چندي
پيش روزنامهي جمهوري اسلامي سؤالهايي اهانتآميز و ابهامآلود در مورد
شخصيت برجسته حضرت آيت الله مصباح يزدي منتشركرد. متأسفانه اين اقدام به
قلم محققنمايي از حوزهي علميه صورت گرفت كه حاضر شده بود فارغ از آداب
پرسشگري ازعالمان دين و بدون توجه به فرمايش رهبر معظم انقلاب كه از ايشان
به مطهري زمان تعبير كردهاند انتقادهاي سرگشاده مطبوعاتي و نه چندان
مؤدبانه به منطق قوي و مستحكم ايشان داشته باشد.
به
گزارش رجانیوز، هرچند اين رفتار موجب رنجش خاطر دلسوزان نظام اسلامي،
علاقمندان و شاگردان استاد دلسوز حوزه گرديد ولي در شرايطي كه حماسه سياسي
كام امت را شيرين كرده است، بر طبق منش ایشان، اقدامي در قبال اين
توهينها صورت نگرفت.
با
اصرار و پيگيريهاي صورت گرفته، دفتر معظمله اجازه داد پاسخهاي يكي از
شاگردان ايشان به سخنان آقاي مرتضوي بر اساس قانون مطبوعات در همان روزنامه
منتشر گردد كه با امتناع مسئولان روزنامه روبرو شد.
پس
از امتناع روزنامهي جمهوري اسلامي، جهت تنوير افكار عمومي متن جوابيه حجت
السلام و المسلمين دكتر احمد ابوترابي با كسب اجازه از دفتر آيت الله
مصباح يزدي، در اين پايگاه اطلاع رساني تبيين قرار ميگيرد:
حقيقت تحجر و افراطيگري
حملات آقاي ضياء مرتضوي به علّامه آيت
الله مصباح يزدي ـ مدظلهالعالي ـ كه با عنوان «چند پرسش از آيت الله
مصباح يزدي» در روزنامهي جمهوري اسلامي مورخ 01/04/1392 آمده است، يكي از
هزاران هجمهاي است كه در سالهاي اخير از سوي رسانههاي داخلي و خارجي به
اين استاد فرزانه و فداكار انجام ميگيرد و هر گاه كه فرصتي نو پيش ميآيد و
احساس خطري جديد ميكنند، دور جديدي از اهانتها و اتهامات را از سر
ميگيرند؛ البته اين حملات، نه تنها مشكلي را براي جبههي حق ايجاد نكرده،
بلكه معمولاً فرصتي را فراهم آورده تا حقايق روشنتر شود. از اين رو جا
دارد به خاطر نوشته آقاي مرتضوي نيز خدا را شاكر باشيم كه فرصتي پيش آورد
تا از برخي زواياي پنهان جريانهاي فكري منحرف پرده برداشته شود.
اتحاد جبههي كفر و نفاق در برابر اين
استاد بزرگ و تمركز هجمهها عليه ايشان جاي شگفتي ندارد؛ چرا كه دشمن
حسابگر است و خطرات اصلي عليه خود را به خوبي شناسايي ميكند و طبيعتاً
براي نجات خود به مقابله برميخيزد. رهبر عزيز انقلاب اسلامي چندي پيش با
بيان زيباي خود اين حقيقت را دربارهي علامه آيت الله مصباح يزدي چنين
بيان فرمودند: «...حرف رسا، منطق قوي و مستحكم هر جايي كه باشد، دشمن آن را
زود تشخيص ميدهد؛ چون حسابگر است و دشمن آن جا را ميشناسد و به
مقابلهاش ميآيد، با مرحوم شهيد مطهري هم همينجور برخورد كردند...»1
آري، دشمنان تلاش ميكنند كه ابتداء
ياران اسلام و انقلاب را خلع سلاح كنند و شمشيرهاي برنده اسلام را بشكنند،
تا پس از آن به راحتي سرزمين عقيدتي و ارزشي نظام اسلامي را فتح كنند. اين
حقيقت ما را به ياد كلام حكيمانهي آن عزيز سفر كرده و استاد اخلاق و
بصيرت، حضرت آيت الله مشكيني ـ قدس سره ـ دربارهي علامه آيت الله
مصباح يزدي مياندازد كه فرمودند: «من خودم به اين آقا (علّامه مصباح يزدي)
علاقه دارم؛ براي اين كه شمشير برنده اسلام در برابر كفر است. لذا خيلي
با او دشمن هستند. با هر كه زياد دشمن هستند شما علاقه زيادي به او داشته
باشيد»2
هرچند اين اهانتها و اتهامات خلاف
انتظار نيست، اما به هر حال، بيحيائي نسبت به بزرگان علم و تقوا و
فرزانگان حوزههاي علميه و سرمايههاي دين و نظام، دل هر مؤمني را به درد
ميآورد. به همين سبب وقتي در دوران اصلاحات خبر اهانت به اين استاد بزرگ
به اطلاع علامه بزرگوار آيت الله حسنزاده آملي ـ مدظله ـ رسيد فرمودند:
«... از ديشب كه اين مطالب (اهانتها) را شنيدم، حالم دگرگون است... اُفّ
بر آنها»3
شناسايي ريشههاي فكري و عقيدتي فساد و
انحراف، و شناساندن عوامل اصلي آن و نشانه رفتن برجكهاي انحراف و حمله به
انبار مهمات دشمنان عقيدتي از ويژگيهاي علامه مصباح يزدي بوده و هست.
پايهگذاري اساس فكري و منطقي براي مقابله با دشمنان عقيدتي و فرهنگي و
نهراسيدن از سرزنش سرزنشكنندگان در معرفي مصاديق و پرهيز از كليگوئيهاي
بياثر، دقيقاً همان چيزي است كه تحمل دشمنان را تمام و آنها را به خشم
ميآورد.
بيدليل نيست كه اخيراً برخي از نهادهاي
وابسته به سازمان سيا در مقام شمارش خطرات بزرگ عليه خود، در كنار نام
فرماندهان ارشد نظامي جمهوري اسلامي، از حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز به
عنوان خطري جدّي براي فرهنگ منحط غرب نام بردند.4 همان گونه كه در اوايل
پيروزي انقلاب اسلامي از سوي سازمانهاي امنيتي حزب كمونيست شوروي از اين
استاد بزرگوار به عنوان يكي از خطرات جهاني عليه ماركسيسم نام بردند.
اين ويژگي آيت الله مصباح يزدي، اختصاص
به دوران پس از رحلت امام خميني ـ قدس سره الشريف ـ ندارد؛ چه آن كه
ايشان در زمان طاغوت هم علاوه بر مبارزه با رژيم شاهنشاهي، پيامآوران
مباني فرهنگ منحط غرب و افكار التقاطي و انحرافي را شناسايي و با آنها
مقابله ميكردند و پس از پيروزي انقلاب نيز، به مقابله فكري با منافقين و
ماركسيستها پرداختند كه نمونهاي از آن، مناظره تلويزيوني با سران حزب
توده و چريكهاي فدائي خلق بود.
سخنرانيهاي متعدد ايشان عليه انحرافات
بنيصدر نيز نمونه ديگري از اين تلاشها بود. البته در آن زمان هنوز ريزش
خواص به اندازه امروز نبود و دايره خواص سالم تا به اين حد محدود نشده بود و
اموال بيتالمال به اندازه امروز در دست خيانتكاران و رسانههاي بيتعهد
قرار نگرفته بود.
بر خلاف ادعاي نويسنده مقاله مورد نظر،
علّامه آيت الله مصباح يزدي با وحدت و همدلي مخالف نيستند؛ اما، هيچ گاه
از شناسايي ترفندهاي مقابله با نظام نيز غافل نميشوند. وهمين هوشياري از
علل تهاجمهاي بيوقفه به ايشان است.
روزي به نام لبخند به دشمن، روزي به نام
گفتگوي تمدنها و يك روز با نام وحدت و همدلي و روزي با نام ديگر راه براي
ارتباط و اتحاد با دشمناني هموار ميشود كه زير پوشش مخملي دستاني كه براي
دوستي دراز كردهاند، مشت آهنين گره كرده دارند. آيا ميتوان وحدت و
همدلي را تا اعلام اين كه «حتي با اسرائيل سر جنگ نداريم»، به پيش برد.
هنوز از يادها نرفته است كه در دوران
فتنه آن قدر دايره وحدت و همدلي گسترده شد كه در آخرين نماز جمعهاي كه به
امامت آقاي رفسنجاني اقامه شد، دختران و پسراني كه رابطه و نسبت آنها با
هم معلوم نبود، با سر و صورتهاي آرايش كرده و پوششهاي آن چناني و حتي
برخي به همراه سگ خود در نماز جمعه شركت كردند و با كفش به امامت آقاي
هاشمي نماز جمعه بجا آوردند.
آقاي مرتضوي ! آيا اين وقايع براي فهم
اين كه چرا آقاي هاشمي در نماز جمعه جايي ندارند، كافي نيست ؟ آيا نيازي
هست كه منتظر بمانيد تا خود ايشان توضيح دهند كه چرا پس از آن ديگر در
نمازجمعه شركت نكردهاند ؟ به هر حال، به تعبير قرآن كريم، معيار وحدت، «
حبل الله » است كه روايات، آن را به ولايت اهل بيت ـ عليهمالسلام ـ
تفسير كردهاند.
نسبت عناويني مثل افراطيگري، تندروي،
خشونتطلبي كه از عناوين وارداتي غرب نسبت به مواضع نظام جمهوري اسلامي است
نيز حربهي جديدي نيست؛ همان گونه كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنراني
14 خرداد سال جاري فرمودند: « از اول ملّيگراها جريان پانزده خرداد سال
42 را افراطيگري معرفي كردند » و « آمريكائيها ملت ايران را به دليل اين
كه حاضر نيست قيموميت آنها و دولتهاي استكبار را بر خودش قبول كند،
افراطي معرفي ميكنند ».5
البته هر جناح و گروهي ممكن است مخالفان
خود را به افراط و تفريط متهم سازد؛ اما راه شناسايي صحت و سقم اين ادعا
اين است كه معيار افراط و تفريط را مشخص سازيم. آيا شما اصرار بر باورها و
ارزشهاي ديني اسلام و نظام، مقاومت در برابر زيادهخواهان و ويژهخواران
از بيتالمال، و پافشاري بر حقوق و منافع ملت در برابر زورگوئيهاي استكبار
را افراطيگري ميدانيد ؟
اگر چنين باشد، بايد شما آيهي « إِنَّ
الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا »6 را هم ترويج
افراطيگري بدانيد؛ همچنان كه بايد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ
را به دليل دستور تخريب مسجد ضرار و عدم اقامهي نماز بر اموات منافقين
و... را افراطي و تندرو به شمار آوريد. در حالي كه قرآن كريم كساني را كه
به اين آيات باور دارند و به اين شريعت پايبند هستند را امت وسط به شمار
ميآورد: « وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا. »7 اگر اين گونه
باورها را قبول نداريد، بايد خود را اهل تفريط، كوتاهي، مسامحه و مداهنه در
امور ديني بدانيد، نه اين كه ديگران را افراطي به شمار آوريد.
نويسندهي مقاله مزبور در ادامهي
هجمههاي خود، حالتي منطقي به خود ميگيرد و به بهانهي طرح پنج سؤال،
اتهاماتي ديگر را به حضرت آيت الله مصباح نسبت ميدهد؛
وي در سؤال اول با طرح موضوع تحجّر و
مقدسمآبي و يادآوري ماجراي چراغاني نيمهي شعبان در دوران انقلاب، انگشت
اشاره اتهام خود را به سوي حضرت آيت الله مصباح دراز ميكند و ميپرسد
مؤسسه امام خميني براي معرفي اين گروه چه كرده است.
انتساب ماجراي چراغاني نيمه شعبان به
جريان مقاومت، از حربههاي كهنه و فرسودهاي است كه سالهاست از سوي
اصلاحطلبان و حتي شخص آقاي خاتمي مطرح شده و در آن زمان حضرت آيت الله
استادي ـ حفظهالله ـ طي مقالهاي ضمن رد اين انتساب، به اين شبهه پاسخ
روشني دادند.8
اما براي آشنايي با جريان تحجر و
مقدسمآبي خوب است آقايان به صحيفهي امام راحل ـ قدس سره الشريف ـ و به
ويژه منشور روحانيت مراجعه كنند و ويژگيهاي متحجرين و مقدسمآبان را از
زبان امام راحل بشنوند تا معلوم گردد از قضا مصداق كامل متحجرِ امروز به
نظر حضرت امام ـ رحمهالله ـ دقيقاً همان كساني هستند كه مراد و پدر فكري
و سياسي آقاي مرتضوي به شمار ميآيند و وي از افكار آنها دفاع ميكند.
حضرت امام « اعتقاد به جدايي دين از سياست در دوران غيبت »، « اعتقاد به
عدم مشروعيت نظام اسلامي »، « مقابله با فرهنگ شهادتطلبي » و « منحصر كردن
اسلام در احكام فردي » را معيارهاي اصلي تحجر و مقدسمآبي دانستهاند.9
آيا اعتقاد آقاي هاشمي به مشروعيت زميني
حكومت در دوران غيبت و نفي مشروعيت الهي از نظام اسلامي، و نسبت
افراطيگري به كساني كه فرهنگ شهادتطلبي و مقاومت را ترويج ميكنند، همان
تحجري نيست كه امام فرمودند ؟ آيا حقيقتاً مدعيان سكولاريزم و كساني كه
ولايت و نظام اسلامي را به دوران معصومين منحصر ميكنند، تحجر را احياء
نميكنند ؟ بيدليل نيست كه روشنفكران غربزدهي امروز، با انجمن حجتيه
ديروز به يك جا رسيدهاند؛ بيحساب نيست كه « عماد باقي » در مصاحبهي
خود با نشريهي « شهروند » از نوشتن كتاب عليه انجمن حجتيه توبه ميكند؛10
بيدليل نيست كه عبدالكريم سروش به
تبرئه انجمن حجتيه و دفاع از آن ميپردازد و در مجلس ترحيم رهبر اين انجمن
شركت ميكند و از وي و اعتقاداتش تمجيد ميكند؛11 و براي همين است كه برخي
از سران جبههي مشاركت در محافل اين انجمن انحرافي شركت ميكنند.12
آيا كساني كه مؤسسه امام خميني را به
افراطيگري متهم ميكنند طبق معيارهاي امام مصداق جاهليت و تحجّر در دوران
جديد نيستند؛ مؤسسهاي كه تمام فلسفه وجودياش بنيانگذاري رشتههاي مختلف
علوم انساني با رويكرد اسلامي، و نشان دادن رابطه عميق همه علوم اجتماعي و
انساني با معارف اسلامي است و با معرفي مباني ولايت فقيه عمق رابطه دين و
سياست را نشان ميدهد. جرم علامه مصباح و ياران ايشان اين است كه وظيفه خود
را منحصر به درس و بحث حوزوي و عبادات فردي نميدانند و به اقتضاي نياز
وارد صحنه ميشوند و مصاديق ضلالت، انحراف و فنته را به روشني نشان
ميدهند.
در پرسش دوم آقاي مرتضوي اين سؤال را
مطرح ميكند كه آيا آيت الله مصباح كه در سال 89، مسأله شوراي رهبري را
نادرست معرفي كردهاند، به قانون اساسي اول كه در آن شوراي رهبري مطرح شده
بود، رأي دادهاند ؟ اگر چنين است، چرا به چيزي كه قبول نداشتهاند رأي
دادهاند ؟
در پاسخ ميگوئيم: به اعتراف آقاي
مرتضوي، اشكالات علّامه آيت الله مصباح به شوراي رهبري مربوط به سالها پس
از بازنگري و حذف شدن شوراي رهبري از قانون اساسي است؛ اما چرا آقاي
مرتضوي اين سؤال را از آقاي هاشمي نميپرسد كه چرا ايشان اكنون كه شوراي
رهبري از قانون اساسي حذف شده است، از آن دفاع ميكنند ؟13 آيا دفاع ايشان
از اين موضوع به اين معنا نيست كه قانون اساسي فعلي را قبول ندارند و طبق
سخن آقاي مرتضوي نميتوانند پستي در نظام جمهوري اسلامي داشته باشند ؟
علاوه بر اين كه طبق ادعاي آقاي مرتضوي
همهي كساني كه در بازنگري قانون اساسي با شوراي رهبري مخالفت كردند و نيز
خود حضرت امام كه از ابتداء با اين مسأله موافق نبودند،14 يا بايد به اين
قانون رأي مثبت نداده باشند و يا رأي مثبت به چيزي داده باشند كه آن را
قبول ندارند ! آن چه حضرت آيت الله مصباح با استدلال منطقي در نادرستي
شوراي رهبري فرمودند در واقع در جهت تقويت و تأييد قانون اساسي موجود و
ديدگاههاي حضرت امام است. اما اين سؤال همچنان باقي است كه آقاي هاشمي،
با چه انگيزهاي قانون اساسي مورد تأييد امام را كه به رفراندوم عمومي
گذاشته شده، تضعيف ميكنند؛ آنهم در مسألهاي كه طرح آن از سوي ايشان،
سوءظن قدرتطلبي ايشان را تقويت ميكند.
آقاي مرتضوي در پرسش سوم ميگويد: چرا
حضرت آيت الله مصباح يزدي كسي را كه سالهايي از دفاع مقدس فرمانده جنگ و
منصوب امام بودند، عنصر شكستخورده معرفي ميكنند و آيا خود آيت الله
مصباح در جبهه حضور پيدا كردهاند ؟
آقاي مرتضوي ! مگر بنيصدر هم قبل از
شخص مورد نظر شما همين پست را از سوي حضرت امام نداشت و سرانجام به دست
حضرت امام از اين پست بركنار نشد و مورد نفرت و بغض مردم متدين قرار نگرفت ؟
البته عاقبت برخي افراد در زمان حضرت امام روشن شد و برخي نيز در امتحانات
سختترِ پس از رحلت امام و در فتنهها لغزيدند؛ همچنان كه كساني مثل
طلحه و زبير در زمان پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و حتي مدتي پس
از رحلت آن حضرت در مسير حق بودند و از فرماندهان سپاه رسول اكرم ـ صلوات
الله عليه ـ به شمار ميرفتند، اما پس از آن راه انحراف را در پيش گرفته و
به مقابله با جانشين پيامبر پرداختند.
حضرت آيت الله مصباح يزدي و فرزندان
ايشان نيز همانند بسياري ديگر از بزرگان و علماي حوزه در جبهههاي نبرد
حضور يافتهاند و برخي از تصويرهاي آن موجود است و جزئيات آن را ميتوانيد
در كتاب زندگينامه ايشان بخوانيد؛15 از جمله ميتوان به حضور ايشان در
مناطق عملياتي فاو به همراه فرزند ارشدشان حجت الاسلام و المسلمين دكتر علي
مصباح اشاره كرد، كه تصاوير آن موجود است و آقاي ياسر عرب نيز در يكي از
مستندهاي خود به آن اشاره كرده است.
همچنين شايسته يادآوري است كه علامه
مصباح در دوران سخت اقتصادي ايام جنگ، هديه بيست سكهاي كتاب سال جمهوري
اسلامي خود را كه به خاطر يكي از كتابهايشان به ايشان اهداء شده بود،
يكجا به جبهههاي نبرد تقديم كردند. همچنين دانشپژوهان مؤسسه ايشان در
برنامهاي منظم به جبههها اعزام ميشدند و اين مؤسسه مفتخر است كه در
دوران جنگ تحميلي حدود 30 شهيد تقديم انقلاب اسلامي كرده كه از جمله آنها
ميتوان به شاگرد نزديك و همفكر ايشان، مرحوم شهيد ردّانيپور، فرمانده
لشكر امام حسين(ع) كه ازافتخارات دفاع مقدس است،اشاره كرد.
البته همان گونه كه آيت الله سيد
احمد خاتمي در يكي از سخنرانيهاي خود دربارهي سابقه حضور اين استاد
فرزانه در جبهه تصريح كردهاند، حضور مكرر ايشان در جبهههاي نبرد براي اهل
اطلاع معلوم است؛ اما خصلت دوري از خودنمايي و پرهيز ايشان از قرار گرفتن
در معرض دوربين زمينه را براي دروغپردازيهاي خناسان فراهم كرده است.16
در مورد نظر حضرت امام نسبت به مباني
فكري و عقيدتي آيت الله مصباح، همين بس كه مؤسسه تحت نظر ايشان به دستور و
با سفارش و پيگيريهاي حضرت امام راحل گسترش پيدا كرده و اين گفته جناب
حجت الاسلام و المسلمين آقاي رحيميان نيز براي شما بس كه فرمودند در
بحبوحه مشكلات مالي دفاع مقدس كه حضرت امام به هيچ مركزي كمك مالي
نميكردند، تنها دو نهاد را استثناء كردند؛ يكي گروه حزب الله لبنان و
ديگري مؤسسه آيت الله مصباح.17 به نظر ميرسد اين عنايت ويژه براي اين بود
كه حزبالله در خط مقدم مبارزه نظامي با اسرائيل، و مؤسسه امام خميني در
خط مقدم مقابله با تهاجمات فرهنگي و عقيدتي استكبار جهاني قرار داشته و
دارد؛ گويا امام راحل ـ رحمهالله ـ شرايط امروز را به روشني ميديدند.
آقاي مرتضوي در ادامه ضمن گلايه از اين
كه چرا حضرت آيت الله مصباح يزدي برخي از مخالفان جبهه مقاومت را به
عافيتطلبي متهم كرده است، ميگويد: آيا اين كه آقاي هاشمي فرماندهي جنگ
را داشته براي عافيتطلب نبودن او كفايت نميكند ؟
در جواب اين سؤال بايد گفت: آقاي مرتضوي
! در اين باره حرفها بسيار است و هنوز نميتوان همهي آنها را به روشني
بيان كرد؛ از اين رو، فقط به يادآوري چند نكته بسنده ميكنيم:
اولاً: موضوع عافيتطلبيِ كساني كه
مخالفان خود را افراطي معرفي ميكنند، موضوعي است كه مقام معظم رهبري آن را
در سخنراني 14 خرداد سال جاري خود مطرح فرمودند و آيت الله مصباح نيز
تنها به تشريح و تفسير فرمايشات رهبر معظم انقلاب پرداختهاند.
ثانياً: تاريخ دفاع مقدس و فرماندهيهاي
آقاي هاشمي رفسنجاني به خوبي نشان ميدهد كه غلبه روحيه عافيتطلبي و
راحتطلبي در جمع ايشان و همفكرانشان چگونه پذيرش قطعنامه و نوشيدن جام
زهر را بر امام راحل ـ رحمهالله ـ تحميل كرد. يكي از اسناد روشن اين
ادعا جلد چهل و هشتم از مجموعه كتابهاي « نيمهي پنهان » است كه با نام «
راز قطعنامه » توسط مؤسسهي كيهان تحقيق و منتشر شده است. اين كتاب با
ارائهي اسناد معتبر تفاوت ديدگاه حضرت امام و برخي از فرماندهان ارشد
سپاه، با ديدگاه آقاي هاشمي و برخي از همفكران به اصطلاح اعتدالگرايشان
نسبت به جنگ را نشان ميدهد.
شما را به ويژه به صفحات 213 تا 215
اين كتاب ارجاع ميدهيم تا ببينيد در ايامي كه احمد متوسليان، فرمانده قواي
محمد رسول الله(ص) در لبنان به اسارت فالانژها درميآيد و تحويل رژيم
صهيونيستي ميشود، آقاي رفسنجاني در چه عالَمي سير ميكرده و چه خاطراتي از
زندگي خود و فرزندانشان را در كتاب خود آورده است.18
اين مجموعه به خوبي نشان ميدهد كه اگر
روحيهي عافيتطلبي در فرماندهان جنگ رسوخ كند چه خسارتهايي به كشور وارد
ميشود. البته قضاوت آيندگان در اين باره آسانتر و روشنتر خواهد بود.
اين، تنها يكي از جنبههاي عافيتطلبي است. عافيتطلبيِ تأثيرگذاران در
جامعه مصاديق ديگري هم دارد كه فعلاً از ذكر آن در ميگذريم.
