به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بعد از ریشه دواندن نگاه سینمای اجتماعی نوین در سینما، نگاهی که پایهاش را در روایت اجتماع روی مردم معمولی و آدمهای غیرخاص جامعه قرار میدهد، این نگاه متفاوت اجتماعی در حال ریشه دواندن در تلویزیون ایران است.
جریانی سینمای اجتماعی نوین در سینمای ایران قدمتی بیشتر از ده سال ندارد و خروجیهای موفق آن تاکنون به روایت چیزی بهنام «تغییر» در جامعه جدید ایران، اما این بار نه در سطح قهرمانان خیر مطلق اجتماع و یا شکستخوردههای نابودشده و شرهای مطلق اجتماع مشغول بودهاند. روایت جدید از اجتماع ایران با این نگاه جدید نقطه ثقل شناخت جامعه را به روی مردمی قرار داده بود که در همه این سالها در رسانههای ایرانی غایب بودند.
نقطه شروع و در عین حال اوج جریان نگاه اجتماعی نوین در روایت تصویری از جامعه با سریال ویژهای بهنام «وضعیت سفید» در تلویزیون ایران رقم خورد. سریال پربینندهای که خیلی زود تبدیل به خاطره شیرینی در حافظه تصویری ایرانیها شد.
حمید نعمتالله دو سال پیش، سریال وضعیت سفید را ساخت و نمایشی واقعی و دلنشین از دهه شصت، دهه مغضوب این سالهای سینمای روشنفکری ارائه داد. سریال با استقبال گسترده مخاطبان روبهرو شد و بهشدت پربیننده شد، سریالی که استاندارهای سریالسازی در تلویزیون ایران را چند قدم بالا برد و نشان داد که چگونه ممکن است بدون درگیر شدن در سطحیترین لایه از فرهنگ و اجتماع سریال و فیلمی اجتماعی ساخت.
«وضعیت سفید» بهشدت درگیر لایههای زیرین و میانی اجتماع وقت ایران بود و بدون متمرکز شدن بر نبرد کلاسیک خیر و شهر آدمهای غیرواقعی جامعه ایران و بدون اینکه به اسارت اتهامپراکنیهای سیاسی سالهای اخیر درآید؛ بهشدت به چیزی بهنام واقعیت نزدیک شد.
نعمتالله راهی را در تلویزیون ایران آغاز کرد که سینما و تلویزیون ایران در همه این سالها آن را پنهان نگه داشته بود: روایتی تصویری از اجتماع واقعی بدون درگیر شدن در خطابههای فرمیک سینمایی.
«پایتخت» نمونه دیگر نگاه اجتماعی نوین در تلویزیون هم تلاش قابلتوجه دیگر تلویزیون در این سالها برای قدم برداشتن برای نزدیک شدن به واقعیت بود. سیروس مقدم در پایتخت یک خانواده معمولی را انتخاب کرده بود تا اتفاقات معمولی این سالهای اجتماع ایران را بدون اداها و کلیشههای معمول این سالهای تلویزیون روایت کند.
انتخاب یک خانواده شهرستانی برای روایت داستانهای پایتخت، نکته هوشمندانه سیروس مقدم و تیمش بود. ایستادن در جلوی سد سالها تحقیر ناخواسته شهرستانیها در تلویزیون با روایت یک خانواده سالم و در عین حال ساده شهرستانی ظاهراً کار زیاد سختی به شمار نمیرفت، اما سوءتفاهمهایی که در همه این سالها موجب حساسیت شاخکهای رسانهای تیزبین غیرپایتختنشینها شده بود کار مقدم در پایتخت را با محدودیتهای زیادی مواجه کرد.
با ساخت پایتخت2 و ادامه روند تمرکز بر مردم عادی برای روایت داستانهای ساده و زندگی روزمره کمکم این سریال تبدیل به یک خاطره خوش تصویری برای خیلی از ایرانیها شد. مردمی که تا پیش از این عادت داشتند که آدمهای خوب سریالهای تلویزیون ایران، همهشان تسبیح به دست و جانماز به بغل و جای مهر روی پیشانی بودند و زندگیشان در سریالها به کلید حل مشکل آدمهای دیگر بودن و همینطور فرشتهوار وارد معرکهها شدن بود، حالا با مردم عادیای مواجه شده بودند که مثل اکثریت مردم ایران ادعایی در دینداری نداشتند، اما بهشدت روی حرام و حلال زندگیشان حساس بودند. قیافههایشان شبیه به همه مردم دور و اطرافمان بود و وقت نماز که میشدند همه بلند میشدند و تا نمازشان را نمیخواندند راحت نمیشدند.
ادامه این روند متأسفانه در سریالهای مناسبتی امسال به پربینندهترین سریال این روزها یعنی «مادرانه» برخورد کرد و دوباره درگیر کلیشههای رنگورو رفته مربوط به دو دهه قبل شد. خوبترین آدم ماجرا دوباره پیرمرد گوشهنشینی شد که تسبیح به دست با ریش بلند به ارشاد دائمی مردم مشغول بود و دوباره قطب آدم پولدارهای بد و آدم فقیرهای خوب مطرح شد.
اما این همه ماجرای رمضان امسال بود. سریال پربیننده شبکه اول، اگرچه هنوز چهاردست و پا روی زمین حرکت می:کرد اما قدمهای خوبی در همین مسیر روایت اجتماعی نوین از جامعه ما بود.
آدمهای دودکش مهمترین نقطه قوت آن بود. آدمهای معمولی و بیادعایی که اگر دستشان تنگ میشد و آن ماه نمیتوانستند به مسجد کمک کنند خجالت میکشیدند به مسجد بروند و آدمهایی که از اول زندگیشان با هم قرار گذاشته بودند که سراغ بشقاب، ماهواره نروند.
دودکش روایت بهروز و واقعی از جامعه امروز ایران بود. بدون اینکه بخواهد خودش را درگیر تنیده شدن در نبرد مصنوعی خیر و شر آدم خوبها و آدم بدها کند. آدم بدی در دودکش وجود نداشت و اگر هم در مواقعی نصرت شیطنت به خرج میداد باز هم احساس میکردیم از خودمان است.
این اصلیترین تفاوت «دودکش» با «مادرانه» بود، علاوه بر اینکه دودکش سریال بهروز و معاصری بود و سرشار از تکههای هوشمندانه زندگی در جامعه سال 92 ایران، دودکش واقعی بود و مادرانه به واقعیت نزدیک هم نشده بود. یک دلیل هم بیشتر نداشت: تفاوت در آدمها و شخصیتهای دودکش و مادرانه.
آدمهای دودکش، آدمهای عجیب و غریبی نبودند. از فضا نیامده بودند و بدون اینکه اصراری روی خوب و بد بودنشان وجود داشته باشد بلد بودند که چگونه به عادات و خلقیات واقعی مردم ایران نزدیک شوند.
«دودکش» البته بهنسبت پایتخت و بهویژه وضعیت سفید چند گام عقبتر ایستاده است. روحانی فیلمش ابتکاری نو است اما بهاصطلاح غایب این روزهای سینما و تلویزیون ایران، مسعود فراستی واقعاً درنیامده است و در مواقعی کار را به مضحکه کشانده است. علاوه بر اینکه تزریق معنویتهای گاه و بی"گاه فیلم در مواقعی سریال را به کما میبرد. آدمها شروع می:کنند به حرف زدن با خدا و کلاً قصه رها میشود و البته نقایصی هم در روایت داستان.
اما مهم این است که «مادرانه» واقعی بود. به جریان روایت نوین از اجتماع ایران، روایت آدمهای معمولی با قصههای معمولی، روایت اکثریت جامعه ایران پایبند بود. این ارزشی است که وقتی آن را کنار سایر سریالهای ماه رمضان امسال قرار میدهیم متوجه آن میشویم.