى كرد؛
مردانش، زنانش، حتّى دانشآموزانش در خيابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در
سال ۱۳۵۷ ملت ايران پيروز شد. يعنى در اين مبارزهى طولانى از سال ۳۲ تا
سال ۵۷ - در طول مدت بيست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پيروز ميدان
شد، ملت ايران بود. انقلاب اسلامى پيروز شد، حكومت متكى به آمريكا سرنگون
شد، حكومت پادشاهىِ طولانىمدتِ استبدادىِ خبيثِ فاسدِ وابسته نابود شد و
حكومت ملت ايران، حكومت انقلاب و نظام اسلامى بر سر كار آمد.
از
روز اول آمريكائىها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و
مركز همهى توطئهها هم همين لانهى جاسوسى، يعنى سفارت آمريكا در تهران
بود. ارتباط بگيرند، تهديد كنند، تطميع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهاى
ضعيف را به خودشان جذب كنند، براى اينكه شايد بتوانند كارى انجام دهند؛
ليكن در سيزده آبان سال ۵۸ دانشجوها به عنوان زبدهترين قشر مبارز ملت
ايران، حركت تسخير لانهى جاسوسى را انجام دادند. اينجا يك بار ديگر آمريكا
در توطئههاى خود در مقابل ملت ايران شكست خورد.
سلسلهى شكستهاى
آمريكا ادامه پيدا كرد. در طول اين سى و سه چهار سال - يعنى از سال ۵۷ تا
امروز - آمريكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، براى اينكه شكست سال ۵۷
را جبران كند. اين شكست فقط شكست آمريكا در ايران نبود كه بگوئيم يك رژيم
وابستهى به آمريكا در ايران از بين رفت و آمريكائىها را بيرون كردند،
دستشان را قطع كردند؛ اين شكست آمريكا در منطقه بود. امروز مردم اين شكست
را دارند مىبينند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفريقا، حوادث
اين منطقهى عظيم عربى، با نفرتى كه ملتها نسبت به آمريكائىها پيدا
كردهاند. آن روز كسى از آحاد مردم نميتوانست با دقت اين را ببيند؛ اما
تئوريسينهاى سياسىِ آمريكائى ميفهميدند كه اين انقلاب اگر بماند، اگر ريشه
بدواند، اگر از خود بار و برگ صحيح و چشمگيرى نشان بدهد، اين حوادث پيش
خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز عليه انقلاب به كار
بردهاند.
خب، حالا بعد از اين مدت مبارزه، كى در اين ميدان پيروز
شده؟ اين خيلى مسئلهى مهمى است. از سال ۳۲ تا الان كه نزديك سال ۹۲ هستيم -
يعنى در طول حدود شصت سال - يك مبارزه بين ملت ايران از يك طرف، و دولت
مستكبر آمريكا از طرف ديگر، به راه افتاده؛ اين چيز كوچكى نيست، اين خيلى
حادثهى مهمى است. تا امروز كى پيروز اين ميدان است؟ اين در خور تأمل است.
وقتى ما فهميديم كه در اينجا آن كه پيروز شده است، اراده و تصميم قاطع يك
ملت همراه با ايمان و توكل به خداست، اين درسى ميشود براى همهى ملتها؛ اين
يك اصلى ميشود در همهى تحولات تاريخى؛ فلسفهى جديد تاريخ، مبتنى بر اصول
اسلامى، با نگاه كردن به اين حادثه، به بار مىنشيند، تدوين ميشود و مورد
قبول همه قرار ميگيرد؛ و اين واقعيت اتفاق افتاده است؛ يعنى ملت ايران در
تمام اين مدت و تا امروز، پيروز اين ميدان عظيم است. به چه دليل؟ به طرف
ايران نگاه كنيد؛ دليلش اين است كه اينها ميخواستند انقلاب را از بين
ببرند، اما انقلاب ماند؛ انقلاب نه فقط ماند، بلكه روزبهروز قوىتر شد.
امروز نسل جوان ما كه در زمان انقلاب نبوده است، در دورهى جنگ تحميلى
نبوده است، امام را نديده است، با همان انگيزه و با همان عزم و تصميمى درس
ميخواند، كار ميكند، زندگى ميكند و نفس ميكشد كه جوان دوران انقلاب با آن
عزم و تصميم، انقلاب را به وجود آورد. اينها نشانه
هاى بارز زنده بودن انقلاب است.