در بخشهای ابتدایی قسمت 37 سریال «مختارنامه»، بعد از پیروزی سپاه مختار
بر لشگریان آل زبیر، جوان خوش چهرهای با نام «سائب بن مالک» به دستور
مختار نطقی پُر شور برای لشگریان مختار بیان میکند و سپس در گفت و گویی
خصوصی با مختار، مامور عقب نشینی لشگر میشود. سائب همان شخصیتی است که
هربار کلاهخود از سرش میافتد، متوجه میشود که پیروزی در چند قدمی او است.
نقش این شخصیت محوری را که تا دقایق پایانی قسمت 40 سریال «مختارنامه» هم
تداوم مییابد، «حمید رضا عطایی» ایفاء کرده است. این اولین تجربه عطایی در
مقابل دوربین بود. او پیش از این در زمینه ورزش شنا و نجات غریق فعالیت
داشته و عضو رسمی فدراسیون شنا و نجات غریق است،اما دست روزگار او را بر سر
راه کارگردان «مختارنامه» قرار داد و از میان چند تست گریم که برای نقش
های مختلف بر روی چهره او صورت گرفت، او برای ایفای این نقش انتخاب شد.
عطایی مانند اغلب بازیگران سریال مختارنامه، یک دوره سخت تمرین سوارکاری و
شمشیر بازی را پیش از آغاز سریال «مختارنامه» پشت سرگذاشت تا اینکه در
نهایت در تیرماه سال 1383 مقابل دوربین رفت. بخش عمدهای از بازی او در
صحنههای جنگی سریال اتفاق افتاد. او در بخش های مختلفی از این صحنه ها
مقابل دوربین رفت اما حالا بعد از گذشت چند سال از پایان نقش آفرینی در این
صحنه ها، حقیقتی را میشنوید که در تمامی این سالها از نگاه عوامل سریال
پنهان بوده است.
حقیقت این است که در روزهای آغاز فیلمبرداری سریال روزی در احمدآباد مستوفی
عطایی برای ایفای یکی از نقشهای سریال سوار بر اسبی میشود که اسب خودش
نبود. اسب که سوار غریبه دیده بود، عطایی را برمیدارد و به تاخت میرود و
در همین حین او را به زمین پرت میکند. نتیجه به 15 روز خانه نشین شدن و
بستری شدن این بازیگر منجر میشود، اما او حرفی از این موضوع به میرباقری
نمیزند؛ چون میداند این کارگردان که به «داشتن هوای بازیگر» خیلی معروف
است، از این پس مراعات او را خواهد کرد و علی رغم میل باطنیاش مجبور خواهد
شد تا صحنههایی از سریال را سادهتر فیلمبرداری کند تا به بازیگر آسیب
دیدهاش فشاری وارد نشود.
بار دوم در شاهرود و هنگام فیلمبرداری صحنههای مربوط به جنگ نصیبین که
منجر به شکست سپاه توابین میشود، او دچار سانحه میشود. شب قبل مادرش خواب
دیده بود که او دچار حادثه شده است. عطایی از مادرش میخواهد صدقهای بدهد
و نذری برایش کند و همان روز هنگام فیلمبرداری، در شلوغی صحنههای نبرد،
شمشیری به دهانه اسب او میگیرد و اسب روی دو پا بلند و به بغل میافتد! در
اثر چنین حادثهای به سادگی ممکن بود عطایی زیر بدن سنگین اسب بماند و لِه
شود، اما خطر از بیخ گوشش میگذرد. در همان روز گروه تدارکات برای او و
چند بازیگر دیگر که به سلامت از خطر جسته بودند گوسفند قربانی میکند.
روزی دیگر و در همین بخش از کار نیزهای از زیر زره او به بدنش فرو می رود و
پهلویش را سوراخ میکند. او دچار خونریزی میشود اما حرفی به کارگردان
نمیزند تا مبادا آسیب دیدگیاش باعث وقفه در کار شود.
در میان بازیگران «مختارنامه» خیلیها دچار حادثه شدند و یکی از آن شمشیرها
و نیزه هایی که شما در صحنههای جنگی مشاهده کردید، به بخشی از بدنشان فرو
رفت، اما این زخمها را پنهان کردند تا لطمهای به اصل سریال وارد نشود.
آنها همیشه این جمله کارگردان را در ذهن داشتند که گفته بود:«وقتی با
باوری مذهبی و خاص کاری را انجام میدهید، خیالتان از بابت حوادث راحت باشد
چون نیروهایی وجود دارند که شما را حفظ میکنند.»
رضا استادی مدیر روابط عمومی "مختارنامه"