کد خبر: ۱۷۴۶۸۶
زمان انتشار: ۰۹:۵۳     ۲۸ مهر ۱۳۹۲
آيا هژموني آمريکا رو به افول است؟
«به دنبال تغيير حکومت در ايران نيستيم. تمايل داريم دست يابي ملت ايران به حق خود در انرژي صلح آميز هسته اي تضمين شود اما اصرار مي کنيم که دولت ايران به مسئوليت هاي خود درباره منع گسترش سلاح هسته اي پايبند باشد» اين جمله بخشي از سخنان باراک اوباماست که در سازمان ملل بيان گرديد.
روزنامه خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«آيا هژموني آمريکا رو به افول است؟»از مهدی یار احمدی خراسانی اختصاص داد که به تحول هژموني آمريکا و بررسی آن در 4 دوره نیز در آن میتوان اشاره کرد:

«به دنبال تغيير حکومت در ايران نيستيم. تمايل داريم دست يابي ملت ايران به حق خود در انرژي صلح آميز هسته اي تضمين شود اما اصرار مي کنيم که دولت ايران به مسئوليت هاي خود درباره منع گسترش سلاح هسته اي پايبند باشد» اين جمله بخشي از سخنان باراک اوباماست که در سازمان ملل بيان گرديد. علي رغم گذشت چند هفته از اين ماجرا بسياري از تحليل گران داخلي و خارجي کماکان در ارتباط با پيامدها و اتفاقات احتمالي ناشي از آن گمانه زني مي کنند. اگر به اين سخنان به ظاهر مثبت موضوع تماس تلفني باراک اوباما با رئيس جمهوري اسلامي ايران و همچنين عقب نشيني آمريکا در حمله به سوريه، سياست هاي متناقض در ارتباط با اتفاقات مصر، رابطه نه چندان دوستانه با روسيه و مسکوت گذاشتن برخي مسائل مربوط به کره شمالي را اضافه کنيم سؤالي به ذهن خطور مي کندکه: آيا دوران هژموني آمريکا به پايان رسيده است و آمريکايي ها در آستانه شکست در يک جانبه گرايي در دنيا قرار گرفته اند؟

در نظام سياست بين الملل و مناسبات في مابين دولت ها، هژموني يا چيرگي مفهوم بسيار مهمي به شمار مي آيد. لذا با توجه به واقعيت هاي جهاني، بهره مندي از درک صحيح و برداشتي مناسب از نقش و ماهيت هژمون در عرصه روابط بين الملل بسيار حائز اهميت است. في الواقع در فضاي سياسي جهان آنچه بيش از هر چيز ديگري به تشخيص درست، قدرت پيش بيني اتفاقات آتي و درک مجموعه روابط پيچيده ميان کشورها کمک مي کند، موضوع ماهيت هژمون قدرت، در عرصه منطقه اي و بين المللي مي باشد. به عبارت ديگر فهمِ نوع هژمون، ستيزه جو يا صلح جو بودن ماهيت آن، در تحليل و تبيينِ مسائل بين المللي بسيار تعيين کننده است. بر اين اساس و با يک نگاه تاريخي تحول هژموني آمريکا را مي توان در چهار دوره مورد بررسي قرار داد:

الف: هژموني مطلق؛ اين دوره برهه اي از تاريخ است که دوران ايجاد، تثبيت و حاکميت هژموني مطلق ايالات متحده محسوب مي شود. به عنوان مثال سال هاي 1945 تا 1969 دوران وفور منابع عظيم و امکانات بود که عوامل و ابزارهاي قدرت آمريکا به اين کشور اجازه مي داد تا بتواند به راحتي پيگير منافع اقتصادي و عمومي خود باشند. در اين دوره بالاترين ميزان رضايت مندي و وحدت نظر ميان قدرت هژمونيک آمريکا و هم پيمانانش حاکم بود.

ب: هژموني در افول؛ پس از کش وقوس فراوان بعد از جنگ جهاني دوم، آمريکا توانست به عنوان قدرت هژمون جهان سرمايه داري ايفاي نقش کند. اما آن ها پس از سپري کردن عصر طلايي خود، در سال 1973 با بحران اضافه  انباشت روبه رو شدند که در پاسخ به اين بحران، رويه و خط  مشي اقتصادي جديدي را دنبال کردند. در واقع دوران افول هژموني آمريکا مربوط به سال هاي 1970 تا 1979 مي باشد که طي آن مؤلفه ها و شاخص هاي مشروعيت هژمونيک آمريکايي کمرنگ و روابط هژمون با اعضاي نظام بين‌الملل در ابعاد گوناگون کمرنگ و ضعيف گرديد.

ج: پساهژموني؛ اين دوران پايان هژموني آمريکا(دوران پس از ۱۹۸۰) مي باشد. در اين دوران تفاهم حاکم بر روابط هژمون ايالات متحده و هم پيمانان بين الملل آن در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي و نظامي از بين مي رود.

د: تجديد هژموني؛ اين دوره برهه اي از زمان مي باشد که بعد از حوادث يازده سپتامبر سال 2001جلوه گر شده است. دوره اي که مصادف با قدرت نومحافظه کاران در آمريکا بود که طي آن از جهت گيري هاي سياسي و انزواگري بيل کلينتون به شدت انتقاد مي شد. اين دوران در واقع زماني است که نومحافظه کاران نقش و جايگاه راهبردي براي ايالات متحده درجهان قائل بودند که بايد به عنوان کدخداي جهاني و نگهبان بين المللي ايفاي نقش نمايد. از اين رو از اين تاريخ به بعدآمريکايي ها به دنبال جايگاهي جهاني هستند که طي آن هيچ قدرتي توان مقابله با آن ها را نداشته باشد. در دوران تجديد هژموني، امنيت آمريکا از طريق ايجاد نوعي عدم موازنه بين المللي حاصل مي گردد نه از طريق موازنه قوا. لذا سياست مداران و حاکمان آمريکايي در صددند با افزايش قدرت خود رقابت هاي استراتژيک، امنيتي و نظامي بين قدرت هاي بين المللي را از بين ببرند و خود را در وضعيت مطلوب قرار دهند.

بايد به اين نکته اشاره کرد که پس از دوران چهارم رفتار کاملاً هژمونيک و امپراتوري طلبي به عنوان يک ايده و سوداي ايده آل ذهني که همواره در ذهن نخبگان آمريکايي جريان داشته نمود بيشتري يافته است که مداخله آن ها در امور سياسي بسياري از کشورها ناشي از همين نگاه است. بي شک عامل بسيار مهم و تعيين کننده در قدرت و سوداي هژمون آمريکا مقوله انرژي است. براين اساس آمريکايي ها همواره به دنبال جريان انرژي ارزان بوده اند و در راه رسيدن به آن جنايات بسياري را در منطقه خاورميانه مرتکب شده و همواره چماق «تمامي گزينه ها روي ميز است» را در دست دارند.

 اما به نظر مي رسد اکنون قدرت هژموني آمريکايي ها کاهش يافته يا در خوش بينانه ترين حالت نقش آفريني آن ها در رهبري جهاني کمرنگ شده است که شايد بخش عمده آن مربوط به ائتلاف هاي جديدي است که در حوزه انرژي صورت گرفته است که برخي از نمونه هاي آن عبارتند از: بلوک بندي جديدي که در آمريکاي لاتين، خاورميانه و شرق آسيا ايجاد شده است، يا ائتلاف منطقه اي، توسعه اقتصادي في مابين پاکستان، عراق، ايران و سوريه و يا حتي در حياط خلوت آمريکا در جايي که کشورهايي نظير ونزوئلا و اکوادر قدرت هاي مستقل در حوزه انرژي شکل داده اند که حاضر به پذيرش نقش پدرخواندگي آمريکايي ها نيستند.

سخن پاياني اين که براساس اتفاقاتي که در عرصه بين الملل در حال وقوع است شايد اين مسئله قابل طرح باشد که هژموني آمريکا رو به افول است. به طور حتم اگر اين افول صورت گيرد و ادامه يابد با گذشت زمان، منافع کشورهايي که همچنان وابسته به هژموني آمريکا هستند نيز تحت تأثير قرار مي گيرد و اين کشورها مجبور مي شوند در پاسخ به شرايط جديد جهان، سياست هاي جديدي اتخاذ کنند. با مرور تاريخ سياسي جهان در مي يابيم در اوايل قرن بيستم که تقريباً مصادف با افول هژموني انگلستان بود تا سال 1945 که هژموني ايالات متحده سربرآورد جهان دوران پرآشوبي را گذراند که ممکن است اکنون با تداوم افول هژمون آمريکا شاهد ظهور هژموني جديد نيز باشيم که قطعاً اين امر و مخصوصا شکل اين هژمون به راحتي قابل پيش بيني نيست. با اين وجود، در دوران افول يا انتقال قدرت هژمونيک بي ثباتي هاي فراواني به وقوع خواهد پيوست که بايد در مواجهه با آنها نهايت دقت به عمل آيد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها