فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [٣٢:١٧]
هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهائی است که انجام میدادند!
مژدهای است شیرین و عشقآگین به همه کسانی که کار نیکو میکنند و چشمِ امید به پاداشِ ابدیِ پروردگارِ خویش دارند.
نخستین
نعمتی که خداوند به نیکوکاران عطا میکند این است که چشم ایشان را به جمال
فرشته نیکویی روشن میگرداند. چون در جهان با کمال اشتیاق به سوی آن فرشته
حرکت میکردند، نخستین پاداش ایشان رسیدن به همان فرشته است و البته
نیکوکاران حقیقی عالم در انتظار پاداش دیگری نیستند.
خوبی و زیبایی
خود هر دم به چهره ای دیگر ظاهر میشوند و به افسون نگاه و لبخند، نیکوکار
را تا حرمِ آن یارِ یگانه، سرچشمهٔ همه خوبیها و زیباییها، هدایت میکند.
آنجاست
که هیچ کس نمیداند که پروردگارش چه هدیه و چشم روشنی تازه ای به او عطا
خواهد کرد. آن چشم روشنی زیبا شاید روشن شدن چشم خوبان به دیدار پادشاه
خوبان است:
ای پادشهِ خوبان داد از غمِ تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آییحافظ و
آن دیدار خود به تنهایی با همه نعمتهای دو عالم برابر است و مژدهٔ این
چشم روشنی عارفان را در همین جهان نقد حال میشود، چنانکه حافظ و نظامی و
دانته و مولوی و سعدی و دیگران هر یک به زبانی از این چشم روشنی که هیچ کس
نمیداند چیست در پردهٔ الفاظ و عبارات عاشقانه سخن گفتهاند.
دانی که چیست دولت دیدارِ یار دیدن در کوی او گدایی بر خُسروی گُزیدنحافظمنم یارب در این دولت که روی یار میبینم فراز سروِ سیمینش گلی پر بار میبینم ز گردون نعره میآید که اینت بوالعجب کاری که سعدی را ز روی دوست برخوردار میبینمسعدی