مسئله اینست که تا حدود یک سال پیش وقتی در مورد نقش ایران در سوریه سخن گفته میشد، طرفهای غربی به خصوص ایالات متحده به هیچ وجه حاضر به توجه به نقش ایران در این مسئله نمیشدند و آن را به عنوان یکی از قدرت های منطقهای ذی نفوذ در مسئله به رسمیت نمیشناختند. در مسئله هستهای نیز وقتی در مورد ایران صحبت میشد گویی که ایران هم اکنون بمب اتمی ساخته و موشکهایش هم در آستانه شلیک قرار دارند. نزدیک به ده سال مذاکره بر سر مسئله هستهای نتیجه ای به دنبال نداشت، البته منظور نتایج سیاسی است، در مساله پیشرفت فناوری هسته ای نتایج بسیار مناسبی در این ده سال عائد کشور شده است. اما هم اکنون ادعا میشود که این مسئله ظرف سه، شش و یا حداکثر 12 ماه حل خواهد شد. هر چند که نمی توان به طرف مقابل خوش بین بود و دولت ایالات متحده اساس رفتار و منش بی منطق خود را تغییر نداده است اما به هر حال چه چیزی باعث شده است تا ایالات متحده دست به تغییر در گفتار خود بزند حال در این نوشتار برآنیم تا دلایل این تغییر را بررسی نماییم:
1- جنگ سوریه
بعد از جنگ سی و سه روزه تابستان 2006 که در آن اسرائیل نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند و چهره جدید حزب الله در آن زمان رونمایی شد، جریانهای مختلف منطقه رویارویی جدیای را در برابر هم تجربه نکرده بودند که در نهایت این انرژیهای انباشته شده در سوریه به هم رسیدند؛ از یک سو اسرائیل، عربستان و دنبالههای سلفیاش، قطر، ترکیه و نهضت جهانی اخوانالمسلمین، اردن، القاعده، سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی نظیر انگلستان فرانسه و آلمان و از سوی دیگر ایران، دولت سوریه، حزب الله لبنان، روسیه و تا حدی چین.
بعد از دو سال و نیم جنگ گروه دوم به هر ترتیب ممکن تا امروز پیروز این میدان بودهاند. پیروزی در جنگی که کشورها همه امکانات خود را در آن سرمایهگذاری کردهاند به طوریکه بسیاری از کارشناسان از مدتها پیش معتقد بودند که این جنگ سرنوشت خاورمیانه را تعیین خواهد کرد. پیروزیهای میدانی گسترده برای ارتش سوریه و ناتوانی مخالفان در تغییر آن از یک سو و ناتوانی آمریکا در حمله به سوریه از سوی دیگر تقریبا همه امیدهای مخالفان از جمله ایالات متحده را برای تعیین سرنوشت خاورمیانه از طریق زورآزمایی به بن بست کشانید. معمولا یکی از زمانهایی که راهکارهای سیاسی در دستورکار قرار میگیرند بعد از ناتوانی آنها در پیشبرد راهبردهای عملیاتی و نظامی است؛ نظیر موقعیت الان که آمریکاییها از یک سو با روسها بر سر سلاحهای شیمیایی سوریه پشت میز مذاکره نشستهاند و از سوی دیگر سعی میکنند با ایران نیز مذاکره نمایند تا ناتوانی خود از بدست آوردن پیروزی را در صحنه سیاسی جبران نمایند. لذا باید دانست که آمریکاییها نیز طبیعتا در این مذاکرات به دنبال بازی با حاصل جمع صفر هستند و هیچ دلیلی برخلاف این مدعا وجود ندارد. ایران نیز با برگ برنده این پیروزی بر سر میز مذاکره حاضر شده است تا از ثمرات آن استفاده حداکثری را ببرد و گویی اصلا به اعتبار این پیروزی است که حق او را به عنوان یک قدرت برای نشستن بر سر میز مذاکره به رسمیت شناختهاند.
2- تحریم ها
بعد از گذشت بیش از دو سال از آغاز تحریمها، آمریکاییها هیچ دلیل متقنی بر تغییر رفتار ایران در نتیجه اثرگذاری تحریمها در دست ندارند؛ هر چند نمود تبلیغاتی آنها چیز دیگری است و سعی میکنند وانمود کنند که تحریمها اثرگذار بوده و باید ادامه پیدا کند اما خود نیز در این رابطه دچار تشویش و عدم قطعیت هستند. لذا دولت آمریکا در عین حفظ فشارها میخواهد به نحو دیگری نیز به اهداف خود دست یابد. آمریکاییها که همیشه به دنبال تغییر رفتار ایران بودهاند در حال حاضر سکوت اختیار کردهاند و با شک و تردید نسبت به موفقیت این روند مینگرند. در مورد تحریمها مسئله اصلی برای آمریکاییها اینست که آنها نمیدانند که ایران تا چه زمانی میتواند آنها را تحمل کند و اگر این زمان برای رسیدن ایران به بمب کافی باشد آنگاه آمریکاییها چه باید بکنند.
هدف از اعمال تحریمها جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای اعلام شده است لذا اگر در طول این زمان به رشد برنامه هستهای ایران ضربهای وارد نشود، اعمال تحریمها ناکارآمد بوده- که در این دو سال چنین بوده است. یعنی ایران علیرغم تحمل فشارهای شدید اقتصادی برنامه هستهای خود را با قدرت به پیش برده است. لذا عدهای از آمریکاییها به دنبال راهی مطمئنتر برای جلوگیری از برنامه هستهای ایران هستند.
3- پیشرفت در تکنولوژی هستهای
طبق برآوردهای پیشین کارشناسان غربی و اسرائیلی، در صورتی که ایران برنامه هستهای خود را با همان سرعتی که تا سال 2008 داشته است، ادامه دهد در سال 2014 به بمب اتمی دست خواهد یافت. لذا زمانیکه آنها نتوانستهاند به هیچ شکل دیگری جلوی این برنامه را بگیرند، در حال حاضر گزینه مطلوب آنست که در ازا اعطا امتیازاتی به ایران بازرسیهای گسترده و نامحدود و توقف غنیسازی را بدست بیاورند.
4- انتخابات پر شور
بعد از فتنه 88 چهره مردمی نظام جمهوری اسلامی در جهان تا حدی مخدوش شده بود اما با انتخابات امسال و حضور حداکثری مردم این مسئله تا میزان بسیار زیادی مرتفع شد. و همچنین رشد اعتماد جهانی به نظام با روی کار آمدن رئیس جمهوری که به دنبال تغییر دیپلماسی گذشته است (در ادبیات آنسوی مرزها بخوانید پراگمات) تشدید شد. لذا بهانههایی که در سالهای گذشته دنیای غرب علیه نظام مبنی بر عدم مشروعیت داخلی مطرح میکرد تا حد زیادی از بین رفت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی بار دیگر به نمایش گذاشته شد.
5- نیاز اوباما به یک پیروزی در سیاست خارجی
اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود هنوز نتوانسته است پیروزی بزرگی در سیاست خارجی بدست آورد و البته این مسئله در دوم شدیدتر نیز شده است به طوریکه عده زیادی سخن از افول امپراطوری آمریکا و ناتوانی اوباما سخن به میان آوردهاند. برخورد منفعلانه اوباما با مسائل خاورمیانه از جمله کشته شدن سفیر این کشور در لیبی، کودتای ارتش مصر بر علیه مرسی و بحران سوریه بیشترین ضربه را بر وجه او آمریکا وارد کرده است. در آخرین مورد که بحث پاسخ به حمله شیمیایی در سوریه مطرح شد اوباما در بدترین شرایط ممکن پیشنهاد روسیه را برای فرار از سرشکستگی قبول کرد. وضعیت پرونده سوریه و ناتوانی آمریکا شرایطی را به وجود آورده است که ممکن است روسیه به دلیل حفاظت از توازن تسلیحاتی سوریه در برابر اسرائیل اجازه امحای سلاحهای شیمیایی این کشور را نیز ندهد.
6- شکست و ناامیدی تندروها (عربستان و اسرائیل)
در چند ماه گذشته جناح عربی- غربی سعی داشتند تا شرایط منطقه را که بعد از انقلابهای 2011 به ضرر آنها تغییر کرده بود را به نفع خود بازگردانند. لذا محورهای اصلی این برنامه به وسیله عربستان و اسرائیل تدوین و اجرا شد. این طرح موارد مختلفی را شامل میشد که برخی از آنها مثل کودتای مصر موفق و برخی دیگر از سناریوهای آن ناموفق بودند همانند پروژه جنگ داخلی در لبنان و حمله به سوریه. در قضیه تحریک آمریکا برای حمله به سوریه عربستان و اسرائیل به حدی فشار آوردند که منجر به رسوایی آنها در افکار عمومی غرب شد. پخش شدن خبرهایی نظیر رشوه 70 میلیون دلاری شاهزاده بن سلطان به مقامات کاخ سفید برای حمله و تکرار دروغهایی نظیر آنچه در مورد عراق نیز گفته شده بود، مردم را بسیار بیاعتماد ساخته بود. در نهایت تنها چیزی که برای حامیان جنگ باقی ماند نفرت و بیاعتمادی مردم و افکار عمومی آمریکا بود. به عبارت دیگر انزوای جریانهای رادیکال امکان پذیرش ایران و حتی میل به کار کردن با ایران را افزایش میدهد.
7- افول توان یکه تازی های آمریکا
مسئلهای که در بالا نیز بدان اشاره شد اینست که دیگر آمریکا توان انجام حرکات یکجانبه برای مدیریت جهانی را ندارد و جایگاه یگانه این کشور در گذشته به عنوان تنها ابرقدرت دیگر دارای اعتبار و شان قابل ملاحظهای نیست. آمریکاییها خود نیز به این مسئله کم و بیش اذعان دارند که قدرتشان کم شده است و دیگر نمیتواند به تنهایی به اهداف خود برسند و باید برای رسیدن به اهدافشان با دیگران همکاری کنند.
نتیجه گیری
تحولات سالهای گذشته، مواردی نظیر بیداری اسلامی، پیشرفتهای هستهای ایران و جنگ سوریه و... باعث شدهاند که ایران خود را در تحولات منطقه به عنوان یک قدرت منطقهای موثر به ایالات متحده تحمیل نماید. لذا آمریکاییها نیز که مترصد فرصتی برای دستیابی به اهداف خود، از طریق مذاکره هستند نیز گام در این میدان گذاشتهاند و قصد دارند ناکامیهای سالهای اخیر خود را از این طریق جبران نمایند. حال ممکن است که تن به بازی برد- برد داده و یا دوباره در پی پیروزی یکطرفه بر بیایند که در این صورت مذاکرات خیلی زود با شکست مواجه خواهد شد. اما آنچه که بی اعتمادی ها به مذاکره آمریکا و ایران را افزایش می دهد عدم تغییر رفتار های دولت آمریکا در قبال دولت و ملت ایران است، به گونه ای که بروز ای رفتار های نا معقول اعتماد ها را به تغییرات در سخنان دولت ایالات متحده نیز از بین برده است به گونه ای که بنا بر فرمایش مقام معظم رهبری دست چندی ای است که در زیر دستکش مخملی پنهان شده است. آنچه تا کنون علی رغم نیازهای آمریکا به مذاکره با دولت ایران اتفاق افتاده است تنها تغییر در کفتار دولت ایالات متحده است و این تغییر در رفتار آمریکا غایب است از همین رو حتی بسیاری از افرادی که منافعی در مذاکره با آمریکا تصور می نمودند پس از واقعه مذاکره تلفنی رئسای دو کشور بطلان تصور خود را مشاهده نمودند.