عبارت معروفی میگوید: انقلاب فرزندانش را میبلعد. واقعیت اما آن است که این جمهوری است که فرزندان انقلاب را میبلعد. جمهوری، اگر امتدادی از انقلاب نهباشد یا از او به انقطاع رسیده باشد.
جمهوری یک سنت مستقر است که به یکسان میتواند مادهی نهضتی مؤمنانه یا بدعتی مدرن قرار گیرد. یعنی فارغ از ماهیت اکنونی آن، جمهوری در دل انقلاب میتواند اسلامی شود یا در بطن انحراف به الحاد بهرود.
با این توصیف ترکیب "جمهوری اسلامی" یک ماهیت به شدت ناپایدار است؛ تا هنگامی که جمهوری منبعث و متصل به انقلاب است میتوان آن را اسلامی نامید و در غیر این صورت به سرعت به یک ماهیت الحادی مبدل خواهد شد.
یعنی جمهوری اکنونی ایران، به خودی خود، در مجموع یک "جمهوری اسلامی بعد از این" یا "جمهوری نهچندان اسلامی" است و الحادی و اسلامی بودن آن در حال و آینده بسته به بدعت یا نهضتی است که در آن تعریف و بازتعریف میشود.
و ابتدائیترین خطری که جمهوری را تهدید میکند احساس استغنای او از انقلاب است. اگر انقلاب روند اسلامی شدن باشد و جمهوری مجموع محصول این روند، زمانی که جمهوری خود را عین اسلام فرض میکند یا میلی به اسلام نهدارد، ما مواجه با یک جمهوری عرفی خودبسندهی جدای از انقلاب خواهیم بود.
این همآن نقطهیی است که "انقلابیها" در بیان جمهوریبسندهها "افراطی" خوانده میشوند؛ چه با فرض حذف انقلاب از افق جمهوری، نیروهای انقلاب نیز عناصری خارج از مرزهای معهود جمهوری خواهند بود که از جمهوری خط نهمیخوانند و خودسر هستند.
واقعیت آن است که بلعیدن فرزندان انقلاب مقدمهیی بر خروج جمهوری از ریل اسلام به الحاد است ...