سرویس سیاسی پایگاه 598 - محسن سعیدی/
آقای روحانی چند بار این عبارت را تکرار کردند که دولت ایشان اختیار تام
دارد و این جمله در جریان سفر به نیویورک معانی آشکاری داشت. اولاً تأکید
میکرد که این اختیار تام از سوی رهبری است و دفتر مقام معظم رهبری نیز
تکذیبیه ای در این مورد صادر نکردند.ثانیا تأکید میکرد که ممکن است هر سطحی
از مذاکره در دستور کار قرار بگیرد که از میان گزینه های مختلف پیشنهادی
یعنی دیدار مستقیم با اوباما، شرکت در ضیافت بان کی مون، حضور در هنگام
سخنرانی اوباما، دست دادن در راهروی منتهی به سالن مجمع عمومی و … بالاخره
گزینه گفتگوی تماس تلفنی در دقیقه نود انتخاب شد. فارغ از درست و نادرستی،
باید بپذیریم که این رخداد به وقوع پیوسته است و امکان بازگشت به قبل نیست.
بهتر
است همه سیاسیون این جمله چند بار با تأمل برای خودشان تکرار کنند که:
رئیس جمهور ایران و آمریکا بعد از سی و چهار سال قطع رابطه با هم تلفنی
صحبت کردهاند و لحن مثبت بوده و وزیر امور خارجه دو کشور هم نیم ساعت
دیدار داشته اند.
اکنون سؤالی که مطرح این است که چرا رهبری بر اساس
ظاهر امر چنین اختیار تامی داده اند؟در حالی که آقای احمدی نژاد هیچگاه
از دارا بودن چنین اختیاری صحبت نکردند و حتی در ماههای آخر به سلب
اختیارات خود در سیاست خارجی اذعان داشتند. آیا هر اختیار تامی خوب و هر
سلب اختیاری بد است؟ آیا داشتن اختیار تام نشانه اعتماد است و
آنچه
بعد از مصاحبه دو نفره نتانیاهو و اوباما روشن بود این بود که لحن مثبت
تغییر کرده و تأکید بر ادامه و تشدید تحریم برای قبول مذاکره، نشان از عدم
صداقت دولت آمریکا در این ارتباط نوپا داشت. آقای ظریف هم با عبارت حرکات
زیگزاگی آقای اوباما از آن یاد کرد که اعتماد سوز است. اما مگر از دشمن
انتظار دیگر جز این میتوان داشت؟
حال سؤال اصلی است که چرا رهبری
با اینکه به صراحت بیان میکنند که به مذاکره خوشبین نیستند و باز به صراحت
اظهار میدارند که امام در مورد اسراییل و آمریکا تقیه نمی کرد، ناگهان
صحبت از نرمش قهرمانانه میکنند و با توجه به لحن بیان آقای روحانی، به
ایشان اختیار تام می دهند؟
آیا رهبری پیشبینی نمیکردند که عبارت
نرمش قهرمانانه جاده صاف کن این تماس میشود و اختیار تام هم کار را به
شکستن تابویی با قدمت سی و چهار می رساند؟
پاسخ در یک جمله این است که رهبری به دنبال تقویت ساختار دورنی قدرت هستند.
مشی
امام خمینی و رهبر معظم انقلاب این بوده است که با درک شرایط مردم و خواص
منتخب مردم که اداره امور را به دست گرفتهاند به حفظ جهت انقلاب و سرپرستی
و رشد جامعه ایران اسلامی بپردازند. اگر نگاهی به حمایتهای محکم امام از
آقایان بازرگان، بنی صدر و موسوی در دوران میدیریت آنها بیندازیم راز این
اختیار تام آشکار می شود. امام بعدها در مورد بنی صدر قسم جلاله یاد کردند
که به ایشان راضی نبودهاند اما چگونه باید بین این عدم رضایت قلبی و آن
حمایتهای صریح بهخصوص در قضایایی مانند درگیری بنی صدر با شهید صیاد یا
نامههای آقای هاشمی جمع نمود؟
امام و رهبری زعیم هستند و وظیفه
سرپرستی و رشد جامعه را به عهده دارند. امروز دولت منتخب بخش قابل توجهی از
جامعه است و بخشی قابل توجه از جامعه، تمایل به شکستن این تابو داشته اند.
هر چند رهبری به آینده این کار خوشبین نیستند، اما وقتی چنین تمایلی وجود
دارد بهترین گزینه اجازه تجربه کردن است. اتفاقاً اختیار تام برای این است
که دولت احساس نگرانی نداشته باشد و آنچه درست میداند را انجام داده و
کلید اصلی حل مشکلات را عرضه نماید. نگاهی به مواضع آقای روحانی بیانگر این
نکته است که ایشان و مشاورانشان، سیاست خارجی را شاهکلید حل مسائل داخلی
ایران میدانند و خیلی زود هم به سراغ مهره اصلی رفتند.
اما رهبری
به صراحت در برهه پس از انتخابات از تقویت و ساخت درونی قدرت یاد می کنند.
این رویکرد با برگزاری انتخابات و حماسه سیاسی شروع شد و احساس وحدت و امید
درونی شکل گرفت و حالا با این رخداد یعنی مذاکره و هر نتیجهای که از آن
به بار آید، این قدرت درونی تشدید شده و نتیجه به نفع ملت ایران خواهد بود.
فقط باید در این میان همگان مراقب باشند تا دولت جدید التاسیس دچار یأس در
روزهای آغازین نشود.
این دولت سه سال و نه ماه دیگر مسئول امور
اجرایی کشور و مسئول سیاست خارجی است، پس نیاز به حمایت دارد. حتی اگر ما
مخالف اتفاقی باشیم که افتاده است، راه حل آن تضعیف و تخریب دولت نیست.
دولت فعلی تجلی خواست بخش وسیعی از جامعه مسلمان ایرانی است. جامعه با
انتخابهایش رشد میکند و با تجربه هایش به پیش میرود حتی اگر تجربهای تلخ
باشد. مشی رهبری حفظ جهت و اجازه تجربه به جمهور بوده است. با این
تجربهها ملت ایران راه خود را در جمه بین آرمانها و واقعیتهایش تاکنون به
پیش برده و به اینجا رسیده است.
مسیر گدشته با همه خوشی و
ناخوشیهایش افتخار آفرین است و به تعبیر رهبر معظم انقلاب: جمهوری اسلامی
فتح الفتوح اسلام در برابر غرب و جهان مادی است و تمامی دولتهای بر سر کار
آمده در مسیری که این فتح الفتوح تاکنون طی نموده است نقش داشتهاند و از
آنجا که دولتها برآمده از رأی مردم بودهاند باید اقدامات مثبت و منفی را
به پای هم دولتها و مجلسها و دیگر نهادهای انتخابی و پس از آن انتصابی نوشت
و هم به پای مردم. این نظام مبتنی بر نسبت امام و امت است و نه امام از
امت جداست و نه امام از مسئولین و نهادهای حاکمیتی و نه مردم جدای از
مسئولین هستند. آنچه اتفاق میافتد در بستر جمهوری اسلامی و در ذیل رهبری
ولی فقیه و با انتخاب مردم است حتی اگر اتفاقی تلخ از جنس قطعنامه 598
باشد، یا پلمپ تأسیسات هسته ای نطنز، یا امضای دوباره سود بانکی 20 درصد و
...همه اینها تجربه ماست.