مردی که بهدنبال سوءظن ماموران پلیس شهرری دستگیر شد در همان بازجوییهای اولیه ادعای عجیب و هولناکی را مطرح کرد و گفت 15کودک را به قتل رسانده است. ادعای این مرد ثابت نشده و هنوز مدرکی که گفتههای او را تایید کند به دست نیامده ضمن اینکه این احتمال وجود دارد که وی به بیماری روانی مبتلا باشد به همین دلیل تحقیقات از متهم آغاز و متهم برای بررسی سلامت روانی به پزشکیقانونی نیز معرفی شده است.
سه روز قبل وقتی ماموران پلیس شهرری در حال گشتزنی بودند به مردی که کودکی را بغل کرده بود، مشکوک شدند و او را متوقف کردند. رفتاری که این مرد با کودک داشت ظن ماموران را برانگیخت و آنها مرد مظنون را به اداره آگاهی شهرری انتقال دادند. وقتی مرد جوان مورد بازجویی قرار گرفت خودش را حسین معرفی کرد و گفت اهل خوزستان است و مدت کوتاهی است که به تهران آمده و قصد داشت دخترک را به قتل برساند زیرا فکر میکرد او کارتنخواب است و خانوادهای ندارد.
وقتی پلیس هویت دختر را بررسی کرد معلوم شد گمشدن او ساعاتی قبل توسط خانوادهاش به پلیس اعلام شده بود. متهم در ادامه بازجوییها اعتراف عجیبی کرد. او گفت: من حدود 15کودک را به قتل رسانده و گوشت آنها را خوردهام. او جزییاتی را هم برای ماموران توضیح داد و گفت سالهاست به این کار مشغول است اما از آنجایی که بچههای خیابانی و بیسرپرست را به قتل میرساند، کسی دنبال او نبود. متهم در ادعاهای عجیبش گفت: من خودم آدم فقیری بودم و برای اینکه بچههای فقیر بدبختی نکشند آنها را به قتل میرساندم. اعترافات این مرد به قدری شوکآور بود که بلافاصله تحقیقات آغاز و حسین به دستور بازپرس کشیک برای انجام معاینات روانی به پزشکی قانونی معرفی شد. این مرد روز گذشته برای انجام معاینات به پزشکی قانونی منتقل شد. او که سلامت روانیاش هنوز تایید نشده است به سوالات خبرنگار ما پاسخ داد.
خودت را معرفی کن؟ من حسین هستم و 37 سال دارم.
اعترافی که درباره قتل بچهها داشتی درست است؟ بله من آنها را میکشتم و بعد هم گوشتشان را میخوردم البته نه همه قسمتهای بدنشان را.
مگر میشود این تعداد بچه کشته شوند و پلیس تو را دستگیر نکند؟ من سالها بود که این کار را میکردم چون بچهها بیسرپرست و همه خیابانی بودند به همین دلیل هم کسی شک نمیکرد.
چرا آنها را میکشتی؟ چون فقیر و بدبخت بودند.
اینکه دلیلی برای قتل نیست. من میدانم فقر چقدر آدم را اذیت میکند. من سالهاست که فقیرم و خیلی بدبختی میکشم. بچههای فقیر فاسد میشدند. مواد مصرف میکردند و بدبخت میشدند من هم آنها را میکشتم تا بدبختی نکشند.
اولین قتلی که انجام دادی یادت هست؟ دختری را کشتم که فکر میکنم 13 یا 14ساله بود تنفروشی میکرد خیابانخواب بود من هم در فرصت مناسب او را کشتم و بعد هم قسمتی از بدنش را خوردم.
قتلها را چهطور انجام میدادی؟ همه این بچهها را به محل خلوتی میبردم و خفه میکردم.
قربانیان دختر بودند یا پسر؟ هم دختر بودند هم پسر یادم نمیآید چند نفرشان دختر و چند نفرشان پسر بودند. چون آدمهای فاسدی بودند آنها را میکشتم.
از کجا تشخیص میدادی که این بچهها فاسد هستند؟ آنها بچههایی بودند که کسی را نداشتند. سیگار یا مواد میکشیدند یا تنفروشی میکردند از فقر این کار را میکردند من هم میکشتمشان تا دیگر بدبختی نکشند خودم بدبختی کشیده بودم و همه دردهایش را حس میکردم.
همه قربانیانت در خوزستان بودند؟ بله همگی در آبادان بودند تازه آمده بودم تهران و میخواستم این کار را انجام بدهم که در اولین مورد بازداشت شدم.
چرا به تهران آمدی؟ برای اینکه کار پیدا کنم. در آبادان که کاری پیدا نکردم.
پس هزینه زندگیات را چطور تامین میکردی؟ پولی نداشتم گرسنه که میشدم گوشت بچهها را میخوردم اینطوری خودم را سیر میکردم.
چه شد که تصمیم گرفتی برای کار به تهران بیایی؟ دیگر خسته شده بودم میخواستم کار کنم.
خودت خانواده داری؟ بله دو بچه دارم زن هم دارم اما با آنها زندگی نمیکردم سالها بود که از هم جدا زندگی میکردیم.
به آنها خبر دادهای بازداشت شدهای؟ نه برایشان مهم نیست. اصلا چرا باید به آنها خبر بدهم آنها از من خوششان نمیآید.
پس چرا ازدواج کردی؟ خانوادهام گفتند دیگر باید ازدواج کنی مجردی بس است آنها مجبورم کردند. من خیلی فقیر بودم اصلا کار نداشتم پول هم نداشتم. خودشان برایم زن گرفتند.
چرا بچهدار شدی؟ بچه که دست خود آدم نیست وقتی زن میگیری بچهدار میشوی کاری نمیتوانی بکنی. من هم بچهدار شدم.
تا کی میخواستی به این کارت ادامه بدهی؟ دیگر خسته شده بودم. بچههای بدبخت تمام نمیشدند.
بچه آخر را چطور کشتی؟ آخرین بچه باز هم در آبادان بود من در مناطق بدبختنشین بچه میکشتم آنجا که بچههای کارتنخواب در خیابان زیاد هستند. پسر بود جلو آمد و به من گفت سیگار داری؟ گفتم برای چه میخواهی؟ گفت اگر داری بده. پرسیدم معتادی؟ گفت آره معتادم. حالم هم اصلا خوب نبود. فکر کنم 11 یا 12ساله بود. من هم به بهانه اینکه سیگار را جایی قایم کردهام گفتم بیا برویم سیگار میدهم بعد او را به جای خلوتی بردم و کشتمش.
جسدها را در یک محل رها میکردی؟ نه. هرکدام را به گوشهای میبردم. پدر و مادر نداشتند من هم میدانستم کسی پیگیر نیست شاید اصلا جسدشان هم پیدا نمیشد همینطوری میکشتم.
این گوشتها که میخوردی چه مزهای داشت؟ مزه فلفل داشت دهانم میسوخت وقتی آن را میخوردم.
ادعاهای این مرد به هیچوجه مورد تایید قرار نگرفته است. پیش از این نیز چندبار متهمانی به قتلهای زنجیرهای اعتراف کرده اما بعدها معلوم شده بود اقرارهایشان مطابق با واقعیت نیست با وجود این تحقیقات از این مرد تا روشنشدن ماجرا ادامه خواهد یافت.