فارس: ديدن اين صحنه آن هم در يك محيط
فرهنگي كه متوليان خاص خود را دارد آنقدر دردناك است كه يادت ميرود كه با
ديدن صحنه آبخوردن بينندگان فيلم تشنه شدهاي و تمام هدفت ميشود تا به
طريقي فرياد بزني «آخر ما روزه هستيم و ماه رمضان است».
با حدود 30 سال سن يادم ميآيد كه
سالهايي نه چندان دور، ماه رمضان در هوايي زمستاني از راه ميرسيد در
همان حال و هوا به پايان ميرسيد.
تنها اگر حدود 10 سال به عقب بازگرديم
اين خاطرات برايمان زنده خواهد شد كه نهايتاً در روز حدود 12 ساعت روزه
ميگرفتيم، آنقدر هواي دور و اطرافمان سرد بود كه تشنگي آزارمان نميداد.
در آن روزها شايد تنها چيزي كه اندكي
روزهداري را سخت ميكرد، گرسنگي بود و تشنگي مانند اين روزهايي كه در آن
به سر ميبريم، خودنمايي نميكرد.
خوبي روزهاي بلند تابستان اين است كه
به همه كارهايت ميرسي در حالي كه هنوز هوا تيره و تار نشده و باز هم
دوباره فرصت داري چند كار ديگر را انجام دهي.
اما اگر اين خوبي را با روزهاي طولاني
روزهداري بياميزيم شايد كمي سخت باشد و دوست داشته باشيم قيد همه
كارهايمان را بزنيم و تنها در گوشهاي زير باد كولر، آن هم از نوع گازي
بخوابيم!
به هر تقدير براي ما كه اندكي جوانتر
هستيم و دوست داريم نشان دهيم چهار ستون بدنمان سالم است و تشنگي هم
برايمان نه تنها معضل نيست بلكه تفريح است، اين روزها خيلي تفاوتي
نميكند.
حال اگر بخواهي اندكي عشق و حال را هم
چاشني روز خود كني بهتر است تنها 3 ساعت مانده به افطار، خودت را با رفتن
به سينما و تماشاي يك فيلم سرگرم كني تا حداقل گذر زمان را نفهمي.
اينگونه ميشود كه چشمانت را باز
ميكني و ميبيني در پرديسي از سينماهاي تهران نشستهاي و منتظري تا زمان
ورود تو به سالن مهيا شود كه ناگهان چيزهايي ميبيني و آرزو ميكني كاش
نميديدي.
فارغ از وضعيت اسفبار مراجعهكنندگان
سينما كه عمده آنها دختران و پسران جوان هستند، چشمانت بطريهاي آب معدني
را ميبيند كه نزديك دهان مشتاقان سينما شده است.
با نگاهي دقيق به دور و اطرافت متوجه
ميشوي دستگاه اتوماتيكي كه در گوشه سالن سينما قرار دارد از شهروندان پول
ميگيرد و به آنها آب پرتقال ميدهد.
هدف نگارنده سياهنمايي درباره وضعيت
بد و حال وخيم سينماهاي شهر تهران نيست اما به عنوان يك مسلمان و فردي كه
حداقل با رعايت ظاهر، روزهدار است اين سوال ايجاد ميشود كه چرا بايد
چنين دستگاهي در ماه رمضان هم به علاقهمندان، آب و نوشيدني بفروشد.
براي ما كه از ديدن اين صحنه آن هم در
پرديسي از سينماهاي شهر تهران بهت زده شده بوديم بهترين كار اين بود كه از
روي صندلي بلند شويم و چند قدمي به اطراف برداريم تا آرزو كنيم كه اين
صحنه تنها خوابي باشد.
به طبقه اول پرديس كه برميگرديم باز
هم چشمانمان گرد ميشود و صحنه ديگري از جلوي چشمانمان رژه ميرود كه آن
هم در نوع خود بي نظير است.
«فست فوود»فروشي مستقر در اين طبقه كه
بدون هيچگونه نگراني از پلمپ مغازهاش ساندويچهاي سرد را تبليغ كرده
است، دارد كار مشتريانش را راه مياندازد و به آنها هر آنچه كه ميخواهند
و البته به صورت سرد ميفروشد.
ديدن اين صحنه آن هم در يك محيط فرهنگي
كه متوليان خاص خود را دارد آنقدر دردناك است كه يادت ميرود كه با ديدن
صحنه آبخوردن بينندگان فيلم تشنه شدهاي و تمام هدفت ميشود تا به طريقي
فرياد بزني «آخر ما روزه هستيم و ماه رمضان است».
پس از گذشت بيش از 30 دقيقه سرانجام
وارد سالن سينما ميشوي اما اينجا نيز آرامش نداري و صداي خرد شدن چيپس را
زير دندان بغل دستيات ميشنوي و تازه ميفهمي بزمشان در اين تاريكي
تكميل شده است.
اما سوال اساسي اين است كه متولي نظارت بر اماكن عمومي همچون محيطهاي فرهنگي و هنري براي برخورد با چنين رفتاري كيست؟
هدف نگارنده اين نيست كه همه افراد
حاضر در سينما را افرادي روزهخوار يا مخالف عقايد اسلام جلوه دهد اما
ديدن چنين صحنههايي آن هم در پايتخت كشور اسلاميمان دور از انتظار است و
ميطلبد مسئولان فكري به حالش كنند.