شخصيتي ساده و بهدور از زنگاري كه گاه با رفتارها و حرفهاي نسنجيدهاش
موقعيتهاي طنز داستان را خلق ميكند و در همراهي با كاراكتر «فيروز» با
بازي «هومن برقنورد»، نقشي موفق را رقم زده است. رستمي از بازي در مجموعه
«شمسالعماره» به شهرت رسيد. مجموعهاي كه توانست مخطبان زيادي را به خود
جذب كند و به همين دليل بازي رستمي در آن، حسابي ديده شد. او بعد از
شمسالعماره در مجموعههاي تلويزيوني ديگري چون «نون و ريحون»، «دختران
حوا» و «سه پنج دو» نيز بازي كرد. اميرحسين رستمي در گفتوگو با تهران
امروز از علت حضورش در سريال دودكش و ويژگيهاي نقش بهروز ميگويد.
اين روزها بازيتان را در نقش بهروز در مجموعه تلويزيوني دودكش شاهد
هستيم. مجموعهاي كه قصه روزمره زندگي آدمها را روايت ميكند. تكيهاش بر
طنز موقعيت است و آدمهاي آن هركدام ويژگي رفتاري خاصي دارند كه نمايندگي
گروههاي مختلفي از جامعه را يدك ميكشند. نسبت به قصه اين سريال چه نگاهي
داريد و چرا پيشنهاد بازي در نقش بهروز را پذيرفتيد؟
مهمترين علت حضور من در اين سريال حضور محمدحسين لطيفي و برزو نيكنژاد
در مقام كارگردان و نويسنده بود. چراكه حضور اين افراد ميتواند به تو اين
اطمينان خاطر را بدهد كه همه چيز حساب شده است و درست پيش ميرود.
خوشبختانه همينطور هم بود و ما براي ساخت اين مجموعه، روند پيشتوليد و
توليد آرامي را سپري كرديم. ۶ قسمت از فيلمنامه ابتدا آماده بود و داستاني
خوب و جذاب داشت. البته من وقتي قصه را خواندم متوجه شدم كه بيشترين بار
قصه بر دوش كاراكتر فيروز يعني برادر بهروز است و هومن برقنورد نقش حساس و
مهمي را برعهده دارد. الان هم بعد از ديدن سريال ميگويم كه شايد هيچكس
جز او نميتوانست به اين خوبي از عهده اين نقش بربيايد. حضور موثر
برقنورد در نقش فيروز باعث شده است كه نتواني ادعا كني كه بازيگر ديگري هم
ميتوانست به اين خوبي از عهده ايفاي اين نقش بر بيايد.
اگرچه بهروز يكي از نقشهاي اصلي قصه دودكش است اما محوريت و تاثيرگذاري
چنداني بر روند داستان ندارد. همين مسئله باعث نشده كه در انتخاب اين كار
دچار ترديد شويد؟
در مقطعي كه اين نقش به من پيشنهاد شد، سر يك چندراهي قرار گرفته بودم. از
طرفي از مجموعههايي كه آقايان صمدي، صحت، آقاخاني كارگرداني ميكردند،
پبشنهاد بازي داشتم كه نقشهاي پيشنهادي همه آنها هم جوان اول قصه بود، اما
اگر ميخواستم اينطور به قضيه نگاه كنم بايد حتما به يكي از اين
پيشنهادها پاسخ مثبت ميدادم. ولي محوريت نقش در دل قصه و كميت آن در اين
كار برايم اولويت نداشت و به آن فكر نكردم. بنابراين با وجود اينكه
ميدانستم بهروز كاراكتري است كه جاي مانور چنداني ندارد و هنگام اجرا دست
من را براي بازي باز نميگذارد، با اين وجود نقش را قبول كردم و حالا هم از
اين انتخاب خوشحالم. بعد از پذيرفتن نقش، با كارگردان و نويسنده جلسات
متعددي برگزار كرديم و راجع به ويژگيهاي كاراكتر بهروز صحبت كرديم تا
اينكه در قسمتهاي جلوتر پختهتر و بهتر به نظر رسيد.
