فارس، قدم به کمپ حجازی که میگذاریم سوت و کورتر از همیشه و خالی از تماشاگر است؛ قرار است استقلالیها از ساعت 12 آخرین تمرین خود برای آمادهسازی دیدار عقب مانده خود مقابل مس کرمان را آغاز کنند.
بنا به دلایلی حدود 40 دقیقه زودتر برای پوشش خبری تمرین آبیپوشان به محل کمپ استقلالیها میرسم. آندو به همراه چند بازیکن جوانتر در زمین مشغول آماده کردن خود هستند و بازیکنان یک به یک خود را به کمپ مرحوم حجازی میرسانند. منتظری با آژانس میآید و لاوره و ساموئل با ماشینهای باشگاه. سایرین هم محل پارکینگ کمپ را تبدیل به نمایشگاهی از آخرین مدل خودروهای خارجی کرده و یک به یک میآیند.
10 دقیقه مانده به آغاز رسمی تمرینات، آندو به سمت دفتر کمپ میرود و در همین لحظه BMW مشکی با شیشههای دودی رنگ وارد میشود.
فرهاد مجیدی که به نظر میرسد به جز کادرفنی، کسی از بازیکنان از تصمیمش برای خداحافظی خبر ندارد، پس از ورود به محوطه پارکینگ دقایقی را به بهانه صحبت با موبایل در داخل ماشین مینشیند؛ پس از لحظاتی سر و کله آندو پیدا میشود. او از دفتر یک راست به داخل ماشین مجیدی رفته و بعد از سلام احوالپرسی با فرهاد با وی غرق در گفت و گو میشود. به نظر میرسد در دفتر باشگاه که قلعهنویی و سایر نفرات کادرفنی برای آغاز تمرین در آنجا حضور داشتند، از آندو خواستهاند تا آخرین لابیها برای ماندن را با فرهاد داشته باشد؛ لابی آخر؛ لابی که هیچ حاصلی ندارد، چون کاپیتان استقلال تصمیم خود را برای خداحافظی همیشگی از فوتبال گرفته است.
فرهاد به همراه آندو روانه زمین تمرین میشوند و سایر بازیکنان به «آقا فرهاد» سلام میکنند. قاضی هم که پس از مدتها به تمرین بازگشته به سمت وی رفته و فرهاد را در آغوش میکشد تا برای آخرین بار با کاپیتان تیمش این چنین گرم و صمیمی به سلام و احوالپرسی پرداخته باشد.
آندو در زمین هم کنار فرهاد است و گویا قرار نیست بیخیالش شود، لابیهای تیموریان برای ماندن مجیدی همچنان ادامه دارد.
ساعت 12 میشود و سوت آغاز تمرینات پس از ورود امیر قلعهنویی به همراه لشگرش به زمین تمرین توسط مجید صالح زده میشود. در حین جمع شدن اکبرپور به طور سهوی پای مجیدی را لگد کرده و داد فرهاد به هوا بلند میشود، اما درد لحظهای به زودی خوب شده و مشکلی برای ادامه کار نیست.
بازیکنان با جلوداری مجیدی و نکونام و البته نیکبخت چند دوری را دور محوطه زمین میدوند تا آماده تمرین سبک قبل از دیدار مقابل مس شوند. پس از دقایقی گرم کردن، آبیها به 3 گروه تقسیم شده و به خرس وسط سابق و آقا وسط این روزها را مشغول میشوند.
فرهاد در گروه 7 نفره اکبرپور، صادقی، منتظری، نیکبخت، نکونام و تیموریان قرار گرفته و از همان ابتدا با فشار سایر اعضای گروه و با این بهانه که امروز نوبت فرهاد است، به همراه نیکبخت که دیگر یال و کوپال گذشته را ندارد به وسط میروند. گروه جرزنها به سرکردگی صادقی و آندو به همه چیز اعتراض میکنند و بیچاره فرهاد هر زمان که برای وسط رفتن بازیکنان، اختلاف ایجاد میشود، جور سایرین را کشیده و به وسط می رود تا سر و صداها بخوابد. جای حنیف و هاشم هم خالی است تا حداقل از این لحاظ تمرین آرامتر از سایر روزهای دیگر دنبال شود.
قلعهنویی بر سر گروه جرزنها حاضر شده و نحوه تمرین آنها در زمان بازی آقا وسط را نظارهگر میشود، ژنرال گویا به یاد ایام جوانی هوس کرده است او را هم بازی دهند؛ اتفاقی که میافتد و امیرقلعه نویی هم به جمع اضافه میشود با این حال اگر بدترین سوتیها را هم بدهد قرار نیست هرگز به وسط زمین برود. موضوعی که حتی اعتراض آرام صادقی را هم به همراه داشت.
همچنان آقاوسط در حال برگزاری است و بازیکنان با شادمانی خاصی و در حالی که نمیدانند دیگر از پس فردا کاپیتانشان را در جمع خود ندارند، با حضور سرمربی جوری گرم بازی و البته جرزنی هستند که انگار قرار است برنده و بازندهای در کار باشد.
در یک صحنه قلعهنویی با کشاندن 2 بازیکن به سمت خود و فریب آنها به فرهاد پاس میدهد. او که از این کار سر ذوق آمده رو به جمع میگوید چنین پاسهایی هنر است نه اینکه برای رفع تکلیف باشد. در همین لحظات نیکبخت که بازی را جدی گرفته با تکلی خشن به روی پای فرهاد میرود و یک بار دیگر فریاد مجیدی به آسمان میرود و همه نگران. با این حال قلعهنویی که از وداع همیشگی بازیکنش باخبر است در گوشهای فرهاد را نظاره میکند که از درد به خود میپیچد؛ فرهاد قرار است برای همیشه برود و امروز که این مطالب را مینویسم به درستی حال و روز سرمربی استقلال را درک میکنم که چرا در آخرین تمرین با حضور مجیدی خیلی سرحال نبود و با کلافگی خاصی تمرین را دنبال میکرد. با این حال ژنرال هم سعی میکرد خود را به خیالی زده و با یک خوشحالی تصنعی در گروه جرزنها به بازی ادامه دهد.
