به گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر مدرسه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در ایام ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی میپردازد که بخش نوزدهم آن در ادامه میآید:
*نزدیکترین راه اتّصال انسان به خدا
پروردگار عالم عنوان اتّصال خود به خلق را از طریق قرآن صاعد، دعا قرار داد.
دعا، به تعبیر اولیاء خدا، نزدیکترین راه اتصّال انسان به خداست. آن قدر این مطلب مهم است که اولیاء خدا و انبیاء و صلحا یک علّت شبخیزی را برای دعا میدانستند.
*نوافل و روزههای مستحبّی، نماز و روزه نیستند؛ بلکه دعا هستند!
نوافل هم ولو صورت ظاهر آن صلاه است، امّا حقیقت آن، دعا است. یعنی نوافل، نماز نیست، فقط صورت ظاهر آن نماز است، امّا دعاست. این نکته، نکته خیلی مهمّی است.
آنها که واجب است، صلاه است، امّا آنها که نافله است، دعاست؛ یعنی پروردگار عالم، به واسطه اینها، انسان را اوج میدهد و به خودش متّصل میکند. اگر این مطلب را متوجّه شویم، غوغاست. غیر از واجبات، دیگر هر آنچه که هست، دعاست، ولو صورت ظاهر آن، صلاه یا صوم است. یعنی روزههای مستحبّی، هم دعاست که دعا، نزدیکترین راه اتّصال انسان به خداست.
*عشقی چندین برابر عشق خدا به اولیایش!
خصوصیّت ماه مبارک رمضان این است که پروردگار عالم، حال ما را هم یک طوری مانند حالی که اولیاء دارند، قرار میدهد. در این جلسه نکاتی را میخواهم بگویم که نکات قدریّه است. حتّی پروردگار عالم یک موقعی به بندهاش مینازد، آن هم به خصوص در شبهای جمعه و شبهای قدر که دیگر همه میآیند. خصوصیّت دعا، این است. خدا دوست دارد همه بیایند. «أدعونی أستجب لکم»، شما، همگی با هم، مرا بخوانید؛ من هم اجابت میکنم. لذا «لکم» آورده؛ یعنی میخواهد ما همه با هم او را بخوانیم.
پروردگار عالم آن قدر که به اولیاء و عرفای عظیمالشّأن، عشق میورزد و فخر میکند، چندین برابر آن موقعی افتخار میکند که جمع و گروه بیایند دعا کنند.
لذا آن قدر مهم است که ما را دعوت کرده جمعی بیاییم. ملّا حسینقلی همدانی، آن عارف بالله، یک تعبیر بسیار زیبا و عالی را دارد. ایشان میفرماید: این «أستجب لکم»، دلالت بر این دارد: اگر خواستید دعایتان به هدف اجابت برسد، جمعی بیایید؛ چون اوّلاً راه اتّصال به خدا، از طریق دعا است و ثانیاً جمعی است. پروردگار عالم خیلی دوست دارد که جمع بیاید. عرفا یک شب، دو شب، سه شب، هزار شب میآیند، امّا شاید من و شما فقط یک شب برویم. ولی وقتی میآییم، او هم عجیب میآید و عجیب تحویل میگیرد.
*غبطه عرفا به گنهکاران!
عرفای عظیمالشّأن یک نکتهای را بیان فرمودند - که شاید ما (من و امثال من) نفهمیم - میگویند: عرفا، به حال گنهکارانی که جمعی میآیند و درب خانه خدا را میزنند، غبطه میخورند.
اتّفاقاً عرفا و اولیاء خدا دوست دارند ببینند کجا جمعی میروند، در آن جمع شرکت کنند. امّا وقتی میبینند ما جمع نمیشویم، آنها هم مجبورند تنها بروند. امّا اگر جمع شویم، آنها هم به آنجا میآیند؛ چون میدانند خدا به آنجایی که جمع است، عجیب نگاه میکند.
*نوافل، قربآور است
پروردگار عالم از طریق دعا، آن هم دعای جمعی، اتّصال ایجاد میکند. در باب قرب داریم که پروردگار عالم فرمود: نوافل، قربآور است. روایتی داریم که موسی بن عمران عرضه میدارد: خدایا! قربت را میخواهم. حضرت حقّ میفرماید: نافله بخوان.
لذا نوافل، قربآور است؛ چون نوافل، دعا و خواستن است و خدا دلش این را میخواهد.
*نوافل؛ امر مخفی حبّی!
واجبات، تکلیف است و تکلیف، دیگر خواستن از ناحیه خدا است؛ چون خودش هم بیان کرده: «الهی هذه صلاتی صلیتها لا لحاجةٍ منک إلیها وَلا رغبةٍ منک فیها إلّا تعظیماً وطاعةً واجابةً لک الی ما أمرتنی به»، درست است نیاز نداری، امّا چون امر کردی، من دارم میخوانم. امّا نوافل، امر تکلیفی نیست. عندالاولیاء، امر مخفی حبّی است. خدا چون بندهاش را دوست دارد، امر میکند نافله بخوان.
*مستحبّات؛ عشقبازی با پروردگار عالم
لذا برای اولیاء و عرفا، مستحبّات، عین واجبات میشود؛ چون طریق اتّصال است، ولی حقیقتش استحباب است.
اصلاً استحباب یعنی چه؟ استحباب از حبّ و دوست داشتن میآید. چون دوستت دارد، گفته: بخوان. این طرف، محبّت به این است که من حبّ به نماز دارم. امّا آن طرف (تکلیف)، امر بود، «لک الی ما امرتنی به»، امّا در نوافل، عشق و حبّ و اعلان این است که من میخواهم است که با واجبات فرق میکند. هرچه مستحبّ بود، یعنی عشق و عشقبازی با پروردگار عالم.
*مکروه عندالاولیاء، حرام است!
حرام که حرام است، امّا مکروه عند الاولیاء، عین حرام است. چرا؟ چون اگر ببینم یک کاری انجام بدهم، مولایم کمی اخم در چهرهاش بیفتد، شاید به ظاهر کراهت داشته باشد، ولی برای من، حرام است.
مگر میشود کسی که محبّ مولاست کاری را انجام دهد که مولا از آن کار بدش بیاید و کراهت داشته باشد؟!! لذا برای عرفا و اولیاء خدا مکروه، عین حرام میشود.
یک مطلب خیلی عالی بگویم. ابوالعرفا، آیتالله ادیب فرمودند: مگر میشود کسی مستحبّ را انجام دهد، بعد اهل مکروه هم باشد؟! چون آن که حبّ را دارد، دیگر کاری نمیکند اخم در چهره مولایش بیاید. کسی که مستحبّ را انجام میدهد؛ یعنی کاری را انجام میدهم که تو دوست داری.
مگر میشود کسی، کسی را دوست داشته باشد و عاشقش باشد و یک کارهایی را برایش انجام بدهد، امّا یک مواقعی هم یک کاری را بر عکسش انجام دهد؛ یعنی هم مولا را بخنداند و هم به اخم بیندازد، هم مولا را خوشحال کند و هم ناراحت کند؟! محال است.
*چرا ما هم مستحبّ انجام میدهیم و هم مکروه؟!
پس چرا ما انجام میدهیم؟! چرا ما گاهی مستحبّ انجام میدهیم و گاهی مکروه؟! یعنی اتّفاقاً مستحب هم انجام میدهیم، ولی مکروهاتمان هم خیلی زیاد است!
برای اینکه ما حقیقت و فلسفه مستحبّات و مکروهات را درک نکردیم؛ چون نفهمیدیم مستحبّ و مکروه بودن یعنی چه. برای همین، هم اعمال به ظاهر مستحبّی انجام میدهیم و هم اعمال مکروه! امّا عند الاولیاء اینطور نیست، ما نفهمیدیم، امثال من باید اقرار کنیم که نفهمیدیم. مستحبّی انجام میدهیم، نافله میخوانیم و یک مواقعی روزه مستحبی هم میگیریم؛ امّا مکروه هم زیاد انجام میدهیم!
*رابطه جهل و مراقبه!
حالا بعضیها که وامصیبتا، پا را فراتر میگذارند و کارهای نعوذبالله و نستجیربالله حرام انجام میدهند، حالا چه عمد و چه جهل. عمد که وامصیبتا است، هیچ و اصلاً بحث مراقبه را نمیشود روی آن گذاشت، امّا جهل یعنی اینکه مراقبه نکردیم. چون مراقبه نکردیم، جاهلیم، امّا کسی که مراقبه میکند، مواظب است، مدام میگوید: کجا؟ چطوری؟ این را انجام بدهم یا خیر؟ آن را انجام ندهم، یا بدهم؟ و ... . پس جهل یعنی اینکه ما مراقبه نکردیم و بدبخت شدیم.
*دلالت تعداد بیشتر مستحبّات، نسبت به واجبات چیست؟
حال اولیاء و عرفا، حال اتصال است و حبّ. پروردگار عالم در دعا، از من و تو، این را میخواهد. یعنی راه اتّصال به خدا، درخواست عاجزانه از پروردگار عالم، اعلان فقر، اعلان نیاز و اعلان هیچ بودن است؛ چون او، بی نیاز مطلق است.
خیلی قشنگ است، همان طور که واجبات، پنج نوبت است، حالا غیر از نافله نماز شب که اوج دارد، در خود همان واجبات، نوافل است. مثل نافله صبح که دو رکعت است. نافله ظهر، چهار تا دو رکعت، هشت رکعت است. نافله عصر، هشت رکعت است.
میدانید نوافل، به خصوص نماز شب که خودش نافله است، بیش از واجبات است. یعنی پروردگار عالم، حبّ را بیشتر میخواهد، نه تکلیف را. نه اینکه بگویم تکلیف را انجام ندهیم، نه، امّا حبّ را بیشتر میخواهد. نافله، مستحبّ است دیگر؛ یعنی حبّ را بیشتر میخواهد، اعلان حبّ را از بندهاش میخواهد، برای همین، نافله، بیشتر است.
برای همین حتّی هر ساعت نماز دارد - که حاج شیخ عباس قمی، آن مخلَص الهی در مفاتیح آورده است - یعنی «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ». ساعت اوّل، ساعت دوم و ... . خوب انسان که دائم بیکار نیست، خیر، یعنی هر موقع که دلت گرفت و عشقبازی با پروردگار عالم را خواستی، برایت فرجه و وقت گذاشتند و به تو اجازه دادند نماز بخوانی. اینها اعلان حبّ است. مستحبّات بیشتر است، نوافل بیشتر است. ضمن اینکه با هر واجبی هم نوافل گذاشتند.
لذا در روایت داریم که پروردگار عالم فرمود: من از طریق نوافل به تکالیف بندگانم (یعنی واجبات) نگاه میکنم. اینقدر پروردگار عالم نوافل و مستحبّات را دوست دارد.
*نافله عظمی چیست؟
حالا دعا، عندالعرفاء آن نافله عظمی است و نوافل عندالعرفاء، دعاست. بنازم خدا را! چطور اجازه میدهد که بندگانش با او عشق بازی کنند. دیگر واقعاً عین بیانصافی است که اینقدر طرق و ابواب رحمت الهی را باز گذاشته، بعد انسان نیاید! دیگر چه میخواهیم؟! همه چیز را مرحمت و لطف کرده است.
*آخرین شب جمعه ماه مبارک؛ شب قدری بعد از شبهای قدر!
حسب روایات خواندیم که در شب جمعه، تازه در غیر ماه مبارک رمضان، دربهای رحمت الهی از غروب باز میشود. در ماه مبارک رمضان که از اوّلش، در هر لحظهاش، دعا، مستجاب است «دُعَاؤُکُمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ». امّا اگر شب جمعه ماه مبارک رمضان شد، دیگر ببین چه خبر است، نورٌ علی نور، نورٌ فوق کلّ نور!
لذا قبل از ورود به شبهای قدر عرض کردیم که اسم شب جمعه ماه مبارک را قدر زودرس گذاشتند. حالا در این شب جمعه هم - که آخرین شب جمعه ماه مبارک رمضان است - پروردگار عالم از این شبهای قدر که بیرون آمدیم، بلافاصله که یک قدر دیگری گذاشته است. چطور میخواهی از این بهرهبرداری کنی؟
خدایی که این قدر دعا را سفارش کرده و میگوید: بندگان من، به خصوص همدیگر را بخوانند و برای همدیگر دعا کنند. چون دعا خیلی تأثیر دارد و بالاخره هم تأثیر خود را میگذارد. دعا صددرصد اثر دارد و اصلاً بیتأثیر نیست.
*سه عمل خدا در مقابل دعای بنده!
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ دَعَا اللَّهَ تَعَالَى بِدَعْوَةٍ لَیْسَ فِیهَا قَطِیعَةُ رَحِمٍ وَلَا اسْتِجْلَابُ إِثْمٍ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا إِحْدَى خِصَالٍ ثَلَاثٍ». هر مسلمانی که خدا را به دعایی بخواند، هر نوع دعایی، ولی آن دعا برای قطع رحم، یا رسیدن به گناه نباشد، خدا یکی از این سه کار را در حقّ او انجام میدهد.
پس معلوم شد خدا برای قطع رحم، دعا را مستجاب نمیکند. یا اگر کسی دعا کند که به خواسته گناهی برسد، خدا عنایت نمیکند. ولی اگر غیر از اینها باشد، پروردگار عالم یکی از این سه کار را برای او انجام میدهد:
1. «إِمَّا أَنْ یُعَجِّلَ دَعْوَتَهُ» یا اینکه دعایش را همان موقع، سریع به تعجیل میاندازد و به اجابت درمیآورد.
2. «وَإِمَّا أَنْ یَدَّخِرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ» یا اینکه خدا دعایش را به تأخیر میاندازد و برای آخرتش ذخیره میکند.
3. «وَإِمَّا أَنْ یَدْفَعَ عَنْهُ السُّوءَ مِثْلَهَا» یا به واسطه آن، یک بدی، سوء و گزندی را از او دور میکند. یعنی دعایش را مستجاب نکرد، ذخیره قیامت هم نکرد، امّا بنا بود به واسطه یک عملی که انجام داده بود؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است (این یکی از کدهایی است که بارها عرض کردیم و باید همیشه در ذهنمان باشد) برایش یک مشکل و گزندی پیش بیاید که خودش متوجّه نبود، امّا حالا که دعا میکند، میبیند دعایش مستجاب نشد و تعجّب میکند، امّا بناست قبلاً به خاطر آن عمل زشتی که داشت، گزندی به او برسد، امّا حالا نمیرسد.
پس معلوم است پروردگار عالم وقتی میفرماید: «أُدعونی أستجب لکم»، حتمی است. فقط شرطش این است که در راه گناه نباشد و إلّا یا همان موقع استجابت میشود، یا برای آخرت ذخیره میشود و یا به واسطه این دعا، اثر آن عملی را که قبلاً انجام داده بود و بنا بود ببیند، آن اثر و ضرر را دفع کرد.
پس دعا را کم نگیریم، دعا، راه اتّصال است. دعا، کاملاً اثربخش است.
*خدا از چه چیزی حیا میکند و شرم دارد؟!
پیامبر یک مطلبی را بیان کردند که خیلی عجیب است. فرمودند: «إنَّ رَبَّکم حَیِیٌّ کریمٌ، یَستَحیِی أن یَبسُطَ العبدُ یَدَیهِ إلَیهِ فَیَرُدَّهُما صِفرا»، پروردگار عالم، خدای شما، با حیا و بخشنده و کریم است؛ خدا، شرم دارد، حیا دارد، یک بندهای دو دست گداییاش را بالا بیاورد، خدا! خدا! بگوید و خدا، آن را خالی برگرداند و «صِفرا» هیچ چیزی به او ندهد.
خدا با حیا است، آن کسی که حیا را امر کرده، خودش اوّل با حیا است. با حیای کریم است. خود خدا حیا میکند، شرم دارد، از اینکه بندهاش دو دست گداییاش را بالا بیاورد، بگوید: خدایا! من هیچ ندارم، گدایم؛ بعد دستش را خالی برگرداند.
اینکه من میگویم دو دستها را بالا ببرید، برای همین است. خدای کریم و عزیزی داریم، خدا عنایت میکند.
*تنها دعایی که خدا مستجاب نمیکند / نحوه برخورد با ظلم (دعا یا لعن و نفرین؟)
فقط خدا فرموده: یک جا من دعایتان را اجابت نمیکنم و خیلی هم از آن مورد بدش میآید. فرمود: فقط وقتی که برای ستمکار و کافر دعا کنید، مستجاب نمیشود. خدا اصلاً خوشش نمیآید.
پیامبر فرمود: «مَنْ دَعَا لِظَالِمٍ بِالْبَقَاءِ فَقَدْ أَحَبَ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فِی أَرْضِه» هر که برای بقای ستمگر دعا کند؛ یعنی دوست دارد که خدا در زمینش نافرمانی بشود.
اتّفاقاً ما برعکس دعا، لعن و نفرین برای ستمکار و کافر داریم. برای یهود، برای صهیونیسم جهانی و ... که دیگر نمیشود دعا کرد که بگوییم: دعا کنیم اینها برگردند. اینها بر نمیگردند. بر عکس خدا میگوید: باید اینها را لعن و نفرین کنیم. مثل فردا در راهپیمایی قدس باید نشان بدهیم که نه تنها برای ظالم دعا نمیکنیم، بلکه تنفّر داریم.
در غیر آن، برای سایر موارد، دعا کن. امشب دستها را بالا ببریم، بگوییم: خدا! تو کریمی، عنایت داری، ما هم دستهایمان را بالا آوردیم، پس مرحمت کن.
*بشارت فرصت برای تغییر مقدّرات، بعد از شبهای قدر!
آه! شب، شب جمعه است، شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان! باورمان نمیشود این طور به سرعت گذشت! به ظاهر روزهای طولانی هم بود، امّا چطور گذشت؟!
ای خدا! وضعم خراب است، حالم، حال خوشی نیست، نمیدانم شب قدرم چگونه بود؟! فقط یک مژده بدهم و آن اینکه اولیاء حسب روایات میگویند: تا ماه مبارک رمضان هست، اگر این چند شب آخر مصرّ بشویم، احتمال دارد بتوانیم هنوز هم مقدّراتمان را تغییر دهیم.
شاید به خاطر همین است که حضرت بیان میفرمایند: در دهه آخر بسترهایتان را جمع کنید. چون تا ماه مبارک رمضان هست، باز هم میتوانیم، با اصرار، با ناله، با فغان، با گریه، با دعا از خدا بخواهیم که مقدراتمان را طور دیگری رقم زند.
از آقاجانمان بخواهیم که عنایت کنند. یک مواقعی آقا امضاء کمرنگ بکند، بد نیست. اگر کارمان قویتر شد، پررنگش میکند. اگر کارمان خراب بود، خوب استغفار کنیم و دوباره آقایمان امضاء را برمیگرداند و طور دیگر امضاء میکند. دو نوع امضاء است دیگر. دیدید مثلاً میگفتند بعضیها وقتی میخواستند امضاء بکنند، نوع خودکارهایشان فرق میکرد، باید ببینیم با کدام خودکار امضاء کردند؟! امضاء قبولی داریم، یا نعوذبالله امضاء مردودی؛ یعنی گفته دیگر امسال بسش است، دیگر برود. مقدرامان چگونه رقم خورده؟! ما گرفتاریم، آقا جان! باید عنایت کنید. خدا عنایت میکند، آقاجان امضا کند.