کد خبر: ۱۷۲۷۶۷
زمان انتشار: ۱۱:۲۴     ۱۸ مهر ۱۳۹۲

برای مردم: مصطفی-ش 50سال سن دارد و رفتگر شهرداری است با آن لباس نارنجی و جاروی چوبی دسته بلندش هر روز 30کیلومتر راه را با موتور می آید تا به محل کارش برسد. مصطفی از کار و زندگی اش اینگونه برایمان میگوید که "من اصالتا اهل دولت آبادم، هر روز کیلومترها راه می آیم تا شهر شما را تمیز کنم و این برایم یک افتخار است، اینکه مملکت خودمان را تمیز می کنم"

او میگوید که از رزمندگان دفاع مقدس است و آن روزها را اینگونه توصیف میکند "آن روزها درست است سخت بود، نان نبود، ماشین نبود، خانه نبود، امنیت نبود و.. اما آدم ها باهم مهربان‌تر بودند، صاف‌تر بودند؛ این همه بلایی که سرمان می آید، این همه خشکسالی و... همه بخاطر همین است. ما آدم ها خودمان به هم رحم نمیکنیم، دشمن هم شده ایم، دروغ میگوییم، خب اینها همه مکافات دارد. اما زمان جنگ بهتر بود، مخصوصا توی جبهه ها"

مردم ایران هموره از دوران دفاع مقدس به عنوان یک دوران طلایی و نوستالژیک در تاریخ یاد میکنند که مظهر غرور ملی، همبستگی مردمی و معنویت عمومی در جامعه بوده است و این را می توان به وضوح در نوع فیلم ها و یا روایتگری های تاریخ انقلاب اسلامی مشاهده کرد.

وقتی از مصطفی درباره کارش میپرسم، درد دلش باز می شود که "چی بگم، کار ما خیلی سخت است، سرما و گرما، توی برف و توی آفتاب، باید بیاییم و شهر را تمیز کنیم! کمردرد و زانو درد کمترین مشکلی است که برایمان پیش می آید، مردم هم که رعایت نمی کنند، آشغال‌هایشان را روی زمین می‌ریزند! بدون اینکه فکر کنند جمع کردن اینها چقدر سخت است. آن وقت نه حقوق خوبی داریم و نه امکانات و مزایای خاصی، حتی مرخصیمان دست خودمان نیست، هرسال 10 روز خودشان مرخصی بهمان میدهند و مابقی آن را سوخت می‌کنند، حتی اضافه کاری مابقیش را نمی دهند، از وقتی شرکتی شدیم خیلی اذیتمان می‌کنند، اما جرات اعتراض نداریم، چون بیکار می‌شویم"

در گذشته‌ی جامعه‌ی ایران، شغل رفتگری یک شغل پست به شمار می آمد اما در سالهای گذشته با فرهنگ سازی های انجام شده از طریق برخی مقامات دولتی و سینماگران خوبمان، مردم بیشتر متوجه اهمیت و شخصیت این شغل شده اند، مصطفی در این‌باره می گوید "نه! از شغلم خجالت نمی کشم، دارم نیاز مملکتم را برطرف میکنم،ایران هم دکتر می خواهد هم رفتگر! من این لباسم را با کت و شلوار این وطن فروش ها که میروند نوکری آمریکا را میکنند عوض نمیکنم، با مثل آن بنی صدر خائن"

موضوع را عوض میکنم و از خانواده اش می‌پرسم، اما او انگار همچنان درد دل دارد، از پسر کوچکش می گوید که آرزو کرده پدرش تصادف کند و همسرش که داغ یک زیارت مشهد بر دلش مانده، می گوید "زندگی شیرین است چون آدم میداند آخرتی هست و خداییوجود دارداما بعضی چیزها جگرم را میسوزاند! یکبار پسر کوچکم به مادرش گفته بود: ای کاش پدر امروز تصادف کند تا مرخصی بگیرد و یک ماه درخانه بماند. وقتی مادرش برایم این را گفت، انگار دنیا برسرم خراب شد؛ یا خود همسرم تا به حال چند بار گفته که دوست دارد باهم برویم مشهد اما هنوز نتوانسته ام، یعنی حدود 15سال است که نتوانستم"

برایم جالب است که او داریوش مهرجویی را نمی شناسد و فیلم "نارنجی پوش" را هم ندیده اما میگوید "من این فیلمی که شما میگویید را ندیدم، یعنی اصلاوقت نمیکنم، سینما هم که گران است و اصلا بدرد ما نمیخورد، اما هر که هست دستش درد نکند، کاش کمی هم مشکلات ما را نشان داده باشد، خدا خیرش دهد"

به او میگویم چرا دنبال حقوقتان را نمی گیرید؟ دولت از شما حمایت میکند! آهی میکشد و دوباره حرفهایش رنگ و بوی سیاسی می‌گیرند. از سیاست های احمدی نژاد شروع میکند و به دلهره های آینده اش میرسد.

مصطفی میگوید "احمدی نژاد خوب بود، مثل خودمان بود، درد ما را می فهمید، حتی من یک عکس از او دیدم که لباس ما را تنش کرده بود، احمدی نژاد خیلی به فکرمان بود، همین [یارانه] هدفمندی که میداد میدانی چه اثری داشت؟ من اجاره خانه ام را با آن میدهم! برای همه خوب بود، منِ بی پول می‌توانستم خرید کنم و نان شبم را تهیه کنم، خب این پول را به کی میدادم، به مغازه دار، اونهم کاسبی اش خوب می‌شد، مغازه دار چکار میکرد؟ پول را میداد به کارخانه دار، خب کارخانه دار هم وضعش خوب میشد. کارخانه دار چکار می کرد؟ پول را میداد به کارگرهای بیچاره کارخانه، کارگر هم یک نانی سر سفره میبرد. همه سود می‌کردند، همه!"

اما آقا مصطفی به همین جا قناعت نمیکند و نقدی هم بر نظریه توسعه با زبان ساده‌ی خودش دارد "اما قبل از احمدی نژاد اینطور نبود! آن‌ها پول‌های مملکت را میدادند به کارخانه دار، او هم میرفت خانه بزرگ می‌خرید، بچه هاش می‌رفتند خارج، ماشین خارجی سوار می‌شد، برای زنش طلا میخرید و... آخر سر اگر چیزی تهش می‌ماند، می‌داد به کارگرش! ما ندارها هم که هر روز ندارتر می شدیم، من میترسم، میترسم دوباره همین کارها را بکنند، احمدی نژاد می گفت که میخواهد [یارانه حاصل از] هدفمندی را بکند 250 هزارتومان، اما نشد..."

تحلیل ساده افرادی چون این رفتگر زحمتکش شهرمان، اشاره به نظریه اقتصادی دولت عدالت دارد که در مقابل نظریه سرمایه داری و توسعه محور قرار داشت. امروزه بسیاری از اقتصاددانان بزرگ، راهبرد "توزیع ثروت از پایین" را راه حل مناسبی برای گردش صحیح مالی در جامعه و کاهش فاصله طبقاتی عنوان میکنند که در گذشته با اقداماتی چونهدفمندی یارانه ها، پرداخت سهام عدالت، حق دارو و غیره انجام می پذیرفته است.

در آخر می خواهم از این پیرمرد خدوم چند عکس برای گزارشم تهیه کنم که موافقت نمی کند و می گوید "برایم درد سر میشود، نانم را میبرند، بیخیال"

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۸
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۱۴ - ۱۹ مهر ۱۳۹۲
۳
۱
در آخر می خواهم از این پیرمرد خدوم چند عکس برای گزارشم تهیه کنم که موافقت نمی کند و می گوید "برایم درد سر میشود، نانم را میبرند، بیخیال"

عجب!!!!
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها