بسیاری از افراد فیلمها را بر پایه اتفاقاتی که برای آنها میافتد نقد میکنند اما برای من مستقل بودن فیلم از هر گونه جریانی مهمتر است و نقدی که درباره فیلم مینویسم از دیدگاهم نشأت میگیرد.
اینکه فیلمی در چه جشنوارهای و یا در کجا ساخته شده باشد، برایم مهم نیست. فیلم باید توان آن را داشته باشد که از خود دفاع کند.
سالها منتظر بودم در حوزه سینمای استراتژیک فیلمی ساخته شود که حرفش را به گونهای بزند که از شعاری بودن و رو بودن پیامش دور باشد اما این اتفاق هرگز نیفتاد، هر فیلمی که دیدم آنقدر پیامش را سطحی و رو میگفت که احساس میکردم فیلمساز فکر میکند تماشاچی چیزی نمیفهمد و به شعور تماشاچی توهین میکرد.
قبل از دیدن فیلم فرشتگان قصاب احساس کردم قرار است دوباره همان جریانات تکرار شود اما برایم بسیار جالب بود که نویسنده و کارگردان، تمامی اندیشهها، حرفها و پیامهایش را هوشمندانه پشت داستان جذاب فیلمش مخفی نموده و حتی با رفتارهای شایسته از تماشاچی فیلم میخواهد که بیشتر درباره قصه و مفاهیم درونی فیلم فکر کند.
تماشاچی وقتی فیلم را می بیند، در ابتدا با قصه جذاب و پر کشمکش روبرو میشود و آرام آرام به عمق تفکرات فیلمساز پی میبرد؛ فیلم فرشتگان قصاب فیلمی ست که سی و چهار سال منتظرش بودیم.
ریتمی که فیلمساز برای بیان روایتش استفاده نموده، ریتمی بسیار مناسب و هوشمندانه است و در بسیاری از مواقع وقتی ریتم فیلم را مرور میکردم بر این باور بودم که فیلمساز بارها و بارها این ریتم را با خود تکرار کرده، تا توانسته به چنین فرایندی دست پیدا کند؛ فیلمساز لحظات نفسگیری را بوجود میآورد که به تماشاچی اجازه لحظهای تکان خوردن هم نمیدهد.
داستان و روایت فیلم بسیار حساب شده شکل گرفته و ما را آرام آرام با خود درگیر میکند، تعلیق و کشمکش بجا در فیلم عاملیست که تماشاچی به خوبی با فیلم همراه میشود.
استفاده هوشمندانه از جلوههای رایانهای به گونهای طراحی و اجرا شده که واقعی بودن آن را به خوبی احساس میکنیم؛ ساختار فیلم بسیار قوی بوده و در بسیاری از مواقع برایتان قابل باور نیست که بشود چنین فیلمی در ایران ساخت.
شخصیتهای فیلم بسیار باورپذیر هستند و ما در بسیاری از موارد با قهرمانان داستان همزاد پنداری میکنیم، آنها را میفهمیم، اشتباهاتشان قابل درک است و کاملا جنبه انسانی دارد؛ آنها در روندی کاملا مشخص و بستری مناسب که به فرهنگ و جامعه افغانستان بسیار نزدیک است زندگی میکنند و نفس میکشند.
فیلمساز در بسیاری از موارد از عنصر غافگیری استفاده کرده که واقعا به جا و مناسب است و در جاهایی که حتی حدس نمیزنیم اتفاقاتی رقم میخورد که ما را غافلگیر کرده و وادار به واکنش میکند اما چون کاری از دست ما بر نمیآید با خود درگیر میشویم.
ما همیشه از فرشتگان انتظار نجات داریم و از آنها میخواهیم که ما را به مرتبهای بالاتر برسانند اما فرشتگانی که در این فیلم ترسیم شده و با این ادعا وارد خاک افغانستان شدهاند، در باطن برای تاراج این سرزمین رفتهاند.
بهتر است بگویم وقتی فیلمساز از به تاراج رفتن اعضای بدن انسانها در مکانی فرهنگی آن هم مدرسه، به بهانه کمک به آنها حرف میزند، با ما به صورت سمبلیک سخن میگوید؛ در این سرزمین همه چیزش به تاراج رفته که این سخن در زیر لایه داستان خودنمایی میکند.
این مدرسه، نمادی از افغانستان است که نیاز به آموزش و پیشرفت دارد و عدهای در لباس فرشته برای به تاراج بردن همه سرمایههای ملی به آنجا هجوم میبرند.
عدهای ازمردم این سرزمین تلاش کرده که به دیگران کمک کنند اما در نهایت به این باور میرسند که خود نیز قربانیان قبلی جنایت هستند؛ فیلمساز با روح قلمداد کردن آنها، ما را غافلگیر کرده و به این باور میرساند که از قربانیان قبلی انتظار کمک داشته باشیم.
در جایی فیلمساز از ستاره داوود استفاده میکند که اکنون این ستاره در دنیا به عنوان نماد صهیونیست شناخته میشود اما به جرأت میتوان گفت صهیونیست مانند همه آن چیزهایی که به زور به دست آورده، این ستاره را نیز غصب کرده است.
برخی از یهودیان اعتقاد دارند که ستاره داوود نشانه آمیزش نهایت و بینهایت، جهان دیدنی و جهان نادیدنی است. بر طبق نظر برخی علمای تورات ستاره شش گوشه دارد که نشان از شش روز هفته است، مرکز ستاره را نماد روز هفتم میدانند که روز استراحت است. این معنا به نوعی همان جامعیت و تقدس عدد هفت است.
برخی اعتقاد دارند این نگین به حضرت سلیمان، نیرویی جادویی برای تسلط بر جنیان میبخشید و برخی نیز معتقدند که این نشان، سمبل انسانهای معصوم است؛ حال باید دید که فیلمساز چقدر هوشمندانه و به جا آن را به تماشاچی نشان میدهد و نمادی مقدس اما غصب شده، آویزان بر گردن فرشتهای قصاب.
نویسنده: شهزاد اردشیری