به دليل ويژگيهاي شخصيتي مستقل هريك از آدمهاي قصه، گويي هر كدامشان
هويت و شناسنامه خاص خود را پيدا كردهاند. چقدر با اين قضيه موافقيد؟
برزو نيكنژاد را بايد جزو معدود نويسندگان خوب حوزه طنز دانست. او در
نوشتن فيلمنامه دودكش روي شخصيتپردازي كاراكترها بسيار وقت گذاشته بود و
كاملا درست و اصولي به آنها پرداخته بود. درواقع همه شخصيتها يك نقطه
شروع و سرانجام مشخصي داشتند و سرنوشتشان معلوم بود. به نظر من بزرگترين
مشكل ما در حوزه سريالسازي، فقر نويسنده خوب است. اگر دقت كنيد ميبينيد
كه تعداد انگشت شماري نويسنده خوب داريم و در مقابل آنها هم منتقداني معدود
هستند و كارشان را بلدند و حرفهاي عمل ميكنند. متاسفانه بايد بگويم كه
بقيه منتقدان كساني هستند كه آرزو داشتهاند كارگردان، بازيگر يا نويسنده
شوند و موفق نشدهاند و حالا در برخورد با يك اثر بعضا مغرضانه عمل
ميكنند.
چه بخشهايي از ويژگيهاي شخصيتي كاراكتر بهروز حاصل طراحيها و ايدههاي
شخصي اميرحسين رستمي است؟ زيرا اين نقش با وجود سادگيهايش داراي يك سري
مشخصههاي رفتاري است. از جمله اينكه بعد از صحبتهاي نابه جاي خود به
بالا نگاه ميكند يا چهرهاش در هم ميريزد.
به هر حال رسيدن به برخي از ويژگيها در طول كار طبيعي است. زيرا متن
بيجان است و در واقع اين بازيگر است كه با حضور در يك نقش به آن جان
ميدهد. درست همينجاست كه فرق بين باورپذير شدن يا نشدن يك نقش مشخص
ميشود. تفاوت ميان بازيگر باتجربه و كمتجربه هم در ارزيابي همين مسئله
است كه آيا او توانسته به نقش جان بدهد و در عين حال صورتي باورپذير از آن
را ارائه كند يا نه. اين ويژگي را كه به آن اشاره كرديد من با هدايت و
مشورت با كارگردان و نويسنده براي اين نقش در نظر گرفتم. اما هيچوقت در
ايفاي نقش از بداهه استفاده نكردم. زيرا اين كار را توهين به قلم نويسنده
ميدانم. چراكه نويسندگي هم مانند ساير گرايشهاي هنر يك رشته تخصصي است.
بهروز از دو كلمه در صحبتهايش بسيار استفاده ميكند. سرخوردن و كندن كه
آن هم در هماهنگي با كارگردان و نويسنده به نقش اضافه شد در مواردي هم كه
اين شخصيت به اصطلاح كم ميآورد يا كار غلطي انجام ميدهد عادت دارد به
بالا نگاه كند.
ميخواهيم كمي هم به حوزه بازيگري بپردازيم. تجربه حضور شما در هر سه
مديوم تئاتر، سينما و تلويزيون باعث نشده است كه به حضور مستمر در يكي از
اين سه رسانه گرايش بيشتري داشته باشيد و در اولويت انتخابتان قرار بگيرد؟
واقعيت اين است كه در حال حاضر چيزي به اسم سينما وجود ندارد. سالي دو سه
فيلم فاخر و خوب ساخته ميشود و بر سر زبانها ميافتد و به نظر من
نميتوان اسم اين را سينما گذاشت. بنابراين فقط ميماند تئاتر و تلويزيون
كه من در بين اين دو، اولويت را براي نقش خوب قائل هستم. البته سطح متفاوت
دستمزدها باعث ميشود كه گاهي فعاليت بيشتر به تلويزيون معطوف شود. زيرا
دستمزد بازيگر در تلويزيون شايد چيزي معادل سه چهار سال فعاليت در تئاتر
است. آن چيزي كه در شرايط فعلي براي من محور انتخاب است متن خوب است.
پيش از اينها به اين توجه ميكردم كه چه كارگرداني قرار است كار را هدايت كند. اما خوشبختانه بايد بگويم كه تا به حال موفق شدهام با همه كارگردانهايي كه به كارشان علاقه داشتهام كار كنم به جز داريوش مهرجويي و بهرام بيضايي كه هنوز اين فرصت همكاري پيش نيامده است. همبازيهايم در يك اثر هم اهميت زيادي دارند. اينكه با بازيگراني همكلام شوم كه در كارشان حرفهاي هستند تا بتوانيم بده و بستانهاي خوبي داشته باشيم و مدتي كه سر يك كار هستيم براي بهتر شدن كيفيت اثر به هم كمك كنيم. مثالي ميزنم؛ من سال گذشته در نمايش «سكوت، كلمه، سكوت» به كارگرداني مائده طهماسبي بازي داشتم. شايد اگر در آن كار همبازياي جز شبنم فرشادجو مقابل من قرار ميگرفت ديگر در تئاتر فعاليتم را ادامه نميدادم!
حضور مستمر بعضي از بازيگران در كارهاي طنز باعث ميشود كه شايد نوعي
تفكيكبندي بين بازي طنز و بازي جدي به وجود بيايد. با توجه به اينكه تجربه
بازي در هر دو نوع از نقشها را داشتهايد نگاهتان به اين تقسيمبندي چيست
و اساسا چقدر با اين دستهبندي موافقيد؟
به نظر من آن چيزي كه بيشتر از اين دستهبنديها در حوزه طنز اهميت دارد
پرورش نويسندههاي خوب در اين حوزه است. بايد بتوانيم از داشته و
استعدادهايي كه در اين حوزه وجود دارند استفاده كنيم. مگر ما چند نويسنده
طنز خوب داريم؟! تعداد نويسندههاي توانمندمان در اين حوزه به تعداد
انگشتان دست هم نميرسد. پيمان قاسمخاني، محراب قاسمخاني، اميرمهدي ژوله،
برزو نيكنژاد، سروش صحت، اميد سهرابي و تعدادي ديگر كه در زمينه طنز
مينويسند افرادي حرفهاي و توانمند هستند. اما اين ميزان نويسنده طنز براي
كشوري هفتاد ميليوني كافي نيست.
متاسفانه در كنار اين نويسندهها كساني هم فعاليت ميكنند كه نه تنها كمكي به ارتقاي جايگاه طنز در سينما و تلويزيون و تئاتر نميكنند بلكه به آن آسيب هم ميزنند. آنها باعث ميشوند بازيگران براي ارتزاق و كسب معيشت و گاه از روي بيميلي يك نقش را قبول كنند و جلوي دوربين بروند و براي اينكه بخواهند كمي به نقش سر و شكل و جان بدهند مجبورند كه با تكيه بر تواناييهاي فرديشان طنازي كنند. زيرا آنقدر متن خالي و بدون موقعيت و لحظات خندهدار هست كه بازيگر را ناچار به اين كار ميكند. اين وضعيت ممكن است مدتي جواب دهد و چند باري براي تماشاگر خوشايند به نظر برسد. اما مسلما تكرار آن بازي، يك بازيگر را به كليشه تبديل ميكند و ديگر جذابيتي براي مخاطب نخواهد داشت. همين ميشود كه با ساخت فيلمهاي سوپرماركتي بيشماري مواجه ميشويم كه كمكي به سينماي طنز نميكنند.