سرویس سیاسی پایگاه 598/ باور به این حقیقت که «بازی چپ و راست، تنها دعوایی ظاهری بود برای حفظ جایگاه»، تا هشت یا حتی چهار سال قبل، نوعی افراطی از «توهم توطئه» بشمار می آمد. آنموقعی که حاج سعید قاسمی می گفت «بعد از یک مدت دیدیم آن به این دختر می دهد، او به آن پسر می دهد، این به او نان قرض می دهد...» یا حضرت آقا می فرمودند « بنده دعواى اصلاح طلب و اصولگرا را قبول ندارم*» ، شاید هنوز کسی پیش بینی نمی کرد فردی که روزی نفر دوم صدا و سیمایی بود که آنطور جلوی اصلاحات ایستاد و کنفرانس برلین را پخش کرد، روزی بشود وزیر کشور دولتی که پیش قراول شکست تابوی ارتباط با آمریکا شد...
شاید تا چند سال قبل، حداقل شاهد پخش سالی یکی دو فیلم سینمایی ضدآمریکایی در سالروز تسخیر لانه جاسوسی از صدا و سیما بودیم. البته صدا و سیما خود هیچگاه اثری جدی در نقد آمریکا و نمایاندن جنایات او تولید نکرده است. نهایت زحمت آن را می توان آثاری چون «هوش سیاه» دانست که بصورتی خیلی کلی، داستانی تخیلی مبنی بر فعالیت جاسوسی غرب در کشورمان می باشد. همچنین چنانچه فاجعه بزرگی توسط آمریکا رخ دهد که خبر آن دیگر عالم گیر شود (همچون حمله به عراق و افغانستان و قصد حمله به سوریه) در صدا و سیما هم به آن پرداخته می شود. نیز اخباری از بحران هایی که باز اخبار آن عالم گیر شده (همچون تعطیلی اخیر و یا ورشکستگی دیترویت).
اما آمریکاستیزی صدا و سیما (اگر بتوان نام این مجموعه فعالیت های رسانه ای را «آمریکاستیزی» به معنای حقیقی کلمه دانست) به همین ها خلاصه می شود. با این بهانه که «یک رسانه نباید آنقدر علیه یک مسأله، خبر و مطلب منتشر کند که مردم فکر کنند با آن کینه شخصی دارد».
پیش از بررسی صحت جمله اخیر، نگارنده لازم می داند تجربه شخصی خود از یک نشریه اصلاح طلب را در این زمینه بیان کند. نگارنده بطور اتفاقی شماره ای از هفته نامه «آسمان» را مشاهده کرد که به «بررسی کارنامه هشت ساله دولت احمدی نژاد» اختصاص داشت. رصد این شماره از این نشریه واقعاً برای فعالین فرهنگی ضروری است؛ همینطورکه صفحات این نشریه وزین، به سردبیری محمد قوچانی، از معدود نخبگان رسانه ای کشور ورق می خورد، تیتر به تیتر و پشت سر هم به انتقاد و تخریب و اتهام به دولت اختصاص داشت و جالب آنکه حتی یک تیتر، و حتی یک تیتر هم به ذکر نکته مثبتی مربوط نمی شد. یعنی اگر کسی می خواست تصور کند که اصلاح طلبان بصورتی «کینه ای» به نقد احمدی نژاد می پردازند، این نشریه بهترین گواه بر این ادعا بود.
اما جالب آنکه نه تنها بدنه اجتماعی اصلاح طلبان چنین تصوری از رسانه های خود ندارند، بلکه این رسانه ها موفق شدند پس از هشت سال، یکایک نقدها و تهمت های خود به احمدی نژاد را ورد زبان اصولگرایان و حتی طرفداران سابق احمدی نژاد گردانند!
قصد طرح این مثال، حمله به آن ادعای صدا و سیما مبنی بر اینکه «رسانه نباید دائماً یک چیز را نقد کند و از آن بد بگوید» بود. این ادعا، با عملکرد موفق و اثرگذار رسانه های اصلاح طلب، به راحتی نقض می شود. اما دلیل اصلی غلط بودن این حرف چیست؟
پاسخ واضح است؛ اگر شما «دست آویزی برای نقد» نداشته باشید و دائماً حرف های سابق خود را تکرار کنید، مخاطب متوجه کینه ای بودن شما می شود. اما وقتی در موضوعی چون «جنایات آمریکا» آنقدر سوژه و خبر منتشر شده حتی از سوی خود آنان، چه در طول تاریخ این کشور و چه در زمان حال وجود دارد که اگر از صبح تا شب هم صدا و سیمای ما به آنها بپردازد، باز حرف تازه برای گفتن دارد، چرا باید مخاطب فکر کند که این نقد او کینه جویانه و متعصبانه است؟
صدا و سیمای ما حتی تاکنون یک مستند انتقادی از تاریخ آمریکا هم پخش و تولید ننموده. چند درصد از مردم ما می دانند که ایالات متحده، هفتاد ملیون سرخ پوست را قتل عام کرد تا مستقر شد؟ چند درصد مردم ما چیزی راجع به دخالت ها و توطئه های آمریکا حتی در کشور خودمان، به جز 28 مرداد می دانند؟ که آن را هم در کتاب های تاریخ مدرسه (و نه توسط صدا و سیما) آموخته اند. ارزیابی عملکرد تلویزیون دولتی یک کشور، به میزان ایجاد باورهای عمومی آن نظام در مردمش سنجیده می شوند. به راستی اگر حتی از یک نیروی انقلابی بپرسید که آمریکا پس از انقلاب اسلامی، به جز پشتیبانی صدام و احیاناً ماجرای طبس و تحریم اخیر، چه توطئه هایی علیه ایران انجام داده، چند مورد را می تواند نام ببرد؟
آیا مردم ما چیزی هم درمورد «عملکرد ظالمانه نظام سرمایه داری» از صدا و سیمای خود آموخته اند؟ به این صحبت های دکتر احمدی نژاد در جمع مدیران و مسئولین صدا و سیما توجه فرمایید: «با سیل سرمایه انسانی و مادی به سمت کشورهای سرمایهداری در دنیا، هر روز فاصلهها و تبعیضها بیشتر میشود. به طوری که بر اساس آمار سازمان ملل، هر روز به تعداد افراد گرسنه اضافه میشود.
یکی از راههای کسب درآمد، جنگ ارزی است و با بازی کردن با قدرت برابری ارزها، ناگهان میلیاردها تومان از جیب ملتها میرود... دلار 80 سال است پول جهانی است؛ بدون اینکه کالایی را تولید کرده باشند، هر روز دلار را به دنیا تزریق میکنند و آن را از جیب ملتها برمیدارند. از 1973 تا 4 سال قبل، 32 هزار میلیارد دلار به دنیا تزریق شده است و همه اینها از جیب ملتها برداشته شده است.
بورسهای جهانی یکی از محملهای انتقال ثروت به کشورهای سرمایهداری است؛ چرا که کشورها در بورسها سرمایهگذاری میکنند و ناگهان ارزش آن 40 درصد کاهش مییابد و تنها در دست ملتها یک تکه کاغذ میماند.
آمریکا به تنهایی نزدیک به 16 هزار میلیارد دلار بدهی دارد و آن را از جیب کشورهای مختلف خرج کرده است که معادل تولید ناخالص ملی آن کشور است. ژاپن تنها 4 هزار میلیارد دلار تولید ناخالص ملی دارد، اما نزدیک به 8 هزار میلیارد دلار بدهی دارد. اما هنوز در حال فعالیت است؛ چرا که از طریق سازوکارهای بینالمللی مشکلات خود را به سایر کشورها منتقل میکند.
بانکهای جهانی، بیمههای حهانی و مراکز سیاستگذاری جهانی همگی در دست عدهای خاص هستند که برای انتقال ذخایر ملتها به جیب عدهای خاص مورد استفاده قرار میگیرد.»
اینها تنها نمونه هایی سر پایی بود که بصورت گذرا در یک سخنرانی مطرح شد. اما آیا صدا و سیمای ما تاکنون در همین حد هم به تبیین و ساخت برنامه پرداخته است؟ چند مستند تاکنون با موضوع بررسی نظام ظالمانه اقتصادی حاکم بر جهان توسط صدا و سیما تولید و حتی دوبله و بخش شده است؟ آیا واقعاً یک جست و جوی ساده در سایت IMDB و پیدا کردن مستندهای ضد سرمایه داری، برای مسئولان و مدیران سازمان که این روزها گمنام ترین فیلم ها و سریال های آمریکایی را هم پخش می کنند، کار دشواری است؟
صدا و سیمای ما چقدر به مسأله «ورشکستگی شهر صنعتی دیترویت» پرداخت؟ جز اعلام یک خبر و عبور از آن؟ اصلاً مردم ما چقدر اطلاع یافتند که شهر دیترویت چیست و ورشکستگی آن یعنی چه و چه عواقبی دارد و این ورشکستگی، چگونه در راستای بحران عظیم اقتصادی آمریکاست؟ به راستی چند درصد مردم (و حتی چند درصد خوانندگان این سطور) به این باور روشن و بدیهی رسیده اند که کشور آمریکا، رو به ورشکستگی و افول است؟ آیا اصلا برای مردم ما روشن شد که «جنبش وال استریت» دقیقاً در اعتراض به چه بود و چرا «جنبش» نام گرفت؟ اطلاع مردم کشور ما از سرنوشت کنونی این جنبش بیشتر است یا جنبش موهوم موسوم به «سبز»؟!
سال گذشته در مصاحبه
ای در همین سایت، به معرفی نمونه های گوناگونی از مستندهای سیاسی و علمی در نقد ایدئولوژی آمریکایی پرداختیم. اینبار بعنوان نمونه، به مجموعه ای اشاره می کنیم تحت عنوان «تاریخ ناگفته آمریکا» ساخته الیور استون، کارگردان مشهور آمریکایی که از سال 2012 تاکنون، 10 قسمت از آن توسط یکی از شبکه های پربیننده آمریکایی پخش شده است. در این سریال مستند، به تاریخ معاصر آمریکا و جنایات این دولت در قرن حاضر پرداخته شده است. از جنگ جهانی دوم، تا باراک اوباما. همچنین می توان به مستند «2016: آمریکای اوباما» نیز اشاره نمود.
آیا واقعاً باورپذیر است که مسئولین صدا و سیما چنین مستندی (و ده ها نمونه امثال آن) را ندیده و نمی شناسند؟ آیا چنانچه اینگونه مستندها پیش از این دوبله و روی آن تبلیغات و پخش می شد، اکنون مسأله نظام، پاسخ به این سؤال برای مردم بود که «اصلاً ما چرا با آمریکا درگیریم؟»؟
به پاراگراف ابتدایی این یادداشت بازمی گردیم. آیا واقعاً مسأله اینجاست که مسئولین سازمان، احیاناً در انجام وظایف محوله خود سستی و تنبلی به خرج می دهند و یا مهارت کافی در این زمینه ندارند؟ و یا قضیه چیز دیگری است و به قول سیاسیون «برای حفظ قدرت، همواره باید قرمز و آبی در کشور وجود داشته باشند». گویی از اساس قرار نیست بزرگترین ادعای پوچ اصلاح طلبان، یعنی «گرگ نبودن آمریکا و امکان ارتباط با او» روشن گردد.
آیا قرار است در پوشش یک جنگ گلادیاتوری، این حقیقت پنهان بماند که اکثر کسانی که کاندیدای ریاست جمهوری می شوند، از مهارت و سواد کافی برای مسئولیت خطیرشان برخوردار نیستند. مبحثی که امسال در مناظره های تلویزیونی کاندیداها، به روشنی و وضوح، نخ نما شد. آیا قرار است انگیزه رأی دادن مردم، برنده نشدن کاندیدای «جریان رقیب» خود باشد، یا احیاناً شایستگی کاندیدای خود در اداره کشور. لذاست که صدا و سیما نیز به وظیفه خود در این راستا به خوبی آگاه است و هیچگاه به باورهای یکی از دو طرف بازی، آنچنان حمله نمی کند که بطور کلی حذف شود.
* بيانات در ديدار جمعی از دانشجويان استان كرمان 84/2/19