جهان-مسعود یارضوی :خاورمیانه هنوز در شوک ناشی از بیداری اسلامی است. شوکی
که اگرچه رسانه های غربی آن را بهار عربی نامیدند و هم اینک مدعی اند که
تابستان مسالمت آمیز آن نیز فرا رسیده اما حقایق رخ داده گویای آن است که
این قصه همچنان سری دراز دارد.
بروز خیزش اسلامی مردم در تونس و
سپس در مصر، یمن، لیبی، بحرین و ... دیکتاتورهای منطقه و قدرت های غربی را
در حیرت فرو برد. در واقع این بیداری در معادلات استراتژیک آنها تعریف نشده
بود اما بروز آن نشان داد که حوادثی بسیار فراتر از آنچه استراتژیست ها و
متفکران غربی می اندیشند نیز امکان وقوع دارد.
امکان وقوعی که
اگرچه استکبار جهانی پس از دخالت در برخی از این انقلابات و سعی در به
انحراف کشاندن آنها، خیال می کرد، می تواند از عهده مدیریت آنها نیز بر
بیاید اما ادامه این روند بیداری ملت ها و حوادثی همچون ادامه دار شدن
مقاومت های مردمی در لیبی و بحرین و یا انقلاب دوم مصر که خونین تر و سخت
تر از انقلاب اول و سرنگونی مبارک بوده است نشان داد که ماجرا می تواند
ابعاد دیگری هم داشته باشد.
ابعاد دیگری که رهبر فرزانه انقلاب ما
در یکی از بیاناتشان به آن اشاره و تصریح می کنند که این روند بیداری تا
قلب اروپا نیز ادامه خواهد یافت.
در اینجا شاید این سوال به ذهن
خطور کند که چرا ممکن است روند بیداری رخ داده در کشورهای مسلمان تا اعماق
غرب نیز نفوذ کند و یا چرا بیداری نشأت گرفته از تعالیم اسلام را نیز می
توان در اروپا هم منتظر وقوع بود؟
در نگاه به این مسئله، واکاوی
برخی ابعاد انقلابات رخ داده در منطقه بعنوان نخستین خاستگاه های بیداری پس
از وقوع انقلاب اسلامی در ایران می تواند دلایل متقنی را برای مطلوب بودن
تئوری پیشرفت بیداری تا اروپا ارائه کند.
*آنچه پس از سالها بروز کرد
انقلاباتی
که در تونس و مصر رخ داد بر خلاف آنچه که رسانه های غربی مدعی بوده و
هستند در نتیجه بلندپروازی در برخی مطالبات و یا بجوش آمدن خون مردم از
کشته شدن چند شهروند رخ نداد. بلکه این احساسات فرو خورده و سرکوب شده
تونسی ها و مصری ها بود که پس از سال ها خفقان ایجاد شده توسط بن علی و
مبارک فوران کرد.
مردم تونس کسی را بعنوان دیکتاتور در کشور خود
تحمل می کردند که یک جاسوس آمریکایی بود. (اشاره به مدارک منتشر شده
پیرامون جاسوسی بن علی برای سازمان سیا) جاسوسی که اساسی ترین و طبیعی ترین
حقوق مردم این کشور را طی سالیان متمادی از آنان سلب کرد و این چیزی نبود
که از چشم مردم دور بماند.
در واقع باید تصریح داشت که احساس تحقیر
دست داده به یک ملت به هیچ وجه چیزی نیست که ایستادگی در مقابل آن برای
حکومت ها کاری آسانی باشد.
در مصر نیز اوضاع به همین گونه است. مردمی
مسلمان که سالیان سال شاهد سرکوب فرهنگ اسلامی خویش و در ادامه نشست و
برخاست های عاشقانه رئیس کشورشان با سران استکبار جهانی بودند.
*آیا ملت مصر به راحتی از محاصره غزه توسط مبارک چشم پوشی می کرد؟
کمک
های بی شائبه مبارک به رژیم صهیونیستی و همپیمانی با این رژیم جعلی چیزی
نبود که از چشم مصری ها دور بماند یا اینکه بخواهند نسبت به آن بی تفاوت
باشند.
مردم مصر از نزدیک می دیدند که هم کیشان و هم خون های عربی
شان در غزه چگونه با همکاری ارتش و دیکتاتور مصر در محاصره قرار گرفته و هر
روز بر وخامت اوضاعشان افزوده می شود.
آیا این چیزی بود که ملت
مصر بخواهد به سادگی از کنار آن گذر کند؟ آیا نشست و برخاست های رئیس جمهور
یک کشور مسلمان با افرادی مثل جرج بوش که دستانش به خون مردم در کشورهای
مسلمان پاکستان و عراق آلوده بود از چشمان مردم مصر که همواره سوابقی
طولانی در جنبش های آزادیخواهانه اسلامی و مبارزه برای اسلام داشتند، پنهان
می ماند و یا پذیرفتنی بود؟
حوادث رخ داده در کشورهای مسلمان نشان
داد که مردم اگرچه شاید در مسائل اقتصادی، سیاسی و از این دست دندان بر
روی جگر گذاشته و به هر دلیلی سکوت کنند اما احساس له شدن مطالبات حقه و
دیدن آشکارای منکوب شدن شخصیت و هویت آنها چیزی نیست که بخواهند آن را
نبینند و یا نسبت به آن بی تفاوت باشند.
*یمنی ها حضور نیروهای خارجی برای کشتن هموطنانشان را تحمل نمی کردند
آیا
آنها که مدعی اند انگیزه این خیزش ها مطالبات اقتصادی و یا توطئه آمریکایی
بوده است، می توانند پاسخ دهند که چطور ممکن است مردم در کشوری مثل یمن،
نظاره کنند که حکومت حاکمه به همراه دو کشور آمریکا و عربستان به عده ای از
هموطنان آنان در استان صعده (حمله به گروه الحوثی) حمله ور شده و آنها را
قتل عام می کنند و قاطبه مردم یمن هم سکوت کنند...؟! یا این مسئله برایشان
مهم نباشد...؟!
در هر حال باید دانست که انقلابات رخ داده در روند
بیداری اسلامی ابعادی دارد که نیاز به تبیین و روشن سازی بیشتری دارد.
ابعادی که غرب با عناد خود و برخی چهره ها و رسانه ها نیز با تغافل خود نمی
گذارند آنطور که باید مشخص شوند.
و همین ابعادی که همچنان در هاله
ای از غبار قرار دارند و در سایه انعکاس گسترده اخبار انقلابات رخ داده
شاید آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته اند، در غرب نیز مصادیق
گسترده و زمینه های ظهور و بروز فراوانی دارند.
مردم در کشورهای
غربی سالهاست که غرق در پروپاگاندای عظیم رسانه ای قرار دارند و واضح ترین
حقوق انسانی و هویت آنها، لگدکوب سیاست های صهیونیستهای لانه کرده در اقصی
نقاط این کشورها شده است.
صهیونیست هایی که معتقدند تمامی انسان ها به
جز صهیونیست ها حقوقی به مثابه حیوانات دارند در جزء به جزء جوامع اروپایی و
آمریکایی نفوذ کرده اند و این مسئله بارها و بارها توسط اندیشمندان غربی
مورد اشاره قرار گرفته است.
شاهد مثال آنکه شاید شما هم این تکیه کلام
را شنیده باشید که یک تاجر موفق یک تاجر صهیونیست است. (ضرب المثلی رایج در
خارج از کشور).
*وقتی اعتقادات مذهبیّون غربی هم منکوب می شود
تمام
این سیاست ها و تبلیغات غلط توسط سران استکبار تا آنجا پیش رفته اند که
حتی اعتقادات مذهبیون غرب و در ادامه واضحات فطری و عقلی را نیز منکوب کرده
اند.
آیا فطرت یک انسان می پسندد که رئیس جمهور و ارتش کشوری
چندین میلیون آدم را به بهانه واهی قتل عام کنند و بعد با یک معذرت خواهی
ساده از مسئولیت کرده خویش فرار کنند؟
به راستی آیا آنچه که مردم
غرب از وقایع افغانستان، لبنان، عراق، ویتنام، ژاپن و یمن و نقش کشورهایشان
در این کشتارها دیده اند، چیزیست که از یاد آنها برود؟
سران
کشورهای غربی هیچگاه نتوانستند برای کشتارهای بی نتیجه در این کشورها دلیل
موجّهی برای مردم خود اقامه کنند و باید گفت آنها که فکر می کنند این مسائل
از یاد ملت های غرب و آمریکا رفته است فطرت انسان ها را نشناخته و سخت در
اشتباهند.
*ملت های غربی سوزانده شدن دیویدی ها و جنایتهایی از این قبیل را فراموش نمی کنند
مثلا
آیا مردم آمریکا سوزانده شدن صدها زن و مرد دیویدی را در این کشور توسط
پلیس و گروه های نظامی خصوصی فراموش می کنند؟ فاجعه ای که دولت آمریکا
همانند حادثه تروریستی هدف قرار دادن هواپیمای مسافرتی ایران هیچگاه
نتوانست دلیل قانع کننده ای را برای افکار عمومی مردم جهان پیرامون آن
ارائه کند.
*این آتش زیر خاکستر
باید دانست که حقایق آشکار را
نمی توان با هیچ تبلیغ و فریبی از ذهن مردم پاک کرد. و اگر هم شاهدیم که
چندین دهه از جنگ ویتنام و یا حوادث مشابه می گذرد و مردم و ملت ها در
اروپا و آمریکا در قبال این جنایات حرکتی ندارند، نباید این امر ظاهری را
به این تعبیر کرد که هیچ خبری نیست، بلکه تعبیر درست تر این است که این آتش
به زیر خاکستر رفته اما خاموش نشده است.
در اروپا نیز اوضاع به
همین منوال است. مردم ایتالیا از داشتن برلسکونی نخست وزیر فاسدالاخلاق خود
به شدت ناراضی هستند. بی اعتنایی به فرهنگ و تاریخ فرانسه توسط سارکوزی
رئیس جمهور این کشور و در مقابل، اعتنای او به هرآنچه که آمریکا و صهیونیست
ها می گویند، به شدت در فرانسه در منصه افکار عمومی قرار گرفته است.
یونان
در ورطه بحران اقتصادی است و مردم در استرالیا نیز از اینکه همچنان
مستعمره انگلیس محسوب می شوند در ناراحتی مفرطی به سر می برند.
این
مقولات واقعیت هایی هستند که اگرچه شاید نتوان آنها را در میان اخبار روز
دنیا مشاهده کرد و یا در مورد آن تحلیل های چندانی را خواند اما حقیقت آن
است که این مسائل را می توان به وضوح مشاهده کرد و از طرفی شباهت این مسائل
با زمینه های بروز بیداری در کشورهای مسلمان را نیز نمی توان انکار کرد.
در
حقیقت در این مدل، اهتمام غرب برای دخالت در انقلابات کشورهای مسلمان نیز
توجیه منطقی تری می یابد. استکبار جهانی پیش از آنکه از بر باد رفتن منافعش
در مصر و لیبی و بحرین ناراحت باشد به شباهت های زمینه های بروز حرکت مردم
در کشورهای مسلمان با اروپا و آمریکا واقف شده است.
*این پیشامد، نه احتمالی که قطعی است
اینکه
این آتش در چه مقطعی گُر خواهد گرفت را کسی نمی داند اما واقعیت مهمتر
اینست که این پیشامد، احتمالی نیست و ضرورتاً اروپا و آمریکا را در بر
خواهد گرفت.
اروپا و آمریکا هم اکنون درگیر ناآرامی هستند.
بحران
اقتصادی از آمریکا آغاز یافته و در چندین کشور اروپایی نیز به وضوح آثار
خود را آشکار ساخته. تظاهرات مردمی در ایتالیا، یونان، انگلیس و فرانسه
همچنان به مثابه آب جمع شده در پشت یک سد منتظر بروز دوباره است.
سقوط
اخلاق و توهین به شخصیت آزاد انسان ها نیز هر روز منتقدان بیشتری پیدا می
کند و گروه ها و قشرهای بیشتری از مردم در اروپا و آمریکا نسبت به آن وقوف
می یابند.
و حادثه اخیر در نروژ، یکی از امن ترین کشورهای اروپایی
نیز نشان داد که تب حادثه در اروپا و آمریکا بالاتر از این نیز خواهد رفت و
سرنوشتی غیر از پیش بینی اندیشکده های استکبار در انتظار غرب است.
سرنوشتی که آغاز گر و ادامه دهنده آن بیداری خواهد بود.