کد خبر: ۱۵۹۲۲
زمان انتشار: ۱۴:۴۱     ۲۵ تير ۱۳۹۰
منتظر بی ادعا
مسعود پرموز نوشت :


منتظر بی ادعا

سال 63 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره می بیند؛ راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جستجو می کند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری (ع) دزفول می یابد و درس اخلاق آیت الله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان می نشانَد...

آنروز کلام این عالم فرزانه و بوِیژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می نشیند و تصمیم میگیرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر (عج) عرضه می شود ؛ او نیر با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد...

پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه می کند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 65 ادامه می دهد تا اینکه...

شب سه شنبه بود و همرزمان واحد ديده باني توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر (عج) در کنار هم در خرمشهر می گفتند و می شنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن می راندند؛ اما «سید رضا» را بی قراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سه شنبه شب، امضا شده بود ؛  او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور می دید...

هر چه بود گذشت؛ و گفت و شنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سید رضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! « سزاوار نبود و از ادب بدور بود كه با اين برادران اينگونه رفتار نمايم و از ميان جمعشان برخيزم » (1)

صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید می دید...

«متوجه شدم كه به حالت دوزانو در برابر آقا و سرور و مولاي بزرگواري با قامتي رشيد و ديبائي لطيف و درخشان بر تن، نشستهام و تعدادي با لباس ساده نظامي كه سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ برگرد آن حضرت به حالت دوزانو نشسته بودند كه آن سيّد جلیل القدر به من خطاب نمود كه: سيّد ناراحت نشو ، همين كساني كه تو با آنان همنشين ميباشي من هم با تعدادي از ايشان همنشين ميباشم ،بعد از گفتاري چند با آن عزيزجان متوجه شدم كه سيّد ما و مولاي ما و امام ما حضرت حجه بن الحسن العسكري روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه ديدم پرده جلو آمد و چشمهايم باز گرديد. با حالت تضرع و ابتهال و زاري و گريان در حالي كه قابل وصف برايم نبود و در پوست خويش نميگنجيدم زيارت جامعه را خواندم...» (2)

آن شب گذشت و راز سر به مُهر دلدادگی «سید» به امامش برای هیچکس گشوده نشد اما بعدها...



«سید رضا پور موسوی » در سومین روز از بهار سال 1367 بهاری شد و زمستان فراقش را به دوستانش هدیه کرد...



پانوشت:

 1و2  : متن دست نوشته های به جا مانده از شهید


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها