حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه کیهان درمورد اتفاقات اخیر شورای شهر مطلبی با عنوان«دیکتاتور های کوچولو! » آورده است که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد:
شاید
در نگاه اول، تعجبآور و باور نکردنی باشد اگر گفته شود مدعیان اصلاحات
تنها راه باقیمانده برای ادامه حیات سیاسی خود را در «دیکتاتوری آشکار»
دیدهاند و در بستر این رویکرد جدید نهفقط در پی پنهان کردن خوی
دیکتاتورمآبانه پیشین خود نیستند بلکه اصرار دارند به عنوان یک جریان سیاسی
«دیکتاتور» معرفی و شناخته شوند.
اما چرا؟! و چگونه به این راهبرد رسیدهاند؟ بخوانید؛
1-
برخورد اخیر مدعیان اصلاحات با یکی از اعضای همحزبی خود در شورای شهر
تهران و اخراج پرسروصدای او از جبهه موسوم به اصلاحات تنها به این علت بود
که عضو یاد شده- خانم الهه راستگو- در جریان انتخاب شهردار تهران حاضر نشده
بود «آزادی اندیشه» و «استقلال نظر» خود را پای منافع قبیلهای مدعیان
اصلاحات قربانی کند. این واقعیتی است که نه فقط هیچیک از اصلاحطلبان چه در
شورای شهر و چه در سایر گروهها و احزاب اصلاحطلب آن را انکار نمیکنند،
بلکه اصرار دارند که اخراج وی از «حزبکار» و گروه موسوم به «مجمع زنان
اصلاحطلب» را تنها به دلیل سرپیچی ایشان از دستورات حزبی و قول و قرارهای
قبلی اعلام کنند و سوال این است که چرا؟! آیا مدعیان اصلاحات از درک این
نکته بدیهی ناتوانند که اقدام آنها مفهومی جز «دیکتاتوری» ندارد؟!
پاسخ
این سوال به یقین منفی است و اصلاحطلبان از پیآمدهای ضدمردمی این حرکت
خود باخبرند. بنابراین سوال بعدی آن است که اصرار مدعیان اصلاحات برای
معرفی خود به عنوان «دیکتاتور» با چه انگیزه و منظوری صورت پذیرفته و
میپذیرد؟! مخصوصا آن که اقدام اخیر آنان با شعارهای «زنده باد مخالف من»!
«آزادی عقیده»! «رأی هر کس متعلق به خود اوست»! و... در تضاد و تناقض آشکار
است و این تناقض بر هیچکس پوشیده نیست، پس ماجرا چیست؟!
2- برخورد
دیکتاتورمآبانه با خانم راستگو اگرچه در محدوده و فضای شورای شهر تهران
اتفاق افتاده است ولی مدعیان اصلاحات تلاش فراوانی دارند که دامنه این
رخداد و برخورد دیکتاتورمآبانه خود را به تمامی سطوح جبهه اصلاحات گسترش
دهند و این تلاش با سروصدای فراوان- تاکید میشود با سروصدای فراوان و نه
مخفیانه و پنهان- نیز صورت پذیرفته و هنوز هم ادامه دارد. بلافاصله بعد از
مخالفت خانم راستگو با دستورالعمل دیکته شده جبهه اصلاحات، مخالفتهای علنی
و توأم با اهانت و ناسزاگویی به ایشان آغاز شد و این مخالفتها و اهانتها
به گونهای هماهنگ که از برنامهریزی و سازماندهی پشت صحنه آن خبر میداد،
به تمامی روزنامههای زنجیرهای، سایتهای وابسته به اصحاب فتنه،
سردمداران شناخته شده جبهه اصلاحات و حتی گروهها و جریانات اپوزیسیون
خارجنشین نیز کشیده شد و این پرسش را پدید آورد که آیا سرپیچی خانم راستگو
از دستورالعمل جبهه اصلاحات تا این اندازه اهمیت داشته و تعیینکننده بوده
است که درباره آن اینهمه سروصدا کنند و با آنهمه تحلیل و تفسیر پیوند
بزنند؟!
پاسخ این سوال نیز به یقین منفی است و اقدام سرکار خانم
راستگو اگرچه به دلیل آزاداندیشی و استقلال نظری که از خود نشان دادهاند
قابل تقدیر است ولی ماجرا در حد و اندازهای نیست که با حجم انبوه
سروصداهای پیرامونی و اصرار و تاکید مدعیان اصلاحات برای گسترش ماجرا و
فراگیری آن همخوانی داشته باشد، و با جرأت میتوان گفت که انتخاب شهردار
تهران هر چند برای اصلاحطلبان از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و ناکامی
آنان در واگذاری مدیریت این کلانشهر به آقای محسن هاشمی را شکست بزرگی
تلقی میکنند اما، داستان مورد بحث در محدوده انتخاب شهردار تهران نیز
خلاصه نمیشود مخصوصا آن که آقای قالیباف، شهردار منتخب تهران نشانههای
درخور توجهی از همراهی خود با مدعیان اصلاحات بروز داده است.
بنابراین،
آقای قالیباف اگرچه شهردار ایدهآل و مورد انتظار اصلاحطلبان نیست ولی
انتخاب ایشان نمیتواند مدعیان اصلاحات را تا آن اندازه نگران کرده باشد که
عنان از کف داده و با اینهمه سروصدا و جاروجنجال دست به اقدامی بزنند که
مفهوم روشن آن رویکرد رسمی جبهه اصلاحات به دیکتاتوری آشکار و بیپرده است.
تمامی این شواهد که هیچ نشانهای برای انکار آن دیده نمیشود، حکایت از آن
دارند که ماجرای اخیر فراتر از سرپیچی خانم راستگو از دستورالعمل دیکته
شده جبهه اصلاحات و یا انتخاب آقای قالیباف به جای آقای محسن هاشمی است چرا
که این دو رخداد با آنهمه سروصدا و جاروجنجال گسترده مدعیان اصلاحات
همخوانی و تناسبی ندارد.
3- گفتهاند «در مَثَل مناقشه نیست» چرا که
«تمثیل» مقایسه میان دو موضوع یا دو پدیده شبیه به یکدیگر است بیآن که
این دو پدیده در تمامی ابعاد و مختصات، مانند هم باشند. به عنوان مثال، شخص
سنگدل و بیرحم را به شمر تشبیه میکنند در این تشبیه، سنگدلی و بیرحمی
شخص تشبیه شده مورد نظر است و نه آن که او را نیز مانند شمر بن ذیالجوشن،
قاتل حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام بدانند.
با این توضیح
ضروری که میتواند از برخی قضاوتهای احتمالی و غلط پیشگیری کند، باید گفت
رویکرد جدید مدعیان اصلاحات در اعلام دیکتاتوری آشکار و اصرار بر آن- با
عرض پوزش- عمدی است و در مواردی با عملکرد برخی از گروهها و جریانات
وابسته نظیر طالبان، تکفیریها، منافقین و... بیشباهت نیست- در مثل که
مناقشه نیست- و اما، گروههای یاد شده که در میان ملتهای خود جایگاه و
پایگاهی نداشتند، رسیدن به قدرت را در حمایت دشمنان بیرونی مردم وطن خویش
جستجو میکردند و برای جلب اعتماد قدرتهای بیگانه به دیکتاتوری آشکار در
میان اعضای تشکیلات خود روی میآوردند و از این طریق برای حامیان بیرونی
خود پیام میفرستادند که در تشکیلات و سازمان تحت مدیریت آنان کمترین
سرپیچی یک عضو از دستورات دیکته شده تحمل نمیشود بنابراین، قدرت بیرونی
میتواند روی قول و قرارهایی که از سوی سردمداران گروه داده میشود، حساب
کند و مطمئن باشد که در صورت زد و بند هیچیک از اعضای گروه اختیاری برای
مخالفت نخواهند داشت.
سازمانهای مورد اشاره همراه و در کنار ارسال
پیام تسلیم به دشمنان بیرونی، پیام مشابهی نیز برای اعضاء و هواداران خود
ارسال میکردند و آن، این که هر یک از اعضاء بلافاصله بعد از مخالفت با
دستورالعملهای دیکتهشده به شدیدترین و بیرحمانهترین شکل ممکن تنبیه
خواهند شد، سازمانهایی نظیر منافقین، القاعده، سلفیها و تکفیریها با
کشتن اعضایی که از دستورالعملهای دیکته شده سرپیچی کرده بودند، آنها را
تنبیه میکردند! و جریانات مشابه دیگر که سمت و سوی سیاسی داشتند برای
انجام این مأموریت به تخریب شخصیت عضو مخالفتکننده با سرازیر کردن انبوهی
از تهمتها و ناسزاها به سوی او، اخراج پرسروصدا از تشکیلات و... روی
میآورند و اصرار دارند که تمامی این اقدامات علنی و آشکار باشد تا تصور
هزینه سرپیچی از دستورالعملهای دیکته شده مانع مخالفت سایر اعضاء با این
دستورات باشد.
4- سابقه سیاه برخی از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه
آمریکایی- اسرائیلی 88 و همراهی آشکار و برملا شده آنان با دشمنان بیرونی،
که نفرت و انزجار مردم از وطنفروشی و خیانت آنها را در پی داشته است، این
احتمال را قوت میبخشد که برخی از این«دیکتاتورهای کوچولو» با ناامیدی از
کسب پایگاه مردمی، در پی رد و بدل کردن پیام به آن سوی مرزها هستند و اگر
چنین نیست - که امید است نباشد!- چه اصراری دارند که با این همه سروصدا و
هیاهو و به طور رسمی و بیپرده خود را دیکتاتور معرفی کنند؟!
حسین بهشتی پور در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«ايران و چشم انداز عضويت در پيمان شانگهاي»به چاپ رساند:
نشست
۲ روزه سران پيمان همکاري هاي شانگهاي روز پنج شنبه در بيشکک قزاقستان
آغاز شد. طي سال هاي گذشته بحث عضويت ايران در اين پيمان همواره مطرح بوده
است و اعضاي اين پيمان به ويژه روسيه و چين به عنوان 2 عضو تاثير گذار
پيمان شانگهاي اظهار نظرها و مواضع متفاوت و گاه متناقضي در اين باره اتخاذ
کرده اند. حال سوال اين است که چشم انداز عضويت ايران در اين پيمان چگونه
ارزيابي مي شود؟و اصولا ايران با يد عضويت در اين پيمان را پيگيري نمايديا
خير؟سازمان همکاري شانگهاي از سال ۱۳۷۵ به عنوان شانگهاي پنج شکل گرفته بود
و در سال ۹۰ بعد از پيوستن ازبکستان رسما تشکيل شد.
روسيه،چين،
ازبکستان، قرقيزستان، قزاقستان و تاجيکستان از اعضاي رسمي آن هستند و
ايران، هند، پاکستان و مغولستان به عنوان عضو ناظر و افغانستان و ترکيه نيز
شريک گفت و گوها هستند. بعد از فروپاشي شوروي و بر هم خوردن نظام دوقطبي
در جهان، دنيا به سمت تشکيل و تقويت اتحاديه هاي منطقه اي سوق پيدا کرد. در
همين راستا ديديم که اتحاديه اروپا تلاش کرد خود را به ۲۷ کشور گسترش بدهد
يا «آس آن» از ۸ کشور به ۱۰ کشور افزايش يافت. اتحاديه «بفتا» در آمريکاي
شمالي توسط آمريکا، کانادا و مکزيک توسعه پيدا کرد و تقويت شد، اتحاديه «
مرکوسور» در آمريکاي جنوبي نيز به همين ترتيب و ساير پيمان هاي منطقه جديد
شکل گرفته در آفريقا کنگره کشورهاي آفريقا به اتحاديه آفريقا تبديل شد.
بنابراين
دنياي دو قطبي به سمت اتحاديه هاي چند جانبه اي حرکت کرد. در اين فضا نقش
سازمان شانگهاي اهميت بيشتري در معادلات منطقه اي نسبت به گذشته يافت. اما
نکته قابل توجه اين است که در سازمان شانگهاي يک نظام دوقطبي به محوريت
روسيه و چين تشکيل شده است. به نظرم اين سازمان در حال تمرين براي
تأثيرگذاري در عرصه بين المللي و منطقه است. حال سوال اين است که آيا در
ميان اعضاي اين سازمان اراده اي براي دعوت از ايران به منظور تبديل عضويت
ايران از "عضويت ناظر" به "عضويت کامل" وجود دارد ؟به نظر مي رسد در حال
حاضر به دليل شرايط بين المللي و وجود تحريم هاي مغرضانه اراده اي در اعضاي
پيمان شانگهاي براي دعوت از ايران در عضويت در پيمان وجود ندارد. اهميت
حياتي مناسبات سازنده با غرب براي اغلب دولت هاي آسيايي به ويژه برخي اعضاي
اصلي اين پيمان را نبايد ناديده گرفت.
اما با بهتر شدن موقعيت
ايران در عرصه بين المللي احتمال انجام اين امر بيشتر خواهد شد. فعلاً
جمهوري اسلامي ايران تحت فشار تحريم هاي مغرضانه بين المللي است و اين
موضوع بر روابط ما با دنيا تأثير منفي داشته است. از طرف ديگر قرار نيست
ايران صددرصد با کشورهاي غربي و صددرصد با کشورهاي شرقي ارتباط داشته باشد
اگر چه شرق و غرب به گفته آقاي ظريف امروز با شرق و غرب قديم يکسان نيستند
به همين دليل به مصلحت است که جمهوري اسلامي ايران با همه دنيا ارتباط
داشته باشد. لذا به نظر مي رسد شرايط فعلي زمان مناسبي براي پيگير ي عضويت
در پيمان شانگهاي نيست و به دليل نبود اين اراده در اعضاي اصلي و تصميم گير
اين سازمان براي عضويت ايران ، اصرار بيش از حد ايران با عزت جمهوري
اسلامي چندان همخوان نخواهد بود . در دوران رياست جمهوري دکتر احمدي نژاد
ايران تلاش کرد که عضو دائمي سازمان شانگهاي شود اما از سوي برخي اعضاي
کشورهاي عضو با اين درخواست مخالفت شد.
پس از آن هم ايران پي گيري
چنداني انجام نداد که به نظر مي رسد کار درستي باشد .از اين رو بعيد مي
دانم که دکتر روحاني رويکردش به سمت عضويت در پيمان شانگهاي باشد .چراکه
ايران بايد بتواند موقعيت خود را از نظر بين المللي به سطحي ارتقا دهد که
آنها از ايران در خواست پيوستن کنند و عضويت از سوي ايران بدين شکل پاسخگوي
نيازهاي ايران و منافع ملي نخواهد بود .چرا که عزت و مصلحت اقتضا نمي کند
جمهوري اسلامي ايران با خواهش و اصرار عضو پيمان شانگهاي شود بلکه آن ها
هستند که براي عضويت ايران در پيمان شانگهاي بايد درخواست کنند.
روزنامه رسالت در نوشته ای که با عنوان«هولوكاست ؛ افسانه يا واقعيت ؟!»از محمد کاظم انبار لویی در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید اینگونه نوشت:
برخي
معتقدند طرح مسائلي كه رژيم صهيونيستي را عصباني ميكند درست نيست و يكي
از اشكالاتي كه به سياست خارجي دولت نهم ودهم و بويژه آقاي احمدي نژاد وارد
مي كنند اين است كه چرا مسئله هولوكاست را مطرح كرد؟ اين موضوع رژيم
صهيونيستي را تحريك كرد تا به حجم فعاليت هاي خصمانه خود عليه جمهوري
اسلامي بيفزايد و لابي هاي خود را ، هم در 1+5 و هم در شوراي امنيت سازمان
ملل و نيز آژانس بين المللي انرژي اتمي فعال كند .در دلسوزي اين جماعت شكي
ندارم اما دردرايت و هوشمندي و شجاعت آنها ترديد وجود دارد . بايد ديد چرا
رژيم صهيونيستي از انكار يا ترديد درهولوكاست وحشت دارد؟
اگر در
كشتار 6 ميليون يهودي در جريان جنگ جهاني دوم ترديدي نيست چرا در ژوئيه
1990 قانوني در فرانسه به تصويب مي رسد كه هرگونه ترديد درباره هولوكاست
جرم تلقي ميشود ؟! و بعد اين قانون را علاوه بر فرانسه بر كل اروپا تسري
دادند.اگر صهيونيستها درتعداد كشته هاي يهودي در جنگ جهاني دوم قدري تخفيف
مي دادند و آن را 6 ميليون اعلام نمي كردند ، مجبور به تصويب چنين قانوني
نمي شدند.بالاخره در جهان مترقي و متمدن امروز واژههايي درعلم تاريخ پيدا
ميشود از جمله " حقيقت يابي" ، " تحقيق و بررسي"، " مطالعات موردي" و...
آنها نمي دانند با اين واژگان چه كنند.لذا وقتي كار به رسوايي مي كشد
مجبورند دانشمندان و نام آوراني چون پروفسور روژه گارودي ، پروفسور
روبرفورسيون و پروفسور كريستوفرسون را به دليل تحقيق در چند و چون هولوكاست
به زندان بيفكنند.
آن وقت كه پروفسور كريستوفرسون دركتاب " دروغ
آشويتس" ادعاي هولوكاست را زير سئوال مي برد احمدي نژاد و ديپلماتهاي دولت
هم اصلا به اين مفاهيم فكر نمي كردند.اسلام و قرآن به موضوع هولوكاست حساس
است ، آن را انكارنمي كند.هولوكاست چيزي نيست كه بشود آن را پنهان كرد و از
نگاه تاريخ و مورخان ، آن را پوشاند . خداوند ، آن را در سوره بروج افشاء
كرده است و متاسفانه نام صهيونيستها به عنوان عامل اصلي كشتار ثبت شده است
.قرآن زنده زنده سوزاندن مسيحيها را به جرم اينكه دين يهود را برنمي تافتند
افشاگري مي كند و اين باعت ننگ صهيونيستهاست .حال بر گرديم به اصل
هولوكاست ؛ به فرض ، اگر نه درتعداد ، نه در زمان و نه درمكان هولوكاست
ترديد نكنيم ، بايد گفت اين حادثه بر اساس روايت كنندگان آن در آلمان يا در
اروپا رخ داده است . هيچ يهودي در هيچ يك از قاره هاي جهان جز اروپا كشته
نشده .
چرا اروپايي ها براي جبران اين فاجعه و جبران مظلوميت كشتار
يهوديان در يك كشور اروپايي مثلا در خود آلمان يكي دو ايالت رادر اختيار
آنها قرار ندادند تا از سراسر جهان آنجا بيايند و دولتي را مثل همين دولتي
كه در سرزمينهاي اشغالي بر پا كرده اند ، سامان دهند .سئوالي كه رئيس جمهور
سابق كشورمان درمورد هولوكاست كرده بود و هم غرب و هم رژيم صهيونيستي را
عصباني كرد ، اين بود:" اگر هولوكاست واقعيت دارد دولت آلمان نازي عامل آن
بوده است، چرا بايد مردم فلسطين تاوان جنايت نازي ها را بپردازند ، چرا يكي
دو استان از آلمان و اتريش به صهيونيستها واگذار نشد تا آنها در آنجا
زندگي كنند ، اگر هم واقعيت نداشته چرا صهيونيستها با استناد به يك داستان
جعلي ، مظلوم نمايي كرده و خود را طلبكار همه دنيامي دانند ؟" اين سئوال در
صغري و كبري خود طوري طراحي شده است كه راه گريزي براي غرب و صهيونيستها
باقي نمي گذارد. تاكنون هم به آن پاسخ نداده اند و چون پاسخي ندارند ، شروع
كرده اند به قيل و قال و جيغ و داد ديپلماتيك !
اخيرا آقاي ظريف در شبكه اجتماعي توئيتر سال نوي يهوديان را تبريك گفته است .
دختر
رئيس سابق مجلس نمايندگان آمريكا خانم نانسي پلوسي از ايشان تشكر كرده است
و گفته " سال نو با پايان دادن به انكار هولوكاست از سوي ايران شيرين تر
مي شود ." آقاي ظريف هم در پاسخ گفته است " ايران هرگز هولوكاست را انكار
نكرده است . مردي كه هولوكاست را انكار مي كرد رفته است !"به نظر مي رسد
اين پاسخ خيلي ديپلماتيك نيست . پيش فرض چنين پاسخي آن است كه نبايد
صهيونيستها را عصباني كرد!صهيونيستها اكنون از بيداري اسلامي به اندازه
كافي عصباني هستند و در حال حاضر با كمك تكفيريها در سوريه دست اندركار
خلق هولوكاست جديدي هستند.آنجا افراد را به اسم تكفيريها زنده زنده مي
سوزانند،سر كشيش مسيحي را زنده زنده در برابر دوربين ها مي برند.7 ميليون
سوري را آواره كرده اند و يك جنگ كثيف تروريستي را به ملت سوريه تحميل كرده
اند . آنها در اين جنگ كم آورده اند و مي خواهند ازناوگان آمريكا
درمديترانه و خليج فارس ، كشور سوريه را با بمب و موشك شخم بزنند.
آقاي
ظريف بايد مواظب حرف زدن خودش باشد . اولا ترديد در هولوكاست مربوط به آن
مرد نيست ، مربوط به دانشمندان بزرگ اروپايي است .ثانيا آن مرد 8 سال رئيس
جمهور مملكت و رئيس ديپلماسي كشور بود و شما هم در دولت او يك ديپلمات
بوديد ، لذا بايد از او با احترام ياد كنيد .ثالثا : نام او پشت رهبران
صهيونيست را به لرزه در آورد آن هنگام كه در لبنان صفوف فشرده مردم لبنان
به استقبال او رفته و او رفت در مرز لبنان و رژيم صهيونيستي ، به نمايندگي
از ملت ايران و مسلمانان جهان اقتدار ايران و جهان اسلام را به رخ رژيم
صهيونيستي كشيد و از مردم آن سامان به دليل جنگ پيروز 33 روزه تجليل
كرد.رابعا : قرار نيست وزيرخارجه اگر گله اي از سياست خارجي دولت قبل دارد
آن را با خانم كريستي پلوسي دختر نانسي پلوسي رئيس سابق مجلس نمايندگان
آمريكا در شبكه اجتماعي توئيتر در ميان بگذارد.او بايد مراعات عزت ، حكمت و
مصلحت جمهوري اسلامي را بنمايد و از همه مهمتر حافظ اقتدار ملي ايرانيان
در برابر مشتي تبهكار صهيونيست باشد.
مصطفی انتظاری هروی ستون یادداشت روزنامه جام جم را به نوشته ای از خود با عنوان«چه کسانی نگران باخت خود در بازی برد ـ برد هستند؟» اختصاص داد:
کمتر
از یک هفته پس از اولین سفر خارجی محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه، امروز
حسن روحانی برای اولین بار در قامت رئیسجمهور پا از مرزهای سیاسی کشور
فراتر میگذارد تا مهمان اجلاسی باشد که در چارچوب سازمان همکاریهای
شانگهای تلاش میکند حافظ منافع خطهای از جهان باشد که زمانی تحت عنوان
«بلوک شرق»، مدعی مدیریت جهانی بود.با آن که امروز نظام دوقطبی در جهان
فروپاشیده، اما اهمیت کشورهای آسیای میانه و آسیای شرقی بر کسی پوشیده
نیست، بویژه این اهمیت برای ایران که پلی از شرق به غرب است، بیشتر معنا می
یابد.
شاید همین جایگاه ژئوپلتیک و میانه تهران در جهان باشد که
باعث شده روحانی در اولین روزهای فعالیت دولت خود، از یک سو نگاهی به شرق
داشته باشد و با رهبران روسیه و چین و دیگر کشورهای عضو پیمان شانگهای
دیدار کند و از سوی دیگر تنها چند روز پس از اولین سفر، راهی مغرب زمین شود
تا در نیویورک خطاب به رهبران جهان، مواضع جدید ایران در قبال تحولات روز
منطقه و جهان را بیان کند.
دیپلماسی فعال تهران در رابطه با تحولات
منطقه ای در روزهای اخیر که به گفته رئیس جمهور، حداقل گفت وگوی وزیر امور
خارجه با همتای خود در 35 کشور جهان را در پی داشته است، نشان از جایگاه
ایران در جهانی دارد که بیش از پیش نیازمند ندای صلح و ثبات است و به نظر
می رسد رویکرد دولت برای تعامل با کشورهای منطقه و قدرت های فرامنطقه ای
تاکنون توانسته مخاطبان بی شماری در نقاط مختلف دنیا پیدا کند و در همین
راستا سفر امروز رئیس جمهور به بیشکک و نیز نطق مهرماه روحانی در مجمع
عمومی سازمان ملل می تواند فرصت مناسبی باشد برای تقویت این جایگاه بین
المللی و احیای نقش مهم کشورمان در معادلات جهانی.
هرچند به نظر نمی
رسد موقعیت ویژه تهران در رایزنی های بین المللی، خوشایند رژیم صهیونیستی و
برخی کشورهای منطقه باشد، اما آنها که دغدغه حفظ ثبات دارند، بخوبی می
دانند اگرچه برخی کشورها تلاش دارند با گل آلود کردن آب در خاورمیانه، ماهی
سیاسی خود را صید کنند، اما در بلندمدت، این استراتژی تهران برای
بازگرداندن آرامش به این خطه تاریخی و حساس جهان است که می تواند ضامن صلح و
امنیت برای همه کشورها باشد.
از آنجا که حسن روحانی و دستگاه
دیپلماسی کشور بارها بر ارتقای سطح روابط با همسایگان تاکید کرده اند، به
نظر می رسد سفر امروز رئیس جمهور به بیشکک آغازی باشد برای رایزنی
دیپلماتیک روحانی با کشورهای همسایه و پیشبرد بازی برد ـ برد برای کل منطقه
که البته تنها بازنده آن، کسانی هستند که امنیت خود را در ناامن سازی جهان
تعریف کرده اند.
