رضا کردلو - "ما می توانیم"؛ عصاره ی مجموعه شعائر دیگری بود که در سال 84 از سوی محمود احمدی نژاد به آنها اشاره می شد و نهایتا موجب پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری آن سال گردید. بسیاری از تحلیلگران و جامعه پژوهان دلایل فراوانی بر چرایی پیروزی احمدی نژاد در آن سال آورده اند که مجموعه ی آنها را می توان در دو دسته عوامل ساختاری و عاملیتی مورد تحلیل قرار داد.
شاید به حسب تجربه تاریخی انتخابات ریاست جمهوری در ایران بتوان مدعی شد که همیشه شرایط ساختاری (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و...) به عنوان برآیندی از عملکرد هشت ساله روسای جمهور، نقش مهمی در انتخاب های بعدی مردم دارند. انتخابات ریاست جمهوری 76 به عنوان تجربه ای متفاوت در تاریخ سیاسی ایران، نشان داد؛ مردم پیش از اینکه به "خاتمی" آری بگویند به ناطق نوری و همه ویژگی هایی که او را به نماد وضع موجود و ساختارهای آن تبدیل کرده بود، "نه" گفتند. انتخابات84 نیز صرفا از این جهت تقریبا شرایط مشابهی داشت. پنجم شدن مصطفی معین به عنوان یک نماد حداکثری از وضع موجود هم، شاهدی بر این مدعاست.
بر اساس آنچه گفته شد طی دو مرحله انتخابات نهم ریاست جمهوری، احمدی نژاد بیش از بقیه به عنوان سمبل نفی شرایط موجود شناخته شد. تصور اجتماعی نیز با این موضوع همراه شد به نحوی که حتی در دور دوم، غالب بدنه اجتماعیِ طرفدار احمدی نژاد بر این گمان بود که حالا "همه علیه احمدی نژاد" هستند. البته اینطور هم بود؛ ائتلاف بزرگی از اپوزیسیون، نهضت آزدی، حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، حزبکارگزاران سازندگی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و... که گویی همه بر روی «هاشمی» اجماع کرده بودند. در این میان، احمدینژاد تنها کسی بود که از حمایت حزب مؤثری برخوردار نبود. ویژگی های شخصیتی وسیاست ورزی احمدی نژاد به عنوان یک وجه عاملیتی آن قدر تاثیر گذار بود که حتی شرایط ساختاری را نیز تحت پوشش خود قرار می داد. یعنی حتی می توان مدعی شد که اصولگرایی پیروزی خود را در آن انتخابات مدیون ویژگی های شخصی احمدی نژاد بود، چرا که مجموعه اصولگرایی در شرایط اتفاق نظر و اتحاد کامل به سر نمیبرد!
ايجاد تنش در شوراي هماهنگي و ناكامي آن، انشعاب و فروپاشي ائتلاف آبادگران – ايثارگران، ورود قالیباف به عرصه انتخابات، معرفی لاریجانی به عنوان گزینه جامعتین، کناره گیری محسن رضایی و... مجموعه مصداق هایی هستند که نشان می دهند عملا اصولگرایان در سال 84 نه اتفاق نظر داشتند و نه اتحاد در عمل. و شاید اگر احمدی نژاد نبود، شکستی که اصولگرایان در انتخابات اخیر(92) متحمل شدند، در آن انتخابات نیز اتفاق می افتاد.
محقق نشدن خواست های عدالت طلبانه ی بخش عمده و قابل توجهی از مردم طی 8 سال (و در واقع 16 سال) حکومت اصلاح طلبان، شرایط را به جایی رسانده بود که طبقه متوسط فراوانی به احمدی نژاد اعتماد کردند و او را که شاید پیش از آن چهره آشنایی در عرصه سیاست نبود، به عنوان رییس جمهور انتخاب نمودند. احمدی نژاد مکرر می گفت "من نفت را سر سفره های مردم می آورم"! همین جمله کافی بود تا حداقل در فضای شعاری خواست های جریان عدالتخواه در جامعه محقق گردد. البته این موضوع با نفی 16 سال گذشته نیز همراه بود. احمدی نژاد خوب می دانست چگونه خود را نماد نفی دوره های گذشته نشان دهد که تصور اجتماعی نیز با او همراه شود؛ "منطقه ممنوعه قدرت" عبارتی بود که احمدی نژاد در سخنرانی ها، گفتگوی ویژه خبری و نشست های انتخاباتی، فراوان از آن استفاده می کرد و با بیان این جمله که "من وارد منطقه ممنوعه قدرت شدم"، از "نه" بزرگ جامعه به هاشمی رفسنجانی به نفع خود استفاده می کرد. به موازات رفتار های این چنینی احمدی نژاد که به "جسارتی نو" در جامعه شناسی سیاسی ایران بدل شده بود و "موازنه قدرت" را به هم ریخته بود، تخریبهای سازمانیافته نیز علیه او صورت می گرفت. این تخریبها، که عمدتا استهزاء، تمسخر، تحقیر و کوچک شمردن احمدینژاد را نشانه رفته بود و برخی از حامیان هاشمی (مرعشی نجفی، نوبخت و سایرین) هم رسما (در گفتگوی ویژه خبری) آن را ابراز میکردند، وی را در مظلومیت قرار داد و موجی علیه هاشمی برانگیخت که آرای قابل ملاحظهای را بهسمت احمدینژاد گسیل کرد.
نکته حائز اهمیت دیگر این بود که اصلاح طلبان حکومتی و همچنین هاشمی رفسنجانی با یک مشکل بزرگ مواجه بودند که به انتخاب یک اصولگرا منجر شد؛ مشکل آنها نداشتن نظریه واحد برای اصلاحات سیاسی و همچنین عدم اتفاق نظر در پیاده کردن استراتژی های محدودشان در ساختار سیاسی ایران بود. به بیان دیگر برنامه ایجابی جدیدی که بتواند قدرت انتقال به عمق بدنه اجتماعی را داشته باشد نه از سوی اصلاح طلبان و نه از سوی هاشمی رفسنجانی مطرح نشد. تصمیم قاطع اکثریت رأیدهندگان در «رأی ندادن به هاشمی رفسنجانی»، به دلیل اعتراض به عملکرد دولت هشت ساله، نارضایتی از کارها، حزب دولت ساخته کارگزاران سازندگی، عدم اعتماد به عملی شدن شعارها و برنامههای هاشمی از جمله مصادیق در رفتار سیاسی ایرانیان در انتخابات سال 84 بود. / خبرنامه دانشجویان
* دانشجوی کارشناسی جامعه شناسی