به گزارش
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598/ مجتبي روحاني نژاد، در ادامه سلسله مناظرات و نشستهای تخصصی علوم انسانی در مجله تصویری «زاویه» شبکه 4 سیما، این هفته صادق زیبا کلام و شهریار زرشناس رودرروی یکدیگر نشستند تا موضوع «ما، غرب و مدرنیته» از دو منظر کاملا متفاوت را به تحلیل بکشند. زرشناس، روزنامه نگار و فعال فرهنگی است که به داشتن دیدگاههای عمیقا انتقادی در باب تجدد مشهور است و در این برنامه روبروی زیباکلامی نشسته بود که آرایی ملایم و دقیقا مخالف با نظرات زرشناس دارد.
شهریار زرشناس در این نشست در پاسخ به این سوال که آیا میتوان با مدرنیته تعامل داشت؟ گفت: ابتدا بگویم، مدرنیته یک ماهیت دارد و چون دارای ماهیت است، صاحب ذات است که ذات مدرنیته یک ذات ناعادلانه، ظالمانه و تاریکاندیشانه است و در واقع این ذات خودش را در هیئت اومانیسم یا بشرانگاری نشان داده و این ذات، ذات غیردینی و فراتر از آن ضددینی محسوب میشود و دقیقا از این منظر موجب گمراهی خواهد شد؛ البته این وجه نظری مدرنیته است.
وی افزود: بنده معتقدم، از نظر عملی در تحقق تاریخی و عینی هم، مدرنیته مسیر ویرانگری، نابودی حقیقت بشری یا فراموش کردن حقیقت بشری را طی کرده است و در این مسیر انسان ذات خودش را گم کرده و از حق و حقیقت روی برگردانده است. البته گفتهها به این معنا نیست که قبل از عالم مدرن چنین نبوده است. اگر بخواهیم دقیقتر به این موضوع بپردازیم بحث را باید به تاریخ غرب بکشانیم: به عقیده من ما 3 تاریخ داریم یک تاریخ دینی، تاریخ شرق، و تاریخ غرب که تاریخ دینی بحث جداگانهای دارد، تاریخ شرق به عنوان تاریخ اسطوره بیان شده و تاریخ غرب به اعتقاد من با یک نوع نیستانگاری و نیهیلیسم شروع میشود.
زرشناس ادامه داد: نظرم بر این مبنا نیست که نمیتوانیم با مدرنیته تعامل داشته باشیم، بلکه ما میتوانیم یک تعامل نقادانه خلاقانه انتقادی با غرب مدرن داشته باشیم، ما در جهانی زندگی می کنیم که از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مدرنیته به لحاظ یک ماهیت به تمامیت رسید و وجود تاریخی غرب مدرن دچار انحطاط شد، چون ماهیتاش به تمامیت رسیده وجود تاریخیاش دچار انحطاط شد، اما همچنان سیطره غرب مدرن برقرار است. با این حال این سیطره به اضطراب افتاد و میتوان بیان کرد که استحکام پیشین را ندارد و غرب مدرن نسب به خودش به یقینزدایی میپردازد، تمام این عوامل از مقیاس جهانی است. اما اگر به مقیاس کشوری بپردازیم، در حدود 200 سال پیش ما با غرب مدرن، آثار و استیلای آن رو به رو شدهایم و نمیتوانیم خود را از این مسئله دور کنیم و اساسا یک فرماسیون به نام غربزدگی شبه مدرن بر ایران مسلط شد.
این پژوهشگر در پاسخ به سوال مجری و در توضیح سه عنصر تعامل نقادانه، خلاقانه و انتقادی، تصریح کرد: انحطاط غرب مدرن باوری است که خیلی از فیلسوفان و متفکران در خود عالم غرب دارند و دلایل و نشانههای باور به انحطاط موجود است، در مورد ما ماجرا به این صورت است که از حدود سال های 1212 هجری قمری یا 1215 هجری قمری اولین محافل و کانونهای استعماری انگلیس به ایران آمدند که با حضور سرهارد فورد جونز یک پروسهای در کشور ما شروع شد که کار را به جایی رساند که بعد از مشروطه به خصوص با دوران رضاشاه غربزدگی شبهمدرن به عنوان فرماسیون بر ما حاکم شد، در این هنگام انقلاب اسلامی رخ داد، به اعتقاد بنده انقلاب اسلامی دو معنا داشت غیر از معانی دیگر، یک معنا در مقیاس جهانی طلیعهدار یک عبور تاریخی از عالم مدرن بود و هست، در مقیاس داخلی طلیعهدار یک عبور از غربزدگی شبهمدرن است که ما دچارش هستیم.
زرشناس با توجه به گفتههای زیباکلام در این خصوص که انقلاب اسلامی مغزش از مدرنیته است یا پوسته روی آن، ادامه داد: مسائل مردم کوچه و خیابان اعم از تورم، آلودگی، کشمکش احزاب و گروهها و ... همه این موارد محصول مدرنیته است. وقتی آقای زیباکلام میگویند چه کسی گفته دغدغه امروز ما سنت و مدرنیته است، آقای دکتر شما که خودتان اهل این موضوع هستید و در کتاب «سنت و مدرنیته» خود به این مسئله پرداخته بودید، مدرنیته یک عالمی است که بر ما حاکم شده، تکتک مسائلی که امروز داریم در ذیل مدرنیته، معنا و محقق میشود و اصلا نمیتوانیم به این مسئله نپردازیم. تمام تاریخ 200 ساله ما تاریخ کشمکش با غرب مدرن است کشمکشی که عرض میکنم به این معنا نیست که لگدی به آن زدیم؛ اتفاقا نه، در این چندین سال غرب بر همه عالم مسلط شده است و این را روند تاریخ بیان میکند. به همین روال در این 200 سال هم در ایران یک فرماسیون غربزده شبه مدرن ساخته شد.
وی افزود: انقلاب اسلامی در متن یک فرماسیون رخ داد و در متن این فرماسیون میخواهد این مسیر را عوض کند و از این فرماسیون عبور کند که این کار سادهای نیست و منوط به اراده چهار سیاستمدار نیست. چهبسا در اقوام دیگر هم کوششهایی شده است مانند داستایوفسکی در روسیه و کشمکش اشخاصی مانند کورساکوف، یا جریانهای دیگر و کوششهای دیگری که شده است امثال کوشش هایدگر، بحث فوکو، بحثهای دریدا و اشپینگل که همه حکایت از یک چیز دارند. ما داریم دقیقا در مورد یک موضوع صحبت میکنیم که موضوع روز ما است. زندگی امروز ما در ذیل مدرنیته است، منتها در ذیل غربزدگی شبهمدرن. ما در یک هویت برزخی هستیم که اولا به اعتقاد بنده مسئله ما سنت و مدرنیته نیست، دین و مدرنیته است.
زرشناس در ادامه تصریح کرد: اینکه بیان شد مدرنیته، خیر و شر و نفع و ضرر انسان را به خودش سپرده است تا تشخیص دهد، تا حدودی درست است، که حتی میتوان گفت قبل از دوره مدرن هم این مسئله بوده است، اما مسئله مهم اینجاست که انسان در چه عالمی و در ذیل چه پارادایمی یا دیسکورسی میخواهد تشخیص دهد خیر و شر خودش را ... . در عالم دینی هم قرار است انسان خیر و شر خود را تشخیص دهد. در عالم دینی هم به همه انسانها چیزی وحی نمیشود، یک سری مسائل کلی بیان میشود که آن کلیات پارادیمی را می سازد که انسان ها در ذیل آن پارادیم قرار خواهد گرفت. ما این تصور را نکنیم که در عالم دیانت انسان اختیار و قدرت ندارد یا اینکه مسئولیت ندارد، در حالی که در مدرنیته وجود دارد. در هر دو موضوع این انسان است که تصمیم گیری می کند، زندگی می کند و انتخاب می کند.
وی افزود: اما مسئلهای که دائرمدار، مبنا و معیار است، که تفکر حول محور آن میچرخد متفاوت است، یک سو دین، وحی، خداوند و شناختی که خداوند از انسان به انسان میدهد است و آموزههای خداوندی است در سوی دیگر انکار تمام این مسائل است که میشود مدرنیته.
زرشناس با اشاره به دیدگاه فیلسوفان غرب نسبت به انسان، بیان کرد: مدرنیته به تعاریف فلسفه غرب از دیدگاه فیلسوفان از جمله هابز، پیکودلا، میراندولا، فیچینو، لورنزو والا و... که در صدر مدرنیته هستند، انسان را مجموعهای از محرکهای غریزی میدانند که آن را با لذت، قدرت و ثروت تعریف می کنند که تلاش میکند سود محوری و قدرت محوری را کسب کند. من نمی گویم در عالم دنیا انسان دنبال سود نیست، تمام بحث در عالم دینی بر سر نسبتی است که انسان با عالم برقرار میکند. البته من اعتقاد دارم عالم قرون وسطی عالم دینیای نیست؛ زیرا مدرنیته از دل قرون وسطا آمده است... با فرض اینکه ما کلسیا را دین بگیرم که البته من معتقدم کلیسا دین نیست، با این فرض مدرنیته تضادی با دین ندارد.
وی افزود: بحث بر سر این است که تاریخ غرب با یک نوع نیستانگاری تاسیس شده است، از حدود دو هزار و ششصد سال پیش که در مسیر خودش به اشکال و انواع مختلف ولایت دینی و دیانت را نفی می کند و اصلا ما نمی توانیم جوهر و روح دین را که پذیرش ولایت الهی است در عالم تاریخ غرب ببینیم؛ نه فقط در غرب، بلکه غرب مدرن صراحت و انتهای قضیه نیستانگاری است. ما نمی خواهیم به این بپردازیم که مدرنیته چه اختیاراتی می دهد یا دین چه اختیاراتی نمیدهد. موضوع این است از زمانی که انسان انتخاب میکند، در چه عالم، مبنا و معیاری قرار می گیرد این معیار را از کجا می گیرد و چگونه تعریف می کند. که اینجا با توجه به تعاریف هابز مشکل از اومانیسم سرچشمه می گیرد.
شهریار زرشناس در پاسخ به این سوال که مشکل با مدرنیته چیست؟ اظهار کرد: من معتقدم تورم، فاصله غنی و فقیر، بیعدالتی از لحاظ اقتصادی، نوع رابطه مرد و زن ، مسئله ازخود بیگانگی، فاصله گرفتن انسانها از همدیگر و تنها شدن انسانها و ... با تمام این مسائل رو به رو هستیم؛ تمام اینها محصول مدرنیته است، نمیخواهم بگویم قبل از مدرنیته هر چه بود بهشت بود، اما میخواهم بگویم که مدرنیته از ما جدا نیست، مدرنیته در بطن ماست و ما با شبه مدرنیته رو به رو هستیم. با توجه به اینکه آقای زیباکلام به دغدغه مدرنیته اشاره کردند باید بگویم که دغدغه مدرنیته سعادت بشر است، وقتی نگاهی به فیسوفان عصر روشنگری بیندازیم همه مدعی هستند که انسان را سعادتمند خواهند کرد از جمله: کوندورسه که در زندان انقلاب فرانسه در سال 1793 کشته شد، کتاب پس از مرگش این مسئله را بیان میکند و یا ولتر و دیگر فیلسوفان مدعی بودند که بشر را سعادتمند میکنند.
زرشناس گفت: اصلا لیبرالیسم قرن هجدهم صورت ایدئولوژیک قالب مدرنیته بود و مدعی بودند که ما برای بشر بهشت زمینی، رفاه و صلح محقق میکنیم و حتی بعضی از آنان گفتند بر مرگ غلبه می کنیم، طوری که وقتی سال 1914 جنگ جهانی اول رخ داد تمام این گفتهها بر باد رفت این تصورات خوشبینانه مدرنیست ها بود. من فکر میکنم اخلاق مدرن اخلاق فاقد تعهد و اخلاقی سودمحور است. به استناد از فلسفه غرب این را می گویم، حتی استناد اینها را هم می توانم ذکر کنم؛ اینها حرفهای فیلسوفان غربی و حرف روشنفکران عصر روشنگری است.
وی تصریح کرد: اخلاق مدرنیته اخلاق فردانگاری، سودمحوری، اخلاق غریبگی انسانها از همدیگر و تبدیل آدمها به اتمهای سودمحور جدا از هم که در رقابت خصمانه از هم به سر می برند. اخلاق مدرنیته اخلاق از خود بیگانه شدن آدم هاست؛ چرا من با مدرنیته دعوا دارم از این جهت که رجوع کنید کافکا و میلان کوندرا را بخوانید، مدرنیته دعویاش این است که خودم روحم را به شیطان بفروشم.
وی در بخشی از سخنان خود درباره اقتصاد مدرن نیز گفت: در اقتصاد مدرن اقتصاد سرمایه سالار و اقتصاد انباشت سرمایه وجود دارد و حق داری سودجویی محدود نامشروط صرفا به خاطر سود داشته باشی. این اقتصاد بیعدالتی ایجاد می کند و شرایطی ایجاد می کند که با امروز بخشی از آن رو به رو هستیم. انقلاب اسلامی آمده است برای عبور، نه اینکه موفق شده است این عبور صورت بگیرد، اما ما در حال حرکت و تعامل هستیم و قبلا هم عرض کردم که انقلاب اسلامی طلیعهدار یک حرکت و عبور است.