روزنامه جمهوری اسلامی ضمن اشاره به اوج رسوایی سازمان تروریستی منافقین در مطلبی با عنوان«گروهك تروريستي منافقين در سراشيبي»که در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید اینگونه نوشت:
آنچه
در روزهاي اخير در عراق بر سر منافقين آمد، قطعاً پايان سرنوشت جهنمي آنها
نيست ولي مرحلهاي مهم و سرنوشتساز براي اين گروهك تروريستي است.گروهك
تروريستي منافقين، با سابقهاي التقاطي در مبارزات قبل از انقلاب در عين
حال كه بهيچوجه شايستگي سهمخواهي از انقلاب اسلامي را نداشت، بعد از
پيروزي انقلاب با توسل به انواع ابزارهاي نامشروع درصدد مصادره انقلاب
برآمد. رهبران منافقين بعد از آنكه از مردم نااميد شدند و احساس كردند در
جامعه انقلابي ايران جائي ندارند، به خشونت متوسل شدند و با ترور كردن
مخالفين خود تلاش گستردهاي را براي تصاحب قهرآميز قدرت آغاز كردند. در
جريان اين ترورها، حتي مردم كوچه و بازار كه هيچ نقشي در منازعات ميان
گروهك نفاق و حاكميت نداشتند نيز هدف قرار گرفتند و زشتترين جنايات توسط
اين گروهك در تاريخ ايران به ثبت رسيد.
در سال 1360 كه جنايات
منافقين به اوج رسيد و شورش خياباني روزهاي آخر خرداد، انفجار دفتر مركزي
حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير، انفجار نخست وزيري در 8 شهريور و انفجار
دادستاني انقلاب در 14 شهريور منجر به شهادت بيش از 80 نفر از مسئولين و
نمايندگان مجلس شد و كاسه صبر مردم را لبريز كرد.، منافقين به دامن دشمنان
ملت ايران پناه بردند و ماهيت واقعي خود را آشكار نمودند. مقصد اول، فرانسه
بود و سپس وابستگي به دولت انگليس اين روباه مكار استعمار و در نهايت،
افتادن به دامن شيطان بزرگ آمريكا، چهره واقعي منافقين را به جهانيان
شناساند.
در اين مرحله، طشت رسوائي آمريكا و انگليس و فرانسه هم از
بام به زمين افتاد. دولتهائي كه فرياد حمايت از حقوق بشر و مبارزه با
تروريسم آنها گوش فلك را كر كرده بود، با حمايت از سازمان تروريستي منافقين
به روشني نشان دادند كه دروغ ميگويند و زير نقاب انسان دوستي، مرتكب
زشتترين خيانتها عليه انسانيت ميشوند و از دشمنان انسانيت بيشترين
حمايتها را به عمل ميآورند.اوج رسوائي سازمان تروريستي منافقين هنگامي
بود كه اعضاي خود را به عراق منتقل و درجنگ تحميلي رژيم صدام عليه ايران با
اين رژيم همكاري كرد و مرتكب جنايات زيادي عليه ملت ايران شد كه جاسوسي به
نفع دشمن يكي از آنها بود. اين گروهك، حتي به همكاري با دشمن درحال جنگ
ملت ايران اكتفا نكرد و در خود عراق نيز به عنوان ابزاري براي سركوب مردم
اين كشور به نفع رژيم ديكتاتوري صدام مرتكب جنايات زيادي شد.
سركوب
مردم كردستان عراق، كشتار مردم استان بصره و شركت در سركوب انتفاضه شيعيان
عراق و همراهي با رژيم صدام در كشتار 25 هزار نفر از مردم استانهاي
كربلا، نجف، بصره، دياله، كوت و عماره از جمله جنايات منافقين در سالهاي
دهه 70 است. بعد از سقوط صدام نيز منافقين به جنايت عليه مردم عراق و
همكاري با بقاياي حزب بعث ادامه دادند.بدين ترتيب، منافقين در سالهاي حضور
در عراق كه به سه دهه رسيده است، عليه دو ملت عراق و ايران مرتكب جنايات
زيادي شدند و همكاري با رژيم ديكتاتوري صدام را در پرونده خود به ثبت
رساندند. علاوه بر اينها، در تمام اين دوران همكاري تنگاتنگي ميان سازمان
تروريستي منافقين با قدرتهاي استعماري غربي به ويژه آمريكا و انگليس و
همچنين رژيم صهيونيستي در جريان بود و اين گروهك با عملكرد خود اين واقعيت
را به اثبات رساند كه براي رسيدن به قدرت از هيچ اقدام نامشروعي حتي عليه
ملت خود و ساير ملتها خودداري نميكند. اين، يعني سازمان تروريستي
منافقين، در زمره كثيفترين گروههاي تروريستي جهان قرار دارد و نكته قابل
تأمل و پندآموز اينكه قدرتهاي استعماري غربي عليرغم آنهمه ادعاي مبارزه با
تروريسم در تمام اين سالها از اين گروهك حمايت كرده و اكنون نيز ميكنند.
انباشته
شدن نفرت و كينه شديد از منافقين در دلهاي مردم عراق موجب شد آنها
فشارهاي زيادي به مسئولين دولتي براي اخراج منافقين از كشورشان وارد كنند.
دولت عراق نيز به دليل حمايتهائي كه قدرتهاي غربي به ويژه آمريكا از
منافقين به عمل ميآورد، در عمل كار چنداني نميتوانست انجام دهد. هر چند
در سالهاي گذشته دولت عراق اقداماتي براي اخراج منافقين انجام داد ولي
آنها همچنان پايگاه اصلي خود يعني پادگان اشرف را در اختيار داشتند و افراد
زيادي از آنها در عراق باقي مانده بودند. طبعاً اين وضعيت براي مردم عراق
به ويژه بازماندگان شهداي انتفاضه سال 1370 كه بسياري از آنها به دست
منافقين به شهادت رسيده بودند قابل تحمل نبود. سرانجام آنها به اين نتيجه
رسيدند كه خود بايد براي پاكسازي كشورشان از لوث وجود منافقين اقدام
نمايند.
اين اقدام در دهه دوم شهريور ماه جاري صورت گرفت و در
جريان حمله به پادگان اشرف، كه مركز نفاق در عراق بود، دهها نفر از سران
منافقين به هلاكت رسيدند. همين واقعه، مقدمهاي شد براي اقدام دولت عراق كه
در روزهاي آخر هفته گذشته پادگان اشرف را از وجود منافقين پاكسازي كرد و
باقيماندههاي اين گروهك تروريستي را به اردوگاه "الحره" كه در مجاورت
فرودگاه بغداد قرار دارد و با عنوان اردوگاه "ليبرتي" نيز شناخته ميشود،
منتقل كرد تا با هماهنگي سازمان ملل تحويل كشورهائي كه آمادگي پذيرش آنان
را دارند داده شوند.
نكته مهمي كه بايد مسئولين سازمان ملل و دولتهاي
غربي حامي منافقين به آن توجه نمايند اينست كه ماهيت اين گروهك، ماهيت
ميكربهاي آلوده ايست كه در هر نقطه قرار گيرند آنجا را آلوده ميكنند.
منافقين،
حتي به خود غربيها عليرغم تمام حمايتهائي كه از آنها كردهاند نيز
وفادار نخواهند ماند و به آنها نيز خيانت خواهند كرد. بنابر اين، چاره كار
اينست كه اولاً سازمانهاي بينالمللي مسئول و تمام كشورها گروهك تروريستي
منافقين را در فهرست سياه قرار دهند و ثانياً اعضاي اين سازمان در هر جا كه
هستند توسط دولتها يا سازمانهاي بينالمللي مسئول، به دليل جناياتي كه
مرتكب شدهاند محاكمه و مجازات شوند. نفاق، هر جا كه باشد آنجا را آلوده
ميكند و تنها راه اينست كه با يك تصميم همهجانبه و بينالمللي براي هميشه
ريشه كن شود. امروز كه گروهك تروريستي منافقين در سراشيبي قرار دارد، چنين
تصميمي ميتواند خطر اين گروهك را براي هميشه از بين ببرد.
در ادامه نگاهی می اندازیم به مطلبی از دکتر پویا جبل عاملی که با عنوان«ابزار پولی فراموش شده»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است:
در
این مقاله برای پیچیده نشدن بحث، نرخ سود را میانگین نرخهای سود سپرده و
نرخهای سود تسهیلات در نظر میگیریم و بر آنیم تا نشان دهیم که نرخ سود
فعلی سیستم بانکی نرخ تعادلی نیست و در عین حال با نرخ سود مورد نیاز برای
مهار تورم قریب چهل درصد ابدا سنخیتی ندارد.
1- در مقالات مختلف
نشان دادهایم که اگر بازار آزاد و قانونی برای وجوه وام دادنی وجود داشته
باشد، نرخ سود آن برای اقتصاد ایران نمیتواند برای مدت مدیدی زیر سطح تورم
باشد یا به عبارت دیگر نرخ سود واقعی منفی باشد. اگر مثلا امروز شاهد این
هستیم که سیاستگذاران بخش مسکن از افزایش وام مسکن و احیای وامهایی
اینچنینی بیم دارند و میپندارند این وامها در نهایت موجب افزایش قیمت
مسکن میشود، تنها از این رواست که نرخ سود واقعی این وامها منفی است و
دولت با این نرخ دستکاری شده، رونق کاذبی ایجاد میکند و پس از هر رونق
کاذب، رکودی سر بر میآورد و این سیکل مدتها است که در بازار مسکن رخ داده
است.
2- در زمانی که بازار اوراق قرضه وجود ندارد، مقامات پولی
باید از تعیین نرخ سود به عنوان ابزاری برای سیاستگذاری پولی بهره ببرند.
برای داشتن سیاست انقباضی باید نرخ سود را بالا برد و نتیجه آن بدون
تردید کاهش تورم خواهد بود. با افزایش نرخ سود، تقاضای نقدینگی کاهش
مييابد و عرضه نقدینگی که این تقاضا را پاسخ میدهد، افت ميكند و در
نتیجه این فرآیند، رشد نقدینگی کاهش و تورم تقلیل مییابد. این قویترین
اثری است که نرخ سود میتواند بر تورم گذارد و مورد اجماع علمی است. آن
چنانی که مقامات اجرایی برای مبارزه با تورم میتوانند بدون دغدغه از آن
یاری جویند.
3- با داشتن تورم 39 درصدی، نرخ سود 40 درصد و فراتر
از آن نه تنها امري غیرمنتظره نیست، بلکه نیاز اقتصاد است؛ اگر واقعا متعهد
به کاهش تورم باشیم. مصلحت کل شهروندان غیر از این نیست که برای رهایی از
تورم ویرانگر کنونی، شاهد نرخ سود واقعی مثبت باشند.
نرخ سود پایینتر
از آن به معنای تقاضای فزاینده پول است و سیستم بانکی برای آن که نشان دهد
در خدمت اقتصاد است، چارهای به جز پاسخگویی به این تقاضا را ندارد و این
یعنی نقدینگی و تورم بالاتر. این یعنی آنکه سیستم بانکی با پشتوانه چاپخانه
بانک مرکزی مجبور است بر هیزم تورم بیفزاید.
4- هیچ کس به غیر از
آنانی که دم از تولید میزنند، اما به خودی خود نمیتوانند یک بنگاه کوچک
را اداره کنند، مقصر در این وضعیت نیستند. اگر این فشار نباشد و کسی به
خاطر مخالفت با نرخ سود واقعی منفی، برچسب ضد تولید و ضد مصالح عمومی نخورد
و مقامات پولی بتوانند با استقلال کافی، وظیفهای را که به گردن دارند،
عملی کنند، نرخ سود میتواند نقش خود را در شرایط حاد تورمی کنونی بیابد.
مشکل
رکود فعلی به علت خشک شدن اعتبارات نیست. مشکل کمبود سرمایه به عنوان
نهادهای از تولید است. فراهم آوردن این سرمایه نیز با تثبیت نرخ سود واقعی
حاصل نمیشود.
وقتی به طور متوسط قیمت محصولات چهل درصد افزایش
مییابد، منطقی است نرخ سودی که بنگاه میپردازد در این حدود باشد و اگر
بنگاهی نتواند این نرخ را بپردازد اصولا باید تعطیل شود، زیرا ناکارآمد عمل
میکند. مشکلات تولید را در جای دیگر باید جستوجو کرد و نرخ سود پایین
نباید ابزاری باشد برای رفع موانع و مشکلات دیگر.باید مقامات پولی به این
ابزار مجهز شوند تا بتوانند از پس تورم بالای فعلی برآیند و در این راه
نباید نسبت به افزایش نرخ سود، دو دل بود و تردید داشت.
روزنامه تهران امروز ستون یادداشت اول خود را به مطلبی از«توافق سريع در مقابل اعتمادسازي»نوشته شده توسط حشمت الله فلاحت پیشه، کارشناس مسائل بین المللی اختصاص داد:
مذاكراتي
كه در حاشيه نيويورك مقر سازمان ملل متحد توسط نمايندگان ايران و نماينده
گروه 5+1 مطرح ميشود مذاكرات مهم و اثر گذاري خواهد بود. اين مذاكرات از
دو جنبهدنبال خواهد شد به دليل حضور روحاني رئيسجمهور كشور در نيويورك
ضمن اينكه وزير خارجه در سطح وزارت خارجه و كارشناسان موضوع را پيش ميبرند
اين مذاكرات در سطح بالاتر نيز قابل پيگيري خواهد بود و از اين رو احتمال
زمینههاي مثبت و توافق براي تعيين زمان مذاكرات اصلي بسيار زياد خواهد
بود.البته اين توافقات هم به دو بخش تقسيم ميشود يكي درخصوص دستور كار
مذاكرات ممكن است توافقاتي صورت گيرد و دوم كه مهمترين مسئله براي ايران
خواهد بود بحث توافق بر زمانبندي مذاكرات است چرا كه بيش از اين نميتوان
زمان را در اين زمينه از دست داد.
اكنون تاوان كشته شدن زمان درخصوص
توافق نهايي در زمينه هستهاي را ايران پرداخت ميكند و بر همين اساس با
تداوم تحريمهاي ضد ايراني فرصتهاي زياد اقتصادي را در زمينه بينالملل از
دست ميدهد به همین منظور لازم است كه زمانبندي درست و سريعي براي روند
مذاكرات صورت گيرد.به اعتقاد من جمهوري اسلامي ايران در مقابل طرح ابتكاري
طرف مقابل طرحي را ابداع خواهد كرد و در اين نشست ارائه ميكند. به عقيده
من خواسته طرف مقابل از ايران اين است كه اعتمادسازي كند و بايد گفت كه
شرايط كنوني كشور به گونهای است كه جمهوري اسلامي ايران آمادگي لازم را در
اين زمينه دارد. از طرفي به اعتقاد من خواسته ايران اين است كه طرف مقابل
ابتدا حقوق هستهاي ايران را به رسميت شناخته و سپس گامهاي عملي مشهودي را
در اين زمينه و در زمينه كاهش تحريمها بردارد.شرايط كنوني بينالمللي به
گونهاي است كه فضاي رواني به نفع ايران است و اتهامات عليه ايران قابل طرح
نخواهد بود.
ضمن اينكه دولت جديد تاكنون سعي كرده است از
موضعگيريهاي مشكلساز پرهيز كند و علائم مثبت زيادي را در زمينه ديپلماسي
ارائه داده است كه ميتواند براي كشور راهگشا بوده و دست طرف مقابل را در
بهانه جويي ببندد.بر همين اساس است كه ميگويم امكان توافق در اين زمينه
وجود دارد. ضمن آنكه فروكش كردن بحران در سوريه دست طرفين را باز گذاشته
است تا مذاكرات روند خوبي داشته باشد. از اتفاقاتي كه در سوريه رخ داد اين
تجربه حاصل دنيا شد كه منطقه خاورميانه تحمل بحران تازهاي را ندارد.البته
لازم به ذکر است كه واگذاري مذاكرات هستهاي به وزارت خارجه پيام مثبتي بود
كه دولت جديد براي 5+1 داشت تا مذاكرات به صورت تخصصيتر پيگيري شود.در
نهايت معتقدم كه قطعا طرف مذاكرهكننده جمهوري اسلامي بر زمانبندي سريع
مذاكرات تاكيد كرده و طرف مقابل بر اعتمادسازي پافشاري ميكند كه فكر
ميكنم خواسته طرف مقابل مرتفع ميشود چرا كه جمهوري اسلامي ايران در سطوح
مختلف حكومتي در طول چند ماه اخير اقداماتي را انجام داده است كه پيامهاي
مثبتي براي جامعه بينالمللي در پي داشته و دست لابيگريهاي ضدايراني را
از اين مذاكرات كوتاه كرده است.
« اقدام حزبي يا رفتار مدني؟»عنوانی است که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله هایش یه چاپ رسانده این مطلب به قلم محمد علی وکیلی نوشته شده است:
رأي
سرکار خانم الهه راستگو به شهرداري جناب محمد باقر قاليباف موجي از واکنش و
تحليل را در فضاي رسانه اي بر انگيخته است. عده اي کارش را تحسين و مصداق
شجاعت و شهامت برشمردند. از او به شير مرد زمانه ياد ميکنند. در نقطه
مقابل گروهي عملش را تخلف تشکيلاتي و عهد شکني فکري و عدول از دايره اصلاح
طلبي و فرصت طلبي منفعت طلبانه نام گذاشتند. بر همين اساس، حزب متبوعش يعني
حزب اسلامي کار اقدام به اخراجش نمود. در ميان تحليل و تفسير رأي خانم
راستگو دو تفسير بيشتر مورد توجه بود. تحليل دکتر عماد الدين افروغ که عمل
اين خانم را حق مدني قلمداد نمود و هجمه و حمله به ايشان را تقبيح کرد و به
همين بهانه به مقايسه بين رفتار اصولگرايان و اصلاح طلبان پرداخت و
اعتراضات دوره نمايندگي خويش به کهنه کاران حزبش را شاهدي بر منطقي بودن
رفتار اصولگرايان ذکر کرد. در نقطه مقابل آقاي صادق زيبا کلام ضمن تقبيح
عمل خانم راستگو، اقدامش را تخلف از مرامنامه حزبي بر شمردند و کار حزبش را
ستودند.
البته توپخانه اصولگرايان همچنان تحت عنوان ديکتاتوري مدرن،ديکتاتوري حزبي و... در حال بمباران اردوگاه اصلاح طلبان است.
در
اينجا چند نکته لازم به تذکر است؛اول: در جامعه ايران قضاوت ارزش مدار،
پيرامون موضوعات تابع پيشفرضها و تعلقات حزبي است. اوج اين شناوري و
سياليت قضاوت، در موضوع رأي اعضاي محترم شوراي شهر تهران به شهردار نمايان
است. به عنوان مثال عمل آقاي عباس جديدي به عنوان يک کشتي گير در نگاه
اصلاح طلبان نمونه بارز پهلواني است. در حالي که در تفسير اصولگرايان مصداق
ناجوانمردي لقب گرفت. اقدام خانم راستگو در نگاه يک طرف اولين گام در جهت
دروغگويي است و در نگاه طرف ديگر دليل بر راستگويي اش حساب شد. متاسفانه در
ديگر موارد نيز قضاوتها به همين گونه است. قضاوتها مبناي ارزش واقعي
ندارند بلکه با مقياس منافع و تعلقات حزبي صورت ميپذيرد.
دوم: اگر
چه حزب در ايران شکل واقعي پيدا نکرده و قواعد حزبي بر رفتار اهالي سياسي
حاکم نيست و فعاليت احزاب به شب انتخابات محدود و ختم ميشود ولي در
کلانشهر بزرگي چون تهران، ليستها با هم رقابت ميکنند و اکثريت مردم به
ليستها رأي ميدهند. به جز در موارد معدود، فرد به عنوان شخصيت فردي
نتوانسته رأي مردم را به خود اختصاص دهد. سرکار خانم راستگو با هويت شخصي
به شوراي شهر تهران راه پيدا نکرده است که حال خود را بي نياز از توقعات و
انتظارات حزبي قلمداد نمايد بلکه او با اعتبار اصلاح طلبي و با تکيه بر
ليست اصلاح طلبان،شانس حضور در شوراي شهر تهران پيدا نمود. به بطور طبيعي
رفتار خلاف انتظار اصلاح طلبان،نشان شير زني و شير مردي و شجاعت نيست. ولي
با اين حال رأي دادن ايشان جزو حقوق فردي نامبرده است. کيفيت رأي تابع
تعلقات حزبي نيست و تخلف محسوب نميشوداگر چه خلاف انتظار ميباشد. به
عبارتي رأي ايشان اشکال حقوقي نداردولي غير اخلاقي ميباشد.
سوم:
آنچنانکه از روايتهاي مختلف بر ميآيد جريان اصلاح طلب و اصولگرا در يک
اقدام فرا فردي، تصميم گرفتند که به منظور پايبندي اعضاء بر تعهدات خويش و
راستي آزمايي، آراء هر گروه توسط يک نفر از اعضاء گرد آوري و مورد رؤيت
قرار گيرد و آنگاه به گلدان ريخته شود اين اقدام توسط هر دو گروه مخالف حق
مدني است که جناب دکتر افروغ برايش فرياد بر آورد و عمل اصلاح طلبان را به
نکوهش گرفت و اصولگرايان را تبرئه نمود از اين نظر اقدام هر دو گروه در
تعارض با حق مدني فرد ميباشد.
چهارم: اگر چه اصلاح طلبان اقدام
خانم راستگو را غير اخلاقي و غير تشکيلاتي تفسير کردند ولي اصولگرايان نيز
با اهرمهاي امنيتي سعي در تمکين ديگران به رأي دادن نمودند. برخي ابزارها و
فشارها در چنين مواقعي بکار گرفته ميشود که هم با روح فعاليت حزبي در
تعارض است و هم باحق مدني فرد ناسازگار ميباشد قبح تهديد و تطميع کمتر از
قبح ديکتاتوري حزبي نيست ديکتاتوري،ديکتاتوري است خواه ديکتاتوري زروزور و
خواه ديکتاتوري حزبي باشد اگر چه زيان ديکتاتوري زرو زور بيش از ديکتاتوري
حزبي است. به هرروي سياليت قضاوت و شناوري مفاهيم در اين سرزمين ديدني است.
عينک قضاوتها رنگ حزبي و گروهي دارد و کمتر اتفاق افتاده که اقدامي با
عينک بي طرفي و بدون سايه گرايشها رؤيت و مورد ارزيابي واقع شود. اين مشکل
معرفتي است و مشکل امروز، ديروز و فرداي جامعه ايران است و منحصر به اقدام
خانم راستگو هم نميباشد. بايد نگرشها به صورت بنيادي تغيير يابند تا
فرهنگ سياسي ايران اصلاح گردد.
در اخر سرمقاله روزنامه حمایت را از نظر میگذرانیم که مطلبی را با عنوان«روزهای سخت اوباما»از
علی تتماج در رابطه با ابعاد قابل توجه در کناره راهکار های ارائه شده
برای جلوگیری از جنگ آمریکا و سوریه در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:
همزمان
با اوجگیری ادعاهای جنگطلبانه آمریکا ضد سوریه، روسیه طرحی را با محوریت
نظارت بینالمللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه مطرح کرد؛ طرحی که ولادمیر
پوتین، رییسجمهوری روسیه شرط اجرای آن را ضمانت آمریکا مبنی بر عقبنشینی
از طرح جنگ عنوان داشته است. این طرح در کنار راهکارهای ارایه شده برای
جلوگیری از جنگ دارای ابعاد قابل توجهی است که میتوان از آن به عنوان
آزمونی سخت برای باراک اوباما، رییسجمهوری آمریکا، یاد کرد.نخست آنکه
واکنشهای جهانی به طرح روسیه و البته اقدام عملی سوریه در اجرای سریع این
طرح، نشان داد که جهانیان در کنار آمریکا قرار ندارند و هر طرحی که مخالف
خواستههای آمریکا باشد مورد حمایت جهانی است.
زمانی آمریکا ادعای
آغاز جنگ را مطرح کرد و فقط 30 کشور که بیشترشان از کشورهای عربی بودند به
حمایت از آن پرداختند، حال آنکه طرح روسیه که برگرفته از الگوی دیپلماسی در
قبال سوریه است با استقبال جهانی حتی در میان متحدان اصلی آمریکا همراه
شد. روند تحولات کنونی سوریه گواهی دیگر بر تنها ماندن آمریکا در صحنه
جهانی است که رسوایی بزرگ برای این کشور است. دوم آنکه واکنش سوریه به طرح
روسیه امری قابل تأمل است. دمشق در عین آمادگی برای پاسخگویی به حملات
آمریکا و در حالی که در مؤلفههای درونی، منطقهای و جهانی دست برتر را
نسبت به آمریکا داشته است، از طرح روسیه استقبال کرده و به طور رسمی عضویت
در پیمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی را پذیرا شده است. این اقدام در حالی
صورت گرفت که از دلایل اصلی این رویکرد را تلاش سوریه برای مقابله با آغاز
جنگ در منطقه تشکیل میداد. به عبارتی سوریه نشان داد که در کنار منافع خود
به امنیت و ثبات منطقه نیز توجه دارد هر چند که برخی از کشورهای منطقه در
دو سال و نیم گذشته برای نابودسازی این کشور به هر اقدامی دست زدهاند.
با
توجه به رفتار سوریه اکنون توپ در زمین آمریکاست که نشان دهد آیا چنانکه
ادعا میکرده به دنبال صلح و ثبات در منطقه است یا اینکه جز گلوله و کشتار
اصل دیگری نمیشناسد و همچنان به دنبال اقدام نظامی ضد سوریه است؟ طرح
روسیه و اقدام سوریه عملاً آمریکا را در مسیری قرار داده است که هرگونه
اقدام نظامی، به تشدید فضای منفی ضد آمریکا در جهان منجر خواهد شد. بر این
اساس میتوان گفت که آمریکا عملاً گامی دیگر در مسیر شکست در برابر سوریه
برداشته است هر چند که در ظاهر با فضاسازی رسانهای به دنبال پنهانسازی
این شکست و نمایش چهرهای فاتح از خود است. اکنون جهانیان اذعان دارند از
ابتدای درگیریهای اخیر سوریه، بازنده اصلی آمریکا بوده است که از ادعای
جنگ فراگیر وادار به عقبگردهای گام به گام شده و اکنون از دیپلماسی و
مذاکره سخن میگوید.