سرویس نقد رسانه 598؛ در نقد كوتاهي كه در زمان برگزاري آخرين
جشنواره فيلم فجر بر «هيچكجا، هيچكس» منتشر كرديم به اين نكته اشاره
كرديم كه سومين ساختهي «ابراهيم شيباني» و چندين فيلم ديگر مشابه آن
نشانههايي هستند از ضعفهاي اساسي سينماي ايران در حوزه قصهگويي و
فيلمنامهنويسي و اينبار با نمايش عمومي فيلم كه اتفاقا با فروش پايينش
هم همراه بوده باز بايد بر اين نكته تاكيد كرد كه «هيچكجا، هيچكس» از آن
دست فيلمهاييست كه در برخورد با هر نوع مخاطبي كمبود و ضعف قصه و
فيلمنامهاش توی ذوق میزند، نه ضعفهايش در حوزه كارگرداني و اجرا.
سینمای
ایران در چند سال اخیر و بخصوص در جشنواره سيويكم به لحاظ تکنیکی مسیر رو
به رشدی را سپری کرد و فیلمهای آخرين جشنوارهي فجر به وضوح نشان دادند
که حالا دیگر با آمدن نسل جدید فیلمسازان، فیلمهای سینماییمان لااقل به
لحاظ بصری و بازی بازیگران و رعايت اصول فني و تكنيكي كارگرداني به حد قابل
قبولی رسیده است، اما بازهم با این وجود چیزی که باعث میشود آثار
سینمایی ایران از یک حدی بالاتر نروند و حداکثر در حد یک فیلم متوسط باقی
بمانند ضعف ایده است و فیلمنامه قابل قبول. با این وضعیت فیلمساز جوان
حداکثر کاری که میتواند بکند این است که با بازیهای فرمی و
پيچيدهنماييهاي بيحاصل و بيهوده لااقل کمی ایدهی تکراری اثرش را
جذابتر روایت کند و مخاطب را تا لحظات آخر پای فیلمش بنشاند و این همان
جایی است که فیلمی مثل «هیچکجا، هیچکس» از آن ضربه میخورد.
«هيچكجا، هيچكس» بعد از «زهر عسل» و
«صحنه جرم، ورود ممنوع» قطعا براي «ابراهيم شيباني» يك پيشرفت به حساب
ميآيد اما تمام جذابیت اندك فعلیاش را هم مدیون روایت غیرخطی و تدوینش
است. روایتي که حالا دیگر چیز جدیدي در سینمای دنیا و ایران به حساب
نمیاید و پیش از اين بارها و بارها به طرق مختلف و بسیار موفقتر از نمونه
حاضر در فیلمهای مختلف استفاده شده است. و دقيقا به همین دلیل استفاده
بیمورد از آن و تکرار مکررات بدون هیچ داشتهی اضافهای نه چیزی به
داشتههای سینمای ایران اضافه میکند نه امیدی را در مورد آینده فیلمساز
برمیانگیزد.
«هیچکجا، هیچکس»، مانند خیلی از اثار
امروز و دیروز سینمای ایران روایتگر چند داستان موازیست که هیچکدام حرف
جدیدی به حساب نمیآیند. داستان دختری که از خفقان حاکم بر خانهاش به تنگ
آمده و مخفیانه حامله شده است و حالا میخواهد با پسر مورد علاقهاش فرار
کند، داستان دو جوان بیپول و بیکار که به فکر دزدی از پولدارها میافتند و
از این توجیهها سرهم میکنند که این پول حق ماست و ....... در نهایت مرگ
بدمن قصه و سرگردانی دختر فرارکرده و عاقبت شوم این دزدی و ادامه ماجرا.
خب با این داستان تکراری و نخنما شده
واضح است که فیلمساز مجبور به توسل به بازیهایی فرمی است که شاید کمی بار
جذابیت نداشتهی فیلمنامه را به دوش بکشد و کمی تعلیق ایجاد کند و حداقل
مخاطب را تا پایان نگه دارد. اما اشتباه بزرگ فيلمساز همينجاست؛ اينكه اين
روايت غيرخطي هيچگاه تعليق نداشتهي فيلمنامه را ايجاد نخواهد كرد، بلكه
نهايتا باعث ايجاد ابهاماتي براي بيننده خواهد شد. ابهاماتي كه در
«هیچکجا، هیچکس» هم تا نيمهي فيلم وجود دارند؛ اينكه ما-به عنوان مخاطب-
دقيق نميدانيم كه شخصيتهايي كه به طور موازي ميبينيم چه كساني هستند و
رابطه و نسبتشان با هم چيست و ......
پس بايد به اين نكته اشاره كرد
بازیهایی فرمی «هیچکجا، هیچکس» نه از دل ضرورت روایت قصه و نه از دل
ایده و فیلمنامه فیلم، که از بیرون اثر به آن الصاق شدهاند و به همین دلیل
تکراری مینمایند و اضافه و به هيچ عنوان امتیازی برای فیلمساز به حساب
نمیآیند.
اما فیلم جز این بازیهای فرمی
خردهروایتهایی هم دارد که ظاهرا به خاطر کمبود قصه و به جهت رساندن زمان
فیلم به استاندارد یک فیلم سینمایی به آن اضافه شدهاند و حذف آنها نیز
خلایی در سیر دراماتیک داستان ایجاد نمیکند. مثل ماجرای دیدن زنی حامله
کنار خیابان یا ماجرای دست داشتن دختر مرد کارخانهدار در کلاهبرداری از
پدرش، که نه از منطق درستی برخوردار است و نه اساسا به فیلم ربط دارد.
نهايتا بايد گفت فیلمهایی از جنس
«هیچکجا، هیچکس» نشان میدهند که اتفاقا کارگردانان جوان با استعدادی در
حال حاضر در سینمای ایران حضور دارند كه ميتوانند فيلمهايي بسازند كه
سروشكل خوبي داشته باشند اما این ضعف فیلمنامه است که سطح آثار سینمای
ایران را پائین نگه داشته است. متاسفانه ایدهها و قصههای موجود در سینمای
ایران محدود شده است در چند چیز؛ خیانت، عشق دختر و پسری که
خانوادههایشان مخالف ازدواجند، چند جوان که کاری برایشان نیست و مجبور
به دزدیاند و.........
رجانیوز- عليمحمد رهنما