تسنیم، نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است» کاری از ایوب آقاخانی از دوم مرداد در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است. میزگزد این نمایش با حضور بهرام ابراهیمی، سام کبودوند، خیام وقار کاشانی، امیرعلی دانایی، سام کبودوند، بهرام سرورینژاد، بازیگران نمایش و ایوب آقاخانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این میزگرد علاوه بر صحبتهای مرسوم درباره نمایش بحثهای خوبی درباره حال و هوای این روزهای تئاتر ایران، امنیت شغلی هنرمندان، سهم نمایش در رسانه و... مطرح شد. بخش اول از این نشست را در ادامه میخوانید:
*تسنیم: از همه دوستان میخواهم که ابتدا در مورد تجربه بازی خود در نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است» بگویند.
کبودوند: امیدوارم بستری فراهم شود تا روند رو به تخریب تئاتر ادامه پیدا نکند
ابراهیمی:«نام تمام مصلوبان عیسی است» را دوست دارم و با لذت تمام هم کار میکنم، اینکه آیا این لذت به معنی لذت مادی برای من تلقی میشود یا نه، خدا عالم است. البته ما خیلی هم امید نداریم.
کبودوند: کسانی که در تئاتر فعالیت میکنند، بسیار کار سختی انجام میدهند. کار در تئاتر یک نوع ایثار و جهاد است، در یک بستر سخت با وجود کلی مشکل تنها چیزی که ما را نگاه میدارد؛ عشق به تئاتر است. تئاتر چیزی جز لذت کار کردن در کنار کسانی که دوستشان داریم، ندارد، امیدوارم بستری فراهم شود تا روند رو به تخریب تئاتر ادامه پیدا نکند. البته من با این اوصاف آینده خوشی برای تئاتر نمیبینم.
«نام همه مصلوبان عیسی است» نمایشی بسیار قوی است، ما به نوبه خودمان زحمت میکشیم و امیدواریم از طرف مسئولان حمایت شود، که ما مجبور نشویم برای گذران زندگیمان کار تصویری بیکیفیت انجام دهیم. میدانم که اگر کارگر شوم روزانه درآمدم از یک بازیگر تئاتر بیشتر است.
دانایی: تئاتر، دریچه تازه و نگاهی نو از بازیگری به رویم باز کرد
دانایی: تجربه زیادی در تئاتر ندارم. تئاتر برایم جدید و لذت بخش است و مهمتر از این دو آن است که هیچ وقت فکر نمیکردم که در تئاتر کار کنم، آن هم بعد از هفت سال که مشغول سریال «کلاه پهلوی» بودم؛ در این مدت هرگز به تئاتر فکر نکردم، البته به این حساس بودم که بعد از «کلاه پهلوی» چه کاری را بهتر است انتخاب کنم تا از اندازه کار قبلی کوچکتر نباشد، به همین دلیل هم در این هفت سال کار جدیدی انجام ندادم که درست و نادرست بودنش را نمیدانم، اما بر این باورم که خدا بهترین مسیر را برایم قرار داده است.
دانایی: به میزان عیاری که در بازی «کلاه پهلوی» رسیدم میبالم
بازی در سریال «کلاه پهلوی» من را به این نقطه رسانده بود که از لحاظ بازیگری بسیار پخته شدهام، زیرا هم یکی از نقشهای اول بودم و هم با بازیگران بزرگ کار کردم، اما در اولین روزهای تمرین در تئاتر احساس کردم دریچه تازه و نگاهی نو از بازیگری به رویم باز شده است. برایم خوشایند است با کارگردانی انگیزهدار کار کنم و امیدوارم برای کار بعدی ایوب آقاخانی انتخاب شوم تا تاثیر بیشتری از او بگیرم؛ این تاثیرگذاری میتواند اخلاقی و حرفهای باشد. مجموع اینها با هم یک کار را حرفهای میکند.
به میزان عیاری که در بازی «کلاه پهلوی» رسیدم میبالم، زیرا من پاک و تمیز وارد این حرفه شدم. مطمئن هستم که اینها همه خواست خدا بوده است. حالا که به عقب نگاه میکنم، میبینم چقدر ورود به این حرفه سخت است و چقدر برای من آسان اتفاق افتاد. بازیگری و ورزش از دید مردم پنهان نیست، به راحتی میتوان خوب و یا بد بودنشان را دید. انتهای و نهایت همه پارتیها، حضور در دو کار است و سومین کار دیگر مردم طرفت نمیآیند.
کبودوند: امیرعلی دانایی از معدود بازیگرهای جوان تلویزیون و سینمای ایران است که علاوه بر اخلاق حرفهای و تعهد کاری؛ خود بازیگری برایش مهم است، نه حاشیههایی که در اطرافش وجود دارد.
ابراهیمی: تمام کسانی که در این نمایش حضور دارند را در سن پایینتر دیدهام، اما امیرعلی دانایی را تا به حال ندیده بودم، حتی موفق به دیدن سریال «کلاه پهلوی» هم نشدم، بعدا به خواست خود دانایی یک قسمت را برایم ضبط کردند و خوشحال شدم که امیرعلی وارد گروه ما شده تا بدین ترتیب خودش را اصلاح میکند. نکتهای که در مورد امیرعلی دانایی میتوان گفت این است که هر وقت او را میبینم جمعاً دوتا گوش و دوتا چشم میبینم، او بینهایت خوب میبیند و عالی میشنود. شک ندارم که امیرعلی دانایی مسیر درستی را پیش گرفته، زیرا بیش از اندازه سوال به حق میپرسد.
کاشانی: ایوب آقاخانی لطف کرد و این نقش را به من سپرد و من بدون این که متن را بخوانم قبول کردم.
آقاخانی: با اینکه از به عضو درآمدن بازیگر در گروه پرهیز دارم، آن هم به دلیل این که نگاهت را کوتاه میکند و تو متعهد میشوی که به بازیگرهای اطرافت فکر کنی، اما گروه تئاتر پوشه تنها گروه متشکل از فنی کاران است و با وجود انتخاب کاشانی از این گروه من در انتخاب بازیگر کارهایم آزادی عمل دارم. تنها بازیگری که در گروه پوشه به طور رسمی کار میکند وقار کاشانی است.
سرورینژاد: یکی از مشکلات اساسی من این است که عاشق تئاتر هستم. این عشق از دوران کودکی تا الان در من وجود داشته و لحظه به لحظه بیشتر شده است. از کار کردن در تئاتر لذت میبرم، به خصوص اگر در سلامت کامل و درست و حسابی باشد، حتی اگر روزی رئیس جمهور شوم باز هم تئاتر کار میکنم. هرچند در آمد تئاتر بسیار اندک است.
زمانی به اجراهای رادیویی پرداختم و از تئاتر فاصله گرفتم، احساسم این بود که چیزی کم دارم. به لحاظ زمانی خیلی کم در نمایش «نام همه مصلوبان عیسی است» حضور دارم، اما در پشت صحنه و در طول تمرینها از کوچکترین تا بزرگترین فرد به لحاظ سنی؛ یاد میگیرم و در انتها باعث ارتقاء دانش و کسب تجربهام میشود.
واقعیت این است که من خودم را به این نمایش تحمیل کردم و به زور وارد نمایش شدم و از حالا هم می خواهم به زور در نمایش بعدی ایوب آقاخانی باشم. از آن جا که گروههای نمایشی از حمایتهای دولتی بیبهرهاند و بودجههای کلانی صرف کارهای غیر تئاتر می شود، اگر ارگانها و کارخانههایی میتوانند در بُعدفرهنگی سرمایهگذاری کنند و از تئاتر حمایت کنند تا این وضع وخیم بهتر میشود. متاسفانه ما در بُعد فرهنگی که خیلی هم پُرمدعا هستیم، بسیار کم کار میکنیم.
آقاخانی: پیش از فرهنگ و هنر، همیشه اولویتهای دیگری برای رفع مشکل وجود دارد
آقاخانی: حرف همیشگی من این است که ما تحت هر شرایطی به خاطر این عشق و اگر واژه بدی نیست و قابل درج است میتوانم بگویم به خاطر این کرم، ویروس و بیماری، تئاتر کار میکنیم. اشکال ماجرا با وجود این که از ما یک چهره روحانی و شایسته اعتنا و اعتبار میسازد این است که متاسفانه مسئولان فرهنگی به بیماری ما پی بردهاند و از آن نهایت سوءاستفاده را میکنند.
وقتی به راحتی میتوانند دست حمایت را از روی کارها بردارند، وقتی به بحران اقتصادی میخورند، اول گلوگاه فرهنگ و هنر را تنگ میکنند و میتوانند نفس آن را بند بیاورند. خیلی از مسئولان ما من را یاد ملکه الیزابت میاندازند، به او گفته بودند مردم نان ندارند بخورند، گفته بود اشکال ندارد شیرینی بخورند. هر چند افرادی هستند که در این قوارههای بد نباید سنجیده شوند.
آقاخانی: توقع ما از خود، رسیدن به بازدهی و یک فرایند مطلوب اقتصادی است
در بحرانهای اقتصادی ماههای اخیر وقتی رخ به رخ یک نماینده کمیسیون فرهنگی مجلس میشوی و حرف از مطالبات میزنی، اولین چیزی که میگوید این است که ما شما را درک میکنیم، اما شما وضع مملکت را میبینی که چطور است. انگار برایشان همیشه اولویتهای دیگری برای رفع مشکل وجود دارد.وقتی که اولویتها طبقهبندی میشوند و فرهنگ و هنر برای زمان خوشی جامعه و زمانی که مشکلاتمان به حداقل میرسد، میشود. معلوم است که وضع من و امثال من همین خواهد شد که هست.
سه ماه از زندگیمان را صرف تولید یک اثر فرهنگی میکنیم و تنها خوشبین هستیم که پول پُرکردن باک بنزین ماشینمان که صرف رفت و آمد تمرین و اجراهایمان شده، دربیاید و خیلی از جیب نرفته باشد. به عنوان نه یک فقیه، بلکه یک تئاتری جامع الشرایط میگویم که تئاتر ما با این وضعیت، نهایتاً یک تا دو دهه دیگر دوام میآورد، یا باید تئاتر کاملا به شکل تعریف شده علمی و آکادمیک تبدیل به تئاتر خصوصی شود و دولت کاملا دست از سرش بر دارد؛ یا اینکه اگر قرار است شتر گاو پلنگ بیهویت کنونی باشد، که هم تئاتر دولتی است و هم باید خودمان پولمان را با حداقل پروژه دربیاوریم، هیچگاه هیچ اتفاقی در این تئاتر رخ نمیدهد، برای این که هزار و یک ترمز دولتی مسیر ما را سخت، سنگلاخی و پر از چاله کرده است. توقع ما از خودمان این است که بتوانیم به بازدهی و یک فرایند مطلوب اقتصادی برسیم.
*تسینم: مطالبه ایوب آقاخانی به عنوان فردی همیشه فعال در عرصه هنرهای نمایشی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست؟
آقاخانی: مسئله مهم برای من علامت سوالهای بزرگ در فرایند تولید فرهنگ در کشور است. اگر این روند ادامه پیدا کند فکر میکنید من چند سال دیگر میتوانم از نان زن و بچه خود بزنم و به عشق فرهنگ متعالی جامعه مدعی فرهنگ، تولید فرهنگی کنم، آرام آرام به ریش خودم هم میخندم و دیگر نمیتوانم کاری کنم که در خور جامعهام و خودم که به عنوان دانش آموخته و مدرس عرصه فرهنگ هستم، باشم. یقین داشته باشید که این حس ادامه پیدا نمیکند و آرزوی من این است که افراد جدیدی که میآیند تفاوتهای جدیتری در نگاه به فرهنگ داشته باشند.
آقاخانی: آرزوی میکنم که با شعار عدالتخواهی فرهنگی، هزینههای کلان را در کویر پخش نکنند
آرزوی من این است که با شعار عدالتخواهی فرهنگی هزینههای کلانی را در کویر پخش نکنند. آرزوی من این است که با ادعای حمایت از شهرستانها به هر گروهی دو میلیون ندهند که به نظر من همان ریختن آب در کویر است و هیچ رویشی در پی آن نیست. آرزوی من این است که دانشآموختههای بدون انقباض فکری، بدون بغض و بدون نگاه جذمی در عرصه فرهنگ تصمیم بگیرند. ایکاش هر کسی میآید و داعیهدار این است که پرچم فرهنگ را افراشته و در باد نگه دارد؛ در انتها عکسی یادگاری با پرچمی بیباد نگیرد و در پایان چهار سال شروع نکند به بذل و بخشش کردن و ناگهان در اختتامیه جشنوارههای فرهنگی شرکت کردن. آقایان متولی فرهنگ لطفا لحظه اول در مسیر به این فکر کنید که چرا هرکسی می آید به این نتیجه میرسد که ریلهای هنری جامعه را عوض کند، متروی فرانسه به این دلیل موفق است که از 1900 تاکنون یک نفس در همان ریلها وخطها کار میکند و کسی نمیآید ریلهایش را عوض کند و برای همین خوب پخته است.
آقاخانی: تئاتر را به عنوان هنری که میتواند زیرساختهای اجتماع را جا به جا کند، جدی نمیگیریم
ما به تکرار میآییم ریل اقتصاد، فرهنگ و... را عوض میکنیم که بگوییم من این تاثیر را گذاشتم. اگر شما بتوانید یک مشعل ساده فرهنگی را روشن نگاه دارید دعای خیر بیشتری پشت سرتان خواهد بود. منظور من با شخص خاصی نیست، برای این که من با سیستمی طرف هستم که از مدیریت فوقانی، تحتانی و میانیاش همه دچار ضعف تصور درباره ماهیت چیزی هستند که تصدی اجرایی آن بر عهده خودشان است. درباره یک نگاه کلی حرف میزنم و اگر فکر میکنید حرف من دور از صداقت است، اشکالی نمیبینم که منتشر نکنید.
تصور من از خودم این است که تعصب فرهنگ و هنر سرزمینی را میکشم که برخی مثل نادر ابراهیمی فقید گفتهاند 5هزار سال سابقه ادبیات داستانی را دارد. وقتی من درباره چنین سرزمینی حرف میزنم بد است نگران چیزهای کوچکی باشیم که در شأن ما نیست. ما که گشاده دستانه برای مردم، خودمان و برای تمام جامعهای که فکر میکنیم تشنه شنیدن مصادیق هستند، به روی صحنه حاضر شدهایم. این از ما، شما میخواهید چه کنید؟ من همین قدر بلد هستم و درسش را خواندهام تا همین کار را کنم. شما باید خطهای جدیتری در مسیر ما ایجاد کنید. باید تنوع، تفاوت لحن و از تئاتر یک هنر در جامعه در حال گفتوگو بسازید. ما دچار اینطور خدشهها هستیم که تئاتر را به مثابه یک هنر مهم که زیرساختهای اجتماع را میتواند جا به جا کند جدی نمیگیریم؛ در حالی که در تمام دنیا تئاتر جدی است.
آقاخانی: چرا آموزش و پرورش موضوع پُر اهمیت تئاتر را نمیفهمد؟
ما چرا متوجه نیستیم که تئاتر تنها است و حمایت فقط بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد نیست، چرا آموزش و پرورش موضوع پُر اهمیت تئاتر را نمیفهمد؟ چرا یک اروپایی از شش سالگی در مدرسه کلاس نمایش دارد و ما تنها درس عجیب و مفرح ما کلاس ورزش و هنر است که آن هم در برخی مدارس که داعیه بیرون دادن نخبگان درسی را دارند، همان ها را هم صرف تست زدن و مصادیق درسی میکنند.
وقتی آموزش و پرورش این را نفهمد، دانش آموز فردا دانش آموخته میشود و به دانشگاه میرود که با همین فشار درسی ناگهان نماینده مجلس میشود. حالا من از او چه بخواهم؟ از نمایندهای که اصلا زیرساختهایش را ندارد و در نتیجه نمیتوانم از او چیزی بخواهم که برای من انجام دهد.
شهرداری که در تمام دنیا متولی تئاتر است، چرا در ایران اینقدر کوتاه عمل میکند. چرا من به عنوان یک گروه تئاتر مستقل باید به معاونت زیباسازی شهر تهران از یک هفته مانده به اجرا تا به امروز مراجعه کنم و به آنها بگویم پول هم میدهم تا به من فضای تبلیغاتی بدهید و آنها به من تا به امروز که دو هفته مانده تا پایان اجرای نمایش هیچ پاسخی نمیدهند. چرا در همه جا عکس خمیر دندان میبینم اما بیلبورد نمایش نه؟ حتی آثاری را میبینم که مثل من مراجعه نکردهاند پای یک باجه و بگویند من یک شهروند با یک اندام و هوش متوسط و با بهرهبری از حقوق شهروندی هستم و میخواهم پول بدهم که از شما امتیاز بگیرم.
کارهای بسیاری به لحاظ زیباسازی شهر تهران را در مدتی که پشت سر گذاشتهایم، دیدهایم و نمیتوان این را نادیده گرفت. من زاویه و درگاه فرهنگیش را بررسی میکنم. بدانید که ما در بسیاری از مسائل دچار انسداد هستیم. با این اوصاف آیا شما جای من باشید این را بر تئاتریها شایسته نمیدانید که مجسمه تک تک افراد روی صحنه را با جنس برنز بسازند و در میدانهای مختلف شهر برای آیندگان بگذارند. کاری که ما انجام میدهیم کمتر از کاری نیست که رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس کردند. ما رسماً جان بر کف گذاشته و جلو رفتهایم. دَم تیر نرفتهایم، اما دَم خیلی چیزها رفتهایم که گاه سوزش آن از یک تیر بیشتر است و شاید هم کشندهتر. اگر رزمندههای جنگ با ایثار جان خودشان امروز ما را امن کردند ما چیزی را دَم گلوله و تباهی دادهایم که می دانیم نسل آینده هم از آن بیبهره میمانند، که هم زمان خودمان و هم نسل آینده را از بین میبریم.
اگر حرف من آنقدر وسیع میشود که خدایی نکرده مدیران سختکوش فرهنگی ما که در اقلیت قرار دارند فکر کنند که دارم تلاشهای آنها را هم نادیده میگیرم، تصحیح و تاکید میکنم که نه مقصود من این نیست بلکه من متوجه تلاشهای قائم بر فرد هستم و آن افراد را به یاد دارم. همه کارهایی را که تا کنون انجام دادهایم متناسب با عرضه و تقاضای تعریف شده جامعه ما نیست. در حالی که ما داعیه داریم در کشوری ثروتمند هستیم، زشت است که این مشکلات را داریم.
چند سال پیش طرحی ارائه شد به مجلس که متاسفانه اجرایی نشد، طرح این بود که صاحبان صنایع و شرکتهای مختلف و بازرگانان را از طریق شرکت در فعالیتهای فرهنگی و به نسبت فعالیتشان از مالیات معاف میکردند. این طرح آنقدر سازنده بود که من بدون این که یادم بیاید چه کسی گفت تحسینش میکنم. امیدوارم مسکوت ماندنش برای یک نگاه منقبض پُر بغض نباشد، برای این که بسیار ساز و کار سادهای است. در حال حاضر ما با این ساز و کار معلول به نتیجه نمیرسیم.
هرکس در دولت یازدهم روی کار میآید به من مربوط نیست، من فقط میتوانم مطالبه کنم، زیرا به من گفتهاند تو یک شهروندی و میتوانی حقوق اجتماعی بخواهی و من از این تریبون استفاده میکنم تا حقوقی برای خانوادهام بخواهم، نه برای خودم، زیرا خودم به هر حال گلیمم را از آب در میآورم.
*تسنیم: بر میگردم به صحبت اولیه، لابلای صحبت اکثر دوستان سخنی مطرح شد مبنی بر نبود امنیت شغلی هنرمندان، نظر شما در این باره چیست؟
ابراهیمی: وزارت ارشاد، حوزه هنری، صدا و سیما و... عنوانی به نام شغل بازیگری ندارند
ابراهیمی: حداقلی برای هر هنرمند و اندیشمندی در حد یک زندگی عادی مثل خرید کتاب، دیدن فیلم و رفتن به گالری نقاشی باید فراهم شود. این حداقلها شامل این است که برای دو کار هم که شده بگویم وقت ندارم و میخواهم در منزل تمرین بدن و بیان کنم. نکته بسیار مهمتر این است که ما عنوان شغل بازیگر را در هیچ سیستم دولتی و هنری نداریم.
وزارت ارشاد، حوزه هنری، صدا و سیما و... عنوانی به نام شغل بازیگری ندارند. البته میشناسم مدیرانی که چند بازیگر را تحت عنوان کارمند هماهنگ کننده در سازمان صدا و سیما مشغول کردهاند، از همین جا میتوان فهمید که چقدر دولت ما را جدی گرفته است.
آقاخانی: وزارت کار ما را در دسته کارگران هم نمیبیند
زمانی که 500 هزار تومان پول سنگینی بود، به یک مسئول گفتم شما تضمین کنید من سالی 500 هزار تومان بگیرم قول میدهم در عمرم تلویزیون روشن نکنم و از کنار هیچ سینمایی هم در سطح ایران رد نشوم. این اصلا به این معنی نیست که از سینما و تلویزیون دلگیرم و یا بدم میآید، این به این دلیل است که تئاتر شرایط اسفبار و بدی دارد. در حالی که تئاتر روح زندگی است. خواسته من تاکنون این بوده که یک حداقلهایی برای کسانی که تئاتر کار میکنند باشد، زیرا تئاتر پیش از سایر هنرها، فرهنگ به حساب میآید و خوب است که تئاتر در کشورمان نهادینه شود و مردم این مملکت تئاتر بین باشند. تئاتر میتواند حضور و ریشه فرهنگی قویتری در کشور داشته باشد، اما متاسفانه خیلی جدی گرفته نمی شود و در این چند سال اخیر فاجعه شده است.
آقاخانی: وزارت کار ما را در دسته کارگران هم نمیبیند.
دانایی: شاید کار ما بالاتر از عنوان وزارت کار است، برای همین هم تعریفی برایش ندارند.