در ابتدا به مطلبی از حسام الدین برومند با عنوان«مارش جنگ یا عزا؟»که در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان به چاپ رسیده است میپردازیم:
1-
تحولات منطقه این روزها تحتتاثیر حمله احتمالی آمریکا به سوریه قرار
گرفته است. هفته گذشته ابتدا آمریکاییها بر طبل جنگ کوبیدند و حتی
رسانههای آمریکایی زمان آن را پنجشنبه - 29 آگوست - اعلام کردند ولی پس
از آن بود که ولوم مارش جنگ کم و کمتر شد تا اینکه اوباما تصمیمگیری در
خصوص حمله نظامی به سوریه را به کنگره واگذار کرد و بدین ترتیب تا تشکیل
جلسه کنگره در نهم سپتامبر - 18 شهریور - موضوع پر هیاهوی حمله واشنگتن به
سوریه به تعویق افتاد اما بازار تحلیلها و گمانهها پیرامون بحث یاد شده
در صدر رسانههای داخلی و خارجی همچنان داغ است.
نکته کلیدی که در
این بحث دخالت دارد و بدون شک کمک میکند تا صورت مسئله به درستی مشخص شود و
در پی آن تحلیل و شناخت صحیحی از موضوع بدست بیاید؛ «متغیر»ی به نام رژیم
صهیونیستی است که همواره در تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای مراکز قدرت در
آمریکا نقش دارد.وضعیت سیاست خارجی کاخ سفید به گونهای طی دهههای اخیر
پیش رفته است که گویا منافع درهم تنیده و گره خوردهای با تلآویو دارد.
در
این میان فرقی هم نمیکند دموکراتها بر سر کار باشند یا جمهوریخواهان
قدرت را قبضه کرده باشند و برای همین است که هم بوش و هم اوباما بر تضمین
منافع رژیم صهیونیستی متعهد میشوند و بدون لکنت زبان آن را علنی بیان
مینمایند.ناگفته پیداست این سیاست رازآلود آمریکاییها خط حفظ موجودیت
رژیم جعلی صهیونیستی را دنبال میکند.از همین روی حتی در مواردی که جای
فریبکاری و سناریوسازی و توطئه و... وجود ندارد واشنگتن باز هم بیمحابا از
اسرائیل حمایت میکند ولو اینکه هزینه سنگینی بپردازد.
به عنوان
نمونه یادآور میشود دو سال و نیم پیش وقتی بحث شهرکسازیهای رژیم
صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطینیان در سازمان ملل بالا گرفت و 130 کشور
با صدور قطعنامهای بر تجاوزات و اقدامات غیرقانونی و نامشروع اسرائیل مهر
تایید زدند؛ آمریکا این قطعنامه را وتو کرد و دولت اوباما علیرغم ژست
صلحطلبانه و دموکراتیک از ابزار دیکتاتورمآبانه «وتو» در شورای امنیت
سازمان ملل استفاده کرد تا بقای رژیم جعلی اسرائیل را حفظ کند.
اما
این اقدام آمریکا برای آنکه موجودیت رژیم صهیونیستی را صیانت کند مقارن با
تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در بستر بیداری اسلامی بود که ترجیع
بند تحلیلها و گزارش رسانههای غربی از حقیقتی دیگر خبر میداد؛ «آینده
اسرائیل در خطر است!»...
پس از آن بود که سال گذشته گزارش 16 نهاد
اطلاعاتی آمریکا که بخشهایی از آن در فارینپالیسی منتشر شد نشان میداد
اولا: ارزیابی این 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا این است که خاورمیانه بدون
اسرائیل در آینده یک واقعیت غیرقابل انکار است و ثانیا: اسرائیل برای منافع
ملی آمریکا زیانبار است.گفتنی است؛ دقیقا در همین ایام بود که نتانیاهو به
زبان آمد و عجزآلود گفت: «خطرات بیسابقه در کمین موجودیت اسرائیل است».
اکنون نیز بر طبل جنگ کوبیدن آمریکا علیه سوریه و محور مقاومت ناشی از
شرایط وخامتبار رژیم صهیونیستی است. چرا؟ بخوانید ...
2- اینکه
آمریکا به اصطلاح آرایش جنگی میگیرد و بیشتر از آن ارتش رسانهای غربیها
موضوع حمله واشنگتن به سوریه را پمپاژ مینمایند و یا اکنون که نگاهها به
تصمیم کنگره درباره جنگ علیه سوریه دوخته شده است؛ همگی با بحث موجودیت
رژیم صهیونیستی در ارتباط است.
اذعان لسآنجلستایمز که اخیرا در قالب
گزارشی آن را منتشر کرد قابل اعتناست که مینویسد؛ «آمریکا گفته است در هر
صورت حمله به سوریه در جهت حفاظت از اسرائیل خواهد بود.»
گفتنی است
که وقتی این حمله احتمالی از سوی اوباما به بهانه مجوز گرفتن از کنگره به
تاخیر میافتد باز هم منابع رسانهای غربی و عبری موضوع «اسرائیل» را به
پیش میکشند و از جمله پایگاه صهیونیستی دبکا - نزدیک به موساد - این خبر
را به بیرون درز میدهد که مسئولان اسرائیلی اعلام کردند اوباما بصورت
محرمانه نخستوزیر اسرائیل را در جریان به تاخیر افتادن حمله نظامی به
سوریه قرار داده است.
این تلاشهای گسترده که به قیمت هزینه دادن آمریکا
برای آغاز یک جنگ نظامی علیه سوریه است اعتراف به این واقعیت نیز هست که
سوریه به عنوان بخشی از محور مقاومت توانسته علی رغم اراده و خواست
قدرتهای غربی بایستد و توان جبهه معارضه و تروریستها بهعنوان کارگزاران
آمریکا و غرب در کارزار جنگ نیابتی در سوریه را به فروپاشی بکشاند.
پیروزی
اسد و مردم سوریه بر معارضه و تروریستها که براساس شواهد و قرائن غیرقابل
خدشه است به وضوح نشان میدهد موازنه قدرت و قوا در منطقه به نفع جبهه
مقاومت رقم خواهد خورد و اینجاست که آمریکا با حمله به سوریه، هدفگذاری خود
را بر تغییر موازنه قوا قرار داده و به اصطلاح ساز جنگ را کوک کرده است.به
عبارت روشنتر، ناامید شدن آمریکا و غرب از پیروزی در جنگ نیابتی با سوریه
باعث شده است که هزینه مواجهه و جنگ مستقیم را بپذیرد.آمریکاییها در دو
سال گذشته پیرامون مواجهه با سوریه و حذف اسد از قدرت به منظور ضربه زدن به
جبهه مقاومت دچار خطای در تحلیل و اشتباهات استراتژيک شدهاند.
قریب
به 10 ماه پیش فارین پالیسی بر اشتباهات و خطاهای راهبردی در مواجهه با
سوریه انگشت گذاشت و نوشت:«اوباما اوت 2011 طی بیانیهای کتبی اعلام کرد
وقت آن رسیده که بشار اسد کنار برود اما 452 روز پس از آن موضعگیری همچنان
در قدرت است.»اکنون باید خاطرنشان کرد که اسد و سوریه پس از 730 روز از
اراده آمریکا و غرب همچنان مقاوم ایستادهاند و این حاکی از آن است که
شرایط منطقه و توان جبهه مقاومت دچار تحولات عمیقی شده و نسبت به دهههای
گذشته از اقتدار به مراتب بیشتری برخوردار است.به عبارت دیگر؛ دورهای که
آمریکا خود را «فعال مایشاء» بر افکار عمومی منطقه جا زده بود و برخی
میپنداشتند هر رویداد و اتفاقی ساخته و پرداخته طراحیهای به اصطلاح
پیچیده اتاقهای فکر و فرمان آمریکایی است سپری شده است.
3- اکنون
سؤال این است که آیا حمله احتمالی آمریکا به سوریه، حاشیه امن موقتی برای
اسرائیل ایجاد میکند؟پاسخ به این سؤالها و نظایر آن منفی است چون وقتی
آمریکا برای حفظ موجودیت اسرائيل گزینه نظامی علیه سوریه را انتخاب میکند
باید بداند که مسئله فقط به سوریه ختم نخواهد شد و این کشور بخشی از جبهه
مقاومت است که واکنش از این نقطه به اقدام نظامی آمریکا غیرقابل پیشبینی و
غیرقابل محاسبه است.مشکل آمریکاییها این است که نمیتوانند به طور مشخص
پیامدهای حمله احتمالی به سوریه را ارزیابی کنند. این مشکل جدا از مشکلات
داخلی آمریکا برای آغاز یک جنگ جدید است.
یعنی اگر آمریکا با دو
چالش «افکار عمومی» و «اقتصاد» برای هرگونه جنگ و درگیری دست و پنجه نرم
میکند مشکل بزرگتر آن است که شاید هدفگذاری نهایی آنها برای جنگ علیه
سوریه- بخوانید نجات اسرائيل- به بنبست بخورد و از قضا یک نقض غرض رخ بدهد
و جنگ علیه سوریه به عنوان کاتالیزوری عمل نماید که صدای ناقوس مرگ
رژیمصهیونیستی زودتر به گوش برسد.بنابراین اگر چه اسرائيل مشوق آمریکا در
حمله به سوریه است و در همین راستا هدف آمریکا از حمله به سوریه تامین
امنیت اسرائيل ارزیابی میشود ولی پیامد اصلی این حمله هراس استراتژيک
آمریکاست که مبادا موجودیت رژيمصهیونیستی در واکنش جبهه مقاومت به حمله
نظامی علیه سوریه آنچنان به خطر بیفتد که طومار این رژیم جعلی زودتر از
ارزیابیهای اطلاعاتی و راهبردی غرب پیچیده شود. اینکه تصمیم حمله به سوریه
فعلاً به تعویق افتاده را میتوان ناشی از همین نکته دانست.
البته
تظاهرات فراگیر ضد جنگ در آمریکا به اضافه بحران اقتصادی در آمریکا عوامل
دیگری هستند که در مرتبه بعدی کار را برای تصمیمگیری واشنگتن سخت کرده
است.ژنرال مارتین دمپسی رئيس ستاد مشترک ارتش آمریکا در نامه اخیر خود به
کمیته نیروهای مسلح کنگره این کشور هزینه حمله به سوریه را ماهانه بیش از
یک میلیارد دلار اعلام کرده است و این در حالی است که آمریکا بیش از 17
هزار میلیارد دلار کسری بودجه دارد. و اگر با این اوصاف حمله به سوریه به
بهای تسریع در روند اضمحلال رژيمصهیونیستی نیز باشد آن وقت یک راه بیشتر
برای دولت اوباما که مدعی «دیپلماسی هوشمند»! است باقی نمیماند؛ «تعویق
حمله به سوریه را به تعلیق تبدیل نماید.» در غیر این صورت کابوها باید به
فکر مارش عزا برای صهیونیستها باشند.
روزنامه خراسان مطلبی را از مهدی یار احمدی خراسانی با عنوان«زنگ آغاز به کار شوراي چهارم و ضرورت آسيب شناسي کار شوراها»در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:
فعاليت
شوراهاي اسلامي در يک دهه گذشته پرسش هاي متعددي را در خصوص نقاط قوت و
ضعف، خواسته ها و دستاوردهاي اين نهاد قانوني به همراه داشته است. اين که
آيا اساساً جايگاه شوراها با توجه به ادوار گذشته و نظام عملکردي آنها
نهادينه شده يا خير، چه چالش ها و آسيب هايي در اين مسير وجود داشته و دارد
و يا نقش شوراهاي اسلامي شهر درتحقق مديريت واحد شهري چيست؟ و ... از
راهبردي ترين سوالات است. در اين ميان نکته قابل ذکر اين است که شوراهاي
شهر از اولين روزهاي حيات خود در نظام مديريت کشور مورد بي مهري قرار گرفته
اند و به گفته بسياري از اعضاي شوراها هرگز به عنوان يکي از ارکان ساختار
سياسي و اداري ايران به رسميت شناخته نشده اند.
بسياري از
کارشناسان بر اين باورند حتي در دولت اصلاحات که پايه گذار اين شوراها در
کشور است و رئيس جمهور آن خود را علاقمند به شوراها نشان ميداد، ساختار
اداري کشور شوراها را پس زده و تا آنجا که توانسته در برابر آنها مقاومت
کرده است. شوراهاي اسلامي شهر به خوبي اين ظرفيت را دارند تا فرصت مناسبي
براي توسعه و آباداني هر چه بيشتر کشور فراهم نمايند و انصافاً علي رغم همه
مشکلات و مسائل موجود شوراها در اکثر نقاط کشور دستاوردهاي بسيار خوبي را
نيز به همراه داشته است. ولي متأسفانه مقاومت در برابر قدرت گرفتن شوراها
بعد از دولت اصلاحات فقط محدود به ساختار اداري نشد و حتي رده هاي بالاي
دولت دهم گاه در برابر شوراها وارد عمل شدند.
به اين موارد توجه
کنيد: انحلال چند شوراي شهر، تحميل شهرداران منتخب از طرف استانداري، کاستن
از اختيارات شوراها، پرداخت نشدن اعتبارات مورد نياز پارلمان هاي شهري،
تلاش براي دست اندازي به اختيارات قانوني شوراها، رويارويي دولت و مديريت
شهري و ... از مهمترين مصاديق بي مهري به پارلمان هاي شهري مي باشد که در
کارنامه دولت به ثبت رسيده است. خصوصاً دولتي که خود برآمده از شورا بود در
نهايت نه تنها وظايفي را که روزگاري خود از دولت انتظار داشت در اختيار
مديريت شهري قرار نداد بلکه سعي کرد از وظايف شوراها هم بکاهد و در اين
راستا کشور هزينههاي زيادي پرداخت کرد. بر اين اساس اکنون که بعد از سه
دوره تجربه مديريت شورايي عرصه مديريت سازمان هاي محلي و شهرداري ها در
کشور به تجارب ارزشمندي رسيده لازم است در آستانه آغاز به کار شوراهاي
چهارم موارد زير مورد توجه قرار گيرد:
اول: بر اساس اصل يکصدم قانون
اساسي شوراي شهر يک نهاد غير سياسي است که براي پيشبرد سريع برنامه هاي
اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و آموزشي و ساير امور شهري تشکيل مي گردد. لذا در
مديريت شهر و انتخاب شهردار بايد به اين نکته توجه کرد که هرچند رقابت
جريانات و احزاب درجريان انتخابات شوراي شهر يک رقابت سياسي است اما به محض
تشکيل شورا، رقابت و فعاليت سياسي در آن خلاف قانون اساسي است.
دوم:
کارآيي موج چهارم پارلمان شهري وابستگي مشخصي به عوامل زمينه اي از
قبيل ثبات سياسي، يکپارچگي اجتماعي ، رونق اقتصادي و نيز عوامل
ديگري از قبيل مهارت و انگيزه هاي سياستمداران و اشخاص استفاده
کننده از اين سياست ها دارد. بدون شک يکي از مهم ترين عواملي که منجر به
بروز لطمه در کارآيي شوراهاي شهر مي شود، نگرش سياسي به انتخاب شهردار مي
باشد. براي اجتناب از اين آسيب بهترين روش اين است که در انتخاب شهردار،
فارغ از تعلق سياسي، نگاه ويژه اي به کارنامه اجرايي و نوع تخصص وي با توجه
به نيازهاي مديريتي، اجتماعي و فرهنگي شهرگردد. ميزان توانايي تعامل
شهردار با اعضاي شورا، جامع نگري و اهتمام وي در مسائل شهري، استفاده از
نظرات کار شناسان نخبه و شناخت مسائل پيچيده شهري، که زائيده وجود کاستي
هايي در ابعاد متعدد فرهنگي- اجتماعي مي باشد، از جمله خصوصيات لازم براي
شهردار مي باشد.
سوم: امروزه بحث عدم تمرکز در ساختار حکومت ها و به
دنبال آن رشد، توسعه و استقلال سازمان هاي محلي، شوراهاي شهري و شهرداري
ها در شيوه اداره کشورها از اهميت زيادي برخوردار گرديده است. در واقع رشد
سازمان هاي محلي و شهرداري ها و شوراهاي تصميم گيري شهري نشانه اي مناسب
براي افزايش مشارکت مردم در فرآيند تصميم گيري دموکراتيک است. به موازات
اين حرکت لزوم نهادينه شدن اصول علمي مديريت شهري براي بهره برداري حداکثري
از منافع فعاليت هاي منطقه اي با در نظر داشتن نگاه ملي اهميت بيشتري مي
يابد.
چهارم: پارلمان شهري يکي از پديده هايي است که امروزه شهرها
با آن دست به گريبان هستند. بر اين اساس مديريت مطلوب ميتواند شهرها را به
سوي رشد فرا خواند و آسايش ساکنان آن را فراهم سازد. نظام تصميم گيري
شهري به عنوان يک سيستم باز براي خود اهداف، محيط، منابع و شيوه هاي
خاص اجرايي را داراست و چنانچه هريک از اين عوامل به عللي به
رکود کشيده شود سيستم دچار اختلال گرديده و نمي تواند به عملکرد
بهينه خود بپردازد و لذا ضروري است که؛ همواره ديدگاه سيستمي به
نظام مديريت شهري تسري داده شود، تعامل مناسب با استانداري، فرمانداري
و ساير ارگان هاي دولتي برقرار شود، به نقش مردم و مشارکت آنها در
مديريت شهري اهميت داده شود و ارتباطات درون سيستمي و برون سيستمي
به گونه اي برقرار گردد که حداکثر بازدهي را براي اهداف سيستم
ارائه دهد.
پنجم: آن چه امروزه در اکثر کشورهاي توسعه يافته مشاهده
مي شود نظام مديريت واحد شهري است که از طريق اعمال آن کليه فعاليت هاي
سازمان هاي محلي به صورت سيستماتيک و وابسته به هم اداره مي شود. در واقع
شهرداري ها و سازمان هاي اداره شهر سه دوره تکاملي را طي کرده اند: دوره
اول زماني بود که شهرداري ها به عنوان نهادهاي صرفاً خدماتي شناخته مي
شدند. سپس شهرداري ها در دوره دوم حيات خود ماهيت عمراني و فني پيدا کردند و
امروزه در کامل ترين حالت و در دوره سوم ضمن حفظ ويژگي هاي قبلي کارکردهاي
فرهنگي و اجتماعي نيز دارند. لذا با توجه به اينکه شهر؛ توليدکننده فرهنگ
است شوراها بايد با مطالعه علمي و دقيق واقعيت هاي اجتماعي را از سه جنبه
ريخت شناسي ساختاري و فرهنگي و رواني در اداره شهر مد نظر قرار دهند و به
عنوان اصلي ترين پايه "نظام مديريت واحد شهري" زمينه تحقق آن را به مرور
زمان فراهم سازند.
هرچند بايد به اين نکته اشاره کرد که تا مديريت
شورايي به معناي واقعي آن فاصله بسيار زيادي داريم. اما از اين رهگذر بايد
نقاط منفي و مثبت عملکرد شوراها به خوبي مطالعه و روشن گردد تا در دوره
چهارم پارلمان شهري شاهد پيشرفت فرآيند اداره شهر باشيم. زنگ آغاز به کار
چهارمين دوره شوراهاي اسلامي شهرو روستا به صدا درآمد و برگزيدگان مردم بعد
از طي مراحل قانوني بر کرسي هاي شوراهاي اسلامي تکيه زده و اداره امور شهر
را در دست مي گيرند. عملکرد شوراها از آن جهت حايز اهميت است که اولاً
شهرداري ها بزرگترين و ثروتمندترين سازمان ها مي باشند که مستقيماً با پول
مردم اداره مي شوند و ثانياً نتيجه عملکرد شهرداري ها بسيار سريع بر زندگي
مردم اثر گذاشته و در منظر عموم قابل مشاهده و قضاوت است لذا شوراي اسلامي
شهر با رعايت اين نکات بايد به گونه اي شهر را مديريت کند که نشاط اجتماعي و
به تبع آن رضايتمندي مردم از زندگي افزايش يابد.
صالح اسکندری در نوشته ای که با عنوان«مديريت جهادي؛راه چاره چه کنم چه کنم هاي دولت»در روزنامه رسالت از او به چاپ رسید اینگونه نوشت:
تقريبا
يک ماه از زمان حضور آقاي دکتر روحاني در پاستورمي گذرد و در اين مدت
بحمدالله کليه ارکان و دستگاه هاي نظام به تاسي از رهنمودهاي داهيانه رهبر
معظم انقلاب با تعاملي مثبت و نگاهي حمايتي سعي کرده اند تمام بسترهاي لازم
را براي موفقيت دولت در ماموريت هاي اصلي و و عده هايي که به مردم به خصوص
در حوزه هاي اقتصادي و معيشتي داده، فراهم کنند. مجلس شوراي اسلامي با راي
قاطع به وزراي اقتصادي دولت بر اين رويکرد حمايتي صحه گذاشت و نشان داد که
آماده است همکاري و همراهي هاي لازم را براي استمرار اميدي که در کشور به
تدبيرهاي دولت يازدهم به وجود آمده، داشته باشد.
قوه قضائيه، مجلس
خبرگان رهبري، مجمع تشخيص مصلحت نظام، سپاه، بسيج و ساير ارگان هاي حکومتي و
دولتي نيز به انحاء مختلف بر تعامل مثبت با دولت و بسيج کليه امکانات و
منابع در دسترسشان براي نيل به اهداف اصلي دولت يازدهم تاکيد کرده اند.
بهعلاوه اين حمايت هاي معنوي، کليه زيرساخت هاي اقتصادي و عمراني کشور که
در چند سال گذشته از رشد و توسعه فوق العاده اي برخوردار بوده است به عنوان
سرمايه اي بي بديل در اختيار دولت تدبير قرار دارد تا بتواند به اميدها و
انتظارات عمومي پاسخ دهد. علي رغم تمام اين حمايت ها اما جرياني خاص در
درون دولت از همان روزهاي اول به بهانه واقع نمايي از اوضاع اقتصادي کشور
مرتب در ساز بحراني بودن شرايط اقتصادي دميده است و هر روز خبرهاي منفي از
پاستور و برخي وزارتخانه ها منتشر مي شود که نه تنها اميدهاي به وجود آمده
را استمرار نمي دهد بلکه دل مردم را خاليمي کند و راي دهندگان را نا اميد!
يک
روز مي گويند منابع مالي براي پرداخت يارانه ها نداريم، يک روزمي گويند
نمي توانيم درآمدهاي بودجه سال 1392 را محقق کنيم، يک روز بي خانمان ها را
تهديد مي کنند که يا مسکن مهر بخواهيد يا تورم، يک روز بر رشد منفي اقتصادي
کشور تاکيد مي کنند، روز ديگر مي گويند با اين خيل بيکاران چه کنيم و...
.تواتر اين اخبار به قول فقها باعث اين ارتکاز مي شود که گويا دستور کار و
يا سازماندهي وجود دارد که برخي با اهداف مشخص به اسم واقع نمايي مرتب دست
به سياه نمايي هاي اقتصادي مي زنند. قصد نيت کاوي نداشته و نداريم اما نمي
توانيم چشمانمان را بر انگيزه هاي آشکار و پنهان جريانات حاشيه اي نيز
ببنديم. يک درصد هم که احتمال داده شود برخي مي خواهند با اين سياه نمايي
ها "جام زهر" را در موضوع تحريم ها پر کنند بايد دلسوزان دولت اعتدال را
برانگيزاند.
هر چند اين رويه با اعتراض برخي رسانه هاي نزديک به
دولت نيز همراه بوده و در يکي از روزنامه هاي خود نوشتند که "دولت تدبير،
کمي هم تدبير به خرج دهد!" اين جريان خاص شايد تصور مي کند که افکار عمومي
در دولت يازدهم از کره مريخ به درون مرزهاي ايران پرتاب شده است و مردم چند
ماه و چند سال پيش را فراموش کرده اند که علي رغم تمام فشارها و تحريمها
هر روز يک خبر مسرت بخش اقتصادي و علمي را از گوشه گوشه اين مملکت مي
شنيدند و حرکت رو به جلو کشور کاملا ملموس مشاهده مي کردند. رئيس جمهور
سابق حتي روز آخر از پروژه هاي عمراني خود سرکشي کرد اما به يک باره برخي
تلاش کردند از فرداي 13 مرداد همه پيشرفت هاي کشور را در محاق چه کنم چه
کنم ها ببرند.
هيچ کس نمي تواند منکر فشارتحريم ها شود اما چه در
دولت فعلي و چه در دولت قبل همه بر اين مهم قائلند که آشفتگي اوضاع اقتصادي
تنها 30 درصد متاثر از تحريم هاست و 70 درصد به مديريت داخلي و نحوه
استفاده از ظرفيت هاي دروني کشور بر مي گردد. اين 70 درصد امروز در اختيار
دولت يازدهم است. چه شده کساني که مدعي نقش موثر مديريت داخلي بودند امروز
خود را خلع يد مي بينند. واقعيت اين است جريانات حاشيه اي که تحريم ها را
بزرگ نمايي مي کنند خير و صلاح دولت را نمي خواهند.دولت تدبير و اميد با در
اختيار داشتن چهره هاي شناخته شده و مسبوق به سوابق روشن انقلابي مي تواند
اين 70 درصد را به بهترين نحو مديريت کند و با دلگرمي به حمايت هاي معنوي
رهبر معظم انقلاب و ساير ارکان نظام و همچنين با توسل به زيرساخت هاي
اقتصادي در درون کشور آثار منفي تحريم ها را به حداقل برساند.
منتهي
شرط موفقيت در اين مديريت اتخاذ يک رويکرد کاملا جهادي است. با مديريت
اداري و متداول نمي توان از اين شرايط عبور کرد. چه برسد به اينکه برخي به
علت کهولت سن و يا خداي ناکرده بي رغبتي بخواهند دو سه ساعت صبح کار کنند،
دو سه ساعت هم عصر!
مديريت جهادي در مقابل مديريت اداري قرار دارد و يکي
از تجارب گرانبهاي انقلاب اسلامي در مواجهه با شرايط سخت نظامي و اقتصادي
است. به تعبير مقام معظم رهبري خطاب به دشمنان ملت ايران "آنها نمي فهمند
که خود آنها در سه دهه گذشته ملت ايران را در قبال تحريم ها واکسينه کرده
اند." ويروس ضعيف شده تحريم در 35 سال گذشته فرصت ها و راه حل هاي جديدي را
پيش روي جمهوري اسلامي قرار داده و عناصر خود محافظتي و مقاومتي را بيدار
کرده است.
رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير رئيس جمهور و اعضاي هيئت
دولت خدمت و مديريت جهادي را يکي از شاخصه هاي دولت مطلوب اسلامي بر شمردند
و ضمن توصيه به دولتمردان در اتخاذ اين رويکرد فرمودند:" در زمينه خدمت،
كار را بايد جهادي كرد؛ جهادي به معناي بيقانوني نيست. دوستاني كه ما
سالها با خيلي از شماها كار كرديم - با بسياري از شما برادرها در زمينههاي
مختلف همكاري داشتيم - ميدانيد روحيه من را، من آدم دعوت كننده به
بيقانوني نيستم؛ بشدّت ضدّ اين بيقانوني هستم، امّا معتقدم در همان
چهارچوب قانون، دو جور ميشود كار كرد: يك كار، كار مرسوم اداري، يك كار،
كار جهادي. كار جهادي يعني از موانع عبور كردن، موانع كوچك را بزرگ نديدن،
آرمانها را فراموش نكردن، جهت را فراموش نكردن، شوق به كار؛ اين كار جهادي
است. كار را بايد جهادي انجام داد تا انشاءالله خدمت بخوبي انجام بگيرد."
مآلا
بايد متذکر شويم تنها راه حل چه کنم چه کنم هاي دولت مديريت جهادي با تکيه
بر ظرفيت هاي دروني کشور است. دولت بايد قطار رو به جلو کشور را هر چه
سريع تر به حرکت درآورد و رئيس جمهور محترم با لباس جهاد در قرارگاه مديريت
اقتصادي کشور ظاهر شود. قوت قلب مردم به نشاط ، تدبير و دلگرمي هاي رئيس
جمهور و اعضاي کابينه است و مطمئنا تدبير رئيس جمهور مانع از نااميدي مردم
خواهد شد. ان شاء الله
کتایون مافی در روزنامه جام جم در نوشته ای با عنوان«قدری اطمینان، مقداری تحمل»در رابطه با لوایح اقتصادی دولت یازدهم اینطور مینویسد:
1ـ
این مجلس است که قانون وضع می کند و هر تصمیمی که مجلس درباره طرح ها و
لوایح بگیرد، برای تمام دولت ها از جمله دولت یازدهم لازم الاجراست. از این
دریچه دولت یازدهم باید برای تطبیق خود با نظر مجلس درباره چگونگی اصلاح
بودجه 92 ابتکار عمل های جدیدی انجام دهد.
2ـ با این حال نوع نگاه
مجلس به روش های پیشنهادی دولت برای جبران کسری درآمدهای قانون بودجه 92 به
نظر شتابزده می آید. اصلی ترین نکته در این میان این است که دولت برای
جبران این درآمدها در شرایط تحریم، گزینه های چندانی در اختیار ندارد. به
عبارت صریح تر اگر دولت می خواهد برای جبران کسری بودجه به منابع صندوق
توسعه ملی متوسل شود، با این که این اقدام از نظر اقتصادی حامل زیان هایی
است، اما انتخاب بین بد و بدتر است. لذا بهتر این بود که اقتصاددانان مجلس
در حالی که به این دست اندازی انتقاداتی صحیح و بجا داشتند، به دیگر روشهای
جایگزین دولت برای جبران کسری بودجه اش نیز اشاره می کردند. هر چند در
نهایت این امر قابل پیش بینی است که شرایط حاضر و کمبود شدید منابع چاره ای
جز استفاده از صندوق توسعه ملی بر جا نخواهد گذاشت.
3ـ دولت برای
بهبود نسبی اقتصاد ایران زمان زیادی پیش رو ندارد. هم اکنون کمتر از نیمی
از سال مالی طی شده، و دولت اگر بخواهد برنامه صد روزه اش را پیاده کند،
حداکثر تا آذرماه فرصت خواهد داشت و در آذرماه نیز لایحه بودجه 93 به مجلس
تقدیم می شود و در نتیجه فرصت کافی برای اقدامات فوری دولت در اصلاح اقتصاد
در سال جاری از دست می رود. لذا اکنون باید به کمیسیون برنامه و بودجه
مجلس و هیات رئیسه پیشنهاد کرد به فوریت برای بررسی و در دستور کار قرار
دادن لایحه اصلاحیه بودجه 92 ـ صرف نظر از هر اعمال نظری که در آن خواهند
کرد ـ اقدام نمایند.
4ـ در نهایت این که دولت یازدهم و تیم اقتصادی
اش تازه کار خود را آغاز کرده اند. لذا بهتر می نماید که اجازه داده شود
این تیم برنامه های خود را در حیطه اجرا به آزمایش بگذارد و مجلس با مروری
بر کارنامه اقتصادی دولت در کوتاه مدت نسبت به رفتار با آن در آینده تصمیم
بگیرد. از این رو بدنیست که با قدری اطمینان و مقداری تحمل عرصه را برای
تیم اقتصادی دولت باز گذاشت و آنگاه با سنجش عیار عمل اقدامات مقتضی را
درباره دولت انجام داد.
روزنامه ی جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«تحلیل سیاسی هفته»اختصاص یافت:
هفته
جاري ملت ايران در ماتم چشمه جوشان علم الهي، خزانهدار علوم نبوي و
پاسدار دانش علوي، حضرت صادق آل محمد(ص) عزادار بود. شاگردان مكتب جعفري در
سراسر جهان در اين ماتم، لباس عزا بر تن كرده و اشكهاي حزن و اندوه از
ديدگان فرو باريدند.جنت البقيع در اين هفته، داغدارتر از هميشه و گريانتر
از هر زمان ديگر سوگوار غروب ششمين گوهر تابناك آسمان امامت بود كه در اين
مكان آرام گرفته ولي پيروان منصور دوانيقي هنوز همچنان بر خاكدان تيره جهل
ميكوبند و خصومت و كينه توزي خود را با خاندان عصمت و طهارت پنهان
نميسازند. متأسفانه عليرغم آنكه ابعاد شخصيتي امام صادق(ع) به اندازهاي
جامع و برجسته است كه افزون بر شيعيان، علماي اهل سنت نيز توجهي ويژه به آن
حضرت داشته و برتري علمي ايشان را ستودهاند، ولي بر اثر جمود و جهالت
سلفيها و تكفيري، بقيع شريف همچنان در مظلوميت بسر ميبرد و مورد تاخت و
تاز دشمنان عنود است.
روز سهشنبه هفته جاري چهاردهمين اجلاس خبرگان
رهبري در تهران آغاز بكار كرد و نمايندگان طي دو روز به بررسي دستور كار
اين نشست پرداخته و در جلساتي نيز ميزبان مسئوليني بودند تا در جريان اوضاع
و شرايط مهم بينالمللي و داخلي قرار گيرند. خبرگان در پايان نشست دو روزه
خود، ديروز بيانيهاي صادر كرد.در اين هفته همچنين شوراهاي اسلامي شهر و
روستا چهارمين دوره فعاليت خود را از سرگرفتند و اعضاي اين شوراها كه
همزمان با انتخابات رياست جمهوري با رأي مردم برگزيده شده بودند، فعاليت
چهار ساله خود را براي ياري دستگاههاي اجرايي و كمك به ساماندهي امور شهري
آغاز كردند. قطعاً اين شوراها در صورت دقت كارشناسي و مديريت علمي
ميتوانند بازويي مجرب در اداره امور شهري بوده و بار بزرگي را از روي دوش
قوه مجريه بردارند.
اين هفته در مسائل خارجي، بحران سوريه، مهمترين
موضوع خبري رسانههاي جهان بود. آمريكا از چندي پيش حمله نظامي به سوريه را
در دستور كار قرار داده و بهانه آنرا، استفاده دولت سوريه از سلاح
شيميايي عليه مخالفان عنوان كرده است، اتهامي كه هنوز هيچ مرجع مستقلي آنرا
تأييد نكرده و حتي گروه تحقيق سازمان ملل نيز كه هفته جاري از مناطق مورد
ادعا بازديد كرد هيچ گزارشي درباره تحقيق خود و اينكه دولت سوريه متهم
باشد منتشر نكرده است.اين درحالي است كه گسترش موج مخالفتهاي بينالمللي
عليه تصميم آمريكا در هجوم نظامي به سوريه به حدي بود كه آمريكا را وادار
كرد تا برنامه حملهاش را به هم بزند و آنرا به تعويق بيندازد، هر چند
حمايت كنگره را بهانه تعويق حمله خود قرار داده است.
مخالفت مجلس
انگليس با شركت در جنگ عليه سوريه نيز اتفاق مهم و در عين حال كم سابقهاي
بود كه در به هم ريختن طرح برنامهريزي شده آمريكا تاثير داشت. انگليس، به
خصوص در طول دو دهه اخير، متحد اصلي آمريكا در سياستهاي بينالمللي و در
طرحهاي مداخله گرانه نظامي آمريكا بوده است. كنار كشيدن انگليس، به منزله
شوك بزرگي بود و موجب شد دولت آمريكا خشم عليه انگليسيها را به دل بگيرد.
از اين رو گزارش شده است آمريكاييها، انگليسيها را از شركت در جلسات
مربوط به بحران سوريه منع كردهاند.با منزويتر شدن دولت آمريكا در سطح بين
المللي، اكنون فقط فرانسه است كه هنوز در كنار آمريكا قرار دارد هر چند در
مجلس فرانسه نيز مخالفتها با شركت اين كشور در جنگ افروزي آمريكا درحال
گسترش است.
در منطقه نيز، به جز برخي دولتها از جمله عربستان،
تركيه و امارات كه علناً از اقدام نظامي آمريكا حمايت كردهاند، بسياري از
دولتهاي ديگر، عليرغم فشارها و تبليغات گسترده تمايلي براي همراهي آمريكا
نشان ندادهاند.اكنون عمده تلاش دولتمردان آمريكا به راضي كردن نمايندگان
در كنگره آمريكا متمركز شده است و حاميان جنگ در دولت، به هر موضوعي متوسل
ميشوند تا نمايندگان را تحريك كرده و آنها را به رأي مثبت به حمله نظامي
وادار سازند تا آنها را در عواقب غ?رقابل پيشبيني ماجراجويي نظامي در
سوريه شريك سازند.آنچه كه از جوانب امر به نظر ميرسد اين است كه دولت
آمريكا مصمم است به هر قيمتي حمله نظامي عليه سوريه را عملي كند، زيرا آن
حمله را براي اعاده اعتبارش، كه در پي شكستهاي متوالي شورشيان و
پيروزيهاي دولت سوريه زير سؤال رفته است، حياتي ميداند. با اينحال بسياري
از ناظران تاكيد دارند كه هرگونه ماجراجويي نظامي در سوريه ميتواند
آمريكا را در بحراني عميق فرو ببرد و شرايطي، چه بسا بغرنجتر از عراق و
افغانستان براي آمريكا ايجاد نمايد كه بيرون آمدن از آن باتلاق بسيار
دشوارتر از موارد قبلي باشد.
اين هفته، مصر شاهد كاهش درگيريها و
خشونتها بود كه البته علت اصلي آن نيز، به كارگيري سركوب و برخوردهاي
بسيار خشن از سوي حاكمان نظامي بوده است. نظاميان مصري و دولت دست نشانده
آنها، با تظاهرات مسالمت آميز مردم كه خواستار آزادي رئيسجمهور مشروع بود
با وحشيترين شكل برخورد كردند كه اين حوادث به كشته شدن صدها نفر منجر
شد.اين هفته، قوه قضائيه مصر كه تحت سيطره نظاميان ميباشد 11 نفر از
مسئولان اخوان المسلمين را به حبس ابد محكوم كرد، اين درحالي بود كه هيچ
دادگاه صالحي براي صدور اين حكم معرفي نشد و هيچگونه روال عادي دادرسي در
جريان نبوده است.به نظر ميرسد نظاميان حاكم بر مصر سياست برخورد مشت آهنين
را پيش گرفتهاند و رفتار و اقدامات آنها هيچ توجيه منطقي و قابل پذيرش
ندارد، علت اين رفتار نيز افزايش مخالفت افكار عمومي مصر با نظاميان و
همچنين جدا شدن سياستمداران از نظاميان ميباشد كه در ابتدا فريب نظاميان
را خوردند و با آنها، عليه مرسي، متحد شدند.
در ادامه به روزنامه ی دنیای اقتصاد میپردازیم که مقاله ای از مرتضی کاظمی با عنوان«قیمت واقعی ارز چقدر است؟»در رابطه با نوسانات ارز در ستون سرمقاله هایش به چاپ رساند:
کارشناسان
اقتصادی به وفور با این سوال مواجه میشوند که قیمت واقعی ارز چقدر است؟
افرادی که قصد دارند به منظور سرمایهگذاری به بازار ارزهای خارجی مراجعه
کنند دوست دارند بدانند آیا قیمت واقعی ارز بیشتر یا کمتر از قیمت کنونی
است؟ بعضی از پرسشکنندگان همان نگاهی را که در مورد قیمت بنزین دارند در
ذهن خود پرورش میدهند. بنزین در صورت عدم دخالتهای دولتی در قیمتی بسیار
بالاتر فروخته خواهد شد و در بازار آزاد قیمت بنزین بیش از قیمت تعیین شده
توسط دولت است. با همین نگرش بسیاری میپرسند قیمت واقعی ارزهای خارجی مثلا
قیمت واقعی دلار آمریکا چقدر است؟ در سالهای 1389 و 1390 به وفور این
سوال در رسانهها مطرح میشد که قیمت واقعی ارز چقدر است؟ آن زمان، خرید هر
دلار با قیمتی در حدود هزار تومان امکانپذیر بود.
بسیاری به
ارزان بودن ارز انتقاد داشتند و با این نگرش که قیمت تعیینشده قیمت مطلوبی
برای کنترل واردات و حمایت از تولید داخلی نیست با پیشنهاد افزایش قیمت
ارز به مفهومی همچون قیمت واقعی ارز اشاره میکردند. پیشنهاددهندگان افزایش
نرخ ارز به این مفهوم اشاره میکردند که نرخ واقعی ارز، نرخی است که با
توجه به نسبت تورم داخلی به خارجی تعدیل میشود. در روزهای اخیر و پس از
اعلام احتمال مداخله نظامی غرب در سوریه، قیمت ارز کمی افزایش یافت و
چهبسا در روزهای آینده نیز در صورت تداوم تنشها در منطقه، روند نوسانات
قیمت ارز ادامه پیدا کند. این نوسانات و همچنین بحثهای دیگری که در مورد
سیاستهای پولی و اقتصادی مطرح میشود، باعث شده که باز هم این سوال از
کارشناسان اقتصادی پرسیده شود که قیمت واقعی ارز چقدر است؟ قیمت واقعی
ارزهای خارجی قیمتی است که در بازار آزاد برحسب کمیابی واقعی منابع نسبت به
تقاضا تعیین میشود. بر این اساس، قیمت واقعی ارز همان قیمتی است که
روزانه و لحظه به لحظه مشاهده میشود.
اگر قیمت دلار آمریکا امروز
3000 تومان است این قیمت واقعی دلار است و اگر قیمت 3200 تومان شد این قیمت
نیز قیمت واقعی است. با این حال، این قیمت واقعی که در بازار تعیین شده
(بازاری که در یک سمت آن عرضهکننده بزرگی به نام بانک مرکزی حضور دارد)
شاید قیمت مطلوب نباشد. پس از شکل گرفتن سیستمهای ارزی شناور در اوایل
دهه 1970 میلادی، دولتها (بانکهای مرکزی) در عمل به موثرترین تصمیمسازان
در بازارهای پولی و ارزی تبدیل شدند. باید خاطرنشان کرد در شرایطی که بخش
عمده عرضه پول در اختیار دولتها (بانکهای مرکزی) است، سخن گفتن از بازار
آزاد پول و ارز، مفهومی متفاوت از بازار آزاد کالاها و خدمات است.
با
توجه به این نکته میتوان گفت با اینکه بازار پول متاثر از عملکرد بخش
غیردولتی و علیالخصوص بخش بازرگانی است و سمت تقاضا مستقل از اراده دولت و
بانک مرکزی تاثیر میپذیرد، اما در واقع قیمت تعادلی ارز به علت کنترل
دائمی بانک مرکزی در طرف عرضه، متفاوت با قیمتهای تعادلی در دیگر بازارها
است. با این وصف، این تصور که قیمت واقعی ارز چیزی جز قیمت کنونی آن است،
راهگشا نیست. میتوان از نرخ مطلوب ارز سخن گفت، اما گسترش مفهوم ساختگی
نرخ واقعی ارز در ذهن مردم به جای نرخ مطلوب اقدام شایستهای نیست. قیمت
واقعی ارز همین قیمتی است که امروز و همین لحظه در بازارها توسط دلالان ارز
مطرح میشود. سیاستگذاران پولی شاید بتوانند با سیاستها قیمت را بالا و
پایین کنند، اما در واقع قیمت واقعی در بازار و توسط دلالان ارز لحظه به
لحظه اعلام میشود. سیاستگذاران اگر قیمتی را به عنوان قیمت مطلوب ارز
(کمتر یا بیشتر از نرخ کنونی) در نظر داشته باشند، باید تلاش کنند
سیاستهایی را اجرا کنند که دلالان در بازار ارز بلندگوی قیمت مطلوبشان
بشوند. متاسفانه این کار بسیار مشکل شده است.
اشکان بنکدار جهرمی در مقاله ای با عنوان«تصور کن سوريه اي ديگر را !»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اینگونه نوشت:
اين
روزها عناوين نخست برنامههاي خبري دنيا را بحران سوريه به خود اختصاص
داده. بحراني که به صورت روزافزون در حال گسترش است و تاوان آن را تنها
مردم بي گناه آن کشور با تمام نا تواني خود پرداخت ميکنند. نزديک به دو
هفته است که از بمباران شيميايي بخشهايي از حومه دمشق ميگذرد ولي وجدان
بشري هنوز درگير اين رويداد وحشتناک است. رويدادي که هيچ روح انساني در
قبال آن نميتواند بي تفاوت به نظاره بنشيند. چگونه ميتوان تصور کرد گروهي
(هر کدام از طرفين که باشد) براي رسيدن به مطامع سياسي خود در جهت بنا
نمودن پايههاي حکومت خويش اين چنين بي رحمانه دست به قتل عام غير نظامياني
بي گناه بزند. مگر قربانيان اين واقعه ي تلخ چه کساني بودند که شايسته مرگ
تشخيص داده شدند؟
کودکاني که بي اطلاع از همه جا، به جاي مشاهده ي
لبخند مادر، در صبحگاهي غمبار با رعشههاي او روبرو شدند و در کنار مادر،
خود نيز جان باختند. دختران جواني که هزاران آرزوي خود را با گاز سمي و خون
و خفگي به قعر خاک بردند. مادران و پدراني که به جاي نگاه پر محبت به
فرزاندانشان با چشماني خيره از تأثير گاز سمي سارين بر سبوعيت حاکم بر
روابط انسانهاي اين دنيا شهادت دادند. پيرمردان و پير زناني که ميخواستند
نوه هايشان را در آغوش خود بفشارند تا حس کنند هنوز زندگي جريان دارد اما
زندگي از خانه ي گرم آنها رفت و گرمي نيز از آغوش آنها و....
با همه
ي اينها اما تصور کنيد که هيچ يک از کابوسهاي اين دو ساله وجود نداشت.
تصور کنيد که بشار اسد صداي منتقدانش را ميشنيد، قبل از اين که جرقههاي
آتش خانمانسوز امروزي به جان سوريه بيفتد. تصور کنيد در پيامد بهار عربي او
هم آن قدر درايت به خرج ميداد که بفهمد دوره ي رياست جمهوريهاي مضحکِ
مادام العمرِ موروثي که در انتخاباتش تنها يک کانديدا حضور دارد به سر آمده
و با مشارکت مردم در مديريت سياسي کشور ميتوان حکومتي ساخت مستحکم که
استواريش مرهون ريشههايي ست در دل تک تک افراد جامعه. تصور کنيد گروههاي
جهادي خود حق پندار، تروريسم را حکم خدا به حساب نميآوردند و براي رسيدن
به هدف خويش که آن را به عبث، الهي ميپندارند، مردم را ذبح نميکردند.
تصور
کنيد که اين گروهها که در توجيه اعمال ضد انساني شان عليه غير نظاميان
ميگويند «اگر قربانيان بي گناه بودند که همراه ما به بهشت ميروند و اگر
گناهکار باشند که حقّشان را گرفته اند و بايد کشته ميشدند» درک ميکردند
که نميتوان با ردّ انسانيت، انسان را به بهشت خدا برد. تصور کنيد خداي اين
گروهها، گاهي هم لبخند خود را نثار انسانها ميکرد. تصور کنيد که
مخالفان اسد آن قدر کتاب تاريخ خوانده بودند که ميفهميدند با اسلحه
نميتوان دموکراسي را به مردم هديه داد. تصور کنيد درک آنها از کشورشان آن
قدر بود که ميدانستند در مملکتي با قوميتها و گرايشات مذهبي متفاوت دست
بردن به سلاح فقط ميتواند زخم عميقي از برادر کشي بر پيکره ي اجتماع بر
جاي گذارد که علاجش يا چند پاره شدن سوريه است يا سالها وقت به جهت التيامش
نياز دارد.
تصور کنيد مخالفان به وزن سياسي خود آگاهي داشتند و
ميدانستند در کنار برادران خود با گرايشات مختلف سياسي است که بايد به
حومتي مردمسالار دست يابند و در غير اين صورت در عملکردي نظامي هم انسانيت و
هم دموکراسي قربانيان حتمي خواهند بود. تصور کنيد آناني که خود را آقاي
عالم ميدانند درمي يافتند که همه ي دنيا، منافع آنها و اسرائيل نيست. تصور
کنيد که نظر آمريکا در اين بحران - که ميتوانست انقلابي آزاديخواهانه
باشد- بر ادامه ي درگيريهاي داخلي به نفع اسرائيل، تعلق نميگرفت. تصور
کنيد که آمريکا و هم پيمانانش در جنگ احتمالي با سوريه ميدانستند که اين
مردم هستند که در هر دو سو جان ميبازند و فرداي بدون اسد نيز آغاز
گرفتاريهاي جديدي است که برادر کشي شايد کمترين آن باشد.
تصور
کنيد روسيه به سبب وجود پايگاه هايش در سوريه يک جانبه از اسد حمايت
نميکرد و کمي دموکراسي را حق مردم اين سرزمين ميدانست. تصور کنيد ترکيه
که خواب امپراطوري عثماني را در سر دارد خود را شريک در مسلمان کشي
نميکرد. تصور کنيداگر کشورهاي ذره بيني دنيا يا در بازيهاي سياسي جهان
نميآمدند ويا هم اگر ميآمدند، با قدم خير ميآمدند و گرنه هدفي که قطر در
رؤياي آن است- يعني مطرح شدن به عنوان کشوري مؤثر در دنيا- فقط به قيمت
اشک و خون ملت مسلمان سوريه دست يافتني است.تصور کنيد همه ي اينها را گرچه
سخت در تصور جاي ميگيرند.
« حاشیه پر رنگتر از متن»عنوانی است که روزنامه حمایت از علی تتماج در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:
شست
سران گروه 20 به میزبانی روسیه از امروز آغاز میشود. نشستی که سران و
مقامات ارشد 20 کشور به اصطلاح اقتصادی جهان در آن حضور دارند. میزبانی
روسیه مؤلفهای است که بر اهمیت این موضوع افزوده است؛ زیرا مسکو تلاش دارد
تا از این میزبانی برای نمایش جایگاه جهانی خود به غرب استفاده کند. هر
چند که محور کاری گروه 20 را موضوعهای اقتصادی جهان تشکیل میدهد اما روند
تحولات نشانگر مؤلفههای مهم دیگری در حاشیه این نشست است که عملاً بر متن
و شالوده آن تأثیرگذار خواهد بود. مهمترین موضوع در این نشست تقابلهای
گسترده میان آمریکا و روسیه است. در طی هفتههای اخیر تنشها میان دو کشور
در صحنه جهانی شدت گرفته است به گونهای که هر کدام تلاش دارند تا از هر
فرصتی برای رسیدن به اهداف خود بهره برداری کنند. مهمترین حوزه اختلافی
میان دو کشور را تحولات سوریه تشکیل میدهد.
آمریکا تلاش دارد تا
ادعای اوباما مبنی بر اقدام نظامی را به امری جهانی مبدل سازد در حالی که
در مقابل روسیه خواستار پایان دخالتهای آمریکا در سوریه است. هر چند که
اختلاف میان این دو کشور درباره سوریه سابقهای دو سال و نیمه دارد؛ اما
این روزها این تنشها ابعاد گستردهتری به خود گرفته است به گونهای که
برخی منابع از رویارویی نظامی دو کشور در برابر یکدیگر خبر میدهند. اکنون
نشست گروه 20 در حالی برگزار میشود که دو کشور دو هدف را در قبال یکدیگر
پیگیری میکنند. نخست آنکه در مراودههای دو جانبه دیدگاه یکدیگر را در
قبال سوریه تغییر دهند و به نوعی رقیب را به پذیرش خواستههای خود وادار
سازند.
دوم آنکه با رایزنیهای گسترده در میان اعضا گروه 20 نگاه
آنان را با دیدگاه خود همسو سازند تا در فضای یارگیری بتوانند خواسته های
خود را به دیگری تحمیل کنند. به عبارتی دیگر نشست گروه 20 را میتوان صحنه
رقابت میان روسیه و آمریکا دانست که محور اصلی آن را نیز تحولات سوریه
تشکیل میدهد. هر کدام تلاش دارند تا دیگری را در حاشیه قرار دهد و در عرصه
دیپلماتیک خواسته خود را به دیگری تحمیل کند. بر این اساس نشست گروه 20
عملاً از حوزه اقتصادی خارج و به میدانی برای رقابت دو رقیب با یکدیگر مبدل
میشود. رقبایی که تحقق اهداف و دیدگاه خود در قبال سوریه را مهمترین هدف
خود در این نشست میدانند و با برنامههای همه جانبه در این نشست حضور
خواهند داشت. تحولات دو روز نشست گروه 20 نشان خواهد داد که کدام یک
توانستهاند اهداف خود را در برابر دیگری محقق سازند. بر این اساس است که
بسیاری سرنوشت تحولات سوریه رابه نشست مذکور نسبت می دهند و آن را زمینه
ساز تصمیم گیری نهایی روسیه و آمریکا میدانند.