در قرآن کریم از دو حزب نام برده شده است، حزب خدا و حزب شیطان:
مائده آیات 55 و 56:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
ولىّ و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند (على علیه السّلام)
و کسى که خدا و فرستاده او و کسانى را که ایمان آوردهاند به ولایت و سرپرستى بپذیرد (از حزب خداست و) بىتردید حزب خدا پیروزند.
مجادله آیه 19:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ
شیطان بر آنها چیره شده است و نام خدا را از یادشان برده است ایشان حزب شیطانند آگاه باش که حزب شیطان زیان کنندگانند
همانطوری که مشاهده می کنید، نماد حزب الله، پذیرش ولایت است، ولایتی که در این آیه و آیات دیگر به صورت دقیق تشریح گردیده است یعنی ولایت خدا، پیامبر و اولی الامر منکم و نماد حزب شیطان، فراموشی خدا و پذیرش ولایت شیطان است و با توجه به تضاد معانی حزب الله و حزب الشیطان، عبارتهای غالب و خاسر نیز در برابر هم به نظر می رسند و این یعنی اگر حزب شیطان خسران می بیند، حزب خدا بهره مند خواهد بود.
در کشورمان شاهدیم که برخی گروه های سیاسی، مدعی شعارهایی مانند حکومت سکولار و یا دموکراسی صرف (تنها برپایه خواسته ی مردم) هستند، به یقین این گروه ها و هرگروهی که در جهت دور شدن و نادیده انگاشتن ولایت الهی می کوشد، ولایت خدا را کنار نهاده و به حزب شیطان پیوسته است.
اگر از احزاب و فعالان کشورمان بپرسیم که حزب شما جزء کدام گروه است، یقیناً خودشان را از حزب شیطان نمی شناسند و حتماً حزبی خدایی معرفی می کنند که صحت این مسئله با یک شاخص که همان بحث ولایت است، قابل اندازه گیریست، در مفهوم ساده، حزبی که خدا، دین، انبیا و اولیاءش را از گفتار و رفتارش حذف کرده است، به یقین حزب شیطان است هرچند خودش این مفهوم را نپذیرد.
لیکن با توجه به تعریف فوق، به نظر می رسد اگر بخواهیم احزاب رسمی کشور را همانطوری که خودشان مدعی هستند در چارچوب اسلام، ولایت و قانون بشناسیم و هدف از تشکیل حزب را همکاری گروهی برای رسیدن به مقاصدی در همان چارچوب ها تعریف کنیم، به مفهوم تعاون در قرآن نزدیک می شویم، هرچند ما مفهوم تعاون را بیشتر در مقاصد اقتصادی خلاصه کرده ایم اما کارکرد تعاون فراتر از یک نوع فعالیت به نظر می رسد:
مائده آیه 2:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، حرمت شعایر خدا، و ماه حرام، و قربانى بىنشان، و قربانیهاى گردنبنددار، و راهیان بیت الحرام را که فضل و خشنودى پروردگار خود را مىطلبند، نگه دارید. و چون از احرام بیرون آمدید [مىتوانید] شکار کنید، و البتّه نباید کینهتوزى گروهى که شما را از مسجد الحرام باز داشتند، شما را به تعدّى وادارد. و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید، و در گناه و تعدّى دستیار هم نشوید، و از خدا پروا کنید که خدا سختکیفر است.
همانطوری که در مفهوم آیه مشخص است این آیه خطاب به کسانی که ایمان آورده اند نازل شده است، در ابتدای آیه دستور به حرمت نگاه داری شعائر الهی (به خصوص حج و ماه های حرام و راهیان حج) مطرح می شود و سپس بحث تعاون و همکاری را با چارچوب مشخصی تبیین می کند،قرآن به اهل ایمان امر می کند که در کارهای خوب و تقوا با هم همکاری کنند و در کارهای گناه و دشمنی باهم همکاری نکنند و این یعنی مهمتر از کار گروهی، اهداف آنست، گویی قرآن به کار گروهی نگاه ابزاری دارد، اما آنچه که در عرف معمول تحزب تعریف می شود فاقد این نگاه و تعریف است و به صورت کلی و عمومی کار گروهی و همیاری، مطلوب حساب می شود.
براساس مشروحه فوق، هر کسی به شخصه قبل از ورود به یک حزب و یا گروه، باید شناخت لازم و کافی از ایشان داشته باشد تا هم ناخواسته وارد حزب شیطان نشده باشد و هم در گناه و عدوان به همکاری نپرداخته باشد، حال اگر فردی به اشتباه و یا به دلیل عدم شناخت وارد چنین حزبی گردید و او را در معرض اعمال و رفتارهایی که اطمینان به اشتباه بودن آنها دارد قرار دادند، باید به تکلیف عمل کرده و در صورت لزوم حتی از همکاری کنار بکشد. هیچ بشری نه مجاز به بیعت با شیطان و حزبش است و نه مجاز به حفظ و ادامه ی بیعت با ایشان و نه مجاز به همکاری در اثم و عدوان.
اگر در حزبی خاص چنین تعریف شده است که افرادی که به آن در می آیند باید قید یقین و فهم و تکلیف شرعی خود را بزنند، هرگز ورود به آن نمی تواند مشروع باشد، یک مسلمان براساس تکلیف شرعی خود نامزد می شود، رأی می دهد، حمایت می کند و یا انصراف می دهد ولی برخی احزاب توقع دارند وقتی به آنها درمی آیی، هر آنچه که گفته شد را به دیوار بیاویزی و به دستورات حزب تن دهی.
همانطوری که در مقدمه ی مطلب عرض شد، انگیزه ی نوشتن این مطلب، پرداختن به برخورد حزب اسلامی کار و مجمع زنان اصلاح طلب با خانم الهه راستگو یکی از نمایندگان شورای شهر تهران بود، چرا که ایشان برخلاف تصمیم هم حزبی های شان که مصر به دخالت دادن اهداف سیاسی و حزبی به مسائل شهرداری بودند، بر آنچه که تکلیف وجدانی و شرعی خود می دانسته، ایستادگی کرده است که با توجه به اهمیت مسئله و احتمال تکرار موارد اینچنینی، از شما دعوت می کنم با سوالات زیر توجه فرمایید:
1-آیا دخالت دادن تصمیم گیری های سیاسی به هر نهاد و ارگانی قابل پذیرش است؟! به عنوان مثال، شهرداری که یک نهاد غیرسیاسی و عمومی تلقی می شود آیا باید بازیچه تصمیم سازان سیاسی قرار گیرد؟! آیا می توان شهرداری تهران را که باید محل حفظ منافع تهرانی ها و شهر تهران باشد را محملی برای حفظ منافع فلان حزب و فلان آقازاده نمود تا سکوی پرتابی برای ایشان بشود و یا نشود؟! آیا تنها معیار در چنین تصمیم گیری هایی نباید احراز شایستگی فرد باشد؟!
2-آیا ورود به احزابی که اینچنین منافع خویش را بر تکالیف شرعی اعضا ترجیح می دهند، صحیح است؟! آیا می توان به چنین احزابی وارد شد و از دین و ایمان خود به راحتی حراست نمود؟! آیا این معنی از تحزب می تواند مطلوب کسانی باشد که هیچ چیزی را مهمتر از حفظ دین خود نمی شناسند؟! آیا همین شیوه ی معمول در حزب گرایی تاکنون مانع گسترش تحزب در کشور و عدم اقبال عمومی به آن نشده است؟!
3-آیا کسانی که ناخواسته وارد چنین گروه هایی شده اند و یا کسانی که پس از حضور در حزبی متوجه تغییر مسیر آن گروه یا عدم همخوانی شعارها و رفتارها می گردند، باید بر تعهدات حزبی پایبند بمانند و یا باید تعهدات الهی و مردمی خویش را ارجح قرار دهند؟! در میان این همه افرادی که فعالیت سیاسی می کنند چند درصد وجود دارند که تاکنون توانسته باشند مانند خانم راستگو بر پایه ی ایستادگی بر اصول، این همه توهین و هجمه را تحمل کنند و منافع حزبی و حتی فردی خویش را پشت سر بگذارند؟!
4-آیا مردم می توانند با خیال راحت از این که این احزاب در تصمیم گیری هایشان به منافع کشور و مردمشان روی پیشنهادهایشان حساب کنند؟! مردم با کدام دلیل می توانند نامزدهای چنین احزابی را معتمد بدانند؟! آیا اعضایی که تکلیفشان اطاعت کورکورانه از تصمیمات حزب است را می توان به عنوان افراد ایده آل و تضمین کننده منافع مردم و کشور انتخاب نمود؟!
5-آیا این قبیل احزاب اصلاح طلب که هدف اصلی شان به ظاهر ارتقای آزادی های شخصی است، می توانند این هدف را با ابزار دیکتاتوری محقق کنند؟! آیا می توان تصور نمود که هدف و راه اینقدر برخلاف مسیر یکدیگر قرار گیرند؟! آیا این رفتارها که نمونه دیگرش را از اکثر اصلاح طلبان در فتنه 88، با شعار دموکراسی و در برابر دموکراسی دیدیم، پیام خاصی را مخابره نمی کند؟