در این مدت بازگشت مجیدی به استقلال همواره صحبت از رابطه بد او با سرمربی تیمش شایعاتی وجود داشت، اما حداقل در روز آخر دیگر از این شایعات خبری نبود و بین این دو همه چیز بوی علاقه و محبت را میداد. انگار همین دیروز بود که مجیدی پس از تعویض در آغوش قلعهنویی رفته و شعار «مجیدی امیرخان استقلال قهرمان» در ورزشگاه به هوا بلند شده بود.
سوت صالح یک بار دیگر به هوا بلند میشود و این یعنی اینکه بازیکنان باید برای مرحله بعدی تمرین که اختصاص به سانتر از جناحین و شوتزنی داشت آماده شوند. علی نیکی و نکونام و نوری از دو سمت سانتر میکنند و مهاجمان به سر زنی پرداخته و موج دوم حمله به سمت دروازه شوتزنی میکنند و اینجاست که فرهاد آخرین گلهای خود را حداقل در تمرین به دو سید دورازهبان استقلال میزند. یکی از این گلها شوتی از راه دور است و توپ را فقط سهجاف دروازه آرام میکند، اما حیف که درست مثل لحظه خداحافظی که جمعیت کمی در ورزشگاه آزادی بود، این بار هم حدود 10 نفر در کمپ ناصرخان حجازی هستند تا همین تعداد از این گل زیبا سر ذوق آمده و فرهاد را تشویق کنند.
رأس ساعت یک سوت پایان تمرین زده میشود و فرهاد که مثل همیشه عجله دارد به عنوان اولین بازیکن از زمین خارج شده و برای ترک تمرین برای آخرین بار به سمت ماشینش میرود. بیرون آمدن مجیدی از زمین همانا و جمع شدن هواداران استقلال به دور وی همان و انگار کسی خبر ندارد این آخرین فرصتی است که میتواند از کاپیتان دوست داشتنی استقلال امضا گرفته و با او عکس بگیرد.
مجیدی از دوستدارانش خواهش میکند که به سرعت با او عکس بگیرند تا برود که یکی از هواداران که با کودکش در نفر بعدی صف انتظار عکس با مجیدی به سر میبرد، با فریادی آرام که بوی گلایه میدهد به شماره هفت تیمش میگوید: «تقصیر خودت هست که اینقدر محبوب هستی». جملهای که لبخند سایر هواداران و مجیدی را هم به همراه دارد تا این هوادار و پسر کوچکش هم خیلی زود به آروزیشان که قرار گرفتن در یک قاب با فرهاد است برسند و خلاص.
دقایق دیگر کمپ استقلال شاهد آخرین حضور فرهاد است و او سوار ماشین میشود تا برای همیشه از استقلال برود. در همین لحظه یکی از هواداران معلول استقلال به سمت او رفته و تقاضا میکند تا شیشه ماشینش را پایین بدهد؛ او ضمن گرفتن امضا از مجیدی از او سوال میکند که «آیا فردا بازی میکند یا خیر» که پس از اینکه با پاسخ مثبت کاپیتان آبیها مواجه میشود به او میگوید «پس من هم با دوستانم برای تماشای بازیات به ورزشگاه میآییم.»
دیگر کاری نمانده و تمرین هم به پایان رسیده و فرهاد مجیدی، محبوبترین بازیکن و کاپیتان تاریخ باشگاه استقلال پس از 17 سال حضور در استقلال (که البته بارها با رفت و برگشت وی همراه بود) از کمپ خارج شده و در افق محو میشود.
«دقیقه 89 دیدار مقابل مس، تابلوی تعویض بالا میرود و بازیکنی که همیشه غیرقابل پیشبینی بوده است این بار هم با تصمیمی غیر قابل پیشبینی و البته غیرقابل قبول برای هواداران استقلال، پیراهنش را درآورده و پس از اینکه در آغوش قلعهنویی قرار میگیرد با بوسیدن چهار گوشه زمین در میان اشک و اندوه و ناراحتی و بعضا اعتراض طرفداران برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی میکند تا اینچنین قصه آهای فرهاد مجیدی در تاریخ 7 آبان 1392 هم به پایان برسد. شاید هواداران در این لحظات آرزو می کردند که ای کاش هیچگاه در تقویم زندگیشان عدد 7 ثبت نمیشد تا اسطوره تیمشان به بهانه هفتمین روز ماه برای همیشه ترکشان کند.»
کسی نمیداند شاید او هم خیلی زود مثل داش علی منصوریان از روی سکوها فراموش شود و شاید هم همچنان شعار: تو تک ستاره فوتبال مایی..آهای فرهاد مجیدی همچنان و حالا حالاها از روی سکوها طنینانداز باشد، هرچه که باشد خداحافظیهای فوتبالی در ایران بیشباهتترین خداحافظیها در همه دنیاست.
در نسلی که بازیکنان متعصب مانند مجیدی، کریمی کمتر در آن پیدا میشود، فرهاد با شور و علاقه و تعصب خاصی برای استقلال به میدان میرفت و همین تعصب او باعث شده بود تا هواداران عاشقانه دوستش داشته باشند. با این حال او هم مثل همه بازیکنان باید روزی میرفت و رفت تا هواداران بمانند و خاطرههای فرهاد مجیدی.