فارس: سالهاي ابتدايي دهه هفتاد، زماني بود كه كشور تازه از جنگي فرسايشي و هشت
ساله فارغ شده و سازندگي در كشور به بركت روحيه جهادي دوران دفاع مقدس
آغاز شده بود. گو آنكه دولت مستقر مفهومي به نام جهاد براي سازندگي كشور
را اساسا به رسميت نميشناخت و بر اين اساس در منابر عمومي و رسمي،
رسانهها و تريبونهاي ملي، به صراحت دوران جنگ و جهاد را تمام شده دانسته
و صاحبان جبهه و جنگ و ايثار را بازنشست اعلام مينمود و از اينرو تكنو
كراتهاي «جنتلمن» را به عنوان مديران يقه سفيد بخشهاي حاكميتي قرار داده
و سينه سوختگان دلسوز به حال ملت و مملكت را به بهانههاي گوناگون منزوي
ميساخت اما سرعت فعاليت و سازندگي در بخشهاي عمومي و مردمي رونق مضاعفي
يافته فضاي كار و تلاش كشور را فراگرفته بود.
سود حاصل از فعاليتهاي سازندگي و رونق يافتن اقتصاد در جامعهاي كه
در اثر فراگيري فرهنگ جنگ و جهاد به زهد و قناعت اسلامي و انساني عادت
كرده بود بالطبع ميبايست براي رونقگيري فعاليتهاي بيشتر اقتصادي و
ساختن هر چه بيشتر و پر شتابتر كشور هزينه ميشد اما طبقه جديد شكل
يافتهاي به نام «كارگزاران سازندگي» كه پيش از اين اساسا يا در ايران
نبوده و بدليل آلرژي نسبت به بوي خون و باروت جبههها، در فرنگ به تحصيل
و خوشگذراني مشغول بوده و يا در ايران به هنگامي كه از خون جوانان وطن
لالهها ميروييد آنان در ويلاهاي شخصي شمال و ... به تمدد اعصاب روي
آورده بودند، با چشيدن طعم قدرت و شيرين يافتن آن به فكر تداوم حضور در
قدرت، رياست و سياست و اقتصاد افتاده و اموال عمومي را همچون قباله به ارث
رسيده از مادرانشان دست به دست كرده و موجب فسادهاي عجيب از نوع اقتصادي،
سياسي، اجتماعي و بالطبع فرهنگي شدند.
كار بدانجا رسيد كه رهبري معظم انقلاب اسلامي در فاصله سالهاي 71 تا
76 مكررا بر جلوگيري از پديد آمدن طبقه اشرافيت جديد انذار داده، حتي در
نامگذاري سالها «انضباط اقتصادي» و پرهيز از اسراف در هزينههاي عمومي و
ملي، ترويج روحيه سادهزيستي به جاي تبليغ مصرفگرايي را تاكيدميفرمودند.
هم ايشان در سال 74 واژههاي نوين «نوكيسهگان» و «ثروتهاي باد آورده» را
وارد ادبيات سياسي انقلاب ملت ايران كرده و در گوشزدهاي اكيد خود در جمع
مردم خطاب به دولتمردان هاشمي رفسنجاني از بروز فساد اقتصادي در نهادهاي
حاكميتي گلايههاي شديدي ابراز داشتند. اين گلايههاي عمومي نشان ميداد
كه تاكيدات مكرر معظم له به رئيس جمهور وقت -كه سوداي مادامالعمري رياست
جمهوري در سر ميپروراند - و كارگزاران دولت او بيفايده بوده و ايشان با
علني ساختن انتقادات انقلابي، در صدد جلوگيري از «انحراف» انقلاب اسلامي
به كژراهه برآمدهاند.
همين مقطع بود كه روغني زنجانيها، نوربخشها، كرباسچيها،
عطريانفرها، عبدا... نوريها، مهاجرانيها و مهدي و فائزه هاشميها سخن از
«ضرورت» اجتناب ناپذير شدن «له شدن» اقشار آسيبپذير - همان مستضعفين
صاحبان انقلاب و اداره كننده دفاع مقدس و ولي نعمتان انقلاب و امام و
رهبري - در زير چرخ دندههاي توسعه به ميان آورده و تورم 50 درصدي برگرده
مردم سوار ساختند.
گرتهبرداريها -آن هم ناقص و نارسا - از مدلهاي اقتصادي شكست خورده
كشورهاي دسته چندم اروپايي و همسايه نظير تركيه و ... در دولت سازندگي
باعث شد تا هجمههاي اقتصادي فراوان بر دوش مردم قانع و صبور كشور فرود
آمده و دولت به جاي همدردي و كمك براي بهبود شرايط معيشتي در جواب اين
سئوال كه بالاخره با اين قشر وسيع جامعه كه در حال نابودي مطلق است چه
كنيم؟ پاسخ مي داد كه: «بايد همگي آنها را با كشتي به اقيانوس بريزيم تا
ديگر چنين نقزنهايي وجود نداشته باشند».
اين در حالي بود كه كرباسچي كه خود نمونه تجسم يافته مديريت «ضد
مردمي»، بروكرات، تكنوكرات، ليبرال مسلك و ديكتاتور مآب كارگزاراني بود،
در شهر تهران براي خود حكومت خود مختاري را به راه انداخته، به بهانه
شهرسازي - البته غربي و اومانيسم محور - و با اين توجيه كه نشانههاي
شهداي «مردم» باعث رنجيدگي خاطر و افسردگي عمومي ميشود! به جمعآوري
نمادهاي ارزشي و انقلابي از سطح شهر همت گماشت. از سوي ديگر براي آنكه پول
تبليغات سياسي و انتخاباتي و جيبهاي گشاد هم حزبيها و پول سفرهاي خارجي
خاندان هزار فاميل ثروت و قدرت كارگزاران تأمين شود، خانههاي محقر جنوب
شهر بر سراهالي خراب ميشد و پول گزاف تراكم هوايي! از جيب تهي محرومين و
مستضعفين تامين ميشد.
شهرداري با قانونهاي من در آوردي مردم را در «منگنه» قرار داده و از
آب براي خود كره ميگرفت و اينجا اساسا سخني از «مردم» و «حق» آنان نبود.
دانشگاه آزاد كه ملك مطلق خاندان هاشمي رفسنجاني و جاسبي بود همچنين به
پاتوقي براي چپاول اموال مردم مشغول بود و در اين فضا هر كه صدايي به
مخالفت با زد و بندها و يغما رفتن اموال عمومي و سپس فسادهاي مترتب بر آن
از قبيل سياسي، امنيتي، اجتماعي و فرهنگي بر ميداشت مخالف سردار
سازندگي!! تلقي شده و گويا مهدورالدم نيز ميشد!
گرده رنجور مردم كه اكثريت جامعه انقلابي را در دوران رياست جمهوري
هاشمي رفسنجاني تشكيل مي داد تاب تحمل چنين فشارها، بياحتراميها،
تحقيرها و توهينهايي را نداشت و حال آنكه اين مردم بايستي به خاطر مقاومت
و تحمل انقلابي خود از سوي دولتيها صاحب بزرگترين تكريمها ميشدند و از
اينرو بود كه در دومين دوره رياست جمهوري رفسنجاني وي با حداقل آراء مردم
و در كمترين مشاركت انتخاباتي و آن هم با بازيهاي سياسي كانديدا نمايي و
بازار گرمي امثال جاسبي براي هاشمي رفسنجاني و ... توانست تنها كف آراء را
بدست آورده و به رياست جمهوري نايل آيد.
پديد آمدن بحرانهاي امنيتي و اجتماعي نظير بحران مشهد، اسلامشهر و
... كه البته با بيتدبيري دولتيها نيز همراه بود از همين عدم اقبال
عمومي به كارگزاران سازندگي و شخص هاشمي رفسنجاني و خاندان و فرزندان او
حكايت داشت.
تا بدين مرحله اما نه تنها نامي از مردم، اعتقادات آنان و احترام به
آنها نبود كه با تحميل فشارهاي مختلف به آنان و توهينها و تحقيرهاي عمومي
حتي از تريبونهايي نظير نماز جمعه تهران - توسط رييس جمهور وقت- طبقه
مرفه و اشرافي «خان سالاران نوين، نوكيسهگان قدرت طلب و اشرافيت گرايان
نوظهور» اساسا محلي از اعراب براي مستضعفين و محرومين و پا برهنگان قائل
نبودند. اما هنگاميكه آرام آرام فضاي غالب جامعه عليه اين جريان در حال
بسيج شدن بود، از سويي ديگر مخالفت جدي و تاريخي رهبري معظم انقلاب اسلامي
- دام ظله - با مادامالعمر شدن رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني علني شده و
اين جريان دريافت كه براي تداوم حضور در قدرت، محتاج به آراي همين مردمي
است كه تا ديروز ملعبه دست آنان بوده و با تمسخرها، جوك سر سفره و مايه
انبساط خاطرنشان را فراهم آورده است، بدين انديشه افتاد كه انتقادات به
وضعيت اسفبار و فساد آلود برخي دستگاههاي دولتي، مطالبه عمومي ضرورت
پاسخگويي مسئولين نسبت به رانتخواريها، ويژه پردازيها و باندگراييهاي
فاميل سالاران را با بدلي به بازي «برد - برد» براي خود تبديل سازد.
ابعاد اين بازي منجر به آن ميشد كه با به فراموشي سپردن دعواي اصلي،
دعوايي فرعي ساخته شده و دميدن در آن دعوا و يا حتي سكوت نسبت به آن، زمين
بازي اين طبقه نوكيسه را مهيا سازد. «كارگزاران سازندگي» در سالهاي اواسط
دهه 70 با فرهنگي معرفي كردن دعواي خود با طبقه محرومين و مستضعفين اولا
صحنهدرگيري را از فضاي منفعل پديد آمده براي خود در بعد فساد اقتصادي و
سياسي به فضاي تهاجمي در بعد فرهنگي مبدل ساخت و ثانيا مواجهه منتقدين با
خود را به مواججه منتقدين با مردم معرفي و ثالثا در دروغي كاملا رسوا و
سراپا زشت، خود را مدافع مردم، جوانان، زنان، دانشجويان، فرهيختگان و ...
معرفي كرد. چنانچه در بعد سلبي نيز منتقدين به وضعيت اقتصادي كشور را كه
همواره خواهان روشن شدن وضعيت بد معيشتي بوده و مثلا قراردادهاي پس پرده
فلان آقازاده در نفت با فلان شركت انگليسي يا ... را زير سؤال ميبردند را
افرادي متعصب، متصلب،«اقتدارگر»، خشونتطلب، ضد فرهنگ، ضد زنان، ضد آزادي،
ضد رفاه و آسايش مردم و ضد جوانان و مقتضيات طبيعي آنان قلمداد ميساختند.
چنين شد كه از يكسو اباحه گري در فرهنگ و فكر، بيبندوباري در سينما،
تئاتر، كتاب، رسانههاي مكتوب و نشريات و فضاي عمومي جامعه را ترويج و
تبليغ ميساختند و از سوي ديگر با واسطههاي متعدد به تهييج غيرت انقلابي
و ارزشي اقشار متدين و حزباللهي پرداخته و خود با دميدن در اين تنور،
مسبب درگيريهاي فيزيكي اين دو جريان با يكديگر ميشدند. كارگزاران
سازندگي با لااباليگري فرهنگي نظير ترويج دوچرخه سواري بانوان، ژشتهاي
جديد فائزه هاشمي با شلوار لي و روسري فلان رنگي و كيف قرمز در مقابل
دوربينهاي رسانهاي، به زعم خود چماق متدينين را تيز ميكرد تا با درگيري
ساختگي اين دو قشر با يكديگر، دعواي اصلي را به كناري نهاده و خود كه
بيشترين صدمات به مردم از هر قشر و گروه و تفكر و فرهنگ وارد ساخته بود را
مدعي مردم و حق انتخاب آنان معرفي نمايد.
در اين ميان گرفتار شدن جريان اصيل ارزشي در اين بازي سياسي فرعي هم
منجر به آن شد كه محمد خاتمي سردار ترس، انفعال و بيعرضگي كه حتي خود
طرفدارانش هم او را در تنبلي و انفعال، بيتدبيري و بيعرضگي با سلطان
حسين صفوي به مقايسه نشستند، بتواند بر موج «تغيير» خواهي عمومي از يكسو و
دو قطبي ساخته شده كارگزاران سازندگي سوار شده و هشت سال ديگر همان جريان
فاسد تكنوكرات و ليبرال مسلك بر مسند قدرت اجرايي كشور تكيه زند.
امروز اما دقيقاً كارگزاران سازندگي در قالب جريان موسوم به انحرافي
خود را بازيابي كرده و درصدد است تا همان روشها، شيوهها و ترفندها را
طابق النعل بالنعل تكرار نمايد. جرياني كه امروز طشت رسوايي فساد اقتصادي
خود را از بوم پائين افتاده ميبيند، پروندههاي رو شده مفاسد اقتصادي خود
از مناطق آزاد تجاري گرفته تا بانكهاي تاسيس خود نظير «ت» و «گ» و
فسادهاي رخ داده در قاچاق ارز و دخانيات و ... را مايه آبروريزي و ننگ
ابدي براي خود و بالطبع مايه دوري هميشگي خود از قدرت ميپندارد. در اين
بين افراديكه معالاسف در اطراف رئيس جمهور مردمي، به كمين آبروي با رنج
بدست آمده او نشسته و با اقسام روشهاي ماكياويي در كسب و خرج نامشروع،
به فسادهاي گوناگون اقتصادي و سياسي و اجتماعي و امنيتي هم مبتلايند.
اينان امروز با تأسيس چند پايگاه اطلاعرساني و تصاحب چند نشريه مكتوب
درصدد براه اندازي بازي از همان نوع بازي كارگزاران سازندگي در دهه 70
برآمدهاند. چنانچه جمعآوري مطلب و انتشار ويژهنامه «خاتون» در جريده
دولت كه معمولا با دستور مستقيم شخص اول انحرافي و عملهگي عناصر دسته
چندم در اين روزنامه صورت ميگيرد نيز از همين زاويه قابل رصد است.
همچنين دامن زدن به بحثهايي نظير ماهواره، حجاب ،چادر،جوانان،
ابتذال، آب و آتش، تفكيك جنسيتي دانشگاهها و ... در روزنامههاي ديگر اين
فرقه همچون «ه» و ... ،حكايت از آن دارد كه اين پروژه، دستور كاري دائمي
براي اين «مدل» از تغيير ذائقهها بوده و اين جريان درصدد جانمايي و جا
اندازي اين انگاره غلط، منحرف و دروغ در ميان جامعه است تا با
حاشيهسازيها، خود را طرفدار جوانان، زنان و... جلوه دهد و منتقدين
ديروزين خود به وضعيت مفاسد اقتصادياش را در مقام متهم به دستاندازي به
حقوق و آزادي مردم نشانده و در نهايت ضد آزادي و رفاه و آسايش عمومي
بنامد. چنانچه در ادبيات اين جريان نيز همچون كارگزاران، منتقدين ارزشي،
متدينين و فسادستيز فرقه انحرافي، اقتدارگرا و خشونتطلب لقب داده
ميشوند.
فرقه انحرافي البته امروز در مقامي نيست كه با طرح مسالهاي جديد،
بخواهد اذهان عمومي را از فسادهاي سازمانيافته و منسجم اين فرقه فارغ
ساخته و در دعواي زرگري ساخته شده خود، دامن خود را از كردهها، مبري
سازد. اين فرقه اتفاقا نشان داده كه هرگاه كشور، دولت، رئيس جمهور و قوا
در حال تثبيت و تعالي موقعيت خود بوده، كشور به سمت آرامش، فعاليت كار و
تلاش براي مردم و وفاق ميان قوا، همبستگي ميان ملت و دولت و برداشتن
گامهاي خدمت به مردم به پيش رفته، با طرح جعلي و ناشيانهاي درصدد
رويارويي جديد ميان صفوف مردم و دولت بوده تا كار كشور بر زمين معطل
بماند. اينجاست كه اگر هيچ قرينهاي از قرائن امنيتي و اطلاعاتي هم مؤيد
وابستگي اين فرقه به فرق ضاله فتنه و در نهايت سرويسهاي جاسوسي و امنيتي
دشمن موجود نبود، ترديدي در خطگيري اين فرقه از دشمنان باقي نميماند.
اما فرقه انحرافي بايد بداند كه سابقه، تجربه، تيم منسجم و تدابير
كارگزاران حتي قدرت نفوذ او در لايههاي مديريتي كشور و حتي بهرهمندي او
از حمايتهاي شخصي همچون هاشمي رفسنجاني هم نتوانست جلوي توفندگي حركت
انقلابي مردم و شدت انزجار آنان از اشرافيت مدرن كارگزاراني را سد نمايد و
سرانجام محاكمه و مطالبه عمومي نسبت به فسادهاي سازمانيافته آنان، حذف
تدريجي هاشمي رفسنجاني از سوم تير 84 تاكنون را رقم زده است.از دست دادن
رياست جمهوري، رياست خبرگان رهبري، منبر نمازجمعه تهران و شأن داوري ميان
قواي سهگانه از آن جمله است، حذف فرقه انحرافي كه جاي خود دارد.