در ابتدا به مطلبی از حسین شریعتمداری با عنوان«روز واقعه نزدیک
است!»که در ستون یادداشت روز،روزنامه ی کیهان به چاپ رسیده است می
پردازیم:
۱- روز پنجشنبه ۲۷ مارس ۲۰۰۳- فروردینماه ۱۳۸۲-
در حالی که ارتش آمریکا هفت روز بعد از آغاز حمله به عراق بر این کشور
غلبه کرده بود، جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا در محوطه بیرونی کاخ سفید به
میان خبرنگارانی که با عجله فراخوانده شده بودند آمد و با غروری حاکی از
برتری بلامنازع آمریکا خطاب به خبرنگاران گفت «عراق تمام شد»! این جمله جرج
بوش «IRAQ IS OVER» که با آمیزهای پررنگ از تحقیر بیان شده بود ساعتی بعد
به تیتر اول رسانهها تبدیل شد.
۹ سال بعد، دسامبر ۲۰۱۱- دیماه
۱۳۹۰- وقتی آخرین نظامیان آمریکایی به دستور اوباما خاک عراق را ترک کردند،
نشریه آمریکایی فوربس در یادداشتی که بوش و اوباما مخاطب مشترک آن بودند،
نوشت؛ «از حمله نظامی به عراق و اشغال ۹ ساله آن چه به دست آوردیم؟! بیش از
۲۵۰۰ تن از نظامیان خود را از دست دادیم، نزدیک به ۵ هزار میلیارد دلار از
مالیات شهروندان آمریکایی را هزینه کردیم، اصلیترین دشمن منطقهای ایران
را حذف کردیم، آمریکا را جنگطلب معرفی کردیم و سرانجام، عراق را به دست
دوستان و همپیمانان ایران سپردیم» همان روزها، سعود الفیصل وزیر خارجه
عربستان در مصاحبه با واشنگتنپست گفت «آمریکاییها بعد از ۹ سال عراق را
در سینی طلا تقدیم ایران کردند»!
۲- بعد از ناکامی آمریکا در حمله
نظامی به عراق و نتیجه معکوسی که از این حمله گرفته بودند، ژنرال «پانهتا»
وزیر جنگ آمریکا و رئیس اسبق سازمان «سیا» با استناد به بررسیهای چند
مرکز استراتژیک هرگونه دخالت نظامی مستقیم آمریکا در منطقه را بیحاصل و
خطرناک دانست و روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» به نقل از شورای آتلانتیک
بر ضرورت جایگزینی جنگ نیابتی- PROXY WAR- به جای دخالت مستقیم نظامی
تأکید کرد و...
۳- فتنهانگیزی در سوریه به عنوان یکی از اصلیترین
حلقههای محور مقاومت و متحد استراتژیک ایران اسلامی با بهرهگیری از فرمول
«جنگ نیابتی» آغاز شد و کشورهای ترکیه، عربستان، قطر، اردن و بعدها مصر
(مرسی) به نیابت از آمریکا و متحدانش مأموریت انجام این جنگ نیابتی را
برعهده گرفتند، اما، برخلاف تصور اولیه و علیرغم حمایتهای گسترده نظامی،
سیاسی و مالی از تروریستها، جنگ نیابتی یاد شده اگرچه برای مردم سوریه
فاجعهآفرین بود ولی نه فقط شکست و براندازی دولت سوریه را در پی نداشت،
بلکه فصل جدیدی از راهبرد مقاومت با دستاوردهای تازه و سرنوشت ساز را به
دنبال داشت که تشکیل و سازماندهی نیروی فداکار و کارآزمودهای با عنوان
«دفاع الوطنی» از جمله آنهاست، دفاع الوطنی چیزی شبیه نیروهای بسیج کشور
خودمان است و بیش از دهها هزار عضو دارد.
حضور در میدان یک جنگ
واقعی به جای شرکت در رزمایشها، ارتش و نیروی دفاع الوطنی را به نیروهای
کارآزموده و جنگ واقعی دیده، تبدیل کرده است. مقاومت مثالزدنی سوریه نشان
داد که نیروهای محور مقاومت برخلاف آنچه در مصر و یمن و لیبی و تونس اتفاق
افتاد، در جریان درگیریهای نظامی به جای سقوط، موقعیتهای جدیدی پیدا
میکنند که میتواند تغییر معادلات منطقهای را در پی داشته باشد. شورای
امنیت ملی آمریکا طی گزارشی در این باره آورده بود؛ جنگ ۳۳ روزه بهجای
نابودی حزبالله، گسترش دامنه حضور و نفوذ حزبالله در لبنان را به دنبال
داشته و این کشور- قبلا ضعیف- را به کشوری موثر در معادلات سیاسی و نظامی
منطقه تبدیل کرده است.
۴- این روزها آمریکا و متحدان اروپایی و
منطقهای آن که از جنگ نیابتی چندساله طرفی نبستهاند، آشکارا در صحنه
حاضر شده و برای مقابله با محور مقاومت سوریه، آرایش نظامی گرفتهاند و
احتمال حمله نظامی مشترک آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و عربی علیه سوریه
به خبر اول دنیا تبدیل شده است. بهانه این جنگ احتمالی که برخی از
صاحبنظران وقوع آن را قطعی پیشبینی میکنند، اتهام استفاده دولت سوریه از
سلاح شیمیایی علیه تروریستهای مسلح است. بهانهای دقیقا شبیه همان بهانه
وجود سلاحهای شیمیایی و تسلیحات کشتار جمعی که حمله نظامی به عراق را در
پی داشت و بعدها دولت بوش به ناچار اعتراف کرد هیچگونه سلاح شیمیایی و
کشتار جمعی در عراق یافت نشده است.
گفتنیاست که روز یکشنبه همین
هفته، نشریه آمریکایی «فارینپالیسی» در افشاگری بیسابقهای با استناد به
اسناد منتشر شده سازمان «سیا» فاش کرد که در جریان جنگ ایران و عراق،
آمریکا سلاحهای شیمیایی مهلک و پیشرفتهای را در اختیار رژیم صدام گذارده
است و کشتار رزمندگان ایرانی و قتلعام مردم حلبچه با همین بمبهای شیمیایی
اهدایی آمریکا صورت پذیرفته بود.
متهم کردن ارتش سوریه به استفاده
از بمب شیمیایی در اطراف دمشق، در حالی است که هم اکنون گروهی از کارشناسان
سازمان ملل متحد به دعوت دولت سوریه برای بررسی ماجرا در این کشور حضور
دارند و کاوشهای اولیه و اعلام شده آنها حاکی از استفاده تروریستها از
سلاح شیمیایی و قتلعام بیش از ۶۳۵ غیرنظامی در اطراف دمشق است.
از
سوی دیگر تصاویر ماهوارهای که در اختیار کارشناسان سازمان ملل قرار گرفته و
به عنوان سند ثبت شده است، بهرهگیری تروریستها از سلاح شیمیایی را تایید
میکند. ضمن آن که به گفته وزیر خارجه سوریه، ارتش این کشور در اوج پیروزی
بر تروریستها چه نیازی به استفاده از سلاح شیمیایی علیه آنها دارد،
مخصوصا آن که این قتلعام در منطقهای صورت گرفته که محل حضور طرفداران
دولت سوریه است و نه در اشغال تروریستها.
۵- اخبار مربوط به آرایش
نظامی آمریکا و متحدانش برای حمله احتمالی به سوریه و بازتابها و تحلیلها
و رخدادهای مربوطه در گزارش مفصل و مبسوط کیهانامروز که تیتر اول روزنامه
به آن اختصاص یافته چاپ شده است و اکنون در محدوده این نوشته محدود به
پیامدهایی اشاره میکنیم که حمله احتمالی آمریکا و متحدانش به دنبال خواهد
داشت اگرچه این احتمال نیز جدی است که هیاهوی اخیر از نوع عملیات روانی
برای امتیازگیری از سوریه در اجلاس آتی ژنو باشد. چرا که آمریکای امروز در
مقایسه با مارس ۲۰۰۳ که به عراق لشکرکشی کرد به مراتب ضعیفتر و شکنندهتر
است و اقدام به حمله نظامی علیه سوریه به اعتراف بسیاری از کارشناسان
برجسته و رسانههای معتبر آمریکایی و اروپایی فقط با واژه «حماقت» قابل
ارزیابی است.
اما، از آنجا که به قول «برتراند راسل» فیلسوف شهیر
انگلیسی، «از کسی که چند بار دست به حماقت زده، اقدام احمقانه دیگر دور از
انتظار نیست» باید گفت؛
الف: آمریکا میتواند آغازکننده جنگ باشد
ولی پایان دادن به آن در اختیار آمریکا و متحدانش نیست. از این روی حمله
موشکی دو یا حداکثر ۳ روزه که «جان کری» وزیر خارجه آمریکا برای جلب موافقت
مردم- به شدت مخالف جنگ آمریکا- به آن استناد میکند، کمترین زمینهای
ندارد و به گزارش تحلیلی روزنامهآلمانی نویسدویچلند «آمریکا بعد از خروج
از عراق توان آغاز یک جنگ فرسایشی را ندارد، مانند اسرائیل که در سال ۱۹۸۲
میخواست ۴۸ ساعته کار لبنان را تمام کند ولی ۱۸ سال طول کشید تا با جان
کندن از آن خارج شود.»
ب: اسرائیل پاشنه آشیل آمریکا و متحدان
اروپایی آن است و بدون کمترین تردیدی، با آغاز حمله به سوریه، همه روزه
هزاران موشک سراسر این سرزمین اشغالی و تاسیسات حیاتی آن را زیر و رو خواهد
کرد. مخصوصا آن که در جریان جنگهای ۳۳ روزه و ۲۲ روزه و ۷ روزه معلوم شد
که موشکهای پاتریوت و گنبد به اصطلاح ضد موشک آهنین توان پیشگیری از ورود
موشکهای شلیک شده به تلآویو را ندارد.
ج: جهان اسلام از
فتنهانگیزیهای آمریکا و اسرائیل و برخی کشورهای عربی به تنگ آمدهاند و
برای مقابله مستقیم با صهیونیستها به جای رودررویی با عوامل دستنشانده
آنها لحظهشماری میکنند. حمله به سوریه این فرصت طلایی را در اختیار
ملتهای مسلمان که اسرائیل را در محاصره دارند، قرار خواهد داد.
د:
در حالی که کشورهای عربستان، اردن، ترکیه و... رسما مشارکت خود در حمله
نظامی به سوریه را اعلام کردهاند، بدیهی است که در صورت وقوع جنگ به عنوان
«کشورهای متخاصم» مورد حمله متقابل سوریه قرار خواهند گرفت و این در حالی
است که کشورهای یاد شده طی چند سال اخیر با خیزشهای مردمی برخاسته از
بیداری اسلامی روبرو هستند و به یقین درگیر شدن آنها در جنگ احتمالی، زمینه
مناسبی برای فروپاشی دولتهای دستنشانده را در اختیار مردم این کشورها
قرار خواهد داد و البته قطر که به یک تجارتخانه شبیه است موقعیت بسیار
شکنندهتری دارد.
هـ : در صورت وقوع جنگ، جریانات وابسته و اجیر
شدهای نظیر سلفیها و تکفیریها که با تابلوی دروغین اسلامخواهی به
آشوبآفرینی و عملیات تروریستی به نفع آمریکا و اسرائیل مشغولند، دیگر
نمیتوانند زیر این تابلوی دروغین فعالیت کنند و چنانچه در حمله به اسرائیل
و منافع و مراکز آمریکایی در منطقه شرکت نکنند، طرح فریب آنها با شکست
روبرو شده و یورشهای مردمی علیه آنان شکل خواهند گرفت.
و: حمله
نظامی به سوریه با توجه به ماهیت شناخته شده کشورهای حملهکننده، مرزهای
تفرقهافکنانه شیعه و سنی و عرب و عجم را از بین میبرد و بدیهی است که این
عرصه شفاف، بسیج همگانی جهان اسلام علیه آمریکا و اسرائیل و سران
خودفروخته عرب را در پی خواهد داشت، که فروپاشی پروژه مشترک
آمریکایی-اسرائیلی در مصر از جمله پیامدهای قطعی آن خواهد بود.
و...
۶-
اکنون جای این پرسش است که آیا نباید حماقت احتمالی آمریکا و متحدانش را
به فال نیک گرفت؟ و آیا نمیتوان مطمئن بود دشمنان دیرینه اسلام و مسلمین
با پای خود به مهلکهای پای میگذارند که سالهاست ملتهای مسلمان در
انتظار آن بودهاند؟ همه شواهد حکایت از آن دارند که اگر هیاهوی اخیر،
عملیات روانی نباشد، روز واقعه نزدیک شده و انتظارهای چندین و چند ساله
برای انتقام رو به پایان است.
روزنامه ی رسالت در مطلبی از بخش سیاسی خارجی با عنوان«مصيبت تكفيريها»در ستون سرمقاله ی خود اینگونه نوشت:
بخشي
سياسي خارجي :رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار سلطان قابوس پادشاه عمان
پرده از يكي از خطرناكترين گروهها و تهديد عليه وحدت و همگرايي ملت هاي
مسلمان برداشته و فرمودند: "با حمايت برخي گروهها يك گروه تكفيري شكل گرفته
و با همه مسلمانان درگير است" و نيز فرمودند: "آتش گروه تكفيري دامن
حاميانش را مي گيرد".تكفيريها يك جماعت منحط تاريخي هستند كه ريشه آنها را
بايد در پيدايش خوارج جستجو كرد.
تاكيد بر نص، مخالفت با فلسفه،
حجيت صدراسلام و نيز تاكيد افراطي بر نقل با بي توجهي به علم و عقل از
مختصات فكري آنهاست.مهمترين بناي فكري آنها توسعه معنايي و مصداقي شرك و
كفر است. تقريباً همه فرق اسلامي در تيررس اتهامات تكفيريها هستند. آنها
همه دولت هاي اسلامي را كافر تلقي مي كنند و اين كفر جديد را شديدتر از كفر
دوران جاهليت مي پندارند.
نفوذ سرويسهاي امنيتي و جاسوسي آمريكا،
انگليس و رژيم صهيونيستي در گروههاي سلفي و تكفيري آن را به صورت يك گروه
فشار خشن و تروريستي عليه ملت هاي مسلمان و دولت ها درآورده است. فرمان اين
گروهها عمدتاً در دست آن سرويسهاست.با اوج گيري انقلاب اسلامي و نفوذ
اسلام انقلابي در ميان ملتها و افول گروهها و احزاب سكولار و لائيك
سرويسهاي دشمن بيشتر روي گروههاي تكفيري و نفوذ در آنها و سوزنباني اهداف
آنها كار مي كنند.
آنچه امروز در سوريه به عنوان يك جنايت تمام عيار
توسط تروريستهاي تكفيري رو نمايي مي شود گوشهاي از كاركرد تكفيريها در
شكستن محور مقاومت و ايجاد تنفس مصنوعي براي رژيم صهيونيستي است.
تكفيريها
از كاربرد سلاح شيميايي،آتش زدن اسرا، سربريدن دانش آموزان اسير، قتل
عامهاي فجيع در گورهاي دسته جمعي و كشتار زنان، مردان و كودكان و كهنسالان
ابايي ندارند.آنها اصرار دارند پيام قتل و غارت و خشونت و بيرحمي شان به
همه برسد تا مخالفان آنها حساب كار دستشان بيايد.پول شيوخ عرب و سلاح
كشورهاي متمدن و پيشرفته آمريكايي و اروپايي فعلاً خرج اين جريان خطرناك
تروريستي مي شود.
آمريكا و رژيم صهيونيستي امروز تمام فرق اسلامي
بويژه شيعيان را با حمايت از تكفيريها هدف قرار دادهاند. جهان اسلام بايد
يك راهبرد سياسي و نظامي براي برخورد با اين پديده پيدا كند.علماي جهان
اسلام بايد با روشنگري جلوي شيوع تفكر مسموم سلفي و تكفيري را بگيرند. اگر
اين كار امروز صورت نگيرد فردا خيلي دير است. تكفيريها امروز يك مصيبت بزرگ
براي دنياي اسلام و حتي همه جهانيان هستند. آنها به هيچ چيز و هيچ كس
وفادار نخواهند ماند حتي به خودشان! دنياي امروز كه نگران حقوق بشر است
بايد به جريان تكفيري به عنوان يك تهديد عليه بشريت نگاه كند.
دکتر
هادی صالحی اصفهانی، مقاله ای در رابطه با نقش تحریم ها در اقتصاد کشور
با عنوان«دولت یازدهم، تحریمها و بازسازی اقتصاد»در ستون سرمقاله روزنامه ی
دنیای اقتصاد به چاپ رساند:
رکود تورمی شدیدی که اقتصاد ایران
در حال حاضر از آن رنج میبرد، نتیجه دو عامل عمده است: یکی تشدید
تحریمهای بینالمللی و دیگری سوءمدیریت اقتصادی در چندین سال گذشته.
خوشبختانه دولت آقای روحانی با وعده کاهش تحریمها و سروسامان دادن به
سیاستگذاریهای اقتصادی فعالیت خود را آغاز کرده است. سوال این جاست که
برای رسیدن به این اهداف چه باید بکند و چه کار میتواند بکند؟
موضوع
این مقاله کوتاه، بررسی رویکرد مدیریت سیاستهای اقتصادی در رابطه با
تحریمها و اثر آن بر اقتصاد ایران است. در حال حاضر، تحریمها کالاهای
وارداتی را که برای تولید و سرمایهگذاری در کشور لازم بوده شدیدا کاهش
داده است. در عین حال، تحریمها تقاضا برای کالاهای داخلی را که جایگزین
واردات هستند، بالا برده است. البته این جایگزینی در بسیاری از موارد با
افزایش هزینه تولید همراه بوده است. در واقع تحریمها نهایتا به بهرهوری و
رشد اشتغال ضربه زده و دایره کالاها و فناوری قابل دسترس در داخل کشور را
تنگ کرده است.
به همین دلیل، تلاش برای تنشزدایی در روابط با غرب و
برداشته شدن حداقل برخی تحریمها، جزو اولویتهای دولت یازدهم قرار گرفته
است. اگر این کوشش موفق باشد، قدم مهمی در احیای اقتصاد ایران برداشته
خواهد شد؛ ولی باید توجه داشت که در کنار این اقدام، انتظارات مردم در مورد
احتمال و میزان موفقیت دولت در برچیده شدن تحریمها، نقش عمدهای در حجم
سرمایهگذاری و اشتغال در یکی دو سال آینده بازی میکند.
بنابراین
مدیریت درست این انتظارات باید بخش مهمی از برنامه اقتصادی دولت باشد.
توضیح مطلب در مورد نقش انتظارات و مدیریت آنها از این قرار است: فرض کنیم
که مردم کلا به این نتیجه برسند که بیشتر تحریمها ظرف یکی دوسال آینده
برداشته میشوند و واردات با درآمد مناسبی از نفت امکانپذیر خواهد بود. در
این صورت سرمایهگذاری در فعالیتهایی که واردات (به شکل نهاده یا مزیت
نسبی) مکمل آنها باشد، شروع خواهد شد. اگر انتظارات در مورد برچیدن
تحریمها در عمل تحقق پیدا کند و سیاستهای دیگر دولت هم خوب مدیریت شوند،
ظرفیت تولید به تدریج افزایش یافته و اشتغال مولد بالا خواهد رفت.
البته
اگر پس از شروع سناریو برخلاف انتظارات تحریمها ادامه یابد یا تشدید شود،
طولی نخواهد کشید که سرمایهگذاری متوقف خواهد شد و با افت مجدد تولید و
بحران اقتصادی دیگری روبهرو خواهیم بود. حال فرض کنیم که مردم به این
نتیجه برسند که تحریمها کموبیش ماندنی هستند و ماحصل تنشزدایی با غرب
اساسا جلوگیری از تشدید تحریمهاست و نه کاهش محسوس تحریمهای فعلی. در این
صورت سرمایهگذاری تنوع بیشتری خواهد داشت و بسیاری از صنایعی که در گذشته
مشکل رقابت با واردات داشتهاند، تشویق خواهند شد.
ولی محدودیت
دسترسی به فناوری و کالاهای واسطهای لازم برای تولید موثر، بهرهوری را
محدود میکند و نهایتا به کند شدن رشد اقتصادی میانجامد. در واقع
«جایگزینی واردات» میتواند اشتغال ایجاد کند، هرچند عموما با درآمدهای
نسبتا پایین برای نیروی کار. در این شرایط اگر دولت مدتی بعد موفق به کاهش
تحریمها شود، قسمتی از سرمایهگذاریها که برای جایگزینی برخی واردات
انجام شدهاند با مشکل روبهرو خواهند شد، ولی پس از آن امکانات رشد
اقتصادی بیشتر فراهم خواهد شد.
البته در دو سناریویی که به اجمال
بررسی شد، فرض بر این است که انتظارات مردم در مورد روند تحریمها جهتهای
خاصی میگیرند. وقتی عدم قطعیت زیاد باشد، سرمایهگذاری پایین میماند و
رشد اشتغال به تعویق میافتد. از این رو، مهم است که دولت انتظارات را
مدیریت کند و تا حد ممکن از عدم قطعیت بکاهد. برای این کار دو گزینه اصلی
وجود دارد. یکی اینکه دولت امیدهای بهوجود آمده پس از انتخابات برای کاهش
چشمگیر تحریمها را تقویت کند و بر اساس آن برنامه بریزد. دیگری اینکه فرض
را بر این بگذارد که به احتمال زیاد خواهد توانست در چند سال آینده جلو
تشدید تحریمها را بگیرد و در مواردی هم آنها را کاهش دهد، ولی بخش عمدهای
از تحریمها به جای خود باقی خواهند ماند.
هرکدام گزینه را دولت
انتخاب کند، بیان روشن و شفاف و تاکید بر آن میتواند به رشد اشتغال در حال
حاضر کمک کند. و اما بین این دو گزینه اصلی برای مدیریت مساله عدم قطعیت،
تاکید دولت بر محدود بودن کاهش تحریمها، به چهار دلیل گزینه بهتری به نظر
میرسد:
۱- پیشبینی «ادامه بخش عمدهای از تحریمها»، دستکم در
میانمدت، احتمالا به واقع نزدیکتر است. تجربه در مورد کشورهای دیگر مثل
کوبا نشان میدهد که وقتی تحریمهای بینالمللی به اجرا در میآیند،
برچیدنشان سالها و حتی دههها طول میکشد و کار سادهای نیست؛ چون در
چانه زنی برای حل اختلافی که زمینه تحریمهاست، طرفین نیروی استقامت همدیگر
را در یک روند فرسایشی به آزمون میگذارند. معمولا گروههای ذینفوذی هم
در دو طرف از تحریمها منتفع میشوند و حتی روی ادامه وضع موجود
سرمایهگذاری میکنند.
۲- آمادهسازی اقتصاد برای ادامه بخشی از تحریمها موضع کشور را در مقابل کشورهای اعمالکننده تحریمها تقویت میکند.
۳-
تولیدکنندگان و سرمایهگذاران داخلی به هر حال از امکان برداشته شدن
تحریمها مطمئن نیستند و فرض دولت بر ادامه قسمت عمدهای از تحریمها در
کوتاهمدت و میانمدت، مساله عدم قطعیت را به شکلی موثرتر حل میکند.
۴-
اگر در آینده تحریمها عملا ادامه یابند، تقویت امید به برچیده شدنشان در
حال حاضر میتواند بعدا مشکلات بزرگی ایجاد کند. تاکید بر محدود ماندن
کاهش تحریمها هم البته هزینه دارد، ولی تغییر جهت سرمایهگذاری در صورت
برچیده شدن تحریمها در آینده، مشکل خوشایندتری است!
«هفته دولت را از شعارزدگي نجات دهيد»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله ی خود به چاپ رساند:
از
۸ شهريور سال ۱۳۶۰ كه آقايان محمدعلي رجائي و محمدجواد باهنر، رئيسجمهور و
نخستوزير وقت، در آتش كينه منافقين سوختند و شربت شهادت نوشيدند، به هفته
اول شهريور عنوان "هفته دولت" داده شد و تاكنون هر سال اين يك هفته با
همين عنوان، گرامي داشته ميشود.فلسفه نامگذاري روزهاي هفته اول شهريور به
هفته دولت اين بود كه در چنين ايامي به دولتمردان نظام جمهوري اسلامي
يادآوري شود شهيدان رجائي و باهنر را الگوي خويش قرار دهند و در تعامل با
مردم رفتار و روش و منش اين دو شهيد عزيز را سرمشق خود بدانند. براي اينكه
بدانيم آيا دولتمردان به اين وظيفه عمل كردهاند يا نه، ابتدا بايد مروري
بر ويژگيهاي شهيدان رجائي و باهنر داشته باشيم.
اخلاص، مردمدار
بودن، ارزشي فكر كردن، سادهزيستي، قانونمند بودن، پرهيز از افراط و تفريط،
تواضع و تلاش بيوقفه براي خدمت به مردم، از مهمترين ويژگيهاي شهيدان
رجائي و باهنر بود. اين دو شهيد بزرگوار به راستي اين كلام امام خميني را
باور داشتند كه فرمود ما همه مرهون مردم هستيم كه ما را از گوشه زندانها و
خانههايمان به صحنه آوردند و به پست و مقام رساندند و لذا بايد در برابر
مردم متواضع باشيم و با تمام توان به آنها خدمت كنيم. خود امام خميني تا
آخرين لحظه عمر، مظهر ساده زيستي، مردمداري و خدمت كردن به مردم باقي
ماندند و به مسئولين نيز همواره تواضع در برابر مردم و كمر همت براي خدمت
به مردم بستن را مورد تأكيد قرار ميدادند. شهيدان رجائي و باهنر نيز در
اين روش پيرو امام بودند و امام نيز آنها را به خاطر برخورداري از همين
صفات ستودند.
متأسفانه با گذشت چند سال از شهادت رجائي و باهنر،
هفته دولت به فرصتي براي مانور تبليغاتي تبديل شد و دولتها تلاش كردند در
اين هفته از تعداد طرحهاي آماده افتتاح بگويند و به دادن آمار و ارقام
عملكردهاي خود اكتفا كنند. اين البته يك جنبه از فلسفه هفته دولت است، زيرا
ميتواند نشان دهنده همت دولتمردان براي خدمترساني به مردم باشد، اما
روشن است كه جنبه ظاهري است و ميتواند فاقد محتواي لازم كه اصل و اساس و
فلسفه نامگذاري اين هفته به "هفته دولت" است باشد. انجام امور عمراني و
رفاهي، كاري است كه افراد فاقد ويژگيهاي ارزشي و ديني هم ميتوانند انجام
دهند همانگونه كه در بسياري از كشورهاي فاقد نظام حكومتي ديني هم انجام
ميشود.
تفاوت نظام جمهوري اسلامي با ساير نظامهاي حكومتي اينست كه
خدمت رساني آنها به مردم، جلوهاي از ايمان، اخلاص، تقوا، عشق به مردم و
كار براي رضاي خداست. اين تفاوت موجب ميشود اين خدمت رساني يك مانور
تبليغاتي نباشد بلكه جلوهاي از داشتههاي باطني دولتمردان باشد،
دولتمرداني كه براي آنها اصل خدمت مهم است نه بودن يا نبودن در اين يا آن
پست و مقام.
خطر تشريفاتي شدن هفته دولت و خالي شدن آن از محتوا، در
سالهاي اخير، اين ميراث شهيدان رجائي و باهنر را تهديد ميكرد. شعارهاي
خوبي داده ميشد ولي كاملاً مشهود بود كه اين شعارها با عملكردها منطبق
نيستند و متأسفانه با رنگ و لعابي از ريا و نيرنگ و ترفندهاي تبليغاتي
همراهند.
دولت جديد، هنوز عملكردي ندارد كه بتواند در هفته دولت
امسال، آماري از آنها بدهد و به همان راهي برود كه اسلاف او در سالهاي
اخير رفتند. به همين دليل، امسال هفته دولت، بدون تبليغات آنچناني درحال
سپري شدن است و البته برنامه ديگري كه نشاني از ابتكار دولت جديد داشته
باشد نيز به همراه نداشت. چنين وضعيتي با توجه به اينكه اين دولت هنوز در
آغاز راه است، امري طبيعي است لكن از هم اكنون بايد دولتمردان جديد براي
نجات هفته دولت از شعارزدگي روشهاي تشريفاتي و تبليغاتي صرف برنامه داشته
باشند.
دولتمردان جديد كه دولتشان با نام "دولت تدبير و اميد"
شناخته شده است، بايد تدبيري براي محتوائي ساختن هفته دولت بيانديشند. اين
دولت ميتواند در كنار ارائه آمارهاي واقعي از خدمت رساني به مردم،
برنامههاي جذابي براي آموزش سيره عملي شهيدان رجائي و باهنر تدارك ببيند و
با به اجرا در آوردن آن در تمام بخشهاي بدنه دولت، از فرصت بسيار مغتنم
هفته دولت براي نهادينه ساختن ويژگيهاي اخلاقي اين دو دولتمرد خدوم و
مردمي در جان و دل كارمندان دولت بهرهبرداري نمايد. فقط در اينصورت است كه
دولت تدبير و اميد ميتواند هفته دولت را از شعارزدگي نجات دهد و آن را به
جايگاه واقعي و معقولي كه از ابتدا برايش در نظر گرفته شده بود برگرداند.
مؤثرترين
اقدام براي تأثيرگذار شدن برنامههاي دولت در زمينه اخلاق كارگزاران اينست
كه خود دولتمردان ارشد، از رئيسجمهور گرفته تا وزرا و معاونان و مشاوران
آنها پاي بندي عملي خود را به شعارها و وعدههائي كه ميدهند نشان دهند و
در اخلاق مداري سرآمد باشند. اين آرمان در صورتي محقق خواهد شد كه
دولتمردان دولت تدبير و اميد، وعدههاي غيرعملي به مردم ندهند، براي تحقق
وعدههائي كه شدني هستند از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نكنند و در مواجهه با
مردم آينه صداقت و درستي باشند. همه ميدانيم و نسل امروز و آيندگان نيز
بايد بدانند كه شهيدان سرافراز، رجائي و باهنر، چنين بودند و راز و رمز
محبوبيت آنها و جائي كه در دلهاي مردم دارند نيز همين است.
شهيدان
رجائي و باهنر از فرصت گرانبهائي كه نظام جمهوري اسلامي در اختيار آنها
قرار داد حداكثر استفاده را به نفع كشور و ملت به عمل آوردند و درحالي كه
در بالاترين مسئوليتهاي اجرائي نظام قرار داشتند متواضعترين افراد جامعه
بودند و با صداقت كامل به مردم خدمت كردند. در هفته دولت اگر دولتمردان
بتوانند همين ويژگيهاي شهيدان رجائي و باهنر را به درستي بشناسانند،
ميتوانند مطمئن باشند كه حق هفته دولت را ادا كردهاند
روزنامه ی ابتکار نیز ستون سرمقاله خود را به مطلبی از هادی وکیلی با عنوان« اعتدال مطالبه ملي يا طلب روحاني؟»اختصاص داد:
هر
گاه سخن از رويکرد جديد دولتها در ايران ميشود و شعار محوري، جريان پيروز
طنين انداز ميگردد، پيچ مهرههاي جامعه اتوماتيک به صورت موقت با آن
تنظيم ميشود ولي مرور زمان و گرفتاريهاي اجرايي مناديان شعار، موجب ميشود
تا رقيبان دست به کار شوند و آنرا به دلخواه تفسير و به نفع خود مصادره
نمايند. همه مفاهيم محوري در طول بيست سال گذشته، عمري کوتاه داشته اند و
در سن نوجواني به کماي تحريف رفتند. اصلاحات به عنوان مهمترين شعار دوران
دوم خرداد به سرعت تبديل به گفتمان عمومي گرديد و رنگ مطالبه ملي پيدا کرد
ولي اجراء زدگي معماران و مهندسي رقيبان موجب شد تا طفل اصلاحات به مرور
دچار سوء هاضمه و سوء تغذيه گردد و از رشد موزون و کامل باز بماند.
اصولگرايان
نيز با تکيه بر موقعيت ممتاز خود در قدرت، تلاش کردند تا شايد گفتمان خود
را به مطالبه ملي تبديل نمايند ولي به دليل ناکارآمدي، پس زده شدند و طفل
اصولگرايي سقط جنين شد. حال نوبت اعتدال فرا رسيده است. دولتمردان اعتدال
گرا چند روزي است که بر کرسي وزارت تکيه زده اند و ساز نظام اجرايي را با
ريتم اعتدال کوک کرده اند و سرود اعتدال نواخته اند. اعتدال روزهاي طفوليت
خويش را سپري ميکند. طفل اعتدال آنچنان زيبا و دلربا ميباشد که به سرعت
به مطالبه ملي تبديل شده است. همه جا سخن از اعتدال است.
افراطيون
که نانشان در افراط و تندروي و تندخويي بود نيز خود را پشت سپر اعتدال
پنهان کرده اند و تلاش ميکنند با تعارف آبنبات، طفل اعتدال را به دامن خود
بکشانند. تفاوت اعتدال با اصلاحات و اصولگرايي در اين است که اصلاحات
خواست اليت روشنفکر بود و با پذيرش طبقه متوسط تبديل به گفتمان فراگير اين
طبقه گرديد و به مرور با قدرت تئوريک رهبران آن به لايههاي اجتماعي راه
پيدا کرد. اصولگرايي هيچگاه از ويترين بيرون نيامده و محصور به خواست سياسي
شد و تبديل به مطالبه اجتماعي نگرديد ولي اعتدال پيش از آنکه رويکرد دولت
جديد و مطالبه دکتر حسن روحاني باشد، خواست نانوشته آحاد مردم بود. مردم
اگر چه اين خواست ايجابي نبود ولي به صورت سلبي مطالبه اش را داشتند. توده
مردم از افراط و تفريط به تنگ آمده و نسبت به آن تنفر پيدا کرده اند.
مردم
در اين انتخابات نه بزرگ به افراط گفتند و به دنبال راه و چاه براي برون
رفت کشور از ورطه افراطيون بودند. حال خواستشان با شعار اعتدال دکتر روحاني
منطبق افتاده است ولي همچنان اعتدال داراي ابهام است.اعتدالي که پوسته
نباشد و گوهرش با خواست مردم تطابق يابد، نيازمند باز تعريف است. گفتمان
اعتدال مورد پذيرش همگان و مقبوليتش، مخالفين را نيز وادار به تغيير روش
کرده است. ولي اضلاع اين گفتمان ميبايست تبيين و آنگاه به مطالبه ملي
تبديل شود. خاستگاه اعتدال بايد تبيين، اردوگاه آن ميبايست مشخص گردد. يکي
از دلايل مهم شکست و ناکامي احمدي نژاد اين بود که خاستگاه او تا نيمه راه
آيت ا... مصباح و جريان ايشان بود. وظيفه موسسه امام خميني ( ره ) به
رياست آيت ا... مصباح تبيين گفتمان احمدي نژاد بود.
در نيمه راه
اين مشائي بود که خاستگاه احمدي نژاد را تغيير داد. احمدي نژاد تلاش داشت
تا با پول يارانهها، براي گفتمان خود اردوگاه مشخص نمايد. اما سرعت تورم و
کاهش ارزش پول ملي موجب گرديد تا اردوگاه مورد نظرش خالي از سکنه گردد و
در نهايت چوب اصولگرايي به دولت اعتدال گرايي روحاني سپرده شد. اکنون طفل
اعتدال نبايد به دايههاي کاذب سپرده شود. روز مرگي و درگيريهاي اجرايي
دولت نبايست موجب غفلت از تربيت صحيح اين طفل شود.
اعتدال نبايد
تفسير سياسي شود. اعتدال روش بهبود زندگي و کارآمدي مديريتي است. همه مردم
بايد راه سعادت، توسعه و آرامش خود را در پرتو اعتدال ببينند. اگر اعتدال
گرايي تبديل به خون در رگهاي جامعه شد، افراطيون هم تمکين خواهند کرد.
خاستگاه اعتدال نبايد دچار تغيير موقعيت شود. اردوگاه اعتداليون نيز نبايست
گرفتار جابجايي طبقاتي شود. همه مردم اعم از توده متوسط، روشنفکر و غيره
خواست خود را در متن رفتار اعتدالي ميجويند.
قاسم غفوری در
مقاله ای که با عنوان«چرایی تعویق یک نشست»در روزنامه ی حمایت به چاپ
رساند به یک اصل مربوط به سوریه که در کنار مجموع تحولات داخلی و خارجی این
کشور مشاهده میشود نیز اشاره کرده که در ادامه میخوانیم:
سوريه
اين روزها دوراني بس حساس را سپري ميكند؛ در عرصه داخلي گروههاي
تروريستي به خواست اربابان خارجي خود قتلعام مردم بيگناه را تشديد
كردهاند. هر چند آنها در نبرد با ارتش با شكست مواجه شدهاند، برآنند تا
با جنايات پراكنده و كشتار مردم فضايي از وحشت را بر كشور حاكم سازند. در
حوزه بيروني نيز كشورهاي غربي به همراه صهيونيستها، كشورهاي عربي و تركيه
با ادعاي مقابله با سلاحهاي شيميايي استفادهشده در سوريه، فضاسازي
رسانهاي مبني بر اقدام نظامي ضد سوريه را تشديد كردهاند كه با واكنشهاي
سوريه، جبهه مقاومت، چين، ایران و روسيه روبهرو شده است و صفبنديهاي
نظامي در منطقه را به همراه داشته است.
حاميان سوريه تاكيد دارند كه
هدف غرب از ورود به سوريه حمايت از اين كشور نیست، بلكه آنها به دنبال
نابودسازي اين كشور و منطقه هستند؛ بنابراین در برابر تحركات ائتلاف غرب
كوتاه نخواهند آمد. در كنار مجموع تحولات داخلي و خارجي مربوط به سوريه يك
اصل اساسي مشاهده ميشود و آن تحركات غرب براي برگزارنشدن نشست ژنو ۲ است.
در اين چارچوب واشنگتن ديدار جان كري، وزیر امور خارجه آمریکا و سرگئی
لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه را به تعویق انداخته است و ساير متحدان غرب
نيز از برگزارنشدن اين نشست سخن گفتهاند.
با توجه به اينكه دولت
سوريه و بسياري از كشورها موافق برگزاري نشست ژنو ۲ هستند، اين سوال مطرح
است كه ريشه كارشكني كنوني غرب درباره اين نشست چيست و چه اهدافي را پيگيري
ميكند؟ در پاسخ به اين پرسش بررسي تحولات داخلي سوريه و عرصه جهاني امري
قابل توجه است. در حوزه داخلي سوريه، گروههاي تحت حمايت غرب از يك سو در
برابر ارتش با شكستهاي سنگيني همراه شده اند و از سوی دیگر اختلافاتی ميان
آنها شدت گرفته است بهگونهاي كه برخي از آنها تهديد به استعفا كردهاند.
همچنین افشاي جنايات اين گروهها و استفاده آنها از سلاح شيميايي عليه
مردم سوريه عملا اين گروهها را در حاشيه قرار داده است.
در حوزه
جهاني نيز روند تحولات به نفع مردم و نظام سوريه است، بهگونهاي كه اكنون
بسياري از كشورها بر لزوم حمايت از سوريه تاكيد دارند بويژه اينكه سوريه با
پذيرش حضور بازرسان سازمان ملل در اين كشور صداقت خود در استفاده نکردن از
سلاح شيميايي را به اثبات رسانده است. مجموع اين تحولات مغاير با اهداف
غرب ضدسوريه بوده و عملا دستان دشمنان سوريه در نشست ژنو ۲ را خالي كرده
است. با توجه به اين اوضاع غربيها با لغو روند برگزاري نشست مذكور و
كوبيدن بر طبل جنگ از سوی دیگر برآنند تا بر رسواييهاي خود سرپوش گذارند و
از سوي ديگر با بحراني ساختن فضا، زيادهخواهيهاي خود از جامعه جهاني را
مطرح سازند تا در لواي آن بتوانند كمي از شكستهاي خود در برابر سوريه و
حاميان آن را پنهان کنند.
در آخر ستون سرمقاله روزنامه ی
آفرینش را مرور می کنیم که این قسمت را به مطلبی از علی رمضانی با عنوان«
آبروي كشور و مساله پناهندگي به استراليا»اختصاص داد:
سفير
استراليا در تهران چندي پيش خبر داد: از آغاز ماه ژانويه سال جاري تاکنون،
۶۵۰۰ تن از ايران با قايق و بدون رواديد، راهي آبهاي استراليا شده و
خواستار ورود به خاک آن کشور بودهاند. ايرانيان بيش از همه کشورها حتي
افغانها مهاجرت غيرقانوني به استراليا داشتهاند. در واقع هم اينک در
اردوگاههاي مهاجرتي استراليا، ۳۳۵۰ ايراني حضور دارند. اين در حالي است
كه طي ماههاي اخير مساله پناهجوياني که از اندونزي و مالزي با قايق به سمت
استراليا ميروند به موضوع اول محافل سياسي و انتخاباتي اين کشور تبديل
شده است.
در ادامه همين سياست دولت استراليا اخيرا طرحي را با کمک
دولت گينه تصويب کرد که براساس آن همه پناهجوياني که با قايق خود را به خاک
استراليا ميرسانند به اين کشور تبعيد ميشوند. در اين حال اگر نگاهي آسيب
شناسي به اين امر و اينكه ايرانيان بيش از هر ملتي تقاضاي پناهندگي از
استراليا مي كنند بايد به چند نكته توجه كرد:نخست اينكه اكنون ماهها است
كه شمار ايرانيان پناهنده به استراليا و مساله غرق اين پناهندگان در آبهاي
اين كشور به خبر مهمي در سطح استراليا و جهان شده و در روزهاي اخير نيز بار
ديگر دو كشتي پناهندگان با خطر غرق روبرو بود.
حال اينكه اگر
رويكرد رسانه هاي غربي و ... را ضد ايراني بدانيم بايد گفت چرا بايد فضا به
گونه اي شود كه برخي از رسانه هاي ضد ايراني اين پناهندگان ايراني فريب
خورده را مردمي که از جنگ و فقر فرار مي کنند معرفي كنند.؟ اين رويكرد در
حقيقت نه تنها منافع و پيامد خوبي براي ايران و ايراني ندارد بلكه جدا از
معرفي وارونه و بد ايرانيان كشور ما را توام با فقر و... و حتي بدتر از
كشورهايي چون سري لانكا معرفي مي كنند.
دوم اينكه در واقع شمار
زيادي از ايرانيان چه با وعده و و عيد و... و فريب كلاهبرداران و قاچاقچيان
دست به چنين خطري ميزنند و همچنان در مسير پر خطر دريايي براي رسيدن به
استراليا قرار مي گيرند آنان در روياي دستيابي به زندگي بهتر اغلب بهاي
سنگيني چون جان خويش را مي پردازند. حال اين وظيفه رسانه ها و دولت است كه
جدا از آگاه سازي شهروندان مانع از رخدادهايي اينچنيني گردد.
سوم
اينكه بايد با آسيب شناسي علل افزايش ميل به پناهندگي و همچنين رتبه اول
ايران در ارسال پناهنده به استراليا راه ها و روش هاي قاچاق انسان به
استراليا را بست و با قاچاقچيان بين المللي كه با آبروي كشور بازي مي كنند
برخورد كرد. همچنين بايد در نظر داشت كه بايد به بررسي علل و انگيزه هاي
اصلي چنين شهرونداني توجه كرد كه با گذار از همه مشكلات و بدبختيهاي پيش رو
راه استراليا و پناهندگي را در پيش ميگيرند. به عبارتي بايد دانست چه
عوامل اقتصادي و اجتماعي و... موجب عزم سفر به استراليا و رفتن به دام
قاچاق برها و بازي با جان و مالشان ميشود.