سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، آیتالله سید محمد مهدی میرباقری مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم، چندی پیش در جمع عده ای از فضلا، روحانیون و نخبگان تبلیغ حوزه علمیه قم طی نکاتی راهکارها و پیشنهادات جدید و قابل تأملی را پیرامون تبلیغ دینی در سطح عمومی و تخصصی بیان نمودند. متن این گفتار که توسط فرهنگستان علوم اسلامی منتشر گردیده است، در ادامه می آید:
مقدمهدر امر تبليغ بايد به تحول در روش تبليغ، محتوای تبليغ و خصوصيات مبلغين توجه شود تا نظام تبليغ، فعالتر از گذشته به کار خود ادامه دهد.
۱ـ خصوصيات مبلّغدر امر تبليغ پيش از پرداختن به محتوا و روش، توجه به اخلاص ضروري است؛ عملي که براي خداي متعال نباشد با آنکه ممكن است داراي جاذبههايي ظاهري بوده و مورد استقبال قرار گيرد اما هرگز منشأ اصلاح نميگردد. حاصل اينگونه جلسات هرگز تربيت و تهذيب و پرورش انسان هاي مهذبي كه به دنبال مأموريتها و وظايف الهي خود باشند نيست.
ـ تمرين اخلاص در همه شئون، همراه با مراقبه در اعمالاخلاص در گفتار به سادگي حاصل نميگردد. دستيابي به اخلاص در عمل، نيازمند مراقبه اي دائمي است تا آنجا که خود انسان نيز خالص شده و شاكلهاش اصلاح شود. درجات اخلاص تابع درجات اخلاص شاكله است. اگر شاکلة انساني به شاكلة محبين تبديل شود با سخني که از روي محبت خداي متعال ميگويد در عالم اثرگذار خواهد شد. خداي متعال خطاب به نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
«وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»؛[۱] تو بر خلقي عظيم مشرفي؛ خلق عظيم نبياکرم (صلي الله عليه و آله) مردم را به سوي خداي متعال دعوت ميكند؛
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ»؛[۲] خداي متعال نبياكرم (صلي الله عليه و آله) را با محبت خود تأديب كرد.
اگر شاكله كسي شاكله محبت خداي متعال باشد تعليم او نيز از محبت ناشي ميگردد؛
درس معلم ار بود زمزمة محبتي/ جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاي را
حکايت شده است که شاگردي از شاگردان ابن سينا به او گفت: چرا با اين همه علم ادعاي پيامبري نميكني؟ ابن سينا ابتداء پاسخي نداد تا اينکه نيمه شب از آن شاگرد مقداري آب براي نوشيدن خواست. شاگرد به دليل سرماي شب و براي سر باز زدن از اجابت استاد، استدلال كرد كه نوشيدن آب بعد از غذا مضر است و...؛ ابن سينا چيزي نگفت! هنگام اذان صبح كه صداي مؤذن در آن شدت سرما و يخبندان از بالاي مأذنه بلند شد. ابن سينا به شاگرد گفت: کسي مانند رسول الله (صلي الله عليه و آله) بايد ادعاي پيامبري كند كه پس از چندين قرن، مسلمانان به دعوت او در هر شرايطي بالاي مأذنه اذان ميگويند؛ تو شاگرد من هستي اما از يک ليوان آب دريغ ميکني و حاضر نيستي زحمت هواي سرد را به خاطر من تحمل کني.
عامل تأثيرگذاري بر ديگران، اخلاص و به خصوص اصلاح شاكله و نيل به مقام محبت است. اگر انسان با مقام محبت الهي به دنبال اصلاح مردم باشد، تربيتش اثرگذار خواهد بود. مانند صفتي كه در حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) وجود دارد؛
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳] و يا
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»؛[۴] براي پيشرفت در اين امر بايد به هدايت مردم حريص و نسبت به مؤمنين رئوف و رحيم بود.
اخلاص در عمل موجب جاري شدن سرچشمههاي حكمت بر زبان آدمي است؛ «من اخلص لله اربعين صباحا فجر الله ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه»؛[۵] حکمت در قلب ميجوشد و بر زبان جاري ميشود. سرچشمة حكمت، كتاب الهي است؛
«تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكيمِ»،[۶]
«كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ»؛[۷] حقايق اين كتاب حكيم و عليم به تدريج در قلب وارد و بر زبان جاري ميشود. اين همان حكمتي است كه خداي متعال به اهلبيت (عليهم السلام) عطاء كرده است؛ «
أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ».[۸] انسان وارد اين دار حكمت نميشود مگر به واسطة اخلاص. انسان وقتي وارد اين دار شد، به قدري که از آن حكمت به او عطا ميشود، ميتواند اثرگذار باشد.
بايد حكيم و اهل محبت بود تا بتوان با حكمت و موعظة حسنه دعوت كرد وگرنه نميتوان به تنهايي با استدلال و برهان مردم را به سوي خدا هدايت نمود. البته در مراحلي از هدايت، استدلال و مجادله نيز به کار مي آيد. هر چند که استدلال به هدايت نميانجامد. شيوة انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) در هدايت مردم نيز مجادله نبوده است؛
«ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ».[۹] طريق دعوت، حكمت و موعظه است و مجادله، طريق دفع خطر. استدلال و برهان طريق مجادله با نفس و شياطين بيروني است. استدلال راه رسيدن نيست بلکه ابزاري براي مجادله با وساوس است.
يكي از علماي معاصر و اهل منبر ميفرمود: اوايل جواني و در دومين سال تبليغ در حالي که به شهرت نيز رسيده بودم يک روز دو رکعت نماز خواندم و از حضرت ولي عصر (عليه السلام) درخواست كردم كه به منبرهاي من چند خصوصيت عطا کنند. اول اينكه نيازمند مطالعه نباشم؛ يعني براي هر منبري نياز به مطالعة خاص نداشته باشم و مطالعات كلان مرا کفايت کند. دوم اينكه محتواي منبر با مخاطب متناسب باشد؛ چرا که هر جمعي اقتضائي دارد. گاهي مطلبي براي عدهاي مفيد و براي عدهاي ديگر مضر است؛ خلاصه اينکه آنچه ميگويم، علم و کلام لاينفع نباشد؛ بلکه کلامي مؤثر و موجب تهذيب مخاطب بوده و سخني حكيمانه و براساس حكمت باشد. بعد از اين خواسته، براي منبري كه در شميران داشتم کنار منبر نشسته بودم تا خطيب اول پائين بيايد. آقايي از بازاريهاي قديمي كنارم نشسته بود؛ به من گفت: اگر كسي بخواهد با اين خصوصيات منبر برود بايد ساعتي پيش از اذان صبح بيدار باشد. ـ البته ذكر هم مهم است اما بيداري هم موضوعيت داردـ كم حرف بزند؛ کم بخورد؛ دائم با طهارت و وضو باشد. اين را گفت و من هم رفتم بالاي منبر و براي اظهار فضل اين شعر را خواندم که: «صُمت و جوع و سحر و عزلت و ذكر به دوام/ ناتوانان جهان را كند اين پنج تمام». بعد از اتمام منبر از مسجد که بيرون آمدم با خود گفتم: اين مرد كه بود و چه گفت؟ يك آدم بازاري راه منبري شدن را به يک طلبه بياموزد؟ در اين فكر بودم كه آن آقا به من رسيد و گفت: اگر آن دو ركعت نماز را نخوانده بودي به من نميگفتند که اين مطلب را به شما بگويم. ايشان ميفرمود: تا وقتي كه آن پنج سفارش را مراعات ميكردم تا يك دقيقه قبل از منبر نميدانستم چه بايد بگويم اما يك دقيقه فكر ميكردم و گاهي حين منبر آيهاي را كه به ذهنم خطور ميکرد ميخواندم و پيرامون همان آيه بحث ميكردم.
بنابراين موفقيت در تبليغ منوط است به رعايت آداب معنوي، اخلاص، اصلاح شاكله و اصل قرار دادن محبت خدا در موعظه.
ـ توسل به امام عصر (عليه السلام)علاوه بر اين شايسته است پيش از هر منبري به وجود مقدس وليعصر (عليه السلام) يا يكي از حضرات معصومين (عليهم السلام) توسل جست، تا به اخلاص در کلام رسيد و از مراقبت حضرات معصومين (عليهم السلام) بهرهمند شد؛ در مجلس وعظ اولين کسي که شيطان تلاش ميکند او را تحت تأثير خود قرار دهد، شخص واعظ است؛ اگر واعظ تحت تأثير شيطان قرار گيرد بخش اعظم مستمعين هم به واسطة واعظ تحت تأثير قرار خواهند گرفت؛
«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ».[۱۰] اگر گوينده، ناطق عن الشيطان شد و شيطان القا نمود و او القائات شيطان را بر زبان جاري کرد، نيمي از مجلس را به خطا ميبرد.
بنابراين بايد از اين خطر به خدا پناه برد نبايد گمان کرد که شيطان حتي براي يک لحظه انسان را رها ميكند. شيطان بهره خود را از عمل انسان ميبرد و همة مواعظ را در يك جمله به نفع خود تمام ميكند. بايد منبر خود را محاسبه نمود و دقت کرد كه آنچه گفته شده چقدر براي خدا بوده و اگر شيطان در آن نفوذ كرده از چه راهي وارد شده و کجا را آلوده کرده است. مرحوم استاد حاج شيخ علي صفايي (ره) ميگفتند: شيطان اگر بتواند نميگذارد بكاريد؛ اگر كاشتيد نميگذارد جوانه بزند؛ اگر بتواند، جوانهاش را ميكَند. اگر به نهال تبديل شود كمر نهال را ميشكند؛ اگر درخت شود، شكوفههايش را ميكَنَد؛ اگر نتوانست و ميوه داد، ميوهاش را كال ميچيند؛ اگر نتوانست، ميوهاش را دندان ميزند و اگر نتوانست، يك كرم به ميوهاش ميگذارد.
بايد ديد شيطان اين كرم را كجاي ميوه ميگذارد. او به هر شکلي تلاش ميکند ميوة کلام انسان را آلوده و همة حرفها را كالعدم كند. به بار نشستن کلام و ارائة ميوة سالم زحمت فراوان ميطلبد. ميوة عمل انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهمالسلام) صالح است و امثال ابوذر و سلمان را تربيت مي کند. بار سايرين، ميوة صالح نيست و انسانها را نامتعادل و معيوب تربيت ميكند. علت هم اين است كه در غير معصوم، اخلاص و شرايط لازم شكل نميگيرد و همين نقص، راه را براي شيطان باز ميکند.
۲ـ خصوصيات محتواي تبليغنكته مهم ديگر در تحول نظام تبليغ اين است که محتواي ارائه شده به مخاطب، بايد حاوي معارف ناب اهلبيت (عليهم السلام) باشد.
ـ محور بودن معارف نقليمنبر جاي تبليغ کتاب خدا و معارف ائمه و اهلبيت (عليهالسلام) است. آنچه اثربخش است، معارف اهلبيت (عليهم السلام) است. منبري که از معارف قرآن و اهلبيت (عليهم السلام) تهي باشد، مصداق ميوه اي است که آلوده به کرم شيطان است؛ چنين منبري مبلّغ اشخاص ناقص است نه مبلّغ امام صادق (عليه السلام)؛ مانند کسي که در يک منبر پنجاه بيت شعر ميخواند اما سه روايت از ائمه (عليهم السلام) در کلامش به گوش نميخورد. حتي توجيه ميکند که اين اشعار، ترجمه روايات است. شايد آن اشعار جاذبه داشته باشد و مخاطب را تهييج کند، اما آيا اثر روايت را دارد؟ آيا آدم ساز هم هست؟ به هر حال اثر آيات و روايات را ندارد.
روحانيت بايد مبلّغ معصومين (عليهم السلام) بوده و ادبيات تبليغش ادبيات ائمه (عليهم السلام) باشد. تنها ادبيات ائمه، ادبيات مؤثر است و نفس تربيت ميكند؛ چرا که متناسب با فطرت است. البته گاهي نيز لازم است در منبر شعر حكيمانه خوانده شود اما نبايد همه منبر در اين اشعار خلاصه شود. چه لزومي دارد انسان عمر خود را صرف تبليغ ادبيات يک شاعر کند که هم شعر خوب دارد و هم حرف بد؟ مگر مأموريت مبلغين، تبليغ شاعران است؟ مبلّغ موظف است كتاب خدا و معارف اهلبيت (عليهم السلام) را که
«خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ»[۱۱] هستند به مردم برساند.
از آفات برخي منبرها اين است كه در آنها به جاي معارف اهلبيت (عليهم السلام) به قدري از ديگران گفته ميشود كه در مقابل ائمه (عليهم السلام) طبقة مرجع ايجاد ميشود. تا آنجا که مردم تصور ميکنند اين اشعار همسنگ آيات قرآن و روايت هستند. اين اتفاق روي داده است. البته منظور مذمت شعرا نيست. ممكن است شعراي خوبي با فهم روايات، سخن حقي هم گفته باشند، اما اين اشعار هرگز نبايد جاي روايات را بگيرد حتي اگر ادعا شود که اين اشعار، حاوي مضمون روايات است؛ در هر حال خواندن کلام اهلبيت (عليهم السلام) ارجح است.
از اثرگذارترين نکات در مقام تربيت، بازگويي داستان بزرگان دين است. در داستانهاي بزرگان نيز به ترتيب داستان ائمة معصومين (عليهم السلام)، انبيا و بعد اوليا بيش از همه مؤثر است. در داستانگويي، هم بايد به قرآن پرداخت هم به احوالات انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهمالسلام). چنانچه بخشي از بحار نيز دربارة احوالات انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) است. داستان انبياء (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) بسيار عبرتآموز است به نحوي که گاهي ميتوان راه حل گرههايي كه در زندگي انسان پيش ميآيد را در سرگذشت انبياء (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) يافت. حتي احوالات بزرگان نيز ميتواند بسيار عبرت آموز بوده و اثر تربيتي داشته باشد. اما بايد توجه داشت که در اين موارد نيز آنقدر زيادهروي نکرد که در مقابل ائمه (عليهم السلام) طبقة مرجع درست شود و مردم براي الگوگيري به دنبال آنها بروند. در عصر غيبت در درجة اول نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) و ائمة معصومين (عليهم السلام) و پس از آنها انبياي عظام الهي (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) مرجع هستند.
ـ استفاده از سيره فقهادر درجة بعد هم فقهاي بزرگ، مرجع هستند؛ يعني فقهايي كه دين خدا را با زحمت ميفهميدند و در اعمال و رفتار و گفتارشان مواظب بودند بر خلاف روايات عمل نکنند و سخني نگويند. انسانهاي بزرگي هستند كه با وجود خوبي و زحمت فراوان، تنها به اين دليل که فقيه نيستند در مواردي سخنان نابجايي گفته اند. بايد دقت کرد كه اين قبيل اشخاص براي مردم طبقة مرجع نگردند. در غير اين صورت در هر جايي مدعياني پيدا ميشوند که هر يک ميگويد من واصلم. نبايد مردم را به شکلي تربيت کرد كه به دنبال اين چيزها باشند.
اگر روحانيت، صحيح تبليغ كند و سخن شايسته به مردم ارائه دهد، باب بخشي از اين سوء استفادهها بسته ميشود. وقتي در منبرها همواره از کساني كه فقه، اصول و معارف الهي را نياموخته اند و فقط رياضت كشيده، تعريف و تمجيد شود، مردم تصور ميکنند كه اين اشخاص ميتوانند الگو باشند و مشكلاتشان را حل كنند. اگر اينگونه شد هر كسي که ادعايي کند مورد اقبال مردم قرار ميگيرد.
براي نمونه شخصي که واردات قلبي خوبي داشت در جمع مريدانش ميگفت: «ابراهيم هم عمله بود و براي مزد كار ميكرد». او پيامبري را که اولوالعزم است و خداي متعال اوصاف زيادي براي او ذکر ميکند، عمله ميخواند. اين ادبيات با زبان اهلبيت (عليهم السلام) متناسب نيست. دليل آن هم اين است که اين شخص فقيه نيست و با آنکه واردات قلبية خوبي دارد اما با معارف اهلبيت (عليهم السلام) آشنا نيست. چه ضرورتي دارد که چنين قشري را طبقة مرجع كرد و در منبرها از آنها سخن گفت؟ گلهاي خوشبويي هستند كه بايد از بوي آنها استفاده كرد. گاهي نفس و دعاي سحرشان در جامعه مؤثر است اما نميتوانند مربي باشند. اين چگونه مربياي است كه از موساي كليم تا شيخ طوسي و سيد بن طاووس، همه را تحقير ميکند. اين جز از روي انانيت نفس است؟ بعد توجيه ميکند که خداي متعال دربارة آنها چنين گفته است؛ اگر بگويد خداست، تو که خدا نيستي!
خداي متعال اگر از حضرت آدم انتقاد ميكند چنين ميفرمايد:
«وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً...» [۱۲] و پيش از آن ميفرمايد:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»[۱۳] و بعد ميفرمايد:
«فَتابَ عَلَيْهِ».[۱۴] علماي بزرگ يکديگر را حضرت آيت الله خطاب ميکنند. براي مثال وقتي امام (ره)، آيت الله گلپايگاني را با آيت الله خطاب ميکنند تکليف ديگران روشن است. امام (ره) به قرينه خود به ايشان آيت الله ميگويند. اگر خداي متعال از حضرت يونس (علي نبينا و علي آله و عليه السلام) يا برخي از انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) انتقاد كرده است، دليل نميشود که ديگران نيز به خود اجازه دهند با ادبيات سخيف از انبيا (علي نبينا و علي آله و عليهم السلام) ياد کنند.
تنها فقهايي که با معارف اهلبيت (عليهم السلام) مأنوس هستند ميتوانند در دورة غيبت بار مردم را ببندند؛ البته فقه، فقط فقه احكام نيست. اگر فقيه دربارة معارف سخن ميگويد و در احكام و ادله تفقه ميکند، با تکيه بر خود سخن نميگويد؛ اگر تربيت ميكند در ادله تفقه ميکند. فقيه برخلاف ديگران فقط واردات قلبيه و مشاهدات و دريافتهاي خود را بيان نميکند.
۳ـ خصوصيات روش تبليغدر تبليغ بايد از بحثهاي پراکنده و بيارتباط با يکديگر پرهيز کرد. بايد سعي شود محتواي منبر چنان باشد که مخاطبي با سابقه پنج سال، مجموعه اي منسجم و مرتبط را دريافت کرده و نسبت به زواياي مختلف معارف اسلامي آشنا شده باشد.
ـ دارا بودن انسجام و منظومه فکري در روش ارائهمحتواي منبر بايد منسجم باشد و حلقات يك منظومه فكري را ارائه دهد. البته همه معارف در منبر قابل ارائه نيست و برخي از آنها مربوط به كلاس خصوصي و اصحاب خاص است. بعضي از كتابهايي كه براي مبلغين منتشر ميشود با وجود جنبه هاي مثبت، شامل موضوعات پراكنده و روزمره است؛ تبليغ نبايد دچار روزمرگي شود بلکه بايد يك منظومة منسجم فكري از معارف و احكام و اخلاق را به مردم ارائه دهد. البته بايد دانست که اين منظومة فكري از كجا شروع ميشود و قطعات آن چيست. حتي ممكن است لازم باشد که اين نظام فکري به تدريج ارائه گردد و تنها بخشي از آن قابليت طرح در مجالس عمومي را داشته باشد؛ حتي بخشي از اين معارف مخصوص خواصي است که در طول تبليغ با معارف مأنوس ميشوند.
به هرحال بيان يك نظام فكري و ارائه منظومه اي از اعتقادات و اخلاق که منطبق با معارف باشد ضروري است. فقيه هم وقتي فتوا ميدهد يادآور ميشود که رساله من مجزي است؛ نميگويد رساله من عين حقيقت است. انسان عادي هرگز نميتواند به حقيقت كلام اهلبيت (عليهم السلام) آنچنان كه هست راه يابد؛ با اين وجود حتي المقدور اين نظام فكري بايد معطوف به جريانهاي عيني و اجتماعي جامعه باشد. نبايد دائماً وارد مسائل عيني شد ولي در عين حال، مخاطب بايد براساس اين منظومة معرفتي، نسبت به مسائل كلان جهاني، جريان دنياي اسلام و غرب و مسائل و جريانهاي داخلي دنياي اسلام و همچنين مسائل اجتماعي داخلي موضعگيري کند. نبايد به وسيله منبرها انسانهايي بريده از جامعه تربيت کرد؛ اگر تربيتشدگان منبرها انسانهايي اخلاقي باشند اما در زندگي اجتماعي و خانوادگي و در برخورد با مسائل اجتماعي و جهاني ناموفق باشند، بايد گفت اين منبرها مثمرثمر نبودهاند. نبايد فقط به مسائل پيراموني و حاشيهاي پرداخت چراکه چنين تربيتي ناقص است. منظومة فكري بايد اعتقادات در مرحله عمل اجتماعي وارد کند.
ـ ايجاد روحيه موضع گيري در مخاطب به وسيله تحليل هاي عميقبرخي از مطالبي كه در منبرها گفته ميشود نميتواند به موضعگيري اجتماعي ختم شود. يكي از مهمترين مسائلي كه به خصوص جوانها بايد نسبت به آن بصيرت پيدا کنند، مسئلة غرب است. بالأخره بايد نسبت خود را با تمدن هولناك غرب و اين دجال زمانه روشن كرد. تمدني که تمام ابعاد زندگي و هويت مسلمانان و بشريت، اعم از الگوي پوشاك، خوراك، مسكن، ازدواج و طلاق را به تدريج تحت تأثير خود قرار داده و ميدهد. جوانان بايد به اين موضوعات با تکيه بر اسلام، موضع روشن داشته باشند. بزرگواري از سرداران سپاه ميپرسيد: بالأخره در مقابل اينترنت و ماهواره چه بايد كرد؟ ابتدا بايد موضع خود را در برابر آن روشن كرد تا بعد بتوان با آن برخورد نمود. وقتي تلقي اين است که ماهواره و اينترنت و... ابزارهايي کاملاً خوب هستند، چنين سؤالي چه معنایي دارد؟ درست اين است که گفته شود: ابزارهاي تمدن غرب از قبيل ماهواره و اينترنت و... بد و مضر هستند اما به دليل اضطرار، به اجبار بايد مورد استفاده قرارگيرند. در اين اضطرارها بايد براي دورة گذار و اضطرار طراحي و برنامهريزي داشت نه اينكه اين قبيل ابزارها را خوب و بي اشکال دانست. برخي تصور ميکنند در عصرظهور هم اگر گفته شده که از اين سوي عالم با آن سوي عالم ارتباط برقرار ميشود، از طريق ماهواره و اينترنت است!
اين ادعاي گزافي است؛ به اين دليل که حتي مردم ايران که متدينترين مردم حال حاضر دنيا و حتي در طول تاريخ بوده اند، به جز درصد اندکي، مابقي از ماهواره و اينترنت و... استفاده خوب نکرده اند.
در نهايت بايد بتوان نسبت جوانها با جريانهاي عالم، به خصوص غرب مدرن را معين كرد. دانش آموزاني را كه در طول تحصيل همواره نام دانشمندان غربي را به عنوان قهرمانان علمي مي شنوند، چگونه ميتوان از زندگي کردن به شيوه آنها منع کرد. نظام فکري بايد نسبت جوان مسلمان را با غرب و جريانات دنياي اسلام و جريانات داخلي روشن کند.
در عين حال به شدت بايد از پرداختن به مباحث سطحي در اين زمينهها پرهيز كرد. امروز سطح آگاهيهاي اجتماعي نسبت به اين مسائل به حدي است كه مردم مباحث عميق را مي طلبند. يا نبايد به اين مسائل پرداخت و يا بايد به مسائل عيني به شکل عميق وارد شد به نحوي که مخاطب باور کند مبلّغ دست برتر دارد؛ چراکه ادبيات دنياي غرب در اين زمينه ها ادبيات بسيار پيچيدهاي است و پرداختن سطحي به آن اشتباه بزرگي است. اگر روحانيت، سطحي برخورد کند و يک فرد ديگر عالمانهتر و عميق تر، روحانيت مخاطب خود را از دست خواهد داد. در اين زمينهها بايد با مباني دقيق و منسجم سخن گفت و كليدها را به دست مخاطب داد تا آنها خود قفلها را باز كنند. بحثها به هيچ وجه نبايد دچار سياست زدگي باشند. مطالب بايد عميق و ناظر به مسائل كلان و اساسي باشند. از ورود به جريانات خُرد هم بايد به شدت پرهيز داشت چرا که تبليغ را بي اثر مي کند. همانطور که گفته شد نظام فكري بايد رابطه اعتقاد و عمل عيني را تمام كند.
مرحوم استاد سيد منيرالدين حسيني (ره) مي فرمودند: ماركسيستها (گروهكهاي وابسته به شرق كه تفكر الحادي يا التقاطي داشتند) طوري سمپاتهاي خود را تربيت ميكردند كه حتي حاضر نبودند در كارخانهاي كه اتومبيل شخصي ميسازد كار كنند بلكه در كارخانه هاي لوكوموتيوسازي کار ميکردند؛ چون لوکوموتيو را متعلق به طبقة كارگر و اتومبيل را متعلق به طبقه سرمايهدار مي دانستند؛ به عبارتي رابطه اعتقاد و عمل اجتماعي را درک ميکردند. يک مسلمان متدين بازاري که اهل نماز شب و خمس است وقتي ميخواهد كارخانه بسازد بايد به اين نکته فكر كند كه آيا ساختن اين كارخانه به نفع اقتصاد اسلام هست يا خير؛ او بايد قادر باشد با تکيه بر اعتقاداتي كه از منبرها فرا گرفته است، عمل اجتماعي خود را تفسير و تحليل کند.
ـ استفاده از حادثه عاشورا براي ايجاد محبت و همدلي در جامعهدر ايام محرم بايد تلاش کرد تا محور بحثها بر محور عاشورا و سيدالشهداء (عليه السلام) باشد. شايسته است هر مبلّغي در ايام محرم حداقل يك بار كامل الزيارات و لهوف را به دقت بخواند و با توسل، معارف اين كتب را تلقي كند. در مباحث، به چيستي آداب زيارت و ثواب زيارت بپردازد. اين مباحث مبتلابه جوانان امروز است. پرداختن به بحث گريه بر سيدالشهداء (عليه السلام)، آداب، مناسك و آثار و شبهاتي كه پيرامون آن وجود دارد، لازم است. پرداختن به محتواي زيارات، معارف زيارات، تحليل كلان عاشورا، نگاه تطبيقي به عاشورا در مقياس اجتماعي و فردي، تطبيق شرايط اجتماعي سال ۶۱ هجري با عصر حاضر، بررسي شرايط اجتماعياي که منجر به انزواي اولياي خدا و پيدايش عاشورا شد، همه و همه ميتواند زمينة ايجاد بصيرت اجتماعي گردد. تطبيق فردي هم بسيار مهم است.
مرحوم استاد حاج شيخ علي صفايي (ره) در يکي از آثار خود به نام وارثان عاشورا ـ که شامل بحثهاي دهة محرم ايشان است ـ به بحث نگاه تطبيقي به عاشورا را مطرح ميکنند. ايشان در اين کتاب دو نکته را دنبال ميكنند؛ يكي بررسي نقاط ضعف دشمنان بود كه باعث جدايي آنها از سيدالشهداء (عليه السلام) گرديد. ايشان اين سؤال را مطرح ميکنند که آيا اين نقاط ضعف در ما نيز وجود دارد يا خير؟ از سوي ديگر به نقاط قوت اصحاب حضرت ميپردازند و اين سؤال را مطرح ميکنند که اين نقاط قوت چه بودند که به آنها سرعت و سبقت در ياري حضرت داد و آيا اين نقاط قوت در ما نيز وجود دارد؟ ايشان در کتاب خود به علت تأخير و تسريع افراد در همراهي با حضرت اشاره ميکنند و... بررسي اين رويدادها نيازمند تحليل تطبيقي است كه البته پرداختن به اين موضوعات به خصوص در ايام محرم بسيار مناسب و بجاست.
در نهايت بايد مراقب بود در اين مسير با جوانان و مداحاني که با روحانيت همراه هستند و به هيچ وجه در جبهه مقابل روحانيت نيستند درگير نشد. مبلغين بايد نقش تربيتي داشته باشند و اين نقش را به خوبي ايفا كنند. اين قشر بايد ببيند كه روحانيت براي آنها شأن قائل است. درحقيقت هم شأن بالايي دارند؛ فرمود:
«من أنشد في الحسين ع شعرا فأبكى خمسين فله الجنة...»[۱۵] اگر كسي شعر بخواند و پنجاه نفر را بگرياند، اهل بهشت است و... بايد از اقبال مردم به اين قشر که مداح و ذاکر اهلبيت (عليهم السلام) هستند خوشحال بود. جوانان از اين طريق متبرک به سيدالشهداء (عليه السلام) ميشوند. البته ممكن است در اين قشر ضعفهايي هم وجود داشته باشد. اين ضعفها را بايد دوستانه و همراه با تذكر و پيشنهاد مناسب برطرف كرد. اشكال بدون پيشنهاد، سرزنش است و بايد از آن پرهيز داشت. اين قشر نبايد احساس کند توسط روحانيت سرزنش ميشود. بايد توجه داشت که گاهي اقبال اجتماعي به آنها بيشتر از اقبال به روحانيت است. اقبال به آنها در واقع اقبال به امام حسين (عليه السلام) است. اقبال به روحانيت هم اقبال به امام حسين (عليه السلام) است. اقبال به مداح امام حسين (عليه السلام)، اقبال به دستگاه امام حسين (عليه السلام) است. البته بايد تلاش کرد كه اقبال به معارف اسلام افزايش يابد و حتي قشر مداحان هم به تدريج اهل دقت در معارف شيعه شوند و فقط در حد ظاهر حركت نكنند. در گذشته بخش عمدهاي از معارف شيعه از طريق اين قشر و به وسيلة اشعار خوب و متين به جامعه منتقل ميشده است. گاهي مطلب عميقي را در يك شعر حكيمانه و تأثيرگذار به مخاطب منتقل ميکنند و در عين حال طبقة مرجع نيز درست نميكنند. اما گاهي همان شعر را وقتي يک روحاني ميخواند طبقة مرجع درست ميشود؛ بنابراين بايد در همكاري و رشد آنها تلاش کرد و از سوي ديگر نيز تلاش کرد تا جوانان به شنيدن معارف از زبان روحانيت متمايل شوند. اين دو قشر نبايد در مقابل يکديگر قرار گيرند؛ اين يكي از آفتهاي دورة کنوني است. بايد سعي نمود ضعف آنها را با حكمت و پيشنهاد و گاهي اوقات انتقاد لطيف، به خصوص با پيشنهاد مثبت اصلاح كرد. نبايد مدام جوانان را منع کرد بلکه بايد پيشنهاد سازنده و راهکار ارائه داد. به هر حال اينها اهل مجلس امام حسين (عليه السلام) هستند نه اهل مجلس فسق. نبايد در اين فضا هم مدام آنها را محدود کرد بلکه بايد ابتدا راه بهتر را نشان داد و سپس از راه مذموم نهي کرد.
اين اختلاف افکني ها در امر تبليغ، كار شيطان است. بايد تلاش کرد بين اين دو قشر، همكاري و الفت ايجاد شود. جامعة مداحان جزو بهترينها و حقپذيرترينها هستند. هر جا روحانيت حرف روشن و واضحي داشته است آنها پذيرفتهاند. اين قشر حقپذير هستند بنابراين برخورد با آنها بايد مثبت و سازنده باشد.
بسياري از بحرانهاي دوره اصلاحات توسط جامعه مداحان از مقابل انقلاب برداشته شد. جوانان را از آن فضاهاي انحرافي به فضاي معارف ديني كشاندند و بسياري از فتنهها را ناکام گذاشتند. البته عامل اصلي مجلس امام حسين (عليه السلام) بود كه به دست مداحان مؤمن و ولايتي اداره ميشد.
پی نوشت:[۱]ـ سوره قلم/آيه ۴.
[۲]ـ الكافي ج ۱، ص، ۲۶۵.
[۳]ـ سوره آل عمران/آيه ۱۶۴.
[۴]ـ سوره توبه/آيه ۱۲۸.
[۵]ـ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۲۴۹.
[۶]ـ سوره يونس/آيه ۱.
[۷]ـ سوره هود/آيه ۱.
[۸]ـ بحارالأنوار، ج۴۰، ص۲۰۷.
[۹]ـ سوره نحل/آيه ۱۲۵.
[۱۰]ـ الكافي، ج ۶، ص ۴۳۴.
[۱۱]ـ الكافي، ج ۱، ص ۱۹۲.
[۱۲]ـ سوره طه/آيه ۱۱۵.
[۱۳]ـ سوره بقره/آيه ۳۱.
[۱۴]ـ سوره بقره/آيه ۳۷.
[۱۵]ـ كامل الزيارات، ص ۱۰۵، الباب الثالث و الثلاثون.