به گزارش 598 به نقل از جام ورزشی، مقایسه دائی با فرگوسن تنها می تواند مقصودی شیطنت آمیز باشد که برای خراب کردن مهاجم نامی ایران زمین طراحی شده باشد. اما من چنین قصدی ندارم. فرگوسن و دائی هر کدام در ابعاد خود و برای مردم خود و زیست قاره خود اسطوره های نام اشنایی هستند؛ هر کدام در حد و اندازه و ابعاد فوتبال همان سامانی که از آن برخواسته اند، اسطوره می باشند. اما آنها، البته در همان ابعاد خودشان، تفاوت بسیار روشنی نیز با یکدیگر دارند. فرگوسن بر عکس دائی نه به عنوان یک بازیکن، بلکه به عنوان یک مربی، به ابعادی اسطوره ای دست یافت. او بازیکن درجه چندمی بود، که اگر قدم به عرصه مربیگری نگذاشته بود، نامش حالا سالها بود که حتی از یاد خودش هم رفته بود. فرگوسن راه مربیگری را بدلیل عدم موفقیت به عنوان یک بازیگر، بسیار سخت در نوردید. چرا که دوران بازیگری وی نمی توانست سوبسید مناسبی برای دوران مربیگری وی محسوب شود.
علی دائئ اما به دلیل موفقیت خود به عنوان یک بازیکن بزرگ فوتبال، خیلی
راحت در عرصه مربیگری به آن "بالا ها" رسید، او به عنوان یک مربی، سوبسید
شده، تلاش های دوران بازیگریش بود. اما همانگونه که سوبسید الزاما برای
صنایع وطنی یا صادرکنندگان این سامان توانمندی به همراه نداشته که هیچ
کرختی و اعتیاد به کمک نیز نصیبشان کرده است، شکوه دوران بازیگری دائی هرگز
نمی تواند تضمینی مناسب برای موفقیت وی به عنوان یک مربی محسوب گردد. دایی
بر عکس فرگوسن، معروفیتی به عنوان مربی ندارد. و در هیچ یک از دوره های
مربیگری خود نیز هر گز موفقیتی قابل بحث بدست نیاورده است. بالاترین دست
آورد او یک قهرمانی در جام حذفی است با تیمی که قطبی آنرا قهرمان لیگ کرده
بود و یک قهرمانی با سایپایی که ساخته و پرداخته یک مربی بین المللی بود.
دستاوردهای دائی نه در تیم ملی و نه در پرسپولیس و نه در راه آهن، آنچنان
قابل ذکر نیست که وی به عنوان یک مربی در خاطره تاریخ باقی بماند. و اگر
دایی بازیکن معروفی نبود، با این کارنامه مربیگری، پیدا کردن تیمی همچون
پرسپولیس برایش یک رویای دست نیافتنی باقی می ماند. و در نهایت بهترین
گزینه هایش تیم های پائین جدولی یا در حال صعود به لیگ برتر، می بودند.
علی دائی تصمیم گرفته است تا "گذشته پرافتخار" خود را به مثابه "یک سرمایه
راکد" در ویترین خانه اش قرار ندهد، بلکه آنرا صرف موفقیت در یک عرصه جدید
فوتبالی یعنی مربیگری، بنماید. و البته تا اینجای کار که موفقیتی در این
سرمایه گذاری نداشته است. وحشت من از آنست که دائی در حال هزینه کردن بزرگی
خود به عنوان یک مهاجم اسطوره ای باشد برای تبدیل شدن به یک مربی متوسط.
.اگر او مربی موفقی نگردد، حافظه تاریخ کوتاه است و نمره منفی آن، دقیقا
مانند امتحان کنکور، بالا.
مخاطب این خطوط احتمالا گمان خواهد کرد که من یکی از دشمنان علی دائی هستم
و یا به گروه و دسته ای از پرسپولیسی ها تعلق دارم که کاملا مخالف اوست و
اینک نیز پاشنه دهان را کشیده تا در عرصه کاغذ بر وی بتازد. اما چنین نیست،
پرسپولیسی دو آتشه ای هستم که علی دائی را بخاطر بازی های ملی و غیرت و
مردانگیش بسیار دوست دارم، گرچه با بعضی از جنبه های بعد از دوران قهرمانی
او، چندان موافق نمی باشم. اما مسلما خود را طرفدار او می دانم و نه مخالف
وی.
قصد من نیز از نگاشتن این خطوط، ضربه زدن به دائی نیست. قصد من ارائه یک
هشدار دوستانه می باشد. شاید کسی باید پیدا می شد تا به علی دایی بگوید، که
این "آخرین شانس" است. اگر موفق شوی، که در دل تاریخ جایگاهی پرشکوهتر از
گذشته، بدست خواهی آورد و اگر شکست نصیبت گردد، سرمایه خود یعنی "گذشته
پرافتخار بازیگری" خود را نیز "از دست" خواهی داد، چرا که تاریخ آنرا به
پانوشتی کوچک برای توضیح عدم موفقیت در مربیگری تو تبدیل خواهد کرد. اینک
پرسپولیس در روزگاری خاص است. سالها شکست و طعم ناکامی، محیطی ایجاد کرده
انفجاری، که خیلی زود، شاید حتی نه تا آخر فصل، همه گذشته اسطوره ای دائئ
را بر روی سکوها از خاطر برده و این شخصیت محبوب فوتبال ایران زمین را دچار
آن کند که بر خیلی های دیگر رفت و حاصلی جز اشک و لعنت بر زمانه در دل
دائی باقی نگذارد.
اگر این آخرین فرصت است، پس دائی باید موفق باشد. بخاطر بیاوریم که بر
دهداری بدلیل اعتماد بر جوانان و شکست در بدست آوردن نتایج مناسب چه ها که
نرفت و چگونه اورا از پا انداخت و بر صندلی چرخدار نشاند. دهداری در زمان
خود سرنوشت تلخی داشت. گرچه تاریخ با دهداری "خوب تا کرد" تا او به یک مربی
اسطوره ای برای این سامان بدل شود. اما من هرگز فراموش نمی کنم که چگونه
او در آنزمان به تاوان شکست هایش، بیکار ماند و هرگز نتوانست تیمی را دیگر
بسازد. امید آنکه دائئ نیز مربی اسطوره ای دیگری گردد اما زنهار از آنچه بر
دهداری رفت و مبادا که بر دائی آن رود.
دائی شاید با این جوانانی که بدور هم گرد آورده است، دورتموندی دیگر را
نظر داشته باشد. شاید فوتبالی سریع، جنگنده و جوان در عین تکنیک، با گوشه
های از تجربه را بخواهد در زمین پیاده کند. اما امروزه دیگر همه تخم مرغ ها
را در یک سبد قرار نمی دهند. گزینه های راباید باز گذاشت که اگر یک راهکار
با شکست روبرو شد، راهکاری دیگر را اختیار داشت. گزینه های متعدد، یعنی
اختیاری فراتر، یعنی آزادی بیشتر و این نهایتا یعنی قدرت. امید آنکه دائی
"زیادی" به "شکوه دهداری" فکر نکند و کمی هم به "شکوه های دهداری" در آن
سالهای پایانی زندگیش نظری بیفکند. به آن بیندیشد که "چه" کمر دهداری را
شکست؛ عدم موفقیت.
شاید با استفاده صحیح از این چند سهمیه آزاد و خارجی ، یک "پلن بی"، یک
"سناریوی رزرو"، را بتوان طراحی و تدارک دید. تاریخ پر از نامهربانی ها
است، و سکوها حتی از تاریخ نامهربان تر، اگر چند هفته ، مخصوصا در این
شرایط روانی هواداران، امتیازات لازم کسب نگردد. شاید نیم فصل دومی در کار
نباشد. زیر بنای تصحیح مسیر فعلی، و تاکیتیک های تیمی، در آینده ای که این
مسیر احتمالا با مشکل روبرو شود، را از هم اکنون با گرفتن بازیکنانی که
توانایی فراهم کردن این "اختیار" را دارند می توان آماده کرد.
فرگوسن همیشه بازیکنانی گاه قدیمی و گاه تکنیکی و گاه جنگنده و گاه سرزن
را در اختیار داشت تا به ناگهان تیمش را تیمی دیگر کند. تاکتیک هایش را در
نیمه یک بازی یا نیمه یک فصل کاملا دگرگون نماید و به شکلی دیگر بجنگد. او
همیشه دستش را برای انتخاب راهکار باز می گذاشت و هرگز در چهارچوب یک
راهکار مشخص خود را زندانی نمی کرد. اما برای اینکار او همیشه بازیکنانی
مناسب را بر روی نیکمت اختیار می نمود. امید آنکه، این، تفاوت دائی و
فرگوسن نباشد، بلکه نقطه شباهت آنان با یکدیگر باشد.