به گزارش 598 به نقل از تسنیم، حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ
امامت است که صبر، شجاعت، عبادت و تقوای ایشان میان ائمه زبانزد بوده است و
در یک کلام شخصیت ملکوتی آن حضرت در حدّی بود که در زمان خود کسی در برتری
مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچگونه تردیدی نداشت. مرجع فقید شیعه و
عالم ربانی آیتالله بهجت، شخصیت امام رضا(ع) را در سخنان متعددی مورد
بررسی قرار داده و از ایشان کرامات و روایات بسیاری نقل کردهاند. بخشی از
سخنان آیتالله بهجت در مورد حضرت ثامنالائمه(ع) بهشرح ذیل است:
حرم امام رضا(ع) نعمت گرانقدر ایران
حرم
مطهر حضرت امام رضا(ع) نعمت بزرگ و گرانقدرى است که در اختیار ایرانىها
است، عظمتش را خدا مىداند، بهحدى که امام جواد(ع) مىفرماید: زیارت پدرم
امام رضا(ع) از زیارت امام حسین(ع) افضل است، زیرا امام حسین(ع) را عامه و
خاصه زیارت مىکنند، ولى پدرم را جز خاصه (شیعیان دوازده امامى) زیارت
نمىکنند، لذا کرامات از ضریح آن حضرت بیشتر از ضریح امام حسین(ع) ظاهر
مىشود. بنابراین، ایرانىها باید نعمت حرم حضرت امام رضا(ع) که زیارت آن
برایشان فراهم است، مغتنم بشمارند.
تحول قلب؛ اذن دخول حرم ثامنالحجج(ع)
زیارتتان
قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید.
هنگامی که از حضرت رضا اذن دخول میطلبید و میگویید: «أأدخل یا حجة الله:
ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟» به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در
آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود،
حضرت(ع) به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء(ع) گریه است، اگر
اشک آمد امام حسین(ع) اذن دخول دادهاند و وارد شوید. اگر حال داشتید، به
حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما بهوجود نیامد و دیدید حالتان
مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز، روزه بگیرید و
غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
مبالغه در دعاها نکنید/ به شفای امام معتقد باشید
زیارت
امام رضا(ع) از زیارت امام حسین بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به
زیارت امام حسین میروند. بسیاری از حضرت رضا(ع) سؤال کردند و خواستند و
جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول میگرفت
و به حرم میبرد. چیزهای عجیبی را میدید. ملتفت باشید! معتقد باشید!
شفادادن الی ماشاءالله! به تحقق پیوسته است. یکی از معاودین عراقی غدهای
داشت و میبایستی مورد عمل جراحی قرار میگرفت. خطرناک بود، از آقا امام
رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه(س) را در خواب دید که به وی
فرمود: «غده خوب میشود. احتیاج به عمل ندارد»! ارتباط خواهر و برادر را
ببینید که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.
همه
زیارتنامهها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین
الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج
خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام میدانند!
مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی
فرمودند: «از بعضی گریهها ناراحت هستم»!
پس از حادثه بمبگذاری در
حرم مطهر حضرت رضا(ع) حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد. «در آن زمان شما
کجا بودید؟ فرمودند: «کربلا بودم» این جمله دو معنی دارد: معنی اول اینکه
حضرت رضا(ع) آن روز به کربلا رفته بودند. معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا
هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین(ع) ریختند و ضریح را خراب
کردند و در آنجا آتش روشن کردند!
کسی وارد حرم حضرت رضا(ع) شد،
متوجه شد سیدی نورانی جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه است، نزدیک او شد و
متوجه شد که ایشان اسامی معصومین را یکیک با سلام ذکر میفرمایند. هنگامی
که به نام مبارک امام زمان رسیدند سکوت کردند! آنکس متوجه شد که آن سید
بزرگوار خود مولایمان امام زمان است.
زیارت حضرت مریم و حضرت عیسی از حرم امام رضا(ع)
در
همین حرم حضرت رضا(ع) چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به
حرم حضرت رضا(ع) مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و
حضرت مریم(س) از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و
حضرت رضا را زیارت کردند. روز بعد آنکس در بیداری به حرم مشرف شد، ناگهان
متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عیسی و حضرت مریم از گنبد وارد حرم
شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا را زیارت کردند. زیارتنامه میخواندند.
همین زیارتنامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان
بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی و قیل و قال شروع شد، حال آیا حضرت
رضا علیه السلام وفات کرده است؟ حرف آخر اینکه عمل کنیم به هرچه میدانیم.
احتیاط کنیم در آنچه خوب نمیدانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم». (کتاب
«بهسوی محبوب»، و کتاب «برگی از دفتر آفتاب»)
کار به جایى رسیده که
در ابتلائات هم حال دعاکردن نداریم. در حدود سى چهل سال پیش جوان
شکستهبندى در قم نقل کرد: روزى زن محجّبهاى به درِ مغازه من آمد و اظهار
داشت: استخوان پایم از جا در رفته و مىخواهم آن را جا بیندازى، ولى در
بازار نمىشود. چون مىترسم صدایم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه
مىدهى به منزل برویم. قبول کردم و حدود سیصد تومانى را که در دخل داشتم با
خود برداشتم و درِ مغازه را بستم و بهدنبال آن زن روانه شدم، تا این که
به منزل ایشان وارد شدیم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجه شدم که قصد
دیگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نیز تهدید مىکرد که
در صورت مخالفت، به جوانهاى بیرون منزل خبر مىدهم تا به خدمتت برسند. به
او گفتم: سیصد تومان همراه دارم، بیست تومان هم در مغازه دارم، همه را به
تو مىدهم، دست بردار. فایده نداشت، پیوسته اصرار و تهدید مىکرد. از سوى
دیگر، آنزن آنقدر به من نزدیک بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم،
بهگونهاى که گویا بین من و دعا حایل و مانعى ایجاد شده بود.
سرانجام،
بهحسب ظاهر به خواسته او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضایت کردم و او
را بهگونهاى از خود دور کردم و براى تهیّه چیزى فرستادم. در این هنگام
دیدم حال دعا پیدا کردهام. فوراً به امام رضا ـ علیه السّلام ـ متوسّل شدم
که اگر عنایتى نفرمایى و مرا نجات ندهى و این بلا را رفع نکنى، دست از
شغلم برمىدارم. گویا آن جوان بهقصد تقرّب و قضاى حوایج مؤمنین این را از
آن حضرت تقاضا کرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است.
مىگوید: در همین اثنا دیدم سقف دالان شکافته شد و پیرزنى از سقف به زیر
آمد! فهمیدم توسّلم مستجاب شد. در این حین زن صاحبخانه هم آمد، به پیرزن
گفت: چه مىخواهى و براى چه آمدهاى؟ گفت: در این همسایگى نزدیک شما وضع
حمل نمودهاند، آمدهام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از کجا آمدهاى؟ گفت: از
درِ خانه، با این که من دیدم از سقف خانه وارد شد!
درهرحال، آن دو
با هم به گفتوگو پرداختند و من هم فرصت را غنیمت شمرده بهسمت درِ منزل
پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: کجا مىروى؟! گفتم: مىروم درِ
خانه را ببندم. گفت: من در را بستهام. گفتم: آرى! به همین دلیل که پیرزن
از آن وارد خانه شد! بهسرعت بهسوى در رفتم و از خانه و از دست او نجات
یافتم. وقتى مطلّع شد که فرار مىکنم، از پشت سر یک فحش به من داد و آب
دهان به رویم انداخت، که در آن حال براى من از حلوا شیرینتر بود.
بعد
به خدمت مرحوم آقا سیّد محمّدتقى خوانسارى ــ رحمة اللّه علیه ــ جریان
فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به رویم را براى ایشان نقل کردم، ایشان
فرمودند: اىکاش آن فحشها و اذیتها را به من مىکردند، اىکاش آن آب دهان
را به صورت من مىانداختند. وقتى که آقا چنین فرمودند: حالت آرامش در من
پیدا شد، ولى بعد از آن دیگر آن اذیتها و وقایع تکرار نشد.
آقایى
که این جریان را نقل کرد اهلعلم نبود، بهحسب ظاهر جوانى از عوام و با
ظاهری موجه بود. درهرحال اینگونه از حرام فرار کرده بود، در آن زمان که
بىدینى رواج داشت و میان جوانها افراد متدیّن کم پیدا مىشدند! بعد از
این قضیّه، از کرامت و عنایت خداوند متعال به او این بود که آتش دنیایى به
آن دستش که آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمىکرد بهگونهاى که حتّى
مىتوانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگیرد و بردارد! چه
مقامات، چه کرامات، با چه ریاضات و گرفتارىها!
شفای یکی از علمای نجف در مشهد
یکی
از علمای نجف اشرف بهجهت بیماری به تهران میآید و بعد از مراجعه به پزشک
و تشکیل کمیسیون پزشکی بنا بر آن میشود که آقا از ناحیه مغز عمل جراحی
شود، آقا خیلی وحشتزده شده و سخت ناراحت میشود و اجازه میگیرد به مشهد
مقدس مسافرت نماید. پس از تشرف و توسل شبی در خواب میبیند آقای بزرگواری
نزد ایشان میآید و میفرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید، صلاح دیده شد که
عمل نشوید و با دارو معالجه شوید. از خواب بیدار میشود و میگوید: نتیجه
گرفتم، به تهران برویم. به تهران میآیند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئیس
کمیسیون طبی آقا به او میگوید: ناراحت نباشید، صلاح دیده شد که عمل جراحی
انجام نشود، با دارو معالجه میکنیم. با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری
بر یقین او میافزاید و با توسل به ثامن الحجج علیهم السلام معالجه نموده و
شفا مییابد.
سلامی که توسط امام رضا(ع) پاسخ داده شد
«روزی
آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و
قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف میشوند و هنگام مراجعت و
وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را میبینند که در گرمای روز
کولهباری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه میرود، مسافرین
مشهد مقدس که او را میبینند زبان به شماتت و سرزنش میگشایند: «پیرمرد،
زحمت دنیا را ولکن نیستی، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر
کن». و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ میکنند.
پیرمرد خسته و
پاکدل زبان میگشاید و میگوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام
دادید، جواب گرفتید یا نه؟ میگویند: پیرمرد، این چه حرفی است که میزنی؟
مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟! پیرمرد میگوید: عزیزان، امام که
زنده و مرده ندارد، ما را میبیند و سخنان ما را میشنود، زیارت که یکطرفه
نمیشود. آنان میگویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی میگوید: آری، و از
همان جا رو بهسمت مشهد مقدس میکند و میگوید: «السلام علیک یا امام
هشتم» و همه با کمال صراحت میشنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب میشود:
«علیکم السلام آقای فلانی» و بدین ترتیب زائران همگی خجالت کشیده پشیمان
میشوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند».