سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، هفتمين مجمع عمومی انجمن تعليم و تربيت حوزه علميه قم با حضور طلاب، علما و روحانیان در انجمنهای علمی حوزه و سخنرانی آيتالله محی الدین حائری شيرازی عضو مجلس خبرگان رهبری با موضوع "روش تربیتی قرآن کریم" در تاریخ 7 مهرماه سال جاری برگزار شد. متن حاضر گزارشی از سخنان آیت الله حائری شیرازی در هفتمين مجمع عمومی انجمن تعليم و تربيت حوزه علميه قم می باشد.
نسبت تئوری و تجربه در علم دینی
در نسبت علم و دین برخی معتقد بودند که قلمرو دین، عرصه بایدها و نبایدها است و قلمرو علم، عرصه تجربه و ادراکات حسی، و این دو نباید درقلمرو یکدیگر وارد شوند. این سخن در علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی و پزشکی شاید مشکلی نداشته باشد اما در علوم انسانی مخدوش است.
در حوزههای علمیه، دورة مفاهیم خوب کار میشود؛ اما تطبیق مفاهیم بر مصادیق کار نمیشود. پزشکان مفاهیم را در کلاسهای دانشگاه میآموزند و تطبیق مفاهیم بر مصادیق را در بیمارستان و بالای سر مریض و در دوره بالینی.پزشکان در بیمارستان پزشک میشوند.
اما حوزویان دوره تطبیقشان کافی نیست. بله در فضای تبلیغ مبلغان، بینام و بیادعا به کار تربیت مشغولند. زیرا لازمه تبلیغ تربیت است. اما در حوزه مثلا دوره بالینی اقتصاد نداریم. لذا برداشت ما از اقتصاد اسلامی افتضاح است. ما به تئوری بسنده کردهایم.
سعی بین صفا و مروه میان تئوری و تجربه
باید میان تئوری و تجربه سعی بین صفا و مروه داشته باشیم. تکیه به تئوری تجربه را شرح میدهد. تجربه، علامت فهمیدن نیست. سوزاندگیِ آتش، هزارسال تجربه شده است. همواره گمان میشد که آتش فعال است (سوزاننده) و شیء سوختنی منفعل. اما تفسیر دیگری از این تجربه داده شده است. شیء سوختنی با اکسیژن ترکیب میشود و آتش و حرارت تسهیل کننده و کاتالیزور است. با این تفسیر، تجربه فهم شده است و بر اساس این تفسیر دیگر از حرارت نمیترسیم و میتوانیم با فاصله انداختن میان شیء و اکسیژن آتش را مهار کنیم.
پس شرح و درک تجربه وابسته به تئوری است و البته اصلاح تئوری با تجربه. با تکیه بر تئوری تجربه تفسیر میشود و با تکیه بر تجربه تئوری تکمیل میشود. گام به گام باید با دوپای تئوری و تجربه حرکت کرد.
آموختن و عمل
باید آموزش داد. بعد رها کرد. اگر شخص عمل کرد آموزش ادامه مییابد. «إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ» مراد از الذین کفروا در این آیه کسی است که به عقلش عمل نمیکند نه کسی که به دینش عمل نمیکند.
در روایت آمده است: مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ این روایت را ضمیمه کنید به: إِنَّ لِلَّهِ عَلَىالنَّاسِحُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ. معلوم میشود که «ما عَلِم» انسان دو چیز است. عقلی و نقلی. علم نقد انسان همین عقل و فطریات اوست. معلم اولِ انسان عقل است. انبیا معلم کلاس دوم هستند. برای رفتن به کلاس دوم باید کارنامه قبولی کلاس اول را نشان دهید.
ان الذین کفروا در کلاس اول مردود شدهاند. لذا اجازه ثبت نام در کلاس دوم را ندارند. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَنْظُرُوا إِلَىطُولِرُكُوعِالرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ.
صدق حدیث و اداء امانت معقولات اولیه و فطری انسان است. اگر اینها رعایت نشود کلاس دوم برای شخص فایده ندارد و البته اگر اینها رعایت شود «الذین کفروا» نیست؛ هرچند شخص رسما کافر باشد: «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذلِكَ الَّذي يَدُعُ الْيَتيمَ وَ لا يَحُضُ عَلى طَعامِ الْمِسْكين» از این جهت برای گزینش افراد باید به صدق حدیث و ادای امانت توجه کرد.
عالمی در شیراز بود که عمده شاگردان او از فاحشهخانهها و شرابخانهها و قمارخانهها بود. این ها را آدم میکرد. میگفت اینها نامردی و ریا نمیکنند. امام راحل هم در نیمه خرداد فرستاد دنبال طیب. آنها ممکن است اهل گناه باشند اما اهل دروغا و نامردی نیستند. بسیاری از شهدای ما از سالن تفریحات سالم! به جبهه رفتند.
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» هدایت اول که نقد و در دسترس است عقل است. کسی که لقمه اول را نخورده لقمه دوم را نمیتواند دریافت کند. عملِ به عقل، خوردن لقمه اول است. شاگرد بنا وقتی دید که بنا آجر را به کار زد و دستش خالی شد آجر بعدی را پرتاب میکند. حکمت خدا که از شاگرد بنا کمتر نیست.
در موضوع تربیت کاری که میکنید این باشد که ببینید که شخص با عقلش چه کرده است. کفریاتِ نظری بشر در عصر ما بیسابقه است. اما راستگویی و امانت داری فراگیر شده و اخلاقیات موج میزند. این بشارت ظهور است.
اما تکفیریها در عالم منفورند. زیرا «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ» ما در ارتباط با سنیها هم باید این ادب فطری و احترام عقلانی را رعایت کنیم: جُرُّواإِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ
خواست متربی مقدمه تربیت
اولین نکته در تربیت خواستن مربا است نه گفتن مربی! معتادانی که در انجمن پاکان گمنام هستند اینگونهاند. هیچ وقت دیگران را توصیه به ترک نمیکنند. منتظر میمانند که شخص خودش بیاید و تقاضای کمک کند. این دو روش با هم زمین تا آسمان فرق دارد.
خواست باید از انسان شروع شود. اگر انسان نخواهد، انبیا هم بیایند حریف او نمیشوند. زیرا تا کلاس قبل را طی نکرده باشد قابلیت کلاس انبیا را ندارد. زن نوح و لوط اینگونه بودند. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ»
تقدم انسانشناسی بر توحید
انسانشناسی امروزه بر توحید مقدم است. امام راحل میفرمودند: اينهايى كه ادعاى انسانشناسى و اسلامشناسى مى كنند ادعاست! كى «انسان» را مى شناسد، و كى «اسلام» را؟ يك پردههايى، يك ورقهاى بسيار مختصرى، از انسان، يك ورقهاى بسيار مختصرى از اسلام، وقتى كه كسى بشناسد، خيال مى كند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معناى حقيقى انسان، به آن معنايى كه «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهايى كه ملهمند به الهام او، كسى نمى شناسد.
امام انسان را به اسلام عطف میکنند. در امر تربیت اول باید روی انسانشناسی کار شود. و «نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» علم انبیا به وحی خدا برمیگردد، عقل ما هم به الهام الهی برمیگردد. ادراکات ما همزاد است. «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً»
در این آیه مراد از سمع و بصر، چشم و گوش ظاهری نیست. زیرا جانوران هم چشم و گوش ظاهری دارند و اختصاصی به انسان ندارد. این ادراکات شخص است. انسان ادراکات همزاد دارد. انبیا که سراغ انسان میآیند و در میزنند یک حسنکِ دربازکن در وجود انسان هست به نام عقل. زیرا خدا انبیا را سنگ روی یخ نکرده است. تا درون انسان یک مجیب نباشد داعی نمیفرستد.
«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»
ریشه ایمان عمل به عقل است. اینکه برخی ایمان میاورند و برخی ایمان نمیآورند به خاطر عقلشان است. آنها که به انبیا سنگ زدند و انبیا را تبعید کردند اول به عقلشان سنگ زده اند و عقلشان را تبعید کردهاند. تا عقل را زندان نکرده باشی جرأت نمیکنی دست روی انبیا بلندکنی!
نتیجه: اول تئوری از دین ـ بعد دوره بالینی ـ بعد کشف اشکالات تئوری و نقطه ضعفهایش و تکمیل آن ـ بعد مقاله که حاصل تئوری + تجربه است.
اهمیت تحقیقات میدانی
بسیاری از اساتید به تحقیقات ما نمره نمیدهند زیرا تحقیقات میدانی در آن نیست. حق هم با آنها است. نباید آنها را لامذهب بدانیم!
آموزههای دین را در علوم انسانی به عنوان پایه دستگاه شناخت و انسانشناسی قرار دهید بعد اگر بقیه علوم را از خارج هم اقتباس کنید ضرر ندارد. تجارب آنها را با انسانشناسی اسلام تفسیر کنید.
مشکل آنها در انسانشناسی است که تجاربشان را ضایع و حرام میکند. شما تجارب آنها را با انسانشناسی اسلام احیا کنید. این کبرای مطویّ همه علوم انسانی است. مشکل بشر امروز نداشتن انسانشناسی درست است.
تحول در فهم قرآن
نحوه استفاده از قرآن باید تحول یابد. تحول در فهم قرآن داشته باشیم. در قرآن که شخصیتها مطرح میشوند ـ چه شخصیتهای خوب یا بد ـ منظور انسان است. فرعون، یوسف، زلیخا و ... همه نماد انسان است. هرجا گفت یوسف منظورش عقل است. خصوصیات و منشهای او را بگیرید.
زلیخا خود را به یوسف عرضه کرد. وقتی یوسف نپذیرفت این دو عبارت را درباره او گفت: «قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليمٌ» و «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ»
یک بار میگوید مجازات زندان به خاطر این است که به من قصد سوء داشته و یک بار میگوید مجازات زندان به خاطر این است که تابع من نمیشود. منظور از این آیه زلیخا نیست. بر اساس «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» منظور از آن انسان است. نفس اماره است. نفس این است. انسان این است.
مساله هستهای همین است. آمریکا در ظاهر میگوید تحریم به خاطر این است که ایران قصد سوء دارد. اما واقع این است که تحریم به خاطر این است که تابع ما نمیشود. اگر ثابت شود که ایران قصد سوء ندارد هم باز هم همان حرف را میزند. این طبیعت انسان است. مال زلیخا نیست.
ام المسائل در انسانشناسی فطرت و طبیعت انسان است. یا عقل و جهل. مهمترین کتاب امام شرح حدیث جنود عقل و جهل است.
قرآن قصه نیست. مورد به موردش انسانشناسی است. اگر بگوییم که قرآن کتاب انسانشناسی است کوچکش نکرده ایم. دانشمندان امروز سخن دین را در انسانشناسی باید دریابند. نوعا مغرض نیستند و شما به گونهای کتاب بنویسید که مجوز و پاسپورت ورود به جامعه آنها را داشته باشد آنها میپذیرند.
سؤال: پس چرا بسیاری از دانشمندان خدا را نمیپذیرند؟
اینکه خدا را نمیپذیرند به خاطر این است که خداشناسی سند بدهی است، نه سند طلب. انسان سند طلب را زود قبول میکند اما سند بدهی را درش تردید میکند. اگر ثابت شد که خدایی هست من مالک خانه و لباس خودم نیستم. سرایدار میشوم. سند بدهی من است.