به گزارش 598، حسین قدیانی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: تلفنی که قرار بود چند سانتیمتر از دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا کم کند، ظاهراً چند تایی هم آجر اضافه کرده به این دیوار! فی الحال در اغلب رسانههای دنیا، اصل مکالمه تلفنی اوباما و روحانی، ایضاً محتوای آن، تحتالشعاع این مهم قرار گرفته که زنگ اول را چه کسی زد؟! و «چه کسی بود صدا زد سهراب؟!» اما به راستی، چرا این همه برای جهانیان مهم است که تماس اول از ناحیه روحانی بوده یا اوباما؟! و آیا چنین حساسیتی فی نفسه بیانگر اوج دشمنی استراتژیک میان امریکا و ایران نیست؟! اگر اختلافات معمول دیپلماتیک، با یک تماس تلفنی و احیاناً یک دیدار عمومی و چند تایی هم ملاقات خصوصی حل میشود، باید دید دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا چقدر بلند است که هم روحانی و هم اوباما را مجبور میکند که بعد از صحبت تلفنی، خیلی صریح و رسا سخن از اصول جداگانه و محکم خویش برانند؟! روحانی بر عزت، حکمت و مصلحت و عدم عدول از سیاستهای رهبر انقلاب سخن بگوید، اوباما نیز بر امتداد دوستی امریکا و اسرائیل؟! حالیا! هر دو اعلام برائت کنند از زنگ اول! من اما از آنجا که هر گونه سخن گفتن با سران روسیاه، جلاد و خونریز کاخ سفید را دون شأن بلندبالای فقط یک شهید از خیل شهدای جمهوری اسلامی میدانم، سؤالم را بسنده میکنم به طرف ایرانی ماجرا و از رئیس قوه مجریه میپرسم؛
«اگر حتی مذاکره با امریکا هم از آداب دیپلماسی و در این شرایط، کاری به صواب و ثواب است، پس چه لزومی دارد زنگ اول را شما به اوباما پاس بدهید و او به شما؟! و اگر علاج همه مشکلات ـ لااقل معضل تحریم برای ما و معضلات امریکا هم برای خودش ـ جز از طریق مذاکره بیواسطه انجام شدنی نیست، پس چرا هر که زنگ اول را زده، با افتخار به این تماس پز نمیدهد؟! و اگر حداقل به قول شما و جناب اوباما، گفت و گوی تلفنی «اقدام سازنده و مثبتی» بوده، چرا اوباما تلاش نمیکند تا بگوید؛ زنگ اول را من زدم؟! و چرا شما تلاش نمیکنید تا افتخار زنگ اول را که مسبب این «اقدام سازنده و مثبت» بوده، به نام خود بزنید؟! و آیا جز این است که شروع کننده به یک اقدام مفید، به حق تقدم خود باید فخر کند؟! این تماس را که من نگرفتهام! عاقبت، از میان شما و آقای اوباما، یکی زنگ اول را زده. هم او لطف کند و لااقل به احترام آنچه «اقدام سازنده و مثبت» میخواند، افتخار کند به تقدم خویش! چطور است که پز سازنده و مثبت بودن این عمل را میدهید، اما از پله اول داستان، مرتب اعلام برائت میکنید؟!» مع الاسف از میان آقایان روحانی و اوباما یکی دارد ناراستی میکند، لیکن از آنجا که رئیس دستگاه اجرای ما بر «دولت راستگویان» ریاست میکند، ما فرض را بر این میگیریم ـ و انشاءالله جز این هم نیست ـ که عمل زشت دروغ از ناحیه اوباما سر زده است.
گفت:«خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج». با این تلفن و این دروغ و این الم شنگه، آنچه هرگز آنتن نخواهد داد ایفای حقوق ملت ایران است. ما صدالبته در نیت خیر نمایندگان جمهوری اسلامی تردیدی نداریم، نیز بابت رفتار و گفتار در مجموع درست دولتمردانمان در سازمان ملل ممنونیم، اما بسیار بعید و دور از ذهن میدانیم که با مذاکره بتوانیم از «امریکای دلال تحریم» «امریکای حلال تحریم» بسازیم، چراکه وقتی اوباما و نتانیاهو با هم مذاکره تلفنی بر قرار میکنند، بعدا سر بدیهیات تماس چانه با هم نمیزنند!
در «مهرآباد» جناب روحانی، همه آنچه در نیویورک انجام داد، تعبیر به «انعطاف حکیمانه» نمود. اگر «انعطاف حکیمانه» ترجمان دیگری از «نرمش قهرمانانه» باشد که قطعاً مشکلی نیست و اساساً مشکل ما بر سر نام برنامهها نیست. بحث اصل کاری، راه رسیدن به «نرمش قهرمانانه» است، بیآنکه این نرمش، جوری صورت بگیرد که مجبور باشیم از زنگ اول آن اعلام بیزاری کنیم! از قضا برائت از پله اول اقدامی که توسط روحانی «نرمش قهرمانانه» خوانده میشود، فیحد ذاته نشان میدهد که ور قهرمانانه این نرمش، همراه با کاستی بوده. کم یا کلاً بیقهرمانانه بوده. و این قدر مسلم با آنچه مراد رهبر انقلاب بوده، نمیخواند. از اینها گذشته، اگر داعیه دستاندرکاران بر اجرای مو به موی فرامین رهبر ماست-که جز این هم انتظاری نیست- آن روی سکه «نرمش قهرمانانه» این جمله علمدار چفیه به دوش نقش بسته است که؛ «من به مذاکره با امریکا خوشبین نیستم». حتی پس و پیش یک تلفن هم کافی است تا پی به حکمت نهفته در فرمودههای ولیامر ببریم. گمانم بدترین و دگمترین تلقی از «نرمش قهرمانانه» این است که تصور کنیم این پلیتیک، تنها از راه کانال زدن با امریکا میگذرد.
آرمانگرایی ما البته جمع با واقعبینی است. ما از هر اقدامی که بار تحریم را از دوش جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران بردارد، استقبال میکنیم، اما این هم هست که اقدام غیرقهرمانانه هرگز نمیتواند نتیجه دلخواه به همراه داشته باشد. قرار بود خم شویم تا یه خم دشمن را بگیریم، نه اینکه بابت زنگ اول غم بگیریم!
چرخ زندگی دیپلماتها باید بچرخد، به این شرط که چرخ سانتریفیوژها هم بچرخد! غرور هستهای، بخش مهمی از زندگی ملت ماست و اساساً تعارضی با زندگی ما ندارد. ما هستهای و زندگی را با هم میخواهیم. تحریم باید برداشته شود، با «گشایش» نه «سازش». ما در هستهای، روی زنگ اولهایی که زدهایم، ایستادهایم. ما ایستادهایم و «مرگ بر امریکا» همچنان شعار ماست، «شعار زیبای وحدت آفرین ماست». حق تقدم این شعار با ملت ماست. ما دیپلمات نیستیم، اما سختی کار دیپلماتها را درک میکنیم. من باب اعتدال، دیپلماتها هم باید ما را بفهمند و احترام فرزندان انقلابی خمینی و خامنهای را نگه دارند. آری، ما انقلابی هستیم و پای تمام زنگ اولهایمان، جنگ اولهای مان ایستادهایم.