به گزارش 598، محمد ایمانی در کیهان نوشت: دهمین
دور مذاکرات هستهای میان ایران و گروه 1+5 امروز و فردا در ژنو سوئیس
برگزار میشود. مروری بر ادبیات مقامات آمریکایی نشان میدهد لحن آنها به
ادبیات ده سال پیش برگشته است. طرف غربی در آخرین دور مذاکرات، اصل
غنیسازی در ایران را پذیرفته بود و بر سر چند و چون غنیسازی 20 درصد در
ایران حرف داشت. آنها همان زمان پیشنهاد لغو تحریمهای پتروشیمی و فلزات
گرانبها (طلا) را در ازای «تعلیق» غنیسازی 20 درصد روی میز داشتند که طرف
ایرانی دو کفه این معامله را هموزن ندانست. اما امروز- با وجود ملاقات
دکتر ظریف با همتای آمریکایی خود در نیویورک و همچنین مکالمه تلفنی
رئیسجمهور کشورمان با باراک اوباما- ادبیات مقامات آمریکایی طلبکارانهتر
شده و اگر این ادبیات غیرمنطقی و زورگویانه به مذاکرات ژنو کشیده شود،
نمیتوان به نتیجه آن امیدوار بود.
باراک اوباما در سخنرانی مجمع
عمومی غیر از همه لفاظیها یک جمله کلیدی گفت و آن اینکه «ما حق مردم ایران
برای دسترسی به انرژی صلحآمیز هستهای را به رسمیت میشناسیم.» این سخن
ظاهری جذاب داشت اما در مفهوم فنی بازگشت به توقعات سال 2003 بود. سوزان
رایس مشاور اوباما و وندی شرمن معاون وزیر خارجه آمریکا (رئیس هیئت
مذاکرهکننده در ژنو) به مرور عبارت مبهم اوباما را تبیین کردند و از جمله
رایس در مصاحبه با فرید زکریا در سیانان که میپرسید که آیا اوباما در
گفتن این جمله دچار بیدقتی شده، گفت «نه! اوباما این عبارت را با دقت و
تعمداً به کار برد.»
به تدریج مقامات آمریکایی و متحدان صهیونیست
آنها اعلام کردند که آمریکا مخالف اصل غنیسازی در ایران است و ایران تنها
حق دارد برای استفاده از انرژی هستهای، سوخت را از بازارهای جهانی تهیه
کند! عبارت اوباما با صهیونیستها هماهنگ شده بود چنان که نتانیاهو پس از
ملاقات با رئیسجمهور فرانسه و شنیدن این سخن از اولاند که «فرانسه در
برابر ایران قاطع و جدی است و از موضع اسرائیل در این زمینه حمایت میکند»،
به روزنامه فرانکفورتر آلگماینه گفت: «ایران حق دارد انرژی
هستهای را برای اهداف صلحآمیز مورد استفاده قرار دهد بدون اینکه بخواهد
به غنیسازی اقدام کند.» اکنون صهیونیستها یکجا و محافل آمریکایی به صورت
توقعات پلکانی اعلام میکنند که اولا توقع دارند غنیسازی فردو و 20 درصد و
رآکتور آب سنگین اراک متوقف شده و اورانیومهای غنی شده به خارج منتقل
شود. ثانیا عجلهای در لغو تحریمها ندارند و ابتدا ایران باید تمام
تضمینهای اعتمادساز را به غرب ارائه کند.
چرا آمریکا با وجود
اقدامات تنشزدایانه دولت جدید ایران طلبکارتر شده و به توقعات غیرقانونی
10 سال پیش بازگشته است؟ چرا اوباما در حالی که ظاهرا برای مصافحه با دکتر
روحانی آماده میشد- و قرار بود وزیر خارجهاش اولین بار افتخار مذاکره با
وزیر خارجه ایران را پیدا کند- از نقشه جدید آمریکا در مجمع عمومی رونمایی
کرد و شرح و بسط آن را به عهده کری، رایس و شرمن گذاشت؟ این سوال، پرسش
مهمی است. آمریکا و صهیونیسم بینالمللی با برخی قرینهها احساس کردند که
زمان، زمان تشدید فشار و امتیازخواهی است و نه تعامل و مصالحه با ایران.
آنها
این «گرا» را از کجا گرفتند که حتی برخی رفتارهای توأم با هیجانزدگی و
خوشگمانی هیئت ایرانی در نیویورک را که در نوع خود یک امتیاز به شمار
میرفت، به هیچ انگاشتند و گستاختر شدند؟ البته میتوان احتمال داد
شتابزدگی هیئت ایرانی در برخی مراودات و اظهارنظرها در این ماجرا بیتاثیر
نبوده است. یعنی ولو با قصد خیر، علامت نامناسب و نابهجا به طرف آمریکایی
داده شد اما موضوع مهمتری در این میان وجود دارد که به مثابه یک پروژه دو
لایه، اصطلاحاً در کار هیئت ایرانی گذاشته و در واقع گل به دروازه خودی زده
است. اینکه میگوییم پروژه دو لایه به این معنا که خوشگمانی به خرج داده و
فرض را بر این میگذاریم یک سر این پروژه با خامی در چنبره لایه دوم
افتاده و ندانسته، مقصود لایه دوم در زدن گل به دروازه دولت دکتر روحانی و
وزارت خارجه را در آستانه مذاکرات عملی کرده است. این جریان، مجهول معادله
ماست و عجالتا نام آن را حلقه یا کمیته ایکس میگذاریم.
برای دقایقی
خودتان را جای رصدگران اطلاعاتی در آمریکا و غرب بگذارید. ناگهان میبینید
در میان طیفی از مطبوعات ایران موجی درباره لزوم مذاکره با آمریکا راه
میافتد. و میبینید که یک سیاستمدار شناخته شده در ایران، از نامهای
محرمانه خبر میدهد که 6-25 سال پیش برای آیتالله خمینی نوشته است. «من در
سالهای آخر عمر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم
برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم... یکی از مسائل
رابطه با آمریکا بود»، مضمون نامه این است که آمریکا قدرت برتر دنیاست و
نمیتوانیم به سبک فعلی که با آمریکا رابطه نداریم، ادامه بدهیم!
ادعا
میشود این نامه حتی تایپ هم نشده تا دست کسی جز امام نیفتد و حالا همان
نامه سرّی، توسط طیفی از نشریات شبکهای سر کوی و برزن جار زده میشود. نفس
این مصاحبه نقض مصلحت مدعایی در عدم تایپ نامه و تقدیم حضوری آن به امام
است. این رفتار- بخوانید خودزنی- علامت مهمی در آن سوی مرزهاست و بوی تند
کم آوردن میدهد. چنین علامت نابهجا و نابهنگامی به جای اینکه میل نرمش و
مذاکره را در آمریکا تقویت کند، اشتهای گستاخی و جسارت و تهاجم را در کاخ
سفید به حرکت درآورد.
زشتی و نابه جایی این حرکت به حدی تابلو بود
که گوینده آن سخنان (نویسنده نامه) روز گذشته به واسطه یک روزنامه حامی
اعلام میکند اقدام دفتر و سایت وی بدون هماهنگی با او «اقدامی نادرست»
بوده است. آیا این چهره سیاسی طی 6-5 ماه گذشته در کشور نبود و لااقل صفحه
اول روزنامهها را نمیدید که متوجه شود بازنشر چند باره اظهارات وی در
فاصله این 6-5 ماه از سوی نشریات زنجیرهای بودار است؟ این پرسش صرفا از سر
خوشگمانی مطرح میشود وگرنه معنی ندارد که سایت یک چهره سیاسی ساز خود
را بزند و او حتی توان نظارت بر سایت خویش را نداشته باشد (این هم سندی
دیگر بر درستی تصمیم چند ماه پیش شورای نگهبان است).
در واقع با
توجه به تکرار ماجرا- به ویژه توسط نشریاتی که ارتباط ارگانیک با بستگان
درجه اول چهره سیاسی مورد بحث دارند- به احتمال قریب به یقین میتوان گفت
که فرآیند جریانسازی یک سال گذشته با استفاده از چهره سیاسی مذکور با
هماهنگی شخص وی بوده است. البته در این میان میتوان و باید میان
کارگردانان زنجیرهای این سناریو و بازیگر به ظاهر نقش اول آن به لحاظ
انگیزه و اهداف فاصلهگذاری کرد. اما در نتایج ماجرا هیچ فرقی حاصل نمیشود
و آن گلی است که سیاستمدار به ظاهر زیرک در بدترین زمان به دروازه دولت و
ملت زده است. بدین ترتیب فعلا باید دولت و نظام تا مدتها هزینه و انرژی
صرف کنند تا آثار این گل یادگاری را از چهره اقتدار ملی پاک کنند!
بیایید
فرض را بر این بگذاریم که این گل به خودی ندانسته صورت گرفته است. اکنون
سوال مهمتر این است که چه کسانی پشت ماجرا بوده و تعمد داشتهاند؟ اگر
کسانی باید در میان سیاستمداران غرب این برداشت را داشته باشند که «ایران
کم آورده چون یک سیاستمدار معروف کم آورده»! کسانی هم هستند که در هماهنگی
با داخل ایران این صحنه به ظاهر مستند را تدارک کردهاند. یک حلقه داخلی به
علاوه یک جریان خارجی در اقدامی که خیلی هم پنهان نیست بنا دارند «کم
آوردن ایران» را به نمایش بکشند تا از یک سو به دولتمردان غرب انرژی مثبت
تهاجم بدهند و از دیگر سو انرژی منفی تسلیمطلبی و ترس و انفعال و ضعف را
به افکار عمومی ایران پمپاژ کنند.
در حقیقت جریان خیانتکار فتنه و
سازش پس از شکست در آشوب افکنی سال 88 و ارزیابی دلایل آن به این جمع بندی
رسید که باید به زندگی مردم فشار آورد تا جریان انگشتنما و منزوی سازش
جرئت عرض اندام پیدا کند و بتواند پارسنگ کفه آمریکا و غرب در باجخواهی از
ایران باشد.
21 مهر 1388 (13 اکتبر 2009) جان هانا مشاور امنیت
ملی دیک چنی در دولت بوش و از اعضای ارشد موسسه واشنگتن، در گفتوگو با
لسآنجلس تایمز از دیدارش با شماری از مخالفان ایرانی خبر میدهد و میگوید
«مطمئنا پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان ایرانی در اروپا- که در میان
آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز نیز حضور داشتند- شنیدم این
بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم
ضعیف و یا تدریجی فقط به رژیم این امکان را میدهد که با وضعیت جدید خودش
را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم موفق باشد باید به صورت شوک
وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن»!
باید به واسطه تشدید
فشارها، نیازی مصنوعی در ایران مقتدر برای کرنش در برابر آمریکا ایجاد
میشد تا بتوان گره همه بنبستهای اپوزیسیون و آمریکا مقابل ایران را یکجا
گشود! خبر دیگر به فرزند سیاستمدار مورد اشاره مربوط میشود که مدتی هم
متواری بود. او سالهای متمادی با یکی از همکاران نشریات زنجیرهای در داخل
و خارج ایران مراوده نزدیک داشت و راهاندازی شبکه مجازی ستاد بهینهسازی
مصرف سوخت را به همین روزنامهنگار سپرده بود. ارتباطات این دو در خارج
کشور نیز برقرار بود.
این روزنامهنگار تیرماه گذشته اعلام کرد
دوست قدیمیاش 13 اکتبر 2010 (21 مهر 1389) به او پیشنهاد کرده «در تدارک
تماس با افرادی در وزارت خزانهداری آمریکا برای افزایش تحریم علیه ایران
باشد. به نظر میرسد آن روز هدف تضعیف دولت احمدینژاد از طریق افزایش
تحریمها بود.» این خبر هرگز تکذیب نشد چرا که گویا روزنامهنگار کلاهبردار
فراری به سیاق کارهای قبلی، فایل صوتی نیز در اختیار دارد!
اجمالا
باید گفت در موقعیت فزونی فشارهای دشمن عنود و خبیث، جریان نفاق بدترین
بازی را به اجرا گذاشت و با اصرار بر شکستن فضای ضد آمریکایی و تخطئه شعار
مرگ بر آمریکا، کوشید دولت و دستگاه دیپلماسی را در برابر دشمنان، کتف بسته
و خلع سلاح کند. البته باید میان «سادهلوحی» و «لجاجت» فاصله گذاشت. خیلی
که خوشبینانه قضاوت کنیم باید گفت فضای رمانتیک و موهوم فعلی هیچ تناسبی
با واقعگرایی ندارد. با این اوصاف کار دولت محترم و وزارت خارجه قدری
سختتر شده اما آنچه مایه بشارت است حقیقت افکار عمومی ماست که به پیروی از
حضرت امام(ره) آمریکا را دشمن شماره یک ملتها میدانند و از شیطان بزرگ
بیزارند. باید دانست که آمریکا در پی مصالحه و حل مسئله نیست بلکه میخواهد
غرور و عزت ملت ایران را بشکند.