در سؤال چهارم آمده است كه چگونه آيت
الله مصباح يزدي از يك سو به ولايت مطلقه فقيه قائلند و ولي فقيه را فوق
قانون ميدانند، و در عين حال در برخي از نوشتههاي خود تنها معصومين ـ
عليهمالسلام ـ را فراتر از قانون ميدانند و ميگويند خبرگان بايد ناظر
بر كار رهبري باشند و ميتوانند رهبري را عزل كند ؟ آيا اين اختلاف به
معناي تغيير ديدگاه ايشان نيست ؟
پاسخ اين است كه اين دو امر با هم
منافاتي ندارند؛ چرا كه بر اساس مباني و براهين عقلي و مؤيدات نقلي فراوان
ولايت مطلقه فقيه و جانشين امام معصوم در دوران غيبت امام عصر ـ عجل الله
تعالي فرجه الشريف ـ فقيه جامعالشرايط و عادلي است كه بيشترين توانايي را
در ميان فقهاء براي ادارهي جامعه دارد و با توجه به اين كه نصب اين فقيه
از سوي خداي متعال به صورت « نصب عام »، يعني از طريق بيان شرايط و
ويژگيهاست، بايد خبرگان جامعه از ميان فقهاء كسي كه اين شرايط را دارا
است، شناسايي، كشف و به مردم معرفي كنند و با توجه به اين كه وي منصوب از
سوي خدا ـ هر چند به نصب عام ـ است، مشروعيت همه نظام اسلامي و قوانين آن
به واسطه تأييد اوست.
اما چنين فقيهي چون از سوئي خود، شارع
نيست، بايد تابع قوانين شريعت باشد، و از سوي ديگر چون منصوب از سوي خدا و
مشروعيت او از سوي خداست، مافوق قوانين موضوعه است؛ اما نسبت به احكام الهي
و قوانين شريعت تابع قانون است.
اساساً شرط فقاهت براي فهم قانون الهي و
شرط عدالت به معناي ضرورت رعايت احكام الهي براي چنين جايگاهي لازم است و
چون از ابتداء ولايت چنين كسي مشروط به وجود شرايط رهبري و از جمله فقاهت و
عدالت است، خبرگاني كه طبق شيوهي عقلايي او را كشف و معرفي كردهاند،
وظيفه دارند بقاي شرايط رهبري در وي را نيز كنترل كنند و اگر زماني تشخيص
دادند كه اين شخص شرايط رهبري را از دست داده، بايد آن را به مردم اعلام
كنند و عزل رهبري از سوي خبرگان در واقع به معناي كشف و اعلام باقي نماندن
شرايط رهبري در اين شخص است.
از قضا حضرت امام ـ رضوان الله تعالي
عليه ـ نيز كه به ولايت مطلقه فقيه و مافوق قانون بودن فقيه باور داشتند،
در كتاب حكومت اسلامي تصريح فرمودهاند: « ولي فقيه نيز بايد تابع قانون
باشد » و مراد ايشان از قانون، احكام شريعت است؛ چون ولي فقيه نه شارع است و
نه از مقام عصمت برخوردار است و عقلاً از دست رفتن شرايط رهبري در وي محال
نيست.
اما گفته آقاي هاشمي كه غير از معصومين و
در دوران غيبت هيچ كس از طرف خدا ولايتي ندارد و مشروعيت حكومت امري
زميني است،19 ادعايي بدون دليل است و در برابر ادلهي روشن ولايت فقيه قرار
دارد؛ ادلهاي كه فقهاي بزرگ، به ويژه حضرت امام در دوران معاصر، در
كتاب حكومت اسلامي آنها را مطرح ساختهاند و برخي از فقيهان بزرگي نيز كه
در قيد حيات هستند، از جمله آيت الله مؤمن قمي، آيت الله جوادي آملي،
آيت الله سيد كاظم حائري و آيت الله مصباح يزدي در كتابها و مقالات خود
آنها را به اثبات رسانده و به تشريح آن پرداختهاند.
نويسندهي مقاله مزبور پرسش پنجم خود را
نيز آميخته با اتهاماتي مطرح كرده است. ما با چشمپوشي از اين اتهامات كه
هيچ مدرك و دليلي براي آنها ارائه نشده، به اصل سؤال ميپردازيم كه
ميپرسد: چرا آيت الله مصباح و دوستان ايشان در گذشته به حمايت از كسي
پرداختند كه اكنون به دليل اشتباهات مختلف نميتوان از وي حمايت كرد ؟ آيا
ممكن است كه شخصي در زماني مورد تأييد الهي قرار گيرد، همان شخص در زماني
ديگر مبغوض و منفور و دچار انحراف شود ؟
پاسخ اين سؤال براي هر شخص مبتدي در
معارف اسلامي روشن است. اما چون ظاهراً يافتن اين پاسخ براي آقاي مرتضوي
خيلي مشكل جلوه كرده، به آن ميپردازيم. ما بدون اين كه سخن خود را نفياً و
اثباتاً بر كسي تطبيق كنيم، از آقاي مرتضوي ميپرسيم: آيا تاكنون آيات
مربوط به بلعم باعورا را نخواندهايد و آيا نشنيدهايد كه بلعم باعورا
زماني مستجابالدعوه بود، اما به خاطر دنياطلبي از درگاه الهي رانده شد ؟20
آيا داستان ابليس و شش هزار سال عبادت
او و سپس رانده شدنش از درگاه الهي را تا به حال نشنيدهايد ؟21 آيا داستان
حسّان بن ثابت را نشنيدهايد كه پيامبر بارها در حق او فرمودند: او مورد
تأييد روحالقدس است، و در همان حال كه اين كلام را ميفرمودند، به سوء
عاقبت او در آينده هم اشارهاي داشتند ؟22
آيا پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و
آله ـ به انحراف زبير در آينده تصريح نكردند، در حالي كه وي در زمان حيات
پيامبر در كنار و يار پيامبر به شمار ميآمد ؟23 مگر در دوران ما حضرت امام
برخي از مرادهاي شما را تأييد نميكردند، درحالي كه همين افراد در جريان
فتنه سال 88 خسارتهايي را به نظام اسلامي و كشور وارد كردند كه به آساني
قابل جبران نيست ؟
به همين دليل است كه حضرت امام ـ
رحمتالله عليه ـ در وصيتنامه خود فرمودند: « ملاك، حال فعلي افراد است؛ »
و از همين رو است كه حضرت آيت الله مصباح خدمتگزاران را در حال خدمت
تأييد ميكنند، و همين افراد را در صورت خيانت به مردم معرفي ميكنند؛ اما
متأسفانه شما نسبت به كساني كه مراد شما هستند، چنين عمل نميكنيد و در حال
خيانت ايشان، اگر حمايتهاي خود را از آنان بيشتر نكنيد، دستكم مثل گذشته
از آنها حمايت ميكنيد.
1. در جمع اساتيد و دانشآموختگان طرح ولايت در تابستان 78.
2.حميد رسائي، تحصن چرا و چگونه، ص144.
3.همان، ص295.
4. سايت مشرق، مورخ 9/10/91.
5. سخنراني معظم له درتاريخ 1/1/73
6. فصلت/ 30.
7. بقره/ 143.
8. روزنامه رسالت، 8/6/78.
9. صحيفه امام، منشور روحانيت، سوم اسفند 1367.
10. مصاحبه عماد باقي با نشريه شهروند 15/10/86، سايت نسيم.
11. براي نمونه: سخنراني وي، مندرج در سايت سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي (ادوار تحكيم وحدت) مورخ 10 بهمن 84
12. عارف نيوز، 26 بهمن 84.
13. ر.ك: سالنامه شرق، 1383، ص27.
14. همان.
15. ر.ك: رضا صنعتي، گفتمان مصباح.
16. روزنامه ابتكار، 10/4/87.
17. روزنامه ايران، 19/3/87.
18. غضنفري، كامران، راز قطعنامه (چرايي و چگونگي پايان جنگ تحميلي)، تهران: دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان.
19. روزنامه اعتماد، ويژه سياستنامه، 27/8/81.
20. اعراف/ 175ـ178.
21. حجر/ 26ـ24؛ نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خطبه 236).
22.
الاميني، عبدالحسين احمد، الغدير في الكتاب و السنه، بيروت ـ لبنان:
دارالكتاب العربي،1387ق ـ 1967م، ج2، ص63؛ ابن حجر العسقلاني، احمد بن
علي، الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت ـ لبنان:دارالكتب العلميه، 1423ق،
ج2، ص 55.
23. ر.ك: المسعودي، ابي الحسن بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، صيدا ـ بيروت: المكتبه العشريه، 1425ق، ج2، ص283.