598 به نقل از فارس: یکی از سؤالات دینی که چالشهای ویژه خود را دارد و لازم است بیشتر از پیش، تبیین و توضیح داده شود، مساله چرایی و فلسفه قصاص است.
آیتالله مکارم شیرازی از مراجع تقلید در تفسیر نمونه، ذیل آیه «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب» (و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد) (بقره /179) بیان خوبی دارد.
قصاص اسلامی، دریچهای به سوی زندگی انسانها
قرآن کریم میفرماید: اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
این آیه که از ده کلمه ترکیب شده، و در نهایت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مىدهد که قصاص اسلامى به هیچوجه جنبه انتقامجویى ندارد بلکه دریچهاى است به سوى حیات و زندگى انسانها.
از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچوجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مىکردند جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد همانگونه که در کشورهایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدمکشى تا حد زیادى باز مىدارد و کنترل مىکند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتلهاى پى در پى را مىگیرد و به سنتهاى جاهلى که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتلهاى بیشترى مىشد پایان مىدهد، و از این راه نیز مایه حیات جامعه است.
و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است، دریچه دیگرى به حیات و زندگى گشوده مىشود.
جمله «لعلکم تتقون» که هشدارى است براى پرهیز از هر گونه تعدى و تجاوز، این حکم حکیمانه اسلامى را تکمیلتر مىکند.
قصاص و عفو یک مجموعه عادلانه
اسلام که در هر مورد مسائل را با واقعبینى و بررسى همه جانبه دنبال مىکند، در مساله خون بىگناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کندروى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مىکند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مىنماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجویى.
فرض کنید قاتل و مقتول با هم برادر و یا سابقه دوستى و پیوند اجتماعى داشته باشند، در اینصورت اجبار کردن به قصاص، داغ تازهاى بر اولیاى مقتول مىگذارد، و مخصوصا در مورد افرادى که سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار کردن بر قصاص خود زجر و شکنجه دیگرى براى آنها محسوب مىشود، در حالى که محدود ساختن حکم به روش عفو و دیه نیز افراد جنایتکار را جرىتر مىکند.
لذا حکم اصلى را قصاص قرار داده، و براى تعدیل آن حکم، عفو را در کنار این حکم ذکر کرده است.
به عبارت روشنتر، اولیاء مقتول حق دارند در برابر قاتل یکى از سه حکم را اجراء کنند:
1- قصاص کردن.
2- عفو کردن بدون گرفتن دیه.
3- عفو کردن با دیه (البته در اینصورت موافقت قاتل نیز شرط است).
آیا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى که بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار دادهاند به خصوص درباره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مىگویند:
1- جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مىکنید!
2- قصاص جز انتقامجویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقامجویى روح تازهاى مىدمند!
3- آدمکشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سر زند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است، و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمىتواند باشد.
4- مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنا بر این قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مىشده نباید در اجتماع امروز عملى شود!
5- آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند، و هم از وجود آنها حتىالمقدور استفاده مىشود.
پاسخ به اعتراضات
دقت در آیات قصاص در قرآن مجید جواب این اشکالات را روشن مىسازد. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ». اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است.
زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در اینگونه موارد مساله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مىباشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، کشاورزى، دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى (حذف موجود خطرناک و مزاحم) بنا شده زیرا مىبینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مىکنند، و یا به خاطر نمو گیاه شاخههاى مضر و مزاحم را مىبرند، کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مىدانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر مىکنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد، و ناگفته پیدا است که تا کنون هیچکس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است، این در مورد ایراد اول.
در مورد ایراد دوم باید توجه داشت که اصولا تشریع قصاص هیچگونه ارتباطى با مساله انتقامجویى ندارد، زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مساله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهى و حمایت از سایر افراد بىگناه مىباشد.
در مورد ایراد سوم که قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورتهایى براى قاتل دیوانه یا مثل آن، حکم قصاص نیاورده است، اما نمىتوان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مىآورد و جراتى که به جنایتکاران اجتماع مىدهد براى هیچکس قابل تردید نیست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مىکنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمىکند، و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستانهاى روانى روانه کرد.
اما اینکه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمىپذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الان قصاص را حکمى خلاف و جدان مىدانند که باید حذف شود پاسخ آن یک جمله است و آن اینکه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدانهاى نبرد و غیر آن ادعاى بىارزشى است، و به خیالبافى شبیهتر است، و به فرض که چنین دنیایى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است، مسلما در چنان محیطى خود مردم ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش تحت لفافههاى گوناگون قطعا از گذشته بیشتر و وحشیانهتر است حذف این قانون جز اینکه دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ایراد پنجم باید توجه داشت که هدف از قصاص همانطور که قرآن تصریح مىکند حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلما زندان نمىتواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آنهم زندانهاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل در کشورهایى که حکم اعدام لغو شده در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد که در اینصورت جنایتکاران با فکرى آسودهتر و خیالى راحتتر دست به جنایت مىزنند.
آیا خون مرد رنگینتر از زن است؟
ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگینتر است؟
چرا مرد جنایتکار بخاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق از انسانهایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مىدهند قصاص نشود؟!
در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همانطور که در فقه اسلام مشروحا بیان شده اولیاى زن مقتولى مىتوانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.
به عبارت دیگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است.
و لازم به توضیح نیست که پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه به خاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کمرنگتر از خون مرد است، این توهمى است کاملا بیجا و غیر منطقى که شاید لفظ و تعبیر «خونبها» ریشه این توهم شده است. پرداخت نصف دیه تنها به خاطر جبران خسارتى است که از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مىشود (دقت کنید).
توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مىشوند و با فعالیتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مىآورند، بنا بر این تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادى و جنبههاى مالى بر کسى پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت بىدلیلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بىگناه او وارد مىشود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مىخورد جلوگیرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمىدهد که به بهانه لفظ تساوى، حقوق افراد دیگرى مانند همسر و فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد.
البته ممکن است زنانى براى خانواده خود، نانآورتر از مردان باشند، ولى مىدانیم احکام و قوانین بر محور افراد دور نمىزند بلکه کل مردان را با کل زنان باید سنجی. (دقت کنید)
تشویق به عفو و گذشت به جای قصاص
قرآن رشته برادرى را میان مسلمانان به قدرى مستحکم مىداند که حتى بعد از ریختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحریک عواطف اولیاى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى مىکند و آنان را با تعبیر (اخیه) به عفو و مدارا تشویق مىکند، و این عجیب و جالب است.
البته این در مورد کسانى است که بر اثر هیجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنین گناه عظیمى زدهاند و از کار خود نیز پشیمانند، اما جنایتکارانى که به جنایت خود افتخار مىکنند و از آن ندامت و پشیمانى ندارند نه شایسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!