آنقدر کرم پور در نگارش این فیلم رو بازی کرده است که نیاز به کالبد شکافی آن نیست تا دم خروس فتنه ۸۸ و ۷۸را از زیر قبای او بیابی. داستان ساده است، ماجرای کهنه سربازهای فتنه ۷۸ است و تازهکاران فتنه ۸۸، امیر که در پی حوادث سال های ۷۸ از دانشگاه اخراج شده است دیگر نمیخواهد به سراغ خط قرمزها برود اما حوادث فتنه ۸۸ و دستگیری خواهر او در این جریانات باعث میشود تا این کهنه سرباز دوباره لباس رزم به تن کند و به میدان بیاید.
برای کرم پور در فیلم پل چوبی مهم نیست که چقدر تناقض بین شک بی اندازه امیر به ارتباط شیرین و صبوری با اصرار او به رفتن وی در فرودگاه زیاد باشد و مسخره، و یا اینکه وقتی شیرین در حال پانسمان زخمهای امیر با گریه تصمیم به رفتن می گیرد اصلا رمانتیک نباشد و مخاطب حتی به زور آهنگ هم هیچ تغییری نکند و یا حتی اینکه فیلم هایی که دایی ناصر از کودکی امیر و نازلی آن هم با آپارات نشان داد از کجا پیدا شدهاند، چون مسئله چیز دیگری است، چون او حرف دیگری را میخواهد بزند، او میخواهد ماجرای «کلاسی اقسانه ای» را تعریف کند (و بر رویایی بودن آن بارها تاکید می کند) که ده سال قبل از سال ۸۸ در فتنه ۷۸ از هم پاشید، او میخواهد سرهنگی را نشان دهد (هرچند که اصرار دارد او را سردار بنامد) که سوار ماشینی میشود که تا به حال کمتر کسی دیده است.
برای او مهم نیست که شخصیت صبوری برای استاد بودن چقدر مسخره و ناجور باشد، او همین که در قفس شیر برود و زنده بیرون بیاید تا برای قهرمان داستان «از وحدت درونی شیر» بگوید و این پیام را بدهد که اگر رویاهایت را می خواهی باید بپاخیزی و آن را بدست آوری کفایت میکند.
کرمپور تمام المانها را به زبان شخصیت معنی کردهاست و در این کار نیز محافظه کاری نمیکند، نام معشوقه قدیمی امیر را که نماد عشق قهرمان به مبارزه است «نازلی» میگذارد و شعر «وارطان سخن نگفت» شاملو را که در وصف یک مبارز کمونیست در زمان طاغوت سروده شده است را برای او می خواند(۱) و کهنه سرباز بریده از جنگ را به رزم مجدد دعوت میکند و برای شیوه رزم هم نسخه می پیچد:«امید به معجره از خودش مهمتر است». دایی ناصر هم که تکلیفش از همه روشن تر است، وطنی که همه فتنه گران را فرزند خود میداند، چه فتنه گران دیروز را و چه فتنه گران امروز را.
هر چند می دانم که حتما مراتب ابراز ارادت آقای کرم پور به رسانههای بیگانه حامی فتنه های ۷۸ و ۸۸ هم مانند تمام پیامهای فیلم به قدر کافی رساست اما برای اینکه از قلم نیفتاده باشد عرض میکنم که «میشل»عکاسی که «در روزهایی سخت تر از این» به داد «نازلی» (نماد مبارزه) رسیده است، همان حامی خارجی و همپای همیشگی فتنه است.
شاید در خلاصه داستان فیلم هم اینگونه نوشته شود بهتر خواهد بود: فیلم «پل چوبی» مسیری است که کنهه سربازان فتنه ۷۸ را به تازه کاران فتنه ۸۸ پیوند میدهد، پل چوبی مرثیهای است بر فتنههای به سرانجام ننشسته و دعوت کننده برای فتنههای آینده، باشد که التیام بر دل دردمند فتنه گران مغموم باشد.(۲)
اما در آخر باید گفت پل چوبی هم با وجود همه آنچه که در بالا به آن اشاره شد اکران شد ولی یک سوال همچنان بی پاسخ ماند، چگونه چنین فیلمی پروانه نمایش گرفته است؟ نویسنده بر این عقیده است که نمی توان به جز حماقت و یا خیانت علت دیگری را برای این امر بر شمرد، به هر حال هر کدام که بوده است دیگر نیست، امید ( شاید بگویم آرزو بهتر باشد) داریم که در دولت اعتدال شاهد رخداد شاهکارهای مشابه نباشیم.
پی نوشت:
۱- «وارطان سخن نگفت» نام شعری است از احمد شاملو که برای «وارطان
سالاخانیان» – از اعضای حزب توده که در زمان طاغوت به قتل رسید – سروده شده
است. بعدها به منظور جلوگیری از سانسور این شعر، شاملو کلمه «وارطان» را
با «نازلی» جایگزین میکند. در بخشی از فیلم «پل چوبی» این شعر توسط
«امیر» و «نازلی» خوانده میشود.
۲- در خلاصه داستان فیلم آمده است: «پل چوبی» معبری بود بر خندق شمالی طهران، مابین پایتخت و ییلاق شمیران محل اتصال طهران قدیم و تهران مدرن. اینجا و اکنون، محله پل چوبی یادگار گذشته است. نامی بهجا مانده در قلب شهر پر هیاهو؛ محل رخداد عاشقانهای ناآرام