کد خبر: ۱۷۳۲۹۵
زمان انتشار: ۱۷:۲۳     ۲۰ مهر ۱۳۹۲
ماه نامه مهرنامه که در شماره پیشین خود،موضع گیری دکتر سید حسین نصر را در قبال کتاب «دولتمرد چهارم» منتشر کرد بود این بار در شماره  سی و یکم جوابیه منصور مهدوی نویسنده این کتاب به عنوان«دانشمندی فرهیخته،سیاستمداری پر خطا» منتشر کرده است. البته عنوانی را که آقای مهدوی به جوابیه داده بودند «آینه را نشکنیم» بوده است که به نظر مهرنامه تغییر یافته است.

به گزارش 598، متن این جوابیه چنین است:

باسمه تبارک وتعالی

دانشمندی فرهیخته،سیاستمداری پر خطا

منصور مهدوی

جای خرسندی و سپاس است که نشریه اثرگذار و هدفمند مهرنامه باب گفتگو در خصوص دکتر سیدحسین نصر را گشوده است. خرسندی از این که با گذشت سالها اظهار نظر دکترنصر -که متفکر مشهوری است- در خصوص مسائل مختلف سرانجام فرصتی فرا رسید که ایشان نیز پاسخ برخی پرسش‌های مهم را فراهم آورند. هر چند یک سال پیش، پس از انتشار «سنجش سنت» (ارزیابی گفتمان سنت‌گرایی بر پایه اندیشه‌های سیدحسین نصر)، برای فراهم‌سازی بستر گفتگو نسخه‌ای از کتاب را برای برخی مراکز و محافلی که همدلی با سنت‌گرایان داشتند،فرستادم.[1] سنجش سنت یک طرح علمی بود که با نظارت و همراهی اساتید متعددی از دانشگاه و حوزه طی چند سال به انجام رسید.هدف این کتاب ارائه بستری برای تعامل واقع‌بینانه و هوشمندانه با سنت‌گرایان است. نقاط قوت این گفتمان را بشناسیم و از سویی نسبت به نقاط ضعف آن غفلت نورزیم. از این رو ابتدا سنت، حکمت خالده، هنر، نقد تجدد و وحدت متعالی ادیان بر اساس آراء بزرگان این مکتب (رنه گنون، کوماراسوامی و شوان) و سیدحسین نصر بیان شده و سپس بر اساس مبانی دینی، فلسفه و عرفان اسلامی سنت‌گرایی و مولفه‌های آن ارزیابی شده است. دکتر اعوانی که بزرگوارانه در مراسم رونمایی حضور یافته بود، ضمن طرح برخی انتقادات،ارزیابی مثبتی از کتاب داشت.

گذشت یک سال از چاپ سنجش سنت، ما را به «دولتمرد چهارم» رساند؛ حین انجام پژوهش سنجش سنت، به طور طبیعی مطالبی در خصوص اندیشه سیاسی و عملکرد دکتر نصر و دیگر سنت‌گرایان به دست آمد. بخشی از فیش‌های به‌دست‌آمده دولتمرد چهارم را پدید آورد. دولتمرد چهارم، کتابی است که از سویی زیست‌نامه سیاسی نصر را بررسی کرده و از سویی اندیشه سیاسی او را ارائه می‌کند. از این رو به طور طبیعی ادامه اندیشه‌های سنت‌گرایان و نصر را عرضه می‌دارد.

دولتمرد حاصل مطالبه مخاطب و ضرورت پرکردن خلأ پرداختن به تفکر سیاسی نصر و سنت‌گرایان بود. انتشار دولتمرد چهارم، از سویی منتقدان نصر را خوشحال کرد، و از سوی دیگر دوست‌داران او را به واکنش واداشت. در این میان نشریه «مهرنامه» در شماره اخیر(30) خود، در گفتگویی مفصل با دکتر نصر برخی مطالب کتاب را به نظر وی رسانده است. البته بخشی از این گفتگو به اثر جناب آقای عبدالله شهبازی اختصاص دارد که پاسخ دادن یا ندادن بدان به تمایل و نظر ایشان بستگی دارد. نویسنده فقط به مطالبی می‌پردازد که راجع دولتمرد چهارم آمده است.[2]فارغ از برخی نکات که در ادامه خواهد آمد، اصل این کار–هر چند دیرهنگام–مهرنامه در گشودن باب گفتگوی انتقادی راجع آقای نصراقدام شایسته‌ای است.

تاکنون عبدالکریم سروش، سیدجواد طباطبایی و برخی روشنفکران دیگر انتقادات تندی را متوجه دکتر نصر و سنت‌گرایی کرده‌اند. چند سال پیش نیز در همایش «آنان که می‌اندیشند» برخی عالمان دینی رویه فکری و عمکرد سیاسی نصر را به چالش کشیدند.با آن که در این سال‌ها آقای نصر هماره ساز بازگشت را کوک می‌کرد، به‌جز موارد اندک و گذرا، معمولا لزومی به ارائه پاسخ در مواجهه با منتقدان خویش ندیده است.اینکه جناب ایشان در مورد «دولتمرد چهارم»تمام‌قد به پاسخگویی برخاسته است، شاید حکایت از محتوای مهم و مستحکم آن دارد. امیدوارم این مباحثات زمینه را برای روشن شدن عمق نظرات سنت‌گرایی و انتقادات واردشده به آنان باز کند و در این میان مخاطب جستجوگر راه درست را برگزیند. امید بیشتر این که نشریه پیشتاز مهرنامه باب گفتگوی انتقادی را در خصوص مسائل مختلف باز کند و در موضوعات مورد توجه خویش تنها به یک جریان فکری اکتفا نکند. از آن جایی که اهالی مهرنامه اهل گفتگو و تعامل هستند، امید است چنین هدیه‌ای را به مخاطبان خود عرضه دارند.

پیش ازورود به مطالب مطرح شده در گفتگو که امید است به جدال احسن بینجامد،اجازه دهید دو مطلب را بگویم: نخست این‌که نویسنده از منتقدان دکتر نصر است ولی با کسانی که جایگاه دکترنصر را رعایت نکرده و ایشان را به کم‌دانشی و کم‌فهمی متهم می‌کنند[3] نیز مرزبندی مشخص دارد. از نظر کتاب‌های سنجش سنت و دولتمرد چهارم، آقای نصر دانشمندی فرهیخته و سیاستمداری پرخطاست. تفکر او مانند هر متفکر دیگری وجوه مثبت و منفی دارد که لازم است نسبت به آنها هوشیار باشیم. عملکرد سیاسی او نیز محل بحث است. دیگر آن‌که مباحث را به دو قسمت تقسیم کنیم: پاسخ‌های دکتر نصر و روش مهرنامه. ابتدا از پاسخ‌های دکتر نصر به مطالب دولتمرد چهارم شروع می‌کنم:

الف. ارزیابی پاسخ‌های دکتر نصر

الف -1. دکتر نصر سخنان خود را با گلایه از برآمدن نقد شخصی به جای نقد علمی شروع کرده و پیشنهاد می‌دهد از گفتگوی علمی ابوریحان و بوعلی‌سینا الگو بگیریم.

سخن دکتر نصر پندآموز و برای مخاطب مفید است. نخست آن که شاید لازم باشد دوباره مکاتبات ابوریحان بیرونی و شیخ الریئس بوعلی‌سینا و برخی حواشی آن را بخوانیم تا بر آموخته‌های ما افزوده شود. دیگر آنکه سال گذشته پس از جلسه رونمایی کتاب سنجش سنت در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، نسخه‌ای از سوی دکتر اعوانی و نسخه‌ای نیز از سوی نویسنده برای دکتر نصر ارسال شد تا «نقد افکار» ایشان و سنت‌گرایان به نظرش برسد. در نامه‌ای که همراه کتاب بود، نویسنده به دکتر نصر وعده داد که نظر انتقادی ایشان نسبت به مطالب کتاب در چاپ بعدی مورد توجه خواهد بود و حتی به چاپ خواهد رسید. با گذشت یک سال از آن زمان، این اطمینان پدید آمد که دکتر نصر علاقه‌ای به مباحثه علمی ندارد. از شخصیت فرهیخته‌ایمانند ایشان بعید بود اقدام نویسنده را ندیده بگیرند و اظهار کنند به جای نقد افکار، کار دیگری صورت گرفته است. بلکه ابتدا افکار ایشان و سایر سنت‌گرایان نقد و ارزیابی شد و نویسنده زمینه را برای گفتگو فراهم کرد ولی دکتر نصر اقبالی نشان نداد.

جناب نصر برای ما محترم است، ولی این که بررسی عملکرد سیاسی خود را «تخریب» و اقدامی تلقی می‌کند که «نه جنبه علمی دارد و نه جنبه اخلاقی»، جای تعجب دارد. هیچ انسان منصفی نمی‌تواند ادعا کند که دولتمرد چهارم فراتر از اسناد و گفته‌های دکتر نصر چیزی آورده است که بخواهد او را تخریب کند، البته اقدام اخلاقی آن بود که ایشان بگوید به مواجهه علمی التفاتی نکرده است و اکنون به ضرورت‌های دیگری در صدد پاسخ برآمده است.

الف-2. دکتر نصر در زندگی‌نامه خودنوشت خویش، از نمرات برجسته تحصیلی خود به ویژه در زمینه ریاضی سخن گفته است، گفتارنصر در این خصوص در کنار مطالب دیگری آمده استکهمتکی به «اسناد» بوده‌اند.[4]با آن که این مطلب به نسبت سایر مطالب کتاب امری حاشیه‌ای است، آنچه نویسنده تا کنون به دست آورده است این‌چنین است. اگر نویسنده در ادامه کار خود مطالب جدیدی بیابد قطعا مورد توجه خواهند بود، چرا که پژوهشگر تابع مستندات تاریخی است.

در مورد سایر مراتب تحصیلی دکترنصر نیز ادعای او نقل شده است. حال دکتر نصر بسیار برآشفته و سخنانی بر زبان رانده است که از شأن ایشان به دور است و کاش اندکی صبوری می‌کرد و چنین نمی‌گفت.

همگان می‌دانیم که بسیاری از بزرگان قرن بیستم در دوران تحصیلی خود با افت و خیزهایی مواجه بوده‌اند، تاآنجاکه که گاه از مدرسه اخراج شده‌اند. آن چه مهم است شخصیت و اندیشه بعدی آنان است، و این که در مورد گذشته خود یا باید مانند قدیس آگوستین صادقانه اعتراف کنند که همین اعتراف بر بزرگی آنان می‌افزاید، و یا با سکوت از کنار آن بگذرند که در این صورت مجالی برای پژوهشگران باقی نخواهد ماند. آن چه در این مورد خاص ذهن نویسنده را به خود مشغول کرد، ناهماهنگی میان اسناد موجود و گفتار دکتر نصر است.

تقوا و انصاف حکم می‌کند که حتی در پاسخ به افترا و دروغ، شأن دانش و تحقیق را حفظ کرده و به طور مستند ادعای دیگران را رد کنیم، چه رسد به این که آن‌چه در برابر ماست بر اسناد غیرقابل انکار متکی است.

الف-3. دکتر نصر در آثار خود، پدرش را ادیب، «پدر آموزش نوین ایران»، فیلسوف و به ویژه فیلسوف اخلاق و... می‌خواند؛ تصویری معنوی و مردم‌دار از او می‌سازد. تا جایی که ممکن است برای کسانی که او را نمی‌شناسند و تصویری از روشنفکران دوره مشروطه و خدمات‌شان به سرنیزه رضاخانی ندارند، تاریخ به صورتی غیر واقعی جلوه کند. از این رو به‌ناچار مطالب و اسناد متقنی در خصوص ارتباط سیدولی‌الله نصر با لژهای ماسونی و شخصیت‌های شاخص فراماسونری در ایران در کتاب آمده است.[5]

در این گفتگو دکتر نصر با تأیید این اسناد برای نخستین بار روایتگر حضور پدرش در عالی‌ترین مراتب ماسونی می‌شود. این اقدام ایشان خدمت بزرگی به تاریخ است.

مصاحبه‌کننده محترم کوشیده به جای نویسنده اظهار نظر کند، از این رو آقای نصر را مانند پدرش فراماسون معرفی می‌کند.حال آن که طبق نظر کتاب، دکتر نصر در جوانی به عضویت سازمان پرورش افکار درآمد. دو تن از روسای این سازمان ماسون بودند، و اشاره‌ای به ماهیت این سازمان نشده است.[6] ولی مصاحبه‌کننده بدون توجه به حد مطلب ذکر شده، نظر دکتر نصر را در مورد مطلب دیگری جویا شده است.

البته کسانی که با ساختار تشکیلات در هم تنیده ماسونی آشنا بوده و از جایگاه ولی‌الله نصر در این تشکیلات باخبر باشند،شاید در خصوص دکتر سیدحسین نصر حدس‌هایی بزنند. حضور و سخنرانی دکتر نصر در محافل ماسونی این گمانه را تقویت می‌کند، ولی پژوهشگر نمی‌تواند فرضیه و تحلیل را بر سند مقدم بدارد. از این رو در کتاب دولتمرد چهارم هیچ سخنی از ماسون بودن دکتر نصر به میان نیامده است. در پاسخ به کسانی که راجع این مسأله پرسیده‌اند نیز همین جواب را گفته‌ام. لذا در این خصوص با دکتر نصر همداستان هستم که می‌گوید: «هیچ مدرک و سندی در مورد عضویت من در تشکیلات فراماسونری دیده نمی‌شود.» تا در آینده چه پیش آید.

نوشتن برخی فرازهای کتاب دولتمرد چهارم از جمله راجع پدر دکتر نصر برایم بسیار دشوار و ناگوار بود، و اگر دکتر نصر بدانها اشاره نمی‌کرد هیچگاه سراغشان نمی‌رفتم. پدر دکتر نصر هر که بود درگذشته است و من اینجا در مقام مورخ نبودم، کاش آقای نصر آن همه آب و تاب غیرواقعی درباره پدرش نمی‌داد تا انگاره تحریف تاریخ پدید نمی‌آمد و نویسنده نیز از کنار آن می‌گذشت. گفتن این نکته شایدخالی از لطف نباشد که مطالب دیگری نیز در خصوص پدر آقای نصر و برخی موضوعات دیگر در کتاب آمده بود که در آخرین لحظات قبل از چاپ، حذف گردید.

الف-4. دکتر نصر در زندگی‌نامه خودنوشت خویش (در غربت غربی)، به صراحت از همکاری با هنری کسینجر به عنوان دستیار یاد کرده است. این مطلب از قول خود آقای نصر بدون افزوده دیگری در کتاب دولتمرد چهارم آمده است،[7] و در این مصاحبه نیز تقریبا همان مطالب تکرار شده است. ولی یکی دو مطلب بدان افزوده شده است. نخست آن کهآقای نصر مدعی استدر همین مدتی که دستیار کسینجر بوده،با کمک او،«جلال آل احمد مقاله «غرب‌زدگی» خود را تهیه کرد که بعداً به صورت کتاب معروفی درآمد.»

ضمن احترام به دکتر نصر، باید گفت یکی از نکات مشکل‌زا در آثار ایشان که در این گفتگو نیز هویداست این است که ایشاندر موارد بسیاری مطالبی را بدون دلیل تاریخی مطرح می‌کند و شاهدان ادعای ایشان کسانی هستند که درگذشته‌اند.از سوی دیگرسخن ایشان با روایت مشهور در آن زمینه تطبیق ندارد. در این میان محقق بی‌طرف با همه احترامی که برای ایشان قائل است، ناچار است به روایت مشهور تکیه ‌کند چرا که ادله و شواهد تاریخی آن را تأیید می‌کنند.

 از آن جمله سخن جناب نصر در مورد جلال است؛ جلال آل‌احمد نزدیک به نیم قرن است که از دنیا رفته و آقای نصر اکنون می‌گوید به مدد وی مهمترین اثر جلال، جلالت یافته است. حال آن که خود جلال در مقدمه غرب زدگی می‌گوید این مباحث را از سید احمد فردید الهام گرفته است و جلال در جایی دیگر می‌گوید به خاطر این که غرب‌زدگی را نوشته است مورد توجه محافل آمریکایی قرار گرفته و به آمریکا دعوت شده است تا ببینند حرف حساب او چیست.

حال ما یا باید ادعای آقای نصر را باور کنیم و از سخن صریح جلال فاصله بگیریم، که نامعقول و دشوار است. یا اینکه روایت جلال را بپذیریم و به دلیل تکیه بر روایت مشهور و مستند، ناراحتیدکتر نصر را به جان بخریم.

نکته دیگری که آقای نصر در کار آورده این است که می‌گوید: «به هر حال دستیاری او [کسینجر] کوچک‌ترین رابطه با مواضع بنده نسبت به مقامات سیاسی نداشت و بنده در ایران همیشه از مقامات امریکایی مگر در امور آموزشی و فرهنگی فاصله می‌گرفتم».

حافظ شیرازی در جایی می‌گوید در مجلسی نشسته بودم که حسن مهرویان دل و دین را می‌ربود. ولی بلافاصله برای آن که سوال ناپرسیده در مورد دلیل حضور خود در چنان مجلسی را پاسخ دهد، اظهار می‌دارد البته «بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود.» شاید کسی رندانه از شیخ شیراز بپرسد آیا جای دیگری غیر از مجلس مهرویان برای مباحثه اخلاقی نبود؟! حال آقای نصر از سویی «علل مادی» را دلیل پذیرش همکاری با کسینجر میداند واز سویی هم کسینجر را صرفا یک «استاد دانشگاه» و «پروفسور» معرفی می‌کند و همکاری خود در دو تابستان با یکی از شاخص‌ترین چهره‌های سیاسی آمریکا طی نیم قرن گذشته را بی‌ارتباط با مواضع سیاسی و مقامات آمریکایی می‌داند!شاید این همکاری صرفا علمی بوده است، چون در کتاب دولتمرد چهارم نیز از قول دکتر نصر کسینجر به عنوان استاد هاروارد معرفی شده است.

الف-5. راجع ارتباط دکتر نصر با دربار نیز مصاحبه کننده محترماز متن کتاب فراتر رفته و به نحو خاصی سوال خود را پرسیده است. با این همه به خلاف آن چه در گفتگو آمده است، مصداق ارتباط دکتر نصر با دربار تنها حضور ایشان در دانشگاه نیست، بلکه مطابق اسناد عرضه شده، حضورشان در چندین شورای عالی با فرمان شخص شاه است، که بدین شرح‌اند: عضو شور‌ای عالی فرهنگستان شاهنشاهی علوم‌‌ ایران، عضو هیئت امنای بنیاد فرح، عضو هیئت امنای فرهنگ‏سر‌ای نیاوران، عضو هیئت امنای موزه فرش، عضو هیئت امنای هنرهای معاصر، عضو هیئت امنای نگارستان، عضو هیئت امنای مرکز تحقیقات تاریخی، عضو هیئت امنای آبگینه، عضو هیئت امنای بنیاد شاهنامه فردوسی، رئیس کتابخانه ادبیات دانشگاه تهران (1337-1347)، سرپرست برنامه دکتری دانشجویان دانشکده ادبیات تهران (1338-1347)،‌ رئیس شور‌ای عالی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (1346)، رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (1347)، اولین رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی منطقه‌‌ای (R.C.D) (1345)، عضو شور‌ای عالی فرهنگ از بدو تأسیس، عضو انجمن فلسفه و علوم انسانی‌‌ایران (1338)، عضویت در کنگره انقلاب آموزش در رامسر (1347)، عضو شور‌ای مرکزی آموزش کشور، رئیس کتابخانه دانشگاه تهران، نیابت دانشگاه صنعتی آریامهر(1351)، رئیس دفتر فرح، رئیس انجمن شاهنشاهی فلسفه‌ ‌ایران، عضو بنیاد سلطنتی تحقیقات اسلامی.

الف-6. پذیرش ریاست دفتر فرح موضوع دیگری است که دکتر نصر می‌کوشد بدان پاسخ دهد،تا شاید خود را از پرسش تاریخ برهاند. ایشان برای نخستین بار و با شهامت اشتباه تاریخی خود در این خصوص را می‌پذیرد. این اقدام ایشان امری در خور تقدیر است. چرا که پذیرش این سمت بر چهره علمی ایشان به شدت سایه افکند.

پس از این، دکتر نصر انتصاب در چند سمت در دانشگاه تهران و نیز ریاست دانشگاه آریامهر که با حکم شخص شاه صادر شده است را به «دلیل لطف استادان» به خود و علاقه‌اش به «کارهای آموزشی و پژوهشی» قلمداد می‌کند.ممکن است دکتر نصر میان اساتید محبوبیت داشته است، کما این که اکنون نیز محبوبیت قابل توجهی میان اساتید دانشگاه دارد ولی شاید صرف محبوبیت و علاقه به کار پژوهشی برای اعطای سمت کفایت نکند.

دیگر آنکه تظاهرات علیه رژیم ستم‌شاهی را «شلوغی» خوانده و می‌گوید در شهریور 1357 هنوز ابتدای شلوغی‌ها بود و «هیچ کس نمی‌دانست معترضین به شاه چه کسانی هستند». دکتر نصر بهتر از ما می‌داند که سیر نهضت امام خمینی (ره) از سال 1342 ماهیت اسلامی داشت، در این میان هر چند گروه‌های کمونیستی و یا کمونیست‌زده تحرکاتی دارند ولی پیداست که نهضت اسلامی است.

شاید هم آقای نصر تجاهل عارف می‌کند؛ چرا که مطابق برخی اسناد ساواک،وی نیز بر اساس سیاست ساواک، هنگامی که ریاست دانشگاه آریامهر را بر عهده داشت می‌کوشید از احزاب غیر دینی علیه دانشجویان مسلمان استفاده کرده تا آنها را مهار کند.[8]

دکتر نصر در دو اقدام مسأله‌ساز تأسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه (1353) و پذیرش ریاست دفتر فرح (1357) پای شهید مطهری را به میان می‌آورد. حال آن که نزدیکان شهید مطهری معتقدند با اقدام آقای نصر در راه اندازی انجمن شاهنشاهی این ارتباط به طور کلی قطع شد.[9] در پی اظهار نظر اخیر دکتر نصر، دکتر علی مطهری به صراحت اظهار داشت:

نمی‌خواهم نسبت دروغگویی به آقای دکتر نصر که فرد محترمی هستند بدهم، ولی این سخن با آنچه اینجانب از پدرم در این موضوع شنیده‌ام سازگار نیست و لاجرم یکی از این دو باید خلاف واقع باشد. از جمله زمانی که استاد مطهری عکس آقای دکتر نصر را در حال تعظیم در مقابل فرح در صفحه اول روزنامه کیهان دیدند جمله‌ای در نکوهش ایشان گفتند که قابل نقل نیست. یا در جای دیگر فرمودند: «دکتر نصر تحت فشار همسرش که دائم به او می‌گفت تو از اقران خود عقب ماندی، این پست [ریاست دفتر فرح] را پذیرفت.»

دکتر نصر کسانی را که ادعاهای او را با پرسش‌های مستند و تاریخی مواجه می‌کنند در کنار گروهک فرقان می‌نشاند، که این امر از لطف و مدارای ایشان حکایت دارد.

الف-7. ارتباط دکتر نصر با علامه طباطبایی نیز محمل دیگری برای ادامه گفتگو است. آقای نصر مدعی است به توصیه او،علامه چهار کتاب شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، بدایه الحکمه و نهایه الحکمه را نوشته است. به لحاظ تاریخی پذیرش ادعای آقای نصر در این خصوص با فرض صداقت، عدم فراموشی جزئیات از جانب ایشان و نیز اطلاع از همه جوانب و انگیزه‌های علامه طباطبایی در نگارش کتاب‌های مزبور زمانی ممکن است که مبتلا به موانع و داده‌های تاریخی متعارض نباشد، حال آن که این داده‌های متعارض وجود دارند؛ با توجه به اسناد و شواهد متعددی که در کتاب دولتمرد چهارم آمده، به اثبات رسید که کتاب‌های بدایه و نهایه بر اساس نیاز مدرسه حقانی و با پیگیری شهید قدوسی (داماد علامه) به رشته تحریر درآمده‌اند، البته چنان‌که در کتاب آمده، نویسنده این احتمال را مطرح کرده که ممکن است دکتر نصر در این میان پیشنهادی به علامه داده باشد.[10]از این‌رو حوزه علمیه در تألیف این کتاب‌ها وامدار کسی نیست. بر همین اساس آقای نصر در این مصاحبه موضع سابق خود را تعدیل کرده است. این اقدام ایشان نیز در خور تحسین است.

دکتر نصر از سال 1337 تا 1357 به مدت 20 سال در ایران بوده است و دهها سمت علمی و سیاسی داشته است[11] وسفرهای متعددی به خارج از کشور داشته است تا جایی که یکی از علل اعتراض اساتید دانشگاه آریامهر به او همین تعدد سفرهایش بود، از این‌رو ارتباط ایشان با علامه می‌باید محدود به همان جلساتی باشد که علامه هر چند هفته یک بار برای ملاقات با کربن یا دلیل دیگری به تهران می‌رفتهاست. همین میزان استفاده از علامه نیز موهبت بزرگی برای هر کسی از جمله دکتر نصر بوده است.

دکترنصر در آثارش، خود را جلوتر از علامه و گاه برتر از ملاصدرا می‌داند، در عین اذعان به فضل آقای نصر، اسناد تاریخی ایشان را مترجم علامه و کربن معرفی می‌کند.[12] در این مورد نیز دکتر نصر ضمن اصلاح سخن پیشین، خود را «مترجم اصلی» علامه و کربن می‌داند.

در خصوص کتاب «قرآن در اسلام»، شاهدی در دست نویسنده نیست.از این رو در نفی و اثبات نمی‌تواند سخنی بگوید. این نکته را نیز باید افزود که به لحاظ تاریخی، صرف در دست داشتن نسخه خطی یک کتاب نمی‌تواند ادعایی را اثبات کند. شاید در این مورد کاستی از سوی نویسنده باشد که وسواس علمی به خرج می‌دهد.

شاید برخی ترجمه دکتر نصر از کتاب‌های علامه را، ترجمه‌ای متمایل به سنت‌گرایی بدانند، ولی اصل این کار خدمتی به علامه و معارف شیعه به حساب می‌آید و در این خصوص و زمینه‌های بسیار دیگر، همچنانکه در کتاب سنجش سنت و دولتمرد چهارم آمده است، ما باید از سنت‌گرایان و دکتر نصر تشکر کنیم که به گسترش گفتمان معنویت مدد می‌رسانند.

البته باز گله‌مندیم که بدون توجه به محتوای دو کتاب پیش گفته،دیگران را به «هجوگویی» و «مغلطه» متهم می‌کند. کاش دکتر نصر از خود شکیبایی بیشتری نشان می‌دادو گفتگوی خود را بعد از مطالعه دقیق هر دو کتاب ترتیب می‌داد.

الف-8. سرپرستی فرزندان شاه، موضوعی است که در کتاب دولتمرد چهارم آمده است.[13]آقای نصر در پاسخ به این مطلب دوباره مشکلات مالی را مطرح کرده و می‌کوشد آن را رد کند.

مبنای گفتار نویسنده، سخن فرح پهلوی در کتاب خاطراتش(کهن دیارا) بوده است. چنان چه دکتر نصر واقعا این ادعا را قبول نداشته‌است طی سالهای طولانی که از چاپ این کتاب می‌گذرد می‌بایست آن را تکذیب می‌کرد، نه این که وقتی در ایران و در کتاب دولتمرد چهارم آمده است به فکر تکذیب آن بیافتد. هرچند هنوز هم دیر نیست. لذا چنانچه در گفتار خود پابرجاست آب را از سرچشمه ببندد.

راجع ارتباط او با خاندان پهلوی نیز شواهد و قرائن چیز دیگری می‌گوید؛ دکتر نصر در دیدار با یکی از اعضای سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی به صراحت از ادامه ارتباط با فرح دفاع کرده است، و بهرام حجازی نیز رابط فرح پهلوی و اوست.[14]

الف-9. حضور دکتر نصر در کمیته مبانی نظری حزب رستاخیز برای نخستین بار در کتاب دولتمرد چهارم مطرح شده است.[15]آقای نصر ارتباط خود با این حزب را تصدیق کرده اما به نحو خاصی آن رابه تصویر می‌کشد. با این همه ایشان می‌پذیرد که آگاهانه و از روی اختیار ولی به طور «غیر مستقیم»به این حزب مشاوره علمی می‌داده است.

الف-10. دکتر نصر در زندگی نامه خودنوشت (در غربت غربی)، حاجی ملک نیا، جواد نوربخش و ملاحیدر را آموزگاران خود در تصوف می‌داند. همین مطلب در کتاب دولتمرد چهارم از وی نقل شده است.[16]در این گفتگو آقای نصر آن را رد کرده است. ایشان می‌تواند گفته پیشین خود را اشتباه تلقی کرده و اصلاح کند.

الف-11. دکتر نصر تأسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه را از افتخارات خود می‌داند. دکتر نصرالله پورجوادی که از جمله نزدیکان وی است. ایده اولیه این انجمن را از آن پروفسور ایزوتسو می‌داند که به دست دکتر نصر عملی گردید.[17]حال آن که آقای نصر این روایت را نمی‌پذیرد و کلام صریح دکتر پورجوادی را به نحوی تأویل می‌کند که به سختی می‌توان آن را پذیرفت.

دکتر نصر دوسال بعد از اظهار نظر شاگرد سابق‌اش، اکنون در صدد پاسخ به او برآمده است. با این همه این دکتر پورجوادی است که باید در مقابل استاد از ادعای خود دفاع کند. ما در این میان بی‌طرفیم.

الف-12. چنان‌که در دولتمردچهارم آمده دکتر نصر بارها مصادره اموال خود را بهانه حمله به انقلاب اسلامی قرار داده است.[18] این جا نیز دوباره فرصت را مناسب دیده و می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب و تعرض به خانه من و بردن کتابخانه‌ام ...». البته ایشان یادشانهست که وقتی انقلاب شد بنا به قول خودشان چهارمین مقام رسمی رژیم طاغوت بوده است و آن گونه که در کتاب دولتمرد چهارم نیز آمده است رفتار مردم انقلابی ایران با سران رژیم طاغوت در مقایسه با انقلاب‌های فرانسه و روسیه بسیار کریمانه و انسانی بوده است.[19]

اموال بسیاری از سران رژیم طاغوت نیز به خانواده آنان که دخالتی در جنایت‌ها نداشتند برگردانده شد، گویا دکتر نصر نیز بخشی از اموال خود را پس گرفته است ولی هیچگاه ذکری از آن به میان نمی‌آورد. در عوض مکرر مرثیه می‌سراید. گمان می‌رود این کار از اخلاق به دور باشد. حال که وی بخش قابل توجهی از اموال خود را پس گرفته است، اگر به عدالت جمهوری اسلامی اذعان نمی‌کند دست‌کم نباید این همه خود را مظلوم بنمایاند.

الف-13. دکتر نصر مدعی است صدها نفر را در ایام شلوغی نجات داده است. این ادعای آقای نصر با عنایت به این که خود او مدعی است سخت‌گیرانه ترین قوانین را نسبت به دانشجویان اجرا می‌کرده است قابل تأمل می‌نماید. شرح این ماجرا و تحلیل ادعای دکتر نصر در کتاب دولتمرد آمده است.[20]

الف-13. دکتر نصر حضور خود در آمریکا را به دلیل «امکانات نوینیبرای فعالیت در زمینه اسلام‌‌شناسی و معرفی اسلام به غرب و حتی ممالک دیگر اسلامی» می‌داند. نظر ایشان در کتاب سنجش سنت ارزیابی شده است.[21]

الف-14. دکتر نصر گفتگویی را که از شأن علمی ایشان به دور است «شکوی الغریب» نام داده است.[22]این تشبیه به‌جاست، فقط دو نقطه افتراق کوچک دارد: نخست این‌که عین‌القضات در زمان خود ترکان سلجوقی را بیگانه می‌دانست، و با آنها درافتاد. از جمله دلایل محکومیت او به مرگ از سوی خلفای عباسی همین امر بود.ولی جناب نصر به صراحت می‌گوید: پس از حمله متفقین در شهریور 1320 به ایران و اشغال کشور، خانواده ما بی‌طرف بود.[23]دیگر آن‌که عین القضات این دفاعیه را در زندان بغداد پایتخت خلفای عباسی نگاشت. اما دکتر نصر در پایتخت آمریکا که از مواهب خاص این دولت نیز برخوردار است برای ما سخن می‌راند. دکتر نصر با این دولت سلطه‌جو مرزبندی مشخصی ندارد.

در جمع‌بندی سخنان دکتر نصر باید بگوییم در مواردی چون فراماسون بودن ولی‌الله نصر، جایگاه دکترنصر نزد علامه، میزان تأثیر در تألیف بدایه الحکمه و نهایه الحکمه، حضور در حزب رستاخیز، اشتباه در پذیرش  ریاست دفتر فرح،شهامت به خرج داده و پاسخ تاریخ را به خوبی داده است. با این همه به نظر می‌رسد، ایشان بدون مطالعه کتاب‌های سنجش سنت و دولتمرد چهارم و صرفا بر اساس پرسش‌های خبرنگار، درصدد پاسخ برآمده است. شواهدی در دست هست که خبرنگار محترم نیز کتاب را به دقت مطالعه نکرده است.

چنان‌که در «سنجش سنت» آمده است، سنت‌گرایان در مواجهه با منتقدان، شکیبایی ندارند.اما به‌طوری‌که آن جا اظهار امیدواری کرده بودم، انتظار می‌رفت دکتر نصر با نقد افکار و عملکرد خود عالمانه برخورد کند.تأکید پیوسته و فراوان دکتر نصر بر عبور از ادبیات علمی و به کارگیری الفاظ نامناسب، این امید را برباد داد. بهتر بودکسی که خود را «نماینده سنن اصیل عقلانی، فلسفی، عرفانی و دینی» می‌داند از توهین به منتقدان بپرهیزد.

شیخ اجل سعدی شیراز در حکایت «توانگری و درویشی» پس از آن که از همه سو راه را بر مدعی برمی‌بندد از دشنام‌گویی مدعی شکوه می‌کند. سعدی شیرین‌سخن به همه ما هشدار می‌دهد که در مواجهه با یکدیگر از سنت عالمان پیروی کنیم و از ناسزاگویی بپرهیزیم. دکتر نصر نماینده برجسته جریان سنت‌گرایی است که مدعی وحدت متعالی ادیان و صلح میان پیروان ادیان مختلف است، ادیانی که گاه آموزه‌های متضاد و متناقض دارند. از این رو سزاوار نیستایشان در مقابل واقعیت‌های تاریخ، صبر و قرار از کف دهد.

شایسته است جناب نصر به جای رویۀ پیش‌گفته که در خور یک مباحثه علمی نیست، جدال احسن پیش گرفته و در پاسخ به پرسش‌های اساسی در خصوص ارتباط با ساواک، مقام امنیتی (پرویز ثابتی) و دانشگاه‌های اسرائیلسخن بگوید.

دکتر نصر، یک سال تحصیلی را برای برپایی کرسی آقاخان در دانشگاه بیروت صرف کرد[24] و بسیاری از منشورات انجمن شاهنشاهی فلسفه مربوط به اسماعلیه است،[25]شایسته است در خصوص ارتباط خود با اسماعیلیه و تشکیلات آقاخان توضیح دهد.

آقای نصر! برای روشن شدن زوایای تاریک تاریخ نقش خود در کشتار 17 شهریور را بیان کنید، چرا هنوز با ضد انقلاب خارج از کشور ارتباط دارید و در جلسات آنها شرکت می‌کنید؟ با وجود اعتقاد به سنت‌گرایی چگونه می‌توانید از رضاخان به عنوان یک «قهرمان بزرگ سیاسی» دفاع کنید؟[26]چرا مکتب سیاسی امام خمینی را در کنار مکتب معمرقذافی قرار داده و هر دو را جزو انقلاب های افراطی می‌دانید؟[27]

آقای نصر! شما ریشه حرکت‌های بنیادگرایانه را در افرادی مانند محمد بن عبدالوهاب می‌دانید، این حرکت‌ها را دارای ماهیت سلفی، متأثر از مارکسیسم و با ظاهری مذهبی می‌دانید. آن گاه انقلاب اسلامی ایران را در این زمره قلمداد می‌کنید.[28]توضیح دهید کجای نهضت شیعی امام خمینی ماهیت سلفی دارد و در چه اموری متأثر از مارکسیسم است؟

آقای نصر! شما خود را یک فرد شیعه می‌دانید ولی اندیشه سنت‌گرایانه شما،تشیع را با خوانشی متمایل به اهل سنت عرضه می‌دارد.دلیل این امر را توضیح دهید و نسبت خود را با مبانی اعتقادی (ولایت و امامت) و عقلانی شیعه، بیان کنید.

پاسخ دکتر نصر به این پرسش‌ها می‌تواند مسائل اصلی مطرح شده در کتاب دولتمرد چهارم را حل کند. در این صورت ابعاد مهمی از تفکر سنت‌گرایانه ایشان و تاریخ معاصر روشن خواهد شد. مخاطبان نیز استفاده زیادی از مباحث ایشان خواهند برد.

ب. روش مهرنامه

مهرنامه که در پی شهروند رخ نموده است، به مخاطبان خود وعده داده است که «از هیچ ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی جانبداری نمی‌کند و طرفدار هیچ جناح سیاسی یا فکری نیست. .... راه تفکر عمیق را در نقد ایدئولوژی‌های بشری [و] ... رسالت خود را ترویج دانشوری می‌داند».

شاید برخی منتقدانعملکرد چهارساله مهرنامه در مواجهه با اندیشه‌های مختلف را بیش از هر چیزی نشان‌گر داشتن یک ایدئولوژی مشخص به همراه کنایه‌های نامرسومبه گفتمان‌های مخالف در لابلای مصاحبه‌ها و مطالب مختلف ارزیابی کنند. کم نیست شواهدی که این گمانه را تأیید می‌کند. چنان‌چه مهرنامه مایل باشد خوب است باب گفتگو با منتقدان خود را باز کند. با این حال موضوع اصلی بحث ما گفتگوی اخیر مهرنامه با دکتر نصر است.

امروزه روشنفکران در جامعه ما از رمق افتاده‌اند، و حنایشان رنگ باخته است.توجه بیش از پیش به سنت‌گرایان شاید نشان از یک جایگزین مناسب برای روشنفکران داشته باشد. چرا که اینان به خلاف سلف خویش از دین و معنویت دفاع می‌کنند. اما تاریخ به ما نشان داده است که صوفی‌منشی و عقل‌گریزی عاملی برای به افول بردن تمدن اسلامی است. امروز با حضور همه جانبه عقلانیت و اجتهاد اسلامی، تصوف مدرن در قالب سنت‌گرایی رخ نموده است و می‌کوشد با ردایی از معنویت، حکومت دینی را به چالش بکشد. هر چند نباید یکسره بر نقاط قوت این تفکر چشم بپوشیم.[29]

مصاحبه کننده محترم کتاب دولتمرد چهارم را «تسویه حسابی اساسی با سیدحسین نصر» می‌داند که «راستی و ناراستی را با هم آمیخت و ملغمه‌ای فراهم آورد تا یکی از نام‌آورترین اسلام‌شناسان مطرح دنیا را اینچنین به چالش» بطلبد. روایت کتاب را «یکسویه» می‌داند که بر اساس اسنادی «نامعلوم و اثبات نشده، نیت نصر را شوم و خود وی را شخصیتی فرصت‌طلب ارزیابی» کرده است. پیداست که نباید حرفه خبرنگاری را با انشانویسی‌های مهیج اشتباه بگیریم. چون «خبر» اگر توأم با صداقت نباشد از تردامنی گوینده حکایت می‌کند.

مصاحبه کننده محترم پای اصولگرایان را به میان کشیده و می‌گوید این کتاب صدای سایت اصولگرای الف را هم درآورد. جادارد بگویمپس از انتشار مطلبی در وب‌گاه الف در نقد کتاب دولتمرد، و مدتی رفت و آمد میان دوستان این وب‌گاه، جوابیه نویسنده انتشار یافت که آن هم پس از مدت اندکی از روی خروجی حذف شد و بعد از پیگیری و تذکر نویسنده، دوباره جوابیه به صفحه وب‌گاه برگشت. حال این جا باید درباره اصول‌گرایی به مثابه یک جریان سیاسی صحبت کنیم یا اصول‌گرایی به عنوان مبانی اخلاق حرفه‌ای؟

وانگهی در این سالیانی که مشغول مطالعه در مورد سنت‌گرایان بوده‌ام، برخیدانشمندان و سیاست‌مداران اصول‌گرا نویسنده را از پرداختن به این موضوع برحذر داشتند، منزلت والای این عالمان بینش‌مند چنان بود که حتی در برهه‌ای از کار دست کشیدم. ولی هنگامی که دوباره به کار پرداختم شواهدی را در اندیشه سنت‌گرایان دیدم که یقین یافتم این بزرگان با همه دانش و عظمت خود از آن اطلاعی ندارند. گذر زمان نیز این تصور مرا تأیید کرد. برخی سران اصول‌گرایی که اخیرا نیز کاندیدای ریاست جمهوری بودند در زمره هواخواهان دکتر نصر هستند.شرح چگونگی توجه نویسنده به گفتمان سنت‌گرایی و دکتر نصر در مقدمه سنجش سنت آمده است.

پیداست فضای فکری ما به شدت سیاست‌زده است. البته ما خود به این وضعیت دامن می‌زنیم. روا نیست این‌گونه پای یک جریان سیاسی را به میان بیاوریم و یک تحقیق کاملا فردی را که حاصل دغدغه‌های علمی است به غبار سیاست بیالاییم.

بار دیگر مصاحبه‌کننده محترم پیش‌دستی کرده و برای دفاع از آقای نصر مدعی می‌شود «کسانی هستند که بی‌انصافی کرده و آنچه به آنها دیکته شده را بیان می‌کنند و در این میان باکی از هتاکی ندارند.»جوانمردا! خوب است یک نمونه از هتاکی‌هایی که در کتاب مورد بحث رخ داده است را بیان کنید. اصلا بگویید هتاکی چیست؟ و انصاف کدام؟ از این گذشته از کجا فهمیده‌اید که مطالب مطرح شده را به نویسنده دیکته کرده‌اند؟ خوب است بگویید چه کسی دیکته کرده است؟ اگر شما می‌توانید بدون هیچ سند و مدرکی چنین تهمت سنگینی بزنید، دیگران هم می‌توانند به شما بگویند آن چه طی سالیان گذشته در شرق، هم‌میهن، شهروند و مهرنامه نوشته‌اید دیکته شدۀ یک حزب سیاسی -اقتصادی و دولت‌ساخته بوده است و با نسخه‌های وارداتی به چالشی قهرآمیز و غیرعلمی علیه گفتمان انقلاب برخاسته‌اید؛شاید تفاوت این دو در عدم واقعیت و واقعیت باشد.

شما که سالیانی است در زنجیرۀ نشریات فعالید و در «لباس» خبر،کار «اهل دولت» به انجام می‌رسانید کاش اندکی از اندیشه‌های کسی که از او دفاع می‌کنید خبر می‌گرفتید تا حین گفتگو به‌گونه‌ای سوال نپرسید که گویی از برخی اولیات سنت‌گراییِ نصر بی‌خبرید.

جوانمردا! به شما بشارت می‌دهم که نحوه پرداخت شما به اثر دیگران، خالی از هر گونه ادب و متانت انسانی است. شما که افراد و موضوعات را می‌نوازید شایسته است بدانید که دیگران، دست‌کم به اندازه من و شما ارج و منزلت دارند، و رعایت امانت در بیان مطالب یکی از اصول مهم اخلاقی و حرفه‌ای است.حاشا که با یک «تورق» بتوانید حاصل چند سال زحمت دیگران را بکاوید و دریابید!

با این همه، همین‌که مهرنامه بستر گفتگو را فراهم آوره است «سخت خوب است» و نشان از رویکرد آزاداندیشانه دارد. ولی این نشریه که به «چندین هنر آراسته» است، و «منظور» صاحبان فکر و قلم شده، کاش «قدری بهتر از این» با دیگر اندیشه‌ها تعامل کند. شایسته استمهرنامه نگذارد برخی خبرنگاران این رویکرد را به چالش بکشند.

دکتر نصردانشمند سرشناس و ارجمندی است ولی متأسفانه در این مصاحبه، به جای گفتگوی علمی و منطقی، افزون بر ناشکیبایی،در مواردیدرصدد انکار تاریخ برآمده‌است. مصاحبه‌کننده مهرنامه نیز بستر این واقعه را فراهم کرده است. این اقدام با شکستن آینه بی‌شباهت نیست، ولی جرم آینه فقط راست‌گویی است و بس.«بدِ رندان» گفتن، شایسته «شیخ»ی چون جناب نصر نیست. بهتر آن است ایشانکتاب سنجش سنت و دولتمرد چهارم را خود مطالعه کند، آن‌گاه ضمن عنایت به سوالات پیش‌گفته،نظرات خود را به صورت مکتوب یا هر طریقی که مناسب دانست مطرح کند تا هرکس گوهر گنجینه خویش را عرضه نماید.

سخن آخر این که در مواجهه با تاریخ اگر در خصوص خطاهای شخصی، سکوت پیشه نکنیم یا باید قدیس آگوستین باشیم، یا آگوستین‌ها را تقدیس کنیم. راه سوم ما را به تحریف تاریخ خواهد برد؛ که گناهی است بس بزرگتر از خطاهای فردی ما.

 

 

 


[1]. تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌دهد، نسخه‌ای نیز برای مهرنامه فرستاده‌ام. نمی‌دانم رسیده است یا نه.

[2]. در این گفتگو راجع کتاب مریمیه؛ از شوان تا نصر نیز سخن به میان آمده است. ولی پیداست که اغلب گفتگو به دولتمرد چهارم اختصاص یافته است.

[3]. سیدحسین نصر و سنت‌گرایی در گفتگو با نصرالله پورجوادی و سیدجواد طباطبایی، «سنت‌گرایی، غرب‌زدگی مضاعف است»، مهرنامه، شماره 10 فروردین 1390: 184و188.

[4]. منصور مهدوی، دولتمرد چهارم، نشر اشراق حکمت، 1392: 265

[5]. همان : 80-85.

[6]. همان:88.

[7]. همان:93.

[8]. همان:127.

[9]. گفتگوی نویسنده با علی مطهری فرزند ارشد شهید مطهری در کتاب انعکاس یافته است. به دنبال اظهار نظر دوباره دکتر نصر، دکتر علی مطهری دوباره بر گفتار پیشین خود مبنی بر قطع ارتباط شهید مطهری با نصر پس از نزدیکی او به دربار پای فشرد.

[10]. همان: 99-101.

[11]. همان:  159.

[12]. همان: 157-160 و 135.

[13]. همان: 187.

[14]. همان: 187.

[15]. همان: 143.

[16]. همان: 98. مطلب فوق در گفتگوی نویسنده با خبرگزاری فارس نیز آمده است.

[17]. همان: 132-133.

[18]. همان: 172-173.

[19]. همان: 173-177.

[20]. ر.ک: همان: 127-129.

[21]. منصور مهدوی، سنجش سنت، نشر اشراق حکمت، 1391: 423-425.

[22]. «شکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البلدان»، نام رساله دفاعیه عین‌القضات همدانی (عبداﷲبن محمدبن علی میانجی همدانی) است.

[23]. منصور مهدوی، دولتمرد چهارم: 88-89.

[24]. همان: 107.

[25]. همان:  134.

[26]. همان: 205.

[27]. همان: 217.

[28]. همان : 218-220.

[29]. بیان تفصیلی نقاط قوت و ضعف تفکر سنت گرایی در سنجش سنت آمده است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها