به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، همسر سوسن خانم صاحب یک شغل آبرومند بود و زمین کشاورزی آنها هم در حوالی شهر کمک خرج خوبی برای خانواده آنها بود، روزگار بر وفق مراد سوسن خانم و همسرش میگذشت...
این داستان زندگی آنان بود تا 22 سال قبل که یک روز آقای کریمی، همسر زحمتکش سوسن خانم گفت که دستش از کار افتاده و دیگر حس نمیکند و حتی نمیتواند آن را حرکت دهد و کمی بعد دچار دو بینی شد.
دستش کمی گزگز میکرد و چشمهایش سیاهی میرفت، دیگر قادر به انجام کار نبود و از روزی که در بازار دچار این علایم شد تا وقتی که به دکتر مراجعه کرد زمان زیاد نگذشته بود که به او گفتند دچار بیماری اماس شده است.
بیماری که پزشکان میگویند؛ سیستم ایمنی بدن در بیماری اماس به بافت چربی درون مغز حمله کرده و نقاط مختلفی را درگیر میکند بنابراین علائم بیماری با توجه به ناحیهای که درگیر میشود متفاوت خواهد بود؛ علائم بینایی، حرکتی و حسی از جمله مشکلاتی است که فرد با آن روبهرو خواهد شد.
اماس بیشتر در سنین جوانی و در دوران طلایی زندگی بروز میکند و به همین دلیل رسیدگی و درمان آن اهمیت ویژهای دارد.
شایعترین حالت درگیری بیماری با علائم حسی نمایان میشود، که در چنین شرایطی معمولاً فرد در قسمتهای انتهایی هر 2 دست و هر 2 پا «قسمتهایی از بدن که فرد از دستکش و جوراب استفاده میکند» سوزش و گزگز شدیدی را احساس خواهد کرد.
در حالت دیگری از درگیریهای حسی بیماری اماس، نیمی از بدن فرد یا قسمت پایینتر از سینه او در یک طرف بدن بیحس میشود.
دومین نشانه اماس تاری دید است که از علائم شایع این بیماری است؛ در این بیماری گاهی شخص متوجه کاهش قدرت و توانش میشود؛ به عنوان مثال ممکن است هنگام بالا رفتن از پله حس کند پاهایش ضعیفتر از قبل شده است و گاهی نیز یک سمت بدن فرد دچار ضعف شدید میشود.
یکی دیگر از علائم بیماری اماس مشکلات تعادلی است؛ در این حالت شخص کمکم حس میکند تعادل ندارد، دائم زمین میخورد یا هنگام راه رفتن بدنش به یک طرف متمایل میشود.
و حالا آقای کریمی همه این نشانهها را دارد و کمکم زمینگیر میشود.
زمینگیر شدن سرپرست خانواده موجب میشود تا خانواده برای سرپا شدن مجدد وی از همه توان خود بهره بگیرد، هزینههای سرسامآور دارو و درمان، کمکم همه دارایی خانواده کریمی را از آنها میگیرد اما سوسن خانم تنها به یک امید همه مشکلات را تحمل میکند و آن هم بهبود همسر مهربانش است.
اوایل داورهای خارجی مصرف میکردند اما کمکم با کاهش منابع مالی، به مصرف داروهای ایرانی روی آوردند و بعدها که دیگر پولی برایشان نمانده بود، مصرف داروها مقطعی شد و بعضی وقتها کاملًا قطع شد. مثل امروز که آقای کریمی دیگر پولی ندارد تا بابت خرید دارو هزینه کند.
هرچند خانواده کریمی با از دست دادن خانه بزرگ، مغازه و بسیاری دیگر از دارایی خود، دوران بسیار سختی را داشتهاند اما 2 فرزند پسر این خانواده با امید به خدا و همراهی مادر خود که تنها از یک مادر میتوان سراغ گرفت به درس خود ادامه دادند و هر 2 دانشجو هستند.
یکی در رشته برق تحصیل میکند و دیگری جوشکاری دانشگاه صنعتی اصفهان، اما برای خرج تحصیل خود دائماً در مضیقه هستند و از هر فرصتی برای کمک به مخارج خود و خانواده استفاده میکنند ولی کار در کنار تحصیل، شاید با شرایطی که این خانواده با آن مواجه هستند واقعاً کمرشکن باشد.
اما مادر خانواده، همه این بار سنگین را به دوش کشیده است و با مراقبت از همسرش، این دغدغه فرزندانش را کمی التیام بخشیده تا آنان با فراغ خاطر به درس خود بپردازند اما مگر چقدر میتوان تحمل کرد؟
سوسن خانم در گذشته دارای مال و ثروت بسیار بود و همواره به فقرا یاری میرساند اما مشیت الهی و امتحان خدایی امروز بر این قرار گرفته است که سوسن خانم خود را به بوته آزمایش بگذارد.
اولین نشانه سربلندی این خانواده در این آزمایش، نماز اول وقت است که در بدترین شرایط هم ترک نشد.
سوسن خانم گله و شکایتی از درگاه خدا نداشت و نشانه ایمان قوی در این زن باعث شد تا روح بلندش همواره در تعالی باشد ولی جسمش دیگر توان یاری وی را نداشت.
از سالها قبل احساس کرد چشمهایش دیگر نیازی به جستن آرامش در خواب ندارند و رفتهرفته خواب بر چشمانش حرام شد و اکنون هفت سال است که به خواب نرفته است.
خوابی که میتوانست کمی از رنج مریضداری وی بکاهد ولی خواب هم خود را از چشمان خسته این زن فداکار دریغ کرد و قویترین قرصهای خواب هم نتوانست کمی آرامش به این چشمها هدیه کند.
پزشکان علت این امر را افسردگی شدید عنوان کردهاند. وقتی با سوسن خانم پای گفتوگو نشستم، تنها قادر بودم تا بغض خود را برابر صبوری این زن فرو بخورم تا مبادا احساس کند بخاطر ترحم بغض کردهام اما من تنها در مقایسه خود بودم در برابر این زن که مشکلاتش در قیاس با مشکلات من اقیانوسی در برابر قطره بود.
شاکر درگاه خدا بود و این را قسمت و تقدیر الهی میدانست، خستگی ناشی از بیخوابی را میشد در چشمانش به خوبی دید ولی شکایتی نداشت، وقتی از او خواستم تا درخواستی داشته باشد از خیرین و مسئولان، تنها با نشستن اشک در چشمانش پاسخم را داد.
در دلم میگویم با کریمان کارها دشوار نیست، منتظرم خانم کریمی که با گوشه روسری اشک از چشمانش گرفته، درخواستش را بگوید و او میگوید: داشتن بیمار اماس سخت است، خیلی سخت.
هرچه منتظر میمانم تا کلمهای مبنی بر یاری خواستن از همنوعان از زبان وی بشنوم، چیزی نمیگوید و اینجاست که قطرات اشک بر پهنای صورتش جاری میشود.
حالا دیگر اشکهای مرد خانه هم روان شده است، رنج میبرد از اینکه خانم مهربان خانهاش که کدبانویی به تمام معناست، تمام خوشی و راحتی زندگیش را بخاطر وی از دست داده و مستاجر یک خانه کوچک شدهاند.
روح آقای کریمی بیشتر از تن رنجورش در عذاب است وقتی میبیند فرزندانش توان تامین هزینه تحصیل خود را ندارند.
آقای کریمی از بیخوابی همسرش رنج میکشد وقتی میبیند، شب و روز برایش یکی شده است و آرامش خواب از چشمان وی رخت بسته است.
دیگر بیماری خود را از یاد برده است، نه اینکه درد نمیکشد نه بلکه دردهایش فراتر از رنج بیماری است او دنیایی از درد در برابر دیدگانش دارد.
============
گزارش از کلثوم مومنی