کمتر از 7ماه تا برگزاری نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی وقت مانده است و طبق معمول کارهای تبیلغاتی احزاب رنگ و بویی مهم تر از مطالبات امام و امت دارد،بیشترین بحث سیاسی کشور پس از طرح مساله جریان انحرافی مساله اتحاد اصولگرایان و کمیته ی 7+8 می باشد.در این شور و حال انتخاباتی دوستی از من پرسید که تو با اصلاح طلبانی یا اصولگرایان؟جوابی که به او دادم برایش زیاد خوشایند نبود ولی نتوانست جوابی هم برای حرف هایم داشته باشد.جواب من اینگونه بود:
اصل مساله حزب و حزب بازی ریشه در عالم لیبرال دموکراسی دارد چون نظام مقابل لیبرالیست یعنی سوسیالیست اهمیتی زیادی بر تک حزبی و تک صدایی بودن دارد و علنی ترین شکل جریان های سیاسی هم دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا می باشد که خوشبختانه یا متاسفانه وضعیت سیاسی ایران هم متاثر از این شیوه می باشد و اساسا تقابل دو حزب در مقابل هم یعنی رفتن زیر بیرق دو طرز تفکر مقابل هم با حفظ هنجارهای سیاسی کشور.مثلا جمهوری خواهان نسبت به دموکرات ها ادبیات خشن تری و عقاید مذهبی دموکرات ها هم از جمهوری خواهان سست تر است و کمتر به مسائل مذهبی می پردازند،این دو جریان طرز فکر سیاسی خود را دارند و با هم اختلاف نظر های فراوانی هم دارند ولی منافع ملی آمریکا و حفظ امینت و ثبات سیاسی ایالات متحده خط قرمز آنها خواهد بود.از اوایل دهه 80 هم متاثر از جریان چپ و راست دهه60 و طرح جبهه 2خرداد که در سال 76 بوجود آمد فضای دو قطبی اصولگرایان و اصلاح طلبان بوجود آمده که البته سالهاست اصلاح طلبان بدنبال یک پیروزی در انتخابات های کشور می گردند اما اصلا وجود دو جریان سیاسی در مقابل هم با وجود ولایت در جامعه اسلامی معنایی ندارد،هر چند که وجود ولایت مانع وجود اختلاف نظر نیست و رهبری هم بارها مساله طرح اختلاف نظرها و چندصدایی بودن جامعه را مطرح کرده اند اما این شیوه ناقص کپی شده از نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا در جمهوری اسلامی اصلا جالب به نظر نمی آید.همیشه احزاب باید دایره فعالیتشان درون نظامی باشد و نباید خارج از نظام حاکم فعالیت کنند اما در ایران چنین چیزی وجود ندارد و برای مثال جریان اصلاحات جریانی است که از افراد برجسته بیت امام گرفته تا بعضا ضدانقلاب هایی نظیر گنجی که حتی وجود امام عصر(عج)هم منکر میشوند در آن حضور دارند و در حالی که این جریان دهها روزنامه و مجله و سایت خبری در اختیار دارد اما هیچگاه نمی توان به جرات گفت که فعالیت آنها زیر بیرق نظام جمهوری اسلامی می باشد،از طرف دیگر هم خیلی از سردمداران جریان اصولگرایی که رسیدن به قدرت کمال آرزوهای آن ها محسوب میشوند حاضرند تغییر رنگ دهند و با اصلاح طلبان دست به همکاری بزنند.اما در کل جریان اصولگرا هم که به شدت ادعای انقلابی بودن و ولایتمداری بودن دارد بی عیب و نقص محسوب نمیشود.جریان اصولگرا اوضاع آشفته تری نسبت به اصلاح طلبان دارد و هیچگاه نمی شود آنها را یک جریان واحد نامید و در خوشبینانه ترین وضع آنها نیز خود به دوست قسم تقسیم میشوند،اصولگرایانی به دیدگاه هایی شبیه آقایان رسایی،آقا طهرانی،حسینیان،کوچک زاده؛ولایتی،جلیلی،صدر و... که بعضا آنها را اصولگرایان ناب هم می نامند هیچگاه به خود اجازه نمی دهند که آبشان با اصلاح طلبان در یک جوی برود و در مقابل هم می توان از اصولگرایانی نظیر لاریجانی،قالیباف،باهنر،ناطق نوری و... یاد کرد که خیلی اوقات پیدا کردن وجه تفاوتی برای آنها با اصلاح طلبان کار سختی است و میان این دو جریان هم افرادی نظیر حسین الله کرم قرار و طائب قرار دارند که بیشتر گرایش به گروه دوم دارند اما گروه اول هم از دست نمی دهند.اما مساله ای که در ابتدای این بحث مطرح کردم این بود که با وجود ولایت نیاز به حزب بازی وجود ندارد که نمونه آن هم در این روزها به خوبی مشاهده میشود و برای مثال در حالی که رهبری بارها فرموده اند که باید به مجلس نظارت صورت بگیرد و مجلس اصولگرا بیش از یک سال است که حکم رهبری را به پشت گوش انداخته است اما رسانه های این جریان کمتر به این مساله می پردازند و یا در حالی که رییس کمیسیون اصولگرایان در سال گذشته و در جریان مساله وقف دانشگاه آزاد حکم رهبرحکیم انقلاب را پشت گوش انداخت اما کمتر صدایی از رسانه ها و بزرگان این جریان به گوش نرسید و از زمانی هم که دکتر احمدی نژاد تصمیم گرفت تنها زیر بیرق ولایت باشد و دنبال جریان بازی نباشد و محل چندانی به اصولگرایان نگذاشت به رغم حمایت های رهبری بزرگان اصولگرایی از هیچ توهین و تخریبی در مورد ایشان عقب نشینی نکردند و منافع حزبی خود را بر منویات امام خامنه ای ترجیح دادند.مطرح شدن اصول در مقابل اصلاح همواره سبب شده با مطرح شدن مساله اصلاحات در هر موردی اصولگرایان پا پس بکشند و با مطرح شدن اصول انقلاب اسلامی اصلاح طلبان پا پس بکشند و اصولا اصولگرایی بدون اصلاح طلبی و اصلاح طلبی بدون اصولگرایی هیچ منفعتی برای نظام و انقلاب ندارد.گفته شد که خط قرمز جریان های سیاسی ایالات متحده منافع ملی و ثبات نظام سیاسی آنها میباشد که این مورد در جریان های سیاسی ایران هیچ معنایی نمی دهد.در حالی که دموکرات های زیادی با آغاز جنگ آمریکا با عراق و افغانستان در دولت جرج بوش که خود جمهوری خواه بود مخالف بودند اما با آغاز این جنگ از فشار های بر دولت کاسته شد و دموکرات ها هم تلاش کردند تا در جریان این جنگ به حزب مخالف خود کمک کنند اما در ایران کوباندن جریان مقابل تنها هدف جریان های سیاسی است و در حالی که بحث هدفمندی یارانه ها که یکی از دغدغه های مقام معظم رهبری هم محسوب میشد سال گذشته قرار بود اجرا بشود و اصلا طرح چنین مساله ای در دولت های سازندگی و اصلاحات صورت گرفته بود اما این دو دولت جرات اجرای آن را نداشتند رسانه های هر دو جریان بالاخص اصلاح طلبان برای تخریب این طرح از هیچ کاری دریغ نکردند و آرزوی تورم 70درصدی(پیش بینی احمدتوکلی که هیچ وقت محقق نشد)را میشد از مواضع رسانه ای و حزبی آن ها دید یا مخالفان دولت نظیر مصباحی مقدم و توکلی از هیچ اظهارنظری برای تحقیر این طرح پرهیز نمی کردند و در پایان هم این طرح با موفقیتی که مطلق نبود اما بصورت نسبی موفقیت بزرگی بود صورت گرفت.به نظر خیلی از کسانی که هنوز هم جریان موسوم به انحرافی را ادامه فتنه نمی دانند علت تقابل ناگهانی اصولگرایان با احمدی نژاد سخن سال گذشته وی است که گفت:ما یک حزب داریم و آن هم ولایت است.که در ظاهر یک نظر ولی در اصل آغاز یک تقابل بود می دانند.
انتخابات مجلس نهم هم نزدیک است و مهم تر از اینکه چه جریانی روی کار می آید این است که باز مردم مشارکتی بالا حتی بیش از85درصد را داشته باشند تا بار دیگر جمهوریت نظام تقویت شود و قدرت طلبی هیچ جریانی حوادث تلخ فتنه88 را تکرار